مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

صادق هدایت

اسطوره آفرینی و اسطوره کشی صادق هدایت صادق هدایت بوف کور صادق هدایت از زمانی که خلق شد تا به امروز همواره محل بحث بوده است. اینکه هدایت در این رمان پیچیده چه می گوید؟ مقصود از نوشتن آن چه بوده است؟ مرد خنزر پنزری کیست؟ لکاته و زن اثیری نماد کدام زن و کدام معنی هستند؟ و بسیار سوال های دیگر از این دست. بسیاری کوشیده اند طی سال های درازی که از پیدایی بوف کور گذشته است، تحلیلی در باره آن ارائه دهند و به نحوی آن را برای عامه خوانندگان قابل فهم گردانند اما به نظر نمی رسد هیچ تلاشی در این زمینه موفق بوده باشد در حالی که بوف کور همچنان جزو مهمترین رمان های زبان فارسی و شاید مهمترین آن به حساب می آید. در مجلس بزرگداشت صدمین سال تولد هدایت که چندی پیش در دانشکده صنعت آب و برق برگزار شد، دکتر محمد صنعتی روانشناس و روانپزشک تحلیل تازه ای از بوف کور ارائه داد که البته هیچ دخلی به موضوع روانشناسی ندارد بلکه برعکس در پی تحلیل تاریخ اندیشه و اسطوره در جهان و به ویژه در مشرق زمین است و به نظر می رسد در بین تمام نوشته های درباره صادق هدایت، این تحلیل از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد و بر اساس آن درک تازه ای از بوف کور به دست آید. عنوان سخنرانی دکتر صنعتی " اسطوره آفرینی و اسطوره کشی صادق هدایت" بود: http://www.bbc.co.uk/persian/images/020621_shedayat150.jpg صادق هدایت "مقصود من در اینجا پرداختن به تلاش های هدایت در زمینه قصه نویسی و گردآوری فرهنگ توده نیست بلکه جنبه ای از کار اوست که تا آنجا که من می دانم کسی پیش از او در ایران این گونه هدفمند و آگاهانه به آن توجه نکرده است. ولی متاسفانه تعصبات ناسیونالیستی و غرور ملی اجازه نداده که به این جنبه از کار هدایت و ارزشهای بنیادین آن توجه شود. اما این کار نه تنها ارزشی کمتر از قصه های هدایت ندارد بلکه به قصه های او نظیر توپ مرواری و بوف کور غنای خاصی بخشیده است. از این گذشته او را در جایگاه یک خردورز مسوول و متعهد و یکی از مهمترین چهره های اندیشه مدرنیته در ایران، شاید بیش از یک قرن پیشرو تر از زمان خود قرار می دهد. توجه هدایت به فرهنگ توده همواره نشانه مهرورزی او به ایران و فرهنگ کهن ما شناخته شده، به طوری که بعضی تصور کرده اند که او یک ناسیونالیست رمانتیک گذشته نگر است اما فقط بخشی از این نکته می تواند استنباط درستی از هدف هدایت باشد. آنچه پنهان مانده، کار انقلابی و مبارزه سخت کوشانه اوست در میدان اسطوره کشی و فریفتار زدایی از فرهنگی کهن که در دوران پیش مدرنیته خود با زبان و اندیشه اسطوره ای، ایستا و دیر جنب گیر افتاده، منفعل و وابسته، از تحولات فرهنگی عصر علم و فن آوری به دور مانده، ناتوان از آفرینش اندیشه، فقط مصرف کننده آن است. انسان قرون وسطی شیوه اندیشدنی اسطوره ای داشت. جهان بینی اسطوره ای بر اندیشه ای افسانه ای، رویایی، گمان پردازانه و تصوری استوار می شد که شاید بیشتر از ذهنیت خرد گریز انسان برمی خاست. در حالی که اندیشه تجربی- علمی بر واقعیت عینی و ملموس شکل می گرفت که تجربه پذیر و قابل سنجش بود. توجه هدایت به فرهنگ توده همواره نشانه مهرورزی او به ایران و فرهنگ کهن ما شناخته شده، به طوری که بعضی تصور کرده اند که او یک ناسیونالیست رمانتیک گذشته نگر است اما فقط بخشی از این نکته می تواند استنباط درستی از هدف هدایت باشد دکتر محمد صنعتی این شیوه اندیشه (اسطوره ای) سرشت اعتقادات و باورهای مردم را تعیین می کند. بر اساس آن شیوه زندگی، روابط انسانها با یکدیگر و با جهان آنها شکل می گیرد. هر فرد یا گروهی از مردم بر اساس چنین اندیشه ها و باورهایی، جهان خود و طرح های رفتاری خود را در زندگیِ برگزیده یا از پیش ساخته خود می سازد یا نگه می دارد. خواه چنین باورهایی خودآگاه یا ناخودآگاه باشد، خواه خرد پذیر یا خرد گریز باشد و خواه به زمین نسبت داده شود یا به آسمان. انگار همه باید به سرشتی اسطوره ای برسند تا فرد یا گروه مردمان آن را زندگی بکنند یا در آن زندگی بشوند. وقتی می گوییم اسطوره، انسان را زندگی می کرد به این معنی است که انسان آنقدر به این اسطوره های خود به عنوان واقعیت محض باور داشت که این اسطوره ها به صورت ساختواره ها یا مجموعه ای از معانی گوناگون، رفتار او را در هر موقعیتی تعیین می کرد. بنابراین انسان با ذهنیت اسطوره ای، خیلی نیاز به اندیشیدن ندارد. انگار که رفتار ما شرطی شده است. کافی است که با نشانه هایی برخورد بکنیم و از ما رفتارهای متناسب با آن موقعیت بر اساس آن طرح اسطوره ای صادر شود. فقط طبق آن طرح قبلی که در ذهن داریم واکنش نشان می دهیم. وقتی که به دنیای مدرن می رسیم در واقع انسان با آگاه شدن به خرد و اراده آگاهانه و قدرت تمیز خود جهت رابطه را عوض می کند. اکنون انسان می اندیشد و به اراده و خواست آگاهانه خود اسطوره های زمانه خود را بر می گزیند و اسطوره را زندگی می کند. به عبارت دیگر انسان همواره دنیایی متشکل از واقعیت و اسطوره دارد. در مدرنیته، انسان با اسطوره زدایی و فریفتار زدایی، اسطوره های کهنه و پوسیده را که دیگر کارکردی ندارند و یا جلوی پیشرفت فرهنگ انسان را می گیرند و در عین حال اسطوره های پایدار و سمجی هستند، از فرهنگ و اندیشه جامعه زدوده و با اسطوره آفرینی جدید بر مشکلات و بن بست های زندگی خویش اگر نه در واقعیت، در پندار فائق می آید. انسان در طول تاریخ فرهنگی خویش بارها مفهمومی که از خود و جهان خویش داشته عوض کرده و با عوض شدن مفهوم انسان، تاریخ فرهنگی تحول پیدا کرده است. یکی از تفاوت های بین فرهنگ شرق و نیز تفاوت قرون وسطی با مدرنیته را باید در همین تحول و چگونگی نسبت اندیشه اسطوره ای به اندیشه تجربی علمی و واقعیت نگر جستجو کرد. نخستین جنبش عظیم فرهنگی در تاریخ انسانی در یونان باستان روی داد، در زادگاه اندیشه خرد پذیر، در دورانی که تمدن های دیگر در دنیای مثالی و با ذهنیت اسطوره ای زندگی می کردند. سپس در قرون وسطا با بازگشت به گذشته، بار دیگر به فرهنگی ایستا و کم تنش رسید تا در دوره رنسانس پیوند خود را با دنیای مثالی قطع و از تسلط غالب اندیشه اسطوره ای بکاهد و به واقعیت های زمینی خود بازگردد و به اراده آگاه خویش بر طبیعت و جهان انسانی خود چیره شود. چغد، کار تری آ. برهمن درحالی که شرق با همان شرایط تاریخی فرهنگی گذشته زندگی می کند و به طور غالب مصرف کننده اندیشه و ابزار و وابسته به فرهنگ هایی است که بر اساس مفهوم مدرن انسان تحول یافته است. در چنین بستر تاریخی و فرهنگی است که هدایت بوف کور و توپ مرواری را می آفریند. در چنین دورانی است که هدایت با داشتن شناختی عمیق به سرشت تاریخ فرهنگی ایران، اوسانه و نیرنگستان را می نویسد. چند سالی پس از آن با مروری دقیق و ظریف بر تاریخ فرهنگی سه هزار ساله در بوف کور، طرح های اسطوره ای کهنی را که بر این سرزمین حاکم بوده و هست در رمانی که از نظر فرم و تکنیک متعلق به ادبیات قرن بیستم است باز آفرینی می کند. به قول توماس مان زندگی زیسته را که در واقع اسطوره زیسته است مجددا در بوف کور زنده می کند و ساختمایه زندگی آدم های قصه قرار می دهد. هدایت در بوف کور سه دوره تاریخ فرهنگی را به هم می آمیزد: اسطوره آناهیتا، الهه آب ها و زهدان پاک به هیات زن اثیری بازسازی می شود و لکاته که همان پتیاره جهی است در کنار اسطوره جم، شاه - خدایی که نامیرایی را از اهورا نپذیرفت و از دره مرگ گذر کرد تا خدای مردگان شود و از این راه بر هراس از مرگ چیره گردد، با همزاد خود میترا که قربانی کننده گاو میش است و دشمنان او را خدای گاو کش نام نهاده بودند، در زوال و از کارافتادگی این اسطوره ها به هیات مرد خنزر پنزری و قصاب باز آفرینی می شود. در بوف کور باز آفرینی اسطوره زیسته را به زیبا ترین شکل نوشتاری در یک شاهکار هنری می بینیم. باز آفرینی اما نه برای حفظ و حراست اسطوره یا نگهداری میراث کهنه و وازده، بلکه برای کشتن و اسطوره زدایی است که هدف مدرنیته و نیز هدف هدایت بوده است. بوف کور هدایت در آن چهار دیواری محدود و بسته اتاقش بی آنکه بداند به طور خودکار نقشی را روی جلد قلمدان تکرار می کند با اندیشه ای اسطوره ای، چرخه ای و بسته و ایستا، دو نیمه شده بین خیر وشر، عقیم و گذشته نگر. با تکراری ناخود آگاه و غریزی از هر گونه نواندیشی و نوزایی احتراز دارد دکتر محمد صنعتی بنابراین، بوف کور کمر به قتل تمام اسطوره های وازده و از کار افتاده می بندد. البته هدایت واژه اسطوره را به کار نمی برد برای اینکه این کلمه بعد ها به جای «میت» گذاشته شد. او فرهنگ توده، افسانه، اعتقادات و خرافات و ... به کار می برد. هدایت پروژه اسطوره زدایی خود را در مقدمه کتاب نیرنگستان براساس نظریه های فیلسوفان مدرنیته از زبان «تیلور» اینگونه ترجمه و مطرح می کند: "خرافات هم مانند همه گونه عقاید و افکار زندگی بخصوص دارد، گاهی به وجود می آید و جانشین خرافات دیگر می شود و زمانی هم از بین می رود. ترقی علوم، افکار و زمان به این کار خیلی کمک می نماید. بسا اتفاق می افتد که یک دسته را از بین می برد در صورتی که یک دسته دیگر خیلی سخت تر جای آنها می آورد. البته اگر آنها را به حال خود بگذارند جنبه الوهیت خود را تا دیر زمانی نگه می دارد چون مردم عوام آنها را مانند مکاشفات و وحی الهی دانسته به یکدیگر انتقال می دهند." "برای از بین بردن اینگونه موهومات هیچ چیز بهتر از آن نیست که چاپ بشود تا از اهمیت و اعتبار آن کاسته، سستی آن را واضح و آشکار کند. مخصوصا می بایستی هرکدام جداگانه تحقیق بشود زیرا نباید اشتباه کرد که این افکار پوسیده هیچ وقت خود به خود نابود نمی شود. چه بسیار کسانی که پایبند هیچ گونه فکر و عقیده ای نیستند ولی در موضوع خرافات خونسردی خود را از دست می دهند و این از آنجا ناشی می شود که زن عوام این افکار را به گوش بچه خوانده است و بعد از آنکه بزرگ می شود هر گونه فکر و عقیده ای را می تواند بسنجد، قبول و یا رد بکند مگر خرافات را. چون از بچگی به او تلقین شده و هیچ موقع نتوانسته آن را امتحان بکند. از این جهت تاثیر خودش را همیشه نگه می دارد و پیوسته قوی تر می شود." هدایت نتیجه «تیلور» را از کتاب تمدن ابتدایی تیلور چنین نقل می کند: "ولی معرفت طبقات امم وظیفه دیگری را به عهده دارد که بسیار مهم و دشوار است و آن عبارت است از اینکه می بایستی آنچه را که تمدن های پست و خشن قدیم در جامعه ما به صورت خرافات اسف آور باقی گذاشته است پرده از رویش بردارد و آنها را یکسره نابود و ریشه کن بنماید. این کار اگرچه چندان گوارا نیست ولی برای آسایش و آرامش جامعه بشر لازم و واجب است و به این طرز، علم تمدن همانطوری که برای پیشرفت جامعه به طور جدی کوشیده و کمک می کند برای از هم گسیختن و شکستن زنجیرهایی که او را مقید کرده نیز باید اقدام بکند و بخصوص این علم برای پیشوایانی است که به جهت اصلاح و تجدد جامعه کمر مجاهدت بر میان بندند." اینها همان اشیاء از کار افتاده و وازده ای هستند که به صورت نمادین در سفره مرد خنزر پنزری می گذارد. گلدان راغه با تصویر زن اثیری نیز در همان سفره است که راوی آن را می خرد. هدایت فرهنگ و اسطوره را به خوبی می شناخت و از کارکرد و قدرت اسطوره در ساختار فرهنگ و زندگی مردم به خوبی آگاه بود. می گفت نباید فراموش کرد که دسته ای از این آداب و رسوم نه تنها خوب و پسندیده است بلکه از یادگارهای دوران پر افتخار ایران است. مانند جشن مهرگان، جشن سده، نوروز، چهارشنبه سوری و... که زنده کردن و نگهداری آنها از وظایف ملی به شمار می آید. هدایت اما از نوادر خردورزانی بود که اسطوره اندیشی و اندیشه مدرنیته را لمس کرده بود. او مانند بسیاری از همعصران در دنیای متفاوت خود و بدور از زندگی روزمره می زیست ولی هرگز کناره نشین نبود. برعکس در متن جامعه ای کهنه و قدیمی می زیست که به شدت در دنیای اسطوره و مثالی خود فرورفته بود. هدایت در بوف کور سه دوره تاریخ فرهنگی را به هم می آمیزد: اسطوره آناهیتا، الهه آب ها و زهدان پاک به هیات زن اثیری بازسازی می شود و لکاته که همان پتیاره جهی است در کنار اسطوره جم، شاه - خدایی که نامیرایی را از اهورا نپذیرفت و از دره مرگ گذر کرد تا خدای مردگان شود و از این راه بر هراس از مرگ چیره گردد، با همزاد خود میترا که قربانی کننده گاو میش است و دشمنان او را خدای گاو کش نام نهاده بودند، در زوال و از کارافتادگی این اسطوره ها به هیات مرد خنزر پنزری و قصاب باز آفرینی می شود دکتر محمد صنعتی هدایت هم مشاهده گر خوبی بود و هم درد فرهنگی این سرزمین را خوب می شناخت. می دانست که با فرهنگ کهنه رویاروست و نیز می دانست که بین اسطوره شناسی، باستان شناسی، مطالعات و پژوهش های فرهنگی و حفظ و حراست میراث گذشتگان با اسطوره زیستی و حفظ و حراست کهنگی و مومیایی کردن مردگان و زندگی با میراث از کارافتاده و زنگ زده گذشتگان فاصله بسیاری هست. ولی متاسفانه در سالهای زندگی او و حتی پس از مرگش جامعه ما هنوز در این اشتباه بوده است که این دو را با هم یگانه می پندارد. از این رو هنوز ما اغلب با همان ذهنیتی که یونگ شرح می دهد از اندیشیدن امتناع می ورزیم زیرا اسطوره ها در ما می اندیشند و اسطوره ها ما را زندگی می کنند. ما هنوز در کل اندیشه اسطوره ای را از خودمان دور نکرده ایم. ممکن است باز هم با نگرش سیاسی ادعا کنیم که اجازه اندیشیدن به ما نداده اند. ولی شاید نمی اندیشیم زیرا اندیشیدن دشوار است. در حالی که هزاره هاست که به اندیشه ایستای اسطوره ای خو گرفته ایم. آن جهشی که غرب در اندیشه نوزایی و روشنگری خود داد، در ما رخ نداده است. پس ما همانجا هستیم که گذشتگان ما بوده اند. ما به طور خودکار و عادتی در بنیاد به شیوه گذشتگان زندگی می کنیم. گیرم که ظاهر آن با گذشته تفاوت هایی داشته باشد. چنین شیوه ای به ضرورت نیازی به نواندیشی ندارد. بوف کور هدایت در آن چهار دیواری محدود و بسته اتاقش بی آنکه بداند به طور خودکار نقشی را روی جلد قلمدان تکرار می کند با اندیشه ای اسطوره ای، چرخه ای و بسته و ایستا، دو نیمه شده بین خیر وشر، عقیم و گذشته نگر. با تکراری ناخود آگاه و غریزی از هر گونه نواندیشی و نوزایی احتراز دارد. بی جهت نیست که رفتارها و اندیشه های خود را به وسواس و جنونی موروثی نسبت می دهد. همه چیز کند و چرک و وازده است. از دیوار اتاق گرفته تا اشیاء بساط خنزر پنزری در کوچه جنبی. این مرده ای که روی سینه بوف کور سنگینی می کند همین گذشته مرده و وازده این اسطوره های از کار افتاده و مومیائی شده نیست؟ ما با اسطوره ها زندگی می کنیم و هرگز نمی توان دنیایی را تصور کرد که بدون اسطوره باشد. ولی اسطوره ها نیز مانند موجودات زنده دوران زندگی دارند. مانند زندگان که روزی باید بمیرند و فرزندان آنها زندگی در جهان را ادامه دهند، اسطوره ها نیز می میرند. اما برخی مردمان چنان از تقدیر هراس دارند که محکم به چیزهای کهنه و واخورده می چسبند و ترجیح می دهند با اسطوره های مرده زندگی کنند. همانگونه که بوف کور زندگی می کرد. کوری بوف کور شاید فقط به دلیل درون نگری نبود که بخشی نیز به سبب این عدم بصیرت بود. مدرنیسم در آثار هدایت در داستان های هدایت زبان نوشتار از قواعد ساخت گفتاری پیروی می کند محمد بهارلو مدرنیسم در آثار هدایت یک مفهوم زیبایی شناختی است؛ زیبایی شناسی به معنای کلی کیفیت پدید آمدن جزء به جزء اثر ادبی. اما هسته مدرنیسم یا دست کم یکی از عناصر اصلی آن در آثار هدایت موضوع سبک است؛ یعنی برخورد یا رفتار هنرمندانه نویسنده با زبان بطور کلی، و زبان زنده جاری در دهن مردم بطور خاص. در حقیقت می توان آثار هدایت را از حیث سبک شناسی در سه محور مشخص مورد توجه قرار داد: نخست نثر طبیعی یا زبان نوشتاری نویسنده؛ دوم زبان گفتاری یا گونه های زبانی آدم های داستان؛ و بالاخره نثر شاعرانه یا شعر گونه و کناییِ او در آثار سمبلیک و قطعه های هزل آمیز. هدایت سازنده نثر ادبیات داستانی ما نبود؛ زیرا پیش از او دهخدا و جمال زاده آثاری با چنین نثری نوشته بودند، اما او ادبیات داستانی را به واقعیتی مستقل و قائم به ذات برکشید و آن را از هدف های تاریخی، سیاسی، اخلاقی، دینی و خودِ امر نوشتن که سنت ادبی ما بود، متمایز ساخت. در داستان های هدایت زبان نوشتار از قواعد ساخت گفتاری پیروی می کند و بافت ساده و بی تکلف و عامیانه جمله ها به بافت زبان زنده جاری در دهان مردم شباهت دارد دهخدا و جمال زاده زبان نوشتاری را از هیأت « دیوانی» و بازی های لفظی مقرمط نویس ها پیراستند و به زبان زنده جاری در دهان مردم در آوردند ولی هدایت کوشید این زبان را با سیلان احساس و خصوصیات فردی مردم در آمیزد. نثر طبیعی یا زبان نوشتاری هدایت که عنصر اصلی داستان های او را تشکیل می دهد، ملازم با مایه ( تم ) داستان های اوست و همین عنصر است که ارایه مطلوب نویسنده و برداشت خواننده را از این مطلوب میسر می سازد. سبک هدایت ثابت و بی طرف نیست، بلکه متناسب با اقتضای اجزا و عوامل داستان - موضوع، نظرگاه، آدم پردازی (کاراکتریزاسیون ) و فضا ( اتمسفر) - شکل می گیرد و آن حالت ثابت و « اعتیادی » زبان داستان های جمال زاده را ندارد. از لحاظ هدایت سبک یک کیفیت دید است که نه فقط بیان کننده موضوع و فضای داستان بلکه نماینده رفتار خصوصی (هنرمندانه ) نویسنده با « زبان عمومی » نیز هست. در زبان روزمره بیان کلامی ( آواها، صورت جمله و زیبایی شناسی کلمات ) ارزش مستقلی ندارند و فقط ابزاری در خدمت ارتباط هستند، زیرا زبان روزمره زبان احتیاج ( پراتیک) است، اما در بیان ادبی ( زبان ادبی) جنبه زیبایی شناسی ( لحن و لهجه و لفظ و سبک ) دارای ارزش مستقل و مهمی است. به عبارت دیگر زبان نیاز به توجیهی بیرون از خود دارد و در حکم ابزار است، اما زبان ادبی به مقدار فراوان هدف هنرمند و ادیب است. در داستان های هدایت زبان نوشتار از قواعد ساخت گفتاری پیروی می کند و بافت ساده و بی تکلف و عامیانه جمله ها به بافت زبان زنده جاری در دهان مردم شباهت دارد؛ گیرم دهخدا و جمال زاده قبل از هدایت در نوشته های خود زبان نوشتار را چه از حیث ساخت آوایی و چه از حیث نحوی و گزینش کلمات و اصطلاحات، به زبان گفتار - یا گفتار عامیانه - نزدیک ساختند. هدایت سازنده نثر ادبیات داستانی ما نبود؛ زیرا پیش از او دهخدا و جمال زاده آثاری با چنین نثری نوشته بودند، اما او ادبیات داستانی را به واقعیتی مستقل و قائم به ذات برکشید و آن را از هدف های تاریخی، سیاسی، اخلاقی، دینی و خود امر نوشتن که سنت ادبی ما بود، متمایز ساخت اما در داستان های هدایت زبان نوشتار از زبان گفتار - زبان محاوره آدم ها - متمایز است، و این دو از حیث تعابیر و اصطلاحات و خصایص زبانی با یکدیگر متفاوت اند؛ و این کیفیتی است که در نوشته های طرح مانند و « مایه» دار دهخدا و داستان های جمال زاده تقریبا مشهود نیست. در طرح های دهخدا و داستان های جمال زاده زبان محاوره آدم ها از لحاظ ترکیب و بافت جمله در امتداد زبان نوشتار و گزارشی نویسنده قرار دارد و لحن و لهجه و سبک بیانی آدم ها تفاوت آشکاری با زبان نوشتاری نویسنده ندارد. امتیاز نثر هدایت از حیث کاربرد کنایات و مثل های عامیانه در این است که او هر کلمه و عبارتی را بطور طبیعی و در جای مناسب خود - بدون هیچ اصرار و ابرامی - به کار می برد، بطوری که با مایه داستان و فضای آن هیچ گونه اصطکاکی پیدا نمی کند. این امتیاز یا کیفیت نه فقط جزییات حرکات و سکنات آدم ها و حال و هوای داستان را به دست می دهد بلکه ضربان و سیلان زبان داستان را نیز قوت می بخشد؛ در صورتی که کاربرد کنایات و مثل های عامیانه در نثر جمال زاده غالباً به هدف داستان های او بدل می شود بطوری که بسیاری از داستان های او صورت یک فرهنگ لغت و اصطلاحات عامیانه کوچک را دارد. زبان هدایت نماینده اصیل و درخشان نثر داستانی معاصر ماست. زبانی که سرشار از تصویر و تمثیل است و تجربه انسانی را به ساده ترین و زلال ترین صورت ممکن بیان می کند. این زبان در اکثر داستان های او کیفیت روایی دارد که هدفش تصویر و تجسم حوادث بطور محسوس و زنده است؛ موضوع را با عمل، با سیر حرکت در زمان توصیف می کند و اطلاعات درباره آدم های داستان را بطور غیر مستقیم و تلویحی در اختیار خواننده می گذارد. داستان هایی نظیر مرده خورها، میهن پرست، سه قطره خون، تجلی، و گجسته دژ قابلیت هدایت را در کاربرد نثر روایی به خوبی نشان می دهند. زبان هدایت نماینده اصیل و درخشان نثر داستانی معاصر ماست. زبانی که سرشار از تصویر و تمثیل است و تجربه انسانی را به ساده ترین و زلال ترین صورت ممکن بیان می کند اما زبان گفتار، گفت و گوی آدم ها، در داستان های هدایت مسأله پیچیده تری است. در حقیقت با داستان های هدایت است که آدم ها و سنخ ( تیپ ) های گوناگون اجتماعی با مشخصات حرفه ای و اخلاقی و روانی و جنسی خود و با زبانی که متعلق به خودشان است وارد صحنه ادبیات می شوند. گفت و گو در داستان های هدایت بازتاب شخصیت آدم هاست. آدم ها همانطور که هستند متناسب با طبیعت و اخلاق خودشان حرف می زنند، همانطور که فکر می کنند یا باید فکر کنند. در حقیقت ما سرشت و موقعیت اجتماعی آدم های داستان های هدایت را از نحوه سخن گفتن و لحن، یعنی جنبه روانی کلام آنها می شناسیم بی آنکه لازم باشد نویسنده توضیح مستقلی درباره خصوصیات زبانی و انگیزه آدم ها از آنچه بر زبان می آورند در اختیار خواننده بگذارد. هر آدمی با شیوه خاص کلامی خود حرف می زند، با لحن و لهجه ای که دقیقا بیان کننده عقیده و شخصیت اوست؛ به طوری که گفت و گوها معمولا کیفیتی نمایشی (دراماتیک) پیدا می کنند. در داستان های علویه خانم و مرده خورها که بنیاد آنها بر گفت و گوست توانایی هدایت در کاربرد گونه های زبانی و متغیرهایی چون موقعیت اجتماعی و جنسیت آدم ها - تفاوت در گفتار زن و مرد - آشکار است. در هر دو داستان خواننده با مشخصاتی که در گونه گفتاری زنان دیده می شود رو به روست. مثل: « خاک بر سرم بکنند که قدرش را ندانستم.» یا « مرا بی کس و بانی گذاشت... سر سیاه زمستان یک مشت بچه به سرم ریخته، نه بار نه بنشن، نه زغال نه زندگی! ». در واقع با همین ترکیب و بافت زبانی است که گفت و گوها اصیل و زنده از کار در می آیند و ساخت اجتماعی زبان داستان شکل می گیرد. در علویه خانم که از لحاظ کاربرد زبان عامیانه - شیوه بیان و لهجه ها و تلفظ ها - در ادبیات معاصر ما بی نظیر است، سبک ها و لحن هایی که در میان طبقات مردم و برای مواقع متفاوت متداول است با امتیازهای بارزی مشهود است. خصلت اصلی گفت و گوهای داستان های هدایت واقعی بودن و ضمنی یا اتفاقی بودن آنهاست؛ زیرا به ندرت توضیحی برای خواننده در آنها دیده می شود، و این احساس اغلب به خواننده دست می دهد که آدم ها فقط برای خودشان حرف می زنند و ما بطور اتفاقی در معرض گفت و گوهای آنها قرار گرفته ایم زبان آدم های داستان پرمایه و سرشار از کنایه و تمثیل است و همه چیز وابسته به زمینه ای است که کلام نویسنده، در هیات گفت و گوی آدم ها، می آفریند. اصطلاحات و تعبیرات صریح و مطرود به ویژه متلک ها و ناسزاهایی که آدم ها نسبت به یکدیگر روا می دارند و مایه داستان را از پیش می برند، بیش از عنصر روایتگری و داستان سرایی داستان اهمیت دارند. به اعتقاد من برای آنکه داستان علویه خانم یا نوشته هایی که تحت عنوان « قضیه» در کتاب وغ وغ ساهاب منتشر شده اند، بهتر فهمیده شوند لازم است خواننده آنها را با صدای بلند بخواند؛ همانگونه که یک غزل یا قصیده را می خواند. قابلیت صادق هدایت در استعمال تعبیرات عامیانه و گفت و گوهای لهجه دار و شکسته و ضبط زیر و بم زبانی که فضا ( اتمسفر) و حال و هوای داستان را می سازد خیره کننده است؛ بویژه اینکه هر عنصری که در گفت و گوها و گویش ها به کار می رود جزو ساختار داستان است. نکته مهم یا خصلت اصلی گفت و گوهای داستان های هدایت واقعی بودن و ضمنی یا اتفاقی بودن آنهاست؛ زیرا به ندرت توضیحی برای خواننده در آنها دیده می شود، و این احساس اغلب به خواننده دست می دهد که آدم ها فقط برای خودشان حرف می زنند و ما بطور اتفاقی در معرض گفت و گوهای آنها قرار گرفته ایم. نکته ای که شاید توضیح آن لازم به نظر برسد این است که نقص ها و سهل انگاری های مشهود در زبان هدایت، چیزی که از آن به « ضعف تألیف» تعبیر می کنند، تقریبا در همه موارد مربوط به نثر طبیعی یا زبان نوشتاری نویسنده است؛ به طوری که هیچ گاه این نقص ها و سهل انگاری ها در زبان گفتار، محاوره آدم ها دیده نمی شود. زبان "بوف کور" مستقل از واقعیت های زبانی ملموس است، زبانی است خصوصی و معطوف به استعاره و ایهام. همین کیفیت زبانی است که تماس و تفاهم پاره ای از خوانندگان را با مضمون این کتاب دشوار ساخته است این واقعیت نشان می دهد که هدایت در استفاده از مقدورات بیانی و حالت های دراماتیک زبان عامیانه به ویژه در گفت و گو نویسی و مکالمه لهجه دار، قابلیت و قریحه چشمگیری دارد؛ کیفیتی که تقریبا در هیچ یک از نویسندگان معاصر دیده نمی شود. در زبان داستان های روان شناختی و سمبلیک هدایت مانند سه قطره خون و بوف کور از عناصر ساختاری شعر از جمله تشبیهات، استعاره، ایجاز و تکرار استفاده شده است. کاربرد عناصر ساختاری شعر به مقدار فراوان در این داستان ها موجب شده است که استفاده از زبان های گوناگون اجتماعی به عنوان زبان آدم های داستان به حد اقل برسد. بنابراین فضای این داستانها از لحاظ زبانی فضایی است یگانه و واحد؛ نظیر آنچه در فضای یک شعر می بینیم. به عبارت دیگر خواننده در داستانهای سمبلیک هدایت با گونه های زبانی - لهجه و لحن و سبک - متفاوت رو به رو نیست؛ زیرا همه آدم ها کما بیش به یک زبان سخن می گویند. آنچه به عنوان فضا، حال و هوا، احساس و اندیشه وجود دارد صرفً در مایه و موضوع داستان سرشته و منعکس است و وارد زبان - گفت و گوی آدم ها - نمی شود. زبان بوف کور، چنانکه پیشتر اشاره شد کما بیش گرایش ها و بینش خود نویسنده را منعکس می سازد؛ زیرا زبانی است کنایی و استعاری و متفاوت از آنچه در داستانهای رئالیستی هدایت می بینیم. اینکه هنرمندی بتواند وظیفه نویسندگی و شاعری را در یک اثر به طور توامان و هماهنگ از پیش ببرد، امر دشواری است. طبیعی است که کوچک ترین لغزش می تواند اثری را به نازل ترین صورت شعر یا در حقیقت به نوعی ضد شعر بدل کند و این عارضه ای است که "بوف کور" از آن برکنار نمانده است به عبارت دیگر زبان بوف کور مستقل از واقعیت های زبانی ملموس است، زبانی است خصوصی و معطوف به استعاره و ایهام. همین کیفیت زبانی است که تماس و تفاهم پاره ای از خوانندگان را با مضمون این کتاب دشوار ساخته است. در حقیقت برخورد هدایت با زبان در بوف کور و تا حدودی در سه قطره خون و پاره هایی از « قضیه » های وغ وغ ساهاب که در آنها نثر و نوع ایراد فضلای سبک قدیم را به نثر جدید به تمسخر می گیرد برخوردی است کما بیش شاعرانه؛ شعری است که نثر می شود یا به تعبیر دیگر نثری است که از شعر مایه می گیرد. اصولا هر داستان ذهنی یا روان شناختی به طبیعت شعر نزدیک است. نویسنده لفظ را به کار می گیرد تا در قالب هجاهای گوناگون تصویری خیالی خلق کند و طبیعی است که این لفظ بنا به اقتضای داستان باید رایحه یا احساسی لغزان و گریزنده را در ذهن خواننده واخوانی کند. این کیفیت موجب می شود که نویسنده در لحظاتی به شاعری « سمبلیست» بدل شود که وظیفه اش آوردن لفظ مناسب برای اندیشه یعنی لفظ هماهنگ با زبان ذهن است و در صورت لزوم ابداع زبانی است که قابلیت نمایش جنبه های ذهن را داشته باشد. در هر حال این موضوع امری است تعارض آمیز؛ زیرا نویسنده ناگزیر است که ثبات و تعادل اثر را حفظ کند و اثری مانند بوف کور دارای تعادلی حساس و ناپایدار است. اصولا این امر دشواری است که هنرمندی بتواند وظیفه نویسندگی و شاعری را در یک اثر به طور توامان و هماهنگ از پیش ببرد. طبیعی است که کوچک ترین لغزش می تواند اثری را به نازل ترین صورت شعر یا در حقیقت به نوعی ضد شعر بدل کند و این عارضه ای است که بوف کور از آن برکنار نمانده است؛ با وجود آنکه ما تلاش خیره کننده هدایت را برای آنکه تعادل حساس اثر خود را نگه دارد جا به جا در بوف کور می بینیم. هدایت در خانه هنرمندان صد ساله شد صادق هدایت سینا سعدی جشن پایانی صدمین سال تولد صادق هدایت، عصر روز دوشنبه 28 بهمن ماه با حضور گروهی از نویسندگان و علاقه مندان در « خانه هنرمندان ایران» برگزار شد. به غیر از مراسم دانشکده آب و برق، این نخستین بار بود که یکی از جشن های صدمین سال هدایت، در یک سالن نسبتاً بزرگ و رسمی برگزار می شد. دیگر مراسم از این دست، در طول سال همه در گوشه و کنار و در گالری های کوچک برگزار شد. در مورد مراسم پایانی هم از هر گونه تبلیغات عمداً پرهیز شده بود و تلاش بر این بود که مدعوین همه با کارت دعوت در مراسم حاضر شوند. با وجود این سالن خانه هنرمندان ایران، از جمعیت پر بود و تعدادی نیز دم در ایستاده بودند. کار ادبیات هیچ نیست مگر « شناخت» و هدایت این شناخت را خوب به ما یاد داد. هدایت برای شناختن خود و محیط و گذشته و امروز در تلاشی مداوم بود. هدایت ایران را می پرستید و در عین حال از ابتذال حاکم بر آن نفرت داشت. محمود دولت آبادی در مراسم بزرگداشت هدایت مراسم حدود ساعت هشت شب آغاز شد. جهانگیر هدایت، برادر زاده صادق هدایت که باعث و بانی برگزاری مراسم و مجری برنامه بود، در شروع مراسم گفت صد سال پیش در چنین روزی، ساعت هشت شب، هدایت در خانه ای در خیابان کوشک به دنیا آمد و پدر بزرگش نام او را صادق گذاشت. نامی که در صد سال اخیر در دنیا مطرح بوده و به احتمال زیاد در سده های آینده همچنان مطرح خواهد بود. وی همچنین یاد آور شد که در دو روز گذشته در سه نقطه دنیا به مناسبت صدمین سال تولد هدایت همایش هایی برپا شد. در آمریکا دانشگاه تکزاس و دانشگاه پورتلند اقدام به این کار کردند. در پاریس هم به همت یکی از ناشران مراسمی برگزار شد. وی افزود که وسیع ترین همایش احتمالاً در دانشگاه آکسفورد در بهار آینده برگزار خواهد بود. جهانگیر هدایت سپس از محمود دولت آبادی خواست تا مراسم را افتتاح کند. دولت آبادی با نام هدایت آغاز کرد و او را پدیده ای در ادبیات ایران دانست و از توماس مان نقل کرد که آثار بزرگ در مقاطعی پدید می آیند که موضوعیت تاریخی آنها در حال پایان یافتن است. مثالش هم جنگ و صلح تولستوی است. نویسنده کلیدر آنگاه با برشمردن نمونه هایی از تاریخ ادبیات ایران گفت در تاریخ ما فردوسی همین وضع را داشت و هدایت نیز که بازمانده خاندان قاجاری است در زمانی زندگی می کرد که دوره قاجار به پایان خود رسیده بود و دوره مدرن ایران آغاز می شد. دولت آبادی سپس به آثار هدایت پرداخت و گفت کار ادبیات هیچ نیست مگر « شناخت» و هدایت این شناخت را خوب به ما یاد داد. هدایت برای شناختن خود و محیط و گذشته و امروز در تلاشی مداوم بود. هدایت ایران را می پرستید و در عین حال از ابتذال حاکم بر آن نفرت داشت. هدایت از یک سو تا مرز ادبیات نوین جهان پیش رفت و از سوی دیگر پروین دختر ساسان را نوشت با نگاهی که از سلطه اعراب بر ایران داشت؛ سایه مغول را نوشت با نگاهی که از هجوم مغول به ایران دارد؛ حاجی آقا را می نویسد تا ابتذال حاکم بر جامعه ایرانی را بیان کرده باشد؛ علویه خانم و ولنگاری را می نویسد تا بگوید این ابتذال چیست. محمود دولت آبادی در ادامه گفت: "بنابراین هدایت تمام جوانب زندگی انسان ایرانی را در دایره ای می ریزد و مسئولانه ترین رفتار یک شخصیت فرهنگی را از خود به یادگار می گذارد و در بوف کور به کمال می رسد. بوف کور از نظر من گنجینه عظیمی است و دیری می گذشت که ایران به انسانی دست نیافته بود که آن را اینگونه در خود خلاصه کند. هدایت ایران و تاریخ ایران و گذشته ایران و حتا آینده ایران را در بوف کور فشرده و منجز و بی همتا بیان می کند. هدایت نویسنده ای است بی همتا." پس از سخنان دولت آبادی، نواری از مسعود فرزاد، از دوستان نزدیک صادق هدایت و از رفقای گروه ربعه، پخش شد که دو شعر او را در باره هدایت در بر داشت. یکی از شعرها با صدای خود مسعود فرزاد بود و دیگری را یکی از گویندگان خوانده بود. این شعر همان بود که فرزاد پس از مرگ هدایت در رثای او گفته است: تو آب روان بودی و رفتی سوی دریاما سنگ و سفالیم ته جوی بماندیم پس از آن امیر حسن چهل تن، داستان نویس، مقاله خود را درباره هدایت خواند. موضوع این مقاله دشواری های زندگی هدایت بود. هدایت مرتباً شکست می خورد و همین شکست ها بود که پیروزی بزرگ او را پس از مرگ فراهم آورد. دریغا که در این جامعه گویی آدم زنده پیروز نداریم. پیروزی همیشه پس از مرگ است که اتفاق می افتد امیرحسین چهل تن، داستان نویس آقای چهل تن در بخشی از این مقاله آورده بود:« صادق هدایت به عنوان دانشجوی مهندسی و سپس معماری و بعد فلاحت و بعدتر طبیعیات و صنایع مستظرفه و حتا دندان سازی و ادبیات و همچنین به عنوان کارمند بانک ملی و به دنبال آن اداره کل تجارت و سپس آژانس پارس و بعد شرکت کل ساختمان و بار دیگر بانک ملی و بعد اداره موسیقی و بعدتر دانشکده هنرهای زیبا و همچنین به عنوان عضوی از خانواده جا سنگین و اعیان منش هدایت و نیز به عنوان نویسنده ای که عقیده داشت کسی آثارش را نمی خواند و قدرش را نمی شناسد مرتباً شکست می خورد و همین شکست ها بود که پیروزی بزرگ او را پس از مرگ فراهم آورد. دریغا که در این جامعه گویی آدم زنده پیروز نداریم. پیروزی همیشه پس از مرگ است که اتفاق می افتد». پس از مقاله چهل تن و پس از آنکه « انیمیشن» ی از وحید نصیریان درباره سه قطره خون به نمایش در آمد، نوبت به جوایز ادبی صادق هدایت رسید. به مناسبت صد سالگی صادق هدایت جایزه ای از سوی خانواده هدایت بنیاد شده است که به داستان های کوتاه و به داستان نویسان جوان تعلق می گیرد. جزییات این مسابقه ادبی از چندی پیش در سایت سخن که بخشی از آن به هدایت اختصاص یافته، مطرح شده بود. هدایت تمام جوانب زندگی انسان ایرانی را در دایره ای می ریزد و مسئولانه ترین رفتار یک شخصیت فرهنگی را از خود به یادگار می گذارد و در « بوف کور » به کمال می رسد. بوف کور گنجینه عظیمی است و دیری می گذشت که ایران به انسانی دست نیافته بود که آن را اینگونه در خود خلاصه کند. هدایت ایران و تاریخ ایران و گذشته ایران و حتا آینده ایران را در بوف کور فشرده و منجز و بی همتا بیان می کند. هدایت نویسنده ای است بی همتا محمود دولت آبادی منیرو روانی پور نویسنده اهل غرق بیانیه هیأت داوران را قرائت کرد که در آن آمده بود از 500 داستان رسیده به مسابقه داستان نویسی هدایت، 150 داستان به مرحله دوم راه یافت و در رأی نهایی شش داستان بیشترین امتیاز را کسب کرد. روانی پور به چند نکته درباره این داستانها اشاره کرد از جمله اینکه بیش از 60 درصد از شرکت کنندگان در این مسابقه زن بودند؛ سطح 25 تا 30 درصد داستانها مطلوب بود؛ خشونت، درونمایه غالب بیش از 70 درصد داستانها را تشکیل می داد؛ اغلب داستانها خط قصه مشخصی داشت و از معضل رایج در بحث های محفلی بدور بود؛ عشق، لحظات عاطفی و شور و شر انسانی در 99 درصد از داستانها غایب بود و تنها کمتر از یک درصد اشاره ای به این سرزمین ممنوعه داشتند. روانی پور در پایان سخنان خود گفت سی تا چهل داستان برگزیده بزودی تحت عنوان داستانهای برگزیده اولین دوره مسابقه داستان نویسی صادق هدایت به چاپ خواهد رسید. در پایان محمد علی سپانلو شاعر و نویسنده، جوایز برندگان را اهدا کرد. سه تن از برندگان تندیس صادق هدایت را دریافت کردند و سه تن دیگر لوح تقدیر را. تندیس های هدایت از برنز و خیلی خوب ساخته شده بود. برندگان سه داستان اول عبارت بودند از شیوا کریمی برای داستان دنیپر یخ زده، نوشین غریب دوست برای داستان ناز بانو، امیر رضا بیگدلی برای حالا مگر چه می شود. من دانای کل هستم از مصطفی مستور، آنکه شبیه تو نیست نوشته ناتاشا امیری، و همسایه نوشته امیر حسین خورشید فر برندگان بعدی بودند. بازگشت صادق هدایت به جامعه زنده یاد، صادق هدایت سینا سعدی سرگشته در این مرحله چون گوی بماندیم زان سوی نرفتیم و از این سوی بماندیم تو آب روان بودی و رفتی سوی دریا ما سنگ و کلوخیم ته جوی بماندیم مسعود فرزاد صادق هدایت از معدود نویسندگان و شاید تنها نویسنده معاصر است که علیرغم تمام سخت گیری ها و مخالفت های با او و ممنوع بودن چاپ آثارش، به جامعه بازگشته و در صدر نویسندگان و شاعران معاصر ایستاده است. حتا می توان گفت که موقعیت هدایت در جامعه ایرانی پس از انقلاب نسبت به دوره پیش از آن، یعنی زمانی که انتشار بیشتر آثارش منعی نداشت، بسیار مستحکم تر شده و بسیار بیش از گذشته درباره او بحث شده است. چنانکه به جرأت می توان گفت در این بیست و چند سال شمار کتاب هایی که درباره هدایت منتشر شده، بسیار بیشتر از کتابهایی است که در بیست و هفت سال پس از مرگش در دوره گذشته درباره او نوشته و منتشر شده است. همین امر آهسته آهسته راه را برای انتشار آثارش نیز کم و بیش باز کرده است. در سالهای اول فضا علیه هدایت سنگین بود، یعنی در سالهای دهه 60 سخن گفتن درباره او بطور تلویحی ممنوع بود. گویا نخست بار مجله آدینه بود که در خرداد 66 در گفتگویی با زنده یاد دکتر پرویز ناتل خانلری از هدایت سخن به میان آورد و نام او را بار دیگر مطرح ساخت. خاطرات فرزانه از صادق هدایت در همان زمانها کتابی در پاریس منتشر شد که مصطفی فرزانه نوشته بود به نام آشنایی با صادق هدایت. این کتاب در 500 نسخه چاپ شده بود ( احتمالا به صورت زیراکس) و همه نسخه های آن با دست شماره خورده بود. طبعا نسخه هایی از آن نیز به ایران رسید و در مجلات و مطبوعات مطرح شد. فرزانه در این کتاب از آشنایی های خود با هدایت یاد می کرد و از این می گفت که « هدایت چه می گفت؟ ». این اثر که تاریخ 1988 را داشت، بعدها در تهران منتشر شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت. به جرأت می توان گفت در این بیست و چند سال شمار کتاب هایی که درباره هدایت منتشر شده، بسیار بیشتر از کتابهایی است که در بیست و هفت سال پس از مرگش در دوره گذشته درباره او نوشته و منتشر شده است. همین امر آهسته آهسته راه را برای انتشار آثارش نیز کم و بیش باز کرده است پیش از آن در سال 1983 حسن طاهباز در آلمان یادبود نامه ای به مناسبت هشتادمین سال تولد هدایت منتشر کرده بود. یادبود نامه ای که رنگ آن سالها را داشت و با این جملات آغاز می شد: « من می دانم که کسی را حوصله ورق زدن این اوراق نیست. من می دانم که کسی را - اگر حوصله ای - اشتیاقی برای خواندن چنین نوشته هایی نیست. هوای ناپاک سخت غریب و یأس و خمودی در خون دویدهء زمانه حقیقتی است که انگار هستی ما را باطل کرده است». در این نامه یادبود، جمال زاده خاطراتی از هدایت نقل کرده بود و مطلب کوتاهی از سرلشکر عیسی هدایت درباره برادرش صادق چاپ شده بود. مصطفی فرزانه نیز از « آخرین روزهای زندگی و خودکشی صادق هدایت » سخن گفته بود. این مطلب فرزانه همان است که بعدها گسترش یافته آن به صورت کتاب آشنایی با صادق هدایت در آمد. کنفرانس صادق هدایت و ادبیات فارسی چند سال بعد یعنی در سال 1371 « ایران نامه » که از سوی بنیاد مطالعات ایران در آمریکا منتشر می شد، ویژه نامه ای برای صادق هدایت منتشر کرد. اساس این نامه را مطالب و سخنرانی هایی تشکیل می داد که در کنفرانس « صادق هدایت و ادبیات فارسی» در دانشگاه تگزاس مطرح شده بود. سردبیری این یادبود نامه را متفکر شهیر ایرانی، داریوش شایگان، به عهده داشت و نویسندگانی چون شاهرخ مسکوب و چنگیز پهلوان دبیرانش بودند. در این ویژه نامه، سالشماری از زندگی هدایت به قلم مایکل هیلمن، ایران شناس آمریکایی چاپ شده بود و سپس مطالبی از یوسف اسحاق پور ( بر مزار صادق هدایت ) ماشاءالله آجودانی ( هدایت و ناسیونالیسم ) محمد علی همایون کاتوزیان ( روان داستان های صادق هدایت ) آذر نفیسی ( معضل بوف کور ) و چند تن دیگر انتشار یافته بود. این ویژه نامه نخستین یادنامه پر و پیمانی بود که پس از مرگ هدایت درباره او منتشر می شد و پایه و اساس ویژه نامه های دیگری قرار گرفت که در این زمینه انتشار یافتند. از جمله ویژه نامه دفتر هنر که به همت بیژن اسدی پور باز هم در آمریکا منتشر شد و شاید بهترین ویژه نامه ای است که تا کنون درباره هدایت منتشر شده است. این ویژه نامه که در سال 1375 منتشر شد، توانسته بود خاطرات گروه قابل توجهی از کسانی را که با نویسنده بوف کور آشنایی و دوستی و روابط ادبی داشتند گرد آورد و درکنار آنها به شیوه خود عکس ها و طرح های خوبی از وی منتشر کند. خاطرات حسن رضوی، فریدون هویدا، م. ف. فرزانه، محمد علی همایون کاتوزیان، صادق چوبک و مصاحبه با تورج فرازمند از جمله مطالب خواندنی این شماره بود. چاپ تازه توپ مرواری در خارج از کشور به غیر از این ویژه نامه، باید از توپ مرواری، نوشته هدایت، یاد کرد که زنده یاد دکتر محمد جعفر محجوب در سوئد انتشار داد. این چاپ از توپ مرواری از دو جهت اهمیت داشت. نخست آنکه توپ مرواری هیچگاه با اجازه رسمی در داخل کشور چاپ نشده و از این رو در ایران نسخه کامل و سالمی از آن در دست نبود و با چاپ دکتر محجوب نسخه نسبتاً کامل و سالمی از آن به دست آمد و دیگر آنکه استاد توضیحات جالبی در پایان کتاب آورده است که برای همه بویژه کسانی که با اوضاع و احوال و شرایط و اصطلاحات آن دوره آشنا نیستند، بسیار مفید است و به درک کتاب کمک می کند. شاید این نکته نیز گفتنی باشد که دکتر محجوب از آن رو دست به انتشار توپ مرواری زد که پیش از آن چاپ دیگری از این نوشته هدایت توسط ایرج بشیری در آمریکا منتشر شده بود که قابل اعتماد نبود و دیدن آن نسخه استاد را کمی عصبانی کرده بود. اما توپ مرواری تنها باری که به زیور طبع آراسته شد، در آشفته بازار سال 1358 بود که به صورت غیر مجاز با نام « هادی صداقت » انتشار یافت. این نسخه شتاب زده و قاچاقی تاریخ انتشار و نام ناشر نداشت، تنها نام گنگ و نامفهوم « انتشارات 333 » بر پشت جلد دیده می شد. می گویند تیراژ توپ مرواری در آن چاپ 100 هزار نسخه و بیشتر بوده است. همزمان با چاپ غیر مجاز توپ مرواری کتاب دیگری نیز به همان شیوه در تهران انتشار یافت که نوشته هایی از هادی صداقت نام داشت. در این کتاب « البعثة الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه »، « زمهریر دوزخ »، « نمونه هایی از توپ مروارید» و « درباره زبان فارسی » یکجا و در کتاب کم حجمی گرد آمده بود. دیگر کوشندگان خارج از ایران از کوشش های دیگر خارج از کشور باید از کارهایی یاد کرد که ناصر پاکدامن در پاریس منتشر کرده است. یکی از این کارها صادق هدایت، 82 نامه به حسن شهید نورایی است که شاید از هر مجموعه دیگری که درباره هدایت منتشر شده، اهمیت بیشتری داشته باشد زیرا جز آنکه برای اولین بار انتشار یافته، این نامه ها به دوستی نوشته شده است که رفیق گرمابه و گلستان هدایت بود و از لا به لای آن می توان به کنه افکار هدایت پی برد. کار دیگری که از پاکدامن در پاریس انتشار یافته وغ وغ ساهاب است که در آن مولف تمام نوشته های مربوط به این کتاب هدایت را جمع آوری کرده و با کاریکاتورهایی از اردشیر محصص برای غزیه ( قضیه) ها همراه کرده است. آخرین کاری که در خارج از کشور درباره صادق هدایت انجام شده کاری است که ایران شناس برجسته روس، کمیسارف که خود از دوستان صادق هدایت بوده انجام داده است. از آنجا که این کتاب به زبان روسی است و هنوز به فارسی در نیامده از محتوای آن بی خبریم. جهانگیر هدایت که نسخه ای از این کتاب به دستش رسیده، دست اندرکار مکاتبه با کمیسارف است تا اجازه ترجمه و چاپ آن را بگیرد. این موضوع که کمیسارف یکی از آخرین کسان زنده ای است که با هدایت حشر ونشر و روابط ادبی داشته، کتاب او را از اهمیت ویژه ای برخوردار می کند. بازگشت هدایت به ایران اما در داخل کشور تا سال 1370 احتمالاً هیچ نوشته ای از خود هدایت چاپ نشد. گویا نخستین بار محمد بهارلو بود که در مجموعه داستان های کوتاه ایران، داستان فردا ی هدایت را گنجانده بود. اما یک سال بعد از آن داستان یک روح نوشته دکتر سیروس شمیسا نخستین کتابی بود که درباره بوف کور منتشر شد. صادق هدایت از معدود نویسندگان و شاید تنها نویسنده معاصر است که علیرغم تمام سخت گیری ها و مخالفت های با او و ممنوع بودن چاپ آثارش، به جامعه بازگشته و در صدر نویسندگان و شاعران معاصر ایستاده است پس از آن در سال 1372 کتاب محمد علی همایون کاتوزیان با عنوان صادق هدایت از افسانه تا واقعیت در تهران انتشار یافت و با استقبال اهل فرهنگ مواجه شد. این کتاب را کاتوزیان به انگلیسی نوشته و در لندن و نیویورک منتشر کرده بود اما ترجمه آن را خانم فیروزه مهاجر در ایران چاپ و منتشر کرد. کتاب دیگری نیز از کاتوزیان با عنوان صادق هدایت و مرگ نویسنده در تهران منتشر شد که از کتاب اول کم اهمیت تر نبود. پس از آن بوف کور هدایت نوشته همان مولف در سال 1373 انتشار یافت. به این ترتیب دکتر محمد علی همایون کاتوزیان را باید یکی از پر کارترین نویسندگانی به حساب آورد که در سالهای پس از انقلاب درباره هدایت کار کرده اند. از کتابهای چاپ شده درباره هدایت در سال 73 از کتاب دیگری نیز باید یاد کرد که بر مزار صادق هدایت نام داشت و تالیف یوسف اسحاق پور بود که توسط باقر پرهام ترجمه و منتشر شد. از این زمانها اندک اندک برخی آثار هدایت نیز اجازه انتشار یافتند چنانکه در سال 1372 مجموعه ای از آثار صادق هدایت که چند داستان نویسنده را در بر داشت، به همت محمد بهارلو در تهران انتشار یافت. این کتابی بود که یکی دو سال در اداره سانسور ماند و اجازه انتشار نیافت تا آنکه ناشر راهی برای آن پیدا کرد و با مقدمه ای که رضا داوری اردکانی و محسن سلیمانی بر آن نوشتند، اجازه انتشار آن صادر شد. دو سال بعد، در سال 1374 بهارلو مجموعه نامه های هدایت را منتشر کرد که در آن بیش از 200 نامه گردآوری شده بود. دویست نامه ای که حدود نیمی از آنها برای اولین بار منتشر می شد. در سال 76 سیروس طاهباز نویسنده و مترجم معروف که بیشتر عمر خود را صرف تحقیق در احوال نیما کرد، زندگی و آثار هدایت را انتشار داد که در آن نمونه ای از آثار، «یاد بیدار» نوشته پرویز داریوش، «نامه های نیما به هدایت» و داستان «فاخته چه گفت نیما» چاپ شده و به شیوه کارهای طاهباز حاوی عکس ها و اسناد قابل توجهی است. به نظر می رسد نخست بار پس از انقلاب، مجله آدینه بود که در خرداد 66 در گفتگویی با زنده یاد دکتر پرویز ناتل خانلری از هدایت سخن به میان آورد و نام هدایت را بار دیگر مطرح ساخت بوف کور هدایت نیز برای اولین بار بعد از انقلاب در تهران چاپ و منتشر شد، اما این چاپی بود که بوف کور را قیمه قیمه کرده بود، عینهو لکاته ای که در بوف کور قطعه قطعه می شود و در چمدانی به وسیله مرد خنزرپنزری به خرابه های ری منتقل می گردد. می گویند ناصر پاکدامن در پاریس سر به سر این چاپ گذاشته و مطلب طنز آمیزی در باره آن منتشر کرده است. به هر صورت از آثار دیگر هدایت، مجموعه سگ ولگرد و اصفهان نصف جهان در سال 77 باز هم به کوشش محمد بهارلو منتشر شد. کتاب اخیر مقدمه خوبی از حسن رضوی داشت که میزبان هدایت در سفر اصفهان بود و هدایت کتاب خود را در طول همین سفر در سال 1311 نوشت یا مقدمات نوشتن آن را فراهم کرد. شاید این توضیح بد نباشد که حسن رضوی را با دکتر تقی رضوی که او هم اصفهانی و دوست هدایت بود و با وی روابط دوستی و ادبی داشت، نباید اشتباه کرد. حسن رضوی کارمند بانک ملی بود و با هدایت زمانی آشنا شد که نویسنده بوف کور پس از بازگشت از پاریس در بانک ملی مشغول به کار شده بود. نوشته های فراموش شده صادق هدایت کتاب دیگری بود که در سال 76 مریم دانایی برومند منتشر کرد. ارزیابی آثار و آرای صادق هدایت نیز کتاب دیگری که همان مولف در همان سال انتشار داد. همچنین کتاب دیگری نیز با نام صادق هدایت در بوته نقد و نظر از سوی مریم دانایی برومند انتشار یافت که مجموعه از مقالات درباره هدایت بود. کار دیگری که در سال 77 منتشر شد تأویل بوف کور نوشته دکتر محمد تقی غیاثی استاد زبان فرانسه در دانشگاه تهران بود که با ادبیات آشنایی داشت و ترجمه های خوبی از ادبیات فرانسه منتشر کرده بود. اثر شاپور جورکش نیز با نام زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت در همین سال انتشار یافت. در سال 78 نیز دست کم دو کتاب درباره هدایت منتشر شد که یکی از آنها کتاب قابل بحثی بود. این کتاب را دکتر بهرام مقدادی منتشر کرد که عنوان آن هدایت و سپهری بود. این دو نام در این کتاب هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند بلکه مولف دو مقاله مفصل، یکی درباره هدایت و دیگری درباره سپهری را در کنار یکدیگر قرار داده و به صورت کتابی منتشر کرده است. کتاب دیگر نابغه یا دیوانه نام داشت که محمود طلوعی منتشر کرد؛ کاری که در آن بیشتر دیدگاههای منفی نسبت به آثار هدایت دنبال شده است. در سال 79 جهانگیر هدایت ( برادر زاده صادق هدایت) نگاهی، حسرتی و آهی را منتشر کرد که آلبوم عکس های صادق هدایت بود. انتشار این عکس ها از آن جهت اهمیت داشت که مخاطب را از طریق عکس ها با لمحه ها و برهه هایی از زندگی نویسنده بوف کور آشنا می کرد. زندگی و آثار هدایت نام کتابی بود که در سال 80 از مولف نامدار از صبا تا نیما ، یحیی آرین پور، منتشر شد. در این کتاب ترجمه ها، نامه ها، نمایشنامه ها و آثار مهم صادق هدایت نقد و بررسی شده و سبک کار هدایت نیز مطرح شده است. دلیل انتشار این کتاب در واقع این است که مطالب مربوط به هدایت که قبلاً در کتاب معروف از صبا تا نیما چاپ شده بود پس از انقلاب برای تجدید چاپ، اجازه انتشار نمی یافت و ناگزیر حذف شد. در طول یک سال اخیر چندین مجلس بزرگداشت به مناسبت یکصدمین سال تولد صادق هدایت در تهران برگزار و یاد این نویسنده گرامی داشته شده است از این رو ناشر کتاب ( زوار ) آن مطالب را به همراه مطالب دیگری به صورت کتاب مستقلی چاپ کرد تا در اختیار همگان باشد. من و هدایت نیز نام کتاب دیگری بود که در همان سال فردین نظری منتشر کرد. اما مهمترین آثاری که در این سال منتشر شد نوشته های دکتر محمد صنعتی بود که با عنوان صادق هدایت و هراس از مرگ و تحلیل های روانشناختی در هنر و ادبیات انتشار یافت. کتاب دوم تنها به هدایت اختصاص نداشت و تحلیل سه قطره خون را در کنار مقالات دیگر در بر داشت. اما تحلیل دکتر صنعتی از بوف کور و آثار دیگر هدایت تحلیل یگانه و بی سابقه ای است که پیش از این خلاصه ای از آن در همین سایت منتشر شده است. از مرز انزوا هم که مجموعه ای از کارت پستال های هدایت بود در همین سال به همت جهانگیر هدایت منتشر شد. در سال بعد (1381 ) جهانگیر هدایت سه قطره خون را به همراه 50 سال نقد و نظر درباره آن چاپ کرد. همچنین رباعیات خیام را با عنوان خیام صادق منتشر کرد، همچنانکه صادق هدایت، ملحدی با سلوک عارفانه توسط حمید تجریشی در همین سال انتشار یافت. ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که جهانگیر هدایت در سال 78 انسان و حیوان و فرهنگ عامیانه مردم ایران را به چاپ سپرده بود. اینها که بر شمردیم شمه ای از کارهایی است که درباره هدایت در سالهای پس از انقلاب چاپ شده است. یقیناً آثار دیگری نیز در این زمینه در ایران و خارج از ایران منتشر شده که ما از آن بی اطلاع مانده ایم. باری، شاید بد نباشد که این مطلب را همانگونه که با شعر مسعود فرزاد آغاز کردیم، با شعر مهدی اخوان ثالث به پایان ببریم که یکی از بهترین سروده ها درباره این نویسنده بزرگ ایران است. اگرچه حالیا دیری است کان بی کاروان کولی از این دشت غبار آلود کوچیده است و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده است هنوز از خویش پرسم گاه: آه چه می دیده است آن غمناک روی جاده نمناک؟ صادق هدایت و تکامل نثر داستانی ویولونیست، کاری از صادق هدایت به افتخار صدمین زادروز صادق هدایت( 28 بهمن 1281 شمسی) عالم جان خواجه مرادوف، استاد ادبیات فارسی، دوشنبه صادق هدایت از چهره های تابناک ادب و فرهنگ قرن 20 ایران است که 28 بهمن ماه مطابق به 17 فوریه 2003 صدمین سالگرد تولدش از جانب هواداران کلام فارسی تجلیل می گردد. او از داستان نویسانی است که نام و آثارش در میان تمام فارسی زبانان جهان، اعم از ایران و افغانستان و تاجیکستان و قاره هند صاحب آوازه گردیده است. هدایت به تایید اغلب محققین ادبیات قرن 20 ایران داستان نویسی جدید فارسی، به مفهوم اروپایی آن تنها در آثار خلاقانه صادق هدایت به مرحله تکامل خویش رسیده است. زیرا مشابهت های شکلی و محتوایی که مجموعه داستانهای «یکی بود و یکی نبود» سید محمد جمال زاده و تا اندازه ای «تهران مخوف» مرتضی مشفق کاظمی با «سیاحت نامه ابراهم بیک» و «حاجی بابای اسفهانی» دارند مبین رابطه این آثار با ادبیات عهد مشروطه است، تا با مرحله جدید تکامل نثر داستانی فارسی. هویت ملی و هدایت از این رو، ادبیات داستانی فارسی را از آغاز عهد مشروطه تا ابتدای سالهای سیوم قرن 20 می توان دوره جستجوی هویت ملی و استقرار آن نامید. این دوره از ادبیات ایران، واقعا، پیامد اندیشه های مشروطه خواهی بود که تحت تاثیر انگیزه های اجتماعی- تاریخی و نیاز زمان ژانرهای ادبی برای نثر فارسی جدید را به میان آورد. به تعبیر دیگر، با گسترش تدریجی خود آگاهی ملی زمینه های لازم برای پیدایش نخستین رمان گونه ها و داستان گونه ها( شبیه نوول ها)ی فارسی فراهم آورده می شود. ویژگی «بوف کور» در آن است که در عین آنکه یک اثر مدرن به شمار می رود، صد در صد داستانی ایرانی با روحیه و دید شرقی است. نویسنده نسل داستان نویسان سالهای 30 م قرن 20، قبل از همه، صادق هدایت و پیروان دبستان او، با دید نو و تجربه و احاطه کافی از غنای ادبیات فارسی و جهان پا به عرصه داستان نویسی گذاشتند. واکنش این نسل در مقابل شکست امیدهای انقلاب مشروطه و استقرار دیکتاتوری رضاخان نوعی گریز انباشته از تنفر بر اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور بود. محض این وضع سیاسی وقت گرایش ویژه ادبی را در ادبیات داستانی فارسی به میان آورد. در پهلوی نثر داستانی واقع گرا و طنزآمیز و انتقادی که زاده دوران ادبیات روشن گرایی و مشروطه خواهی بود، نثر داستانی روانی (پسیکولوژی) و ذهنی رمانتیک و غیر واقعی که پیامد گریز از واقعیت و تفحص در جهان باطن انسان و خویشتن شناسی است به وجود می آید. نویسندگان پیرو این سبک یا گرایش ادبی توجهی به واقعیات محیط و اجتماع و اوضاع ظاهری شخصیتهای داستان ندارند. برای آنها مهمتر از همه آن است که در ذهن و باطن شخصیتهای داستان چه می گذرد و آن را چه طور باید ارائه نمایند. ذهن گرایی و واقع گرایی هدایت این سبک نگارش بار نخست در ادبیات داستانی فارسی ایران در نوشته های صادق هدایت مورد استفاده قرار گرفت و نثر داستانی روانی ذهن گرا با داستانهای کوتاهی چون «زنده به گور»، «سه قطره خون»، «عروسک پشت پرده»، «زنی که مردش را گم کرد»، «داود کوژپشت»، «تجلی»، «سگ ولگرد»، «فردا» و بویژه رمان کوتاه «بوف کور» در ادبیات فارسی استقرار پیدا کرد. طرحی از مجید عباسی برای نمایشگاه عکسی در پاریس 2001 ضمنا، باید یاداور شد که صادق هدایت در پهلوی آثار روانی- ذهنگرا، داستانهایی چون «لاله»، «داش آکل»، «مرده خورها»، «علویه خانم»، «طلب آمورزش»، «حاجی آقا» و امثال آن نیز ایجاد کرده است که بهترین نمونه نثر داستانی واقع گرای عینی فارسی محسوب می شوند. از این رو، هر دو گرایش (عینی و ذهنی) در آثار خلاقانه صادق هدایت تکامل یافته است. نثر پسیکولوژی ( روانی) صادق هدایت نیز در نوبه خود در یک سبک و سیاق ایجاد نشده است. در تعدادی از داستانهای پسیکولوژی نویسنده شیوه عینیت ترسیم در کشف انگیزه های باطنی و جهان روحی شخصیتهای داستان نقش کلیدی را ایفا می کند. از جمله در داستانهای کوتاه «زنی که مردش را گم کرد»، «داود کوژپشت»، «تجلی» و امثال اینها. در گروه دیگر داستانهای صادق هدایت که با دید ذهنی از نام اول شخص تالیف شده، در آنها جهان واقعی از طریق ذهن راوی داستان ارائه می گردد، هدف نویسنده کشف و بیان جهان باطن و ذهن شخصیت داستان است، نه ترسیم و تصویر انعکاس هنری حقیقت واقعی. بوف کور شاخص سبک هدایت نمونه برجسته این سبک نگارشی در ادبیات داستانی فارسی امروز «بوف کور» صادق هدایت محسوب می شود. این اثر شالوده اساسی برای رشد بعدی نثر ذهنی پسیکولوژی و «جریان سیال ذهن» در ادبیات داستانی فارسی می باشد. گذشته از این، با ایجاد «بوف کور» صادق هدایت نه تنها نثر ذهنگرا، بلکه نثر فلسفی- عقلانی (اینتلکچوآلی) و نمادین را به حیث ژانرهای ادبی در ادبیات فارسی مروج ساخت. این اثر از لحاظ سبک نگارش، زبان نمادین، درونمایه و طرح موضوع و تفسیر غیرعادی آن تا به امروز در ادبیات داستانی فارسی زبانان جهان منحصر به فرد است و با بهترین آثار مدرنیستی جهان همپایی دارد. ویژگی «بوف کور» در آن است که در برابر یک اثر مدرنیستی بودن صد در صد داستان ایرانی با روحیه و دید شرقی است. شهرت بیشتر «بوف کور» به حیث یک شاهکار جهانی نیز در ناتکراری سبک بیان و طرح مطلب و ویژگی ساختاری آن است که صادق هدایت بهترین دستاوردهای ادبی و فرهنگی شرق و غرب را "در کوره ذوق خود گداخته" در فرم خیلی بدیع به صورت یک اثر دل آشوب [دل انگیز] به خواننده تقدیم کرده است. در ادبیات نیمه دوم قرن 20 ایران، افغانستان و حتی تاجیکستان (در سالهای 90 قرن 20) یک سلسله اثرهایی متاثر از «بوف کور» به وجود آمدند که در ایران شناسی تحت اصطلاح «نثر بوف کوری» مسمی گردیده اند. با وجود آن که هر یکی از این اثرها از نگاه ارزش ادبی و هنر نویسندگی به پایه «بوف کور» نرسیده اند، اما یک جریان نیرومند ادبی را با نام نثر ذهنگرا در ادبیات فارسی به وجود آوردند که بررسی آن از مجال این بحث خارج است. به طور خلاصه باید اقرار شد که الحق صادق هدایت را می توان از پایه گذاران نثر نوین فارسی شمرد که در بسط و تکامل آن سهم ارزنده ای گذاشته است
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد