مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

تاریخ فرش


فصل اول

سیمای کلی از تاریخ فرش و فرشبافی در ایران و جهان

فرش ایران و بحث در خصوص تاریخ آن همواره یکی از مهمترین مسایل مورد علاقه شرق شناسان اعم از ایرانی و غیرایرانی بوده است.اما از آنجاییکه اغلب مطالعات انجام شده دراین خصوص فاقد بنیاد علمی و به تعبیر دیگر از مبنای صحیح برخودار نیست. در اغلب موارد با نتایج سراسر اشتباه و حتی مغرضانه همراه بوده است. علاقه به تحقیق در مورد قالی ایرانی و سوابق تاریخی آن بیش از یکصد سال است که توجه محققان غربی را به خود معطوف داشته، اما از آنجاییکه توجه به هنر دیرینه ی شرق در بسیاری موارد با اهداف غیر باستانشناختی همراه بوده، کوشیده اند که در بسیاری موارد از جمله تاریخ، تاریخ فرش بافی ایران را سراسر مخدوش ساخته، با برخی تصاویر غلط و استنتاجات شتابزده آنرا به هنر ترک و قبایل آسیای مرکزی مرتبط نمایند که به آن خواهیم پرداخت. به گفته دکتر سیروس پرهام ‌:

‹‹ هنرهایی مانند قالیبافی که اختصاص به منطقه خاور نزدیک و خاورمیانه و به ویژه ایران و قفقاز و ترکمنستان و آسیای صغیر و افغانستان داشت، از همان ابتدا برای هنرشناسان غربی معمایی آزاردهنده بود، چون نه به یونان و رم و تمدن و فرهنگ باختری می چسبید، نه به مسیحیت و نه می توانست دستاورد یا دستآموز مستعمره نشینان باشد. اما دیری نگذشت که از برکت ‹درایت›! تنی چند از باستانشناسان و هنرشناسان امپراتوری پروس، راه حل معما کشف شد و قالیبافی هنر و صنعتی قلمداد شد که در جوار و در پناه مغرب زمین و مسیحیت رشد کرده و اعتلا یافته است. آسیای صغیر که چه در دوران امپراتوری رم شرقی و چه در جنگهای صلیبی و عصر تمدن بیزانس همراه با اروپا رابطه نزدیک داشته و نیز قفقاز که به اروپا و مسیحیت نزدیک بود، عرصه اعتلای فرشبافی به شمار آمدند. خاصه آنکه در آثار نقاشان اروپای قرون پانزدهم و شانزدهم مسیحی هر چه فرش بود از آناتولی و قفقاز بود و نمونه های بازمانده از فرشبافی سده های سیزدهم و چهاردهم مسیحی نیز از قفقاز و آسیای صغیر و هیچ نمونه ی ماقبل صفوی که به تحقیق بافت ایران باشد در دست نبود. در آن زمان هنوز قالی پازیریک نیز کشف نشده بود و تصور می رفت که قالیبافی دارای عمری هزار ساله  و رواج آن در ایران نیز مرهون شاهان صفوی است. با اوج  گرفتن نهضت پان تورکیسم در دهه دوم قرن بیستم و گسترده شدن دامنه تحریفات و جعلیات تاریخی نظریه پردازان و تاریخ نگاران این ایدئولوژی، کفه اصالت و تقدم تاریخی فرشبافی ترکی سنگین تر شدو پژوهندگان شتابزده این مکتب چندان بی پروا شدند که نه همان فرشبافی، که تمامی فرهنگ و تمدن آسیای میانه و غربی را دستاورد نژاد ترک دانستند و حتی ساکنان ایرانی نژاد آسیای میانه ی عهد باستان را نیز جزو ترکان آوردند. از این گروه کرزی اوغلو تاریخ نگار ترک است که ضمن انکار این که سکاها از گروه هند و اروپایی، به ویژه ایرانی بودند همراه با دیگر مورخان پان ترکیست، سکاهای آسیای میانه را ترک خواند، و تاکید ورزیدن که همه قبایل تحت فرمانروایی دولت اورارتو دارای منشا سکایی  به دیگر سخن ترکی هستند. اما پذیرفته شدن قفقاز و آسیای صغیر(ترکیه کنونی) بعنوان مراکز تمدن فرشبافی لاجرم حداقل یک نتیجه گیری نادرست را در دنباله داشت که برای کل تاریخ فرشبافی جهان تاسف بار بود و آ‌ن اینکه فرشبافی هنر و صناعتی است که اقوام ترک زبان پس از مهاجرت به خاورمیانه و آسیای غربی در سده های پنجم و ششم هجری به ارمغان آورده اند».

نخستین مبلغان بزرگ این مکتب « ژوزف اشترزیگووسکی J.Strzygowski» استاد کرسی تاریخ هنر دانشگاه وین بود که در سال 1917 کتاب Altai – IRSN und vlkerwanderung را منتشر ساخت و آخرین نظریه پرداز نامدار آن « کورت اردمان Kurt Erdmann» فرش شناس طراز اول آلمانی بود که در دهه 1950 در د انشگاه استانبول تدریس می کرد. اما در اینجا دو سوال مطرح است اول اینکه اگر فنون بافت قالی پرزدار اختراع ترکان نیست پس چرا قدیمی ترین قالی جهان یعنی قالی پازیرک که در پی به آن نیز خواهیم پرداخت با گره ترکی بافته شده است؟

و سوال دوم را دکتر علی حصوری، در کتاب فرش سیستان هوشمندانه چنین مطرح می کند :

چرا در همه جا ترکان و ترک زبانان گره ترکی به کار می برند؟

وی خود این سوال را عالمانه پاسخ گفته که در بحث معرفی انواع گره و سوابق تاریخی آنها به طور کامل به آن می پردازیم. خوشبختانه از یک سو با حضور معدود کارشناسان و محققان ایرانی که در طی دهه های گذشته در مقابل خیل نظریات ناآگاهان قد برافراشته اند و از سوی دیگر به برکت اکتشافات انجام شده در طی نیم قرن گذشته بر بسیاری از عقاید مغرضانه محققان غرب که برخی از آنها در رده مشهورترین فرش شناسان جهان می باشند خط بطلان کشیده شده است. ما نیز  در این جستار سعی داریم تا با ارایه آخرین نظریات و دستاوردهای علمی بر اساس مستندات و شو اهد، تصویر روشنی از تاریخ فرش بافی ایران، بلکه جهان را ارایه نمائیم. در این راستا و با توجه به قدیمی ترین شواهد و جدیدترین نظریات علمی در دسترس به ترتیب زمانی به بررسی تاریخی فرش ایران می پردازیم.

بدون شک قدمت استفاده از زیرانداز بدانجا می رسد که انسان به فکر ساختن سرپناهی جهت تامین آسایش خود افتاد. بافتن انواع زیرانداز نیز همزمان با پرورش دام و استفاده از پشم آن بدین منظور بوده است و انسان پس از بهره وری از پوست حیوانات به اهمیت الیافت پشمی پی برده است و به مرور به صورتهای گوناگون خام و رسیده شده و از طریق بافتن از آن بهره گرفته است.

1- عهد مفرغ (1500 تا 2500 سال پیش از میلاد مسیح)

اولین اطلاع و یا به عبارتی کشفیاتی که نشانه ای از هنر قالیبافی در عهده مفرغ را با خود به دنبال دارد مربوط به کارد قالیبافی است که توسط « ا.ن خلوپین I.N Khlopin» راجع به ابزار  مخصوص قالیبافی، از جمله کاردک، از گورهای عصر مفرغ در ترکمنستان و شمال ایران کشف شده و اولین بار در شماره دوم از دوره ی پنجم مجله Hali (پاییز 1982) به چاپ رسید. اما روشنترین تصویر در خصوص قالی بافی عهد مفرغ را دکتر علی حصوری به دست می دهد. وی برای اولین بار در سال 1354 با دو ابزار از این نوع مواجه شد که پس از وقوع یک سیل و پدید آمدن یک گور توسط یک مرد قشقایی در شمال غربی راهجرد و در نزدیکی کامفیروز فارس پیدا شده بود. وی در توضیح دلایل تعلق این ابزار به ابزار قالی بافی با بررسی شکل ظاهر و نوع طراحی و ساخت آنها و ارایه تصویر روشنی از مشخصاتشان چنین می نویسد

« قطعه ای که سرنیزه و امثال آن به نظر می آید دارای زایده کوچک سوراخ داری در انتهاست که بی شک محل نصب دسته ی چوبی است. اما  بسیار ظریف به طوری که با این ظرافت نمی توانسته است برای ضربه زدن به کار رود، بلکه به طور قطع در کارهای معمولی و فقط برای بریدن مفید بوده است. اگر این وسیله به عنوان جنگ افزار به کار رفته باشد باید نوک آن صدمه دیده باشد یا ساییدگی پیدا کرده باشد. در حالی که تنها دو قسمت کنار آن، یعنی دقیقاً لبه ی دو تیغه آن بر اثر طول کاربرد و احیاناً‌ تیز کردن های مکرر فرو رفته و قوس برداشته است. این نشان می دهد که وسیله برش بوده است. بی شک این، یک کارد برش خامه بوده است. جای دسته ی کوچک آن هم فقط برای یک کارد معمولی شایستگی دارد و از سوراخ آ‌ن میخی می گذشته است که آن را به دسته ی چوبی ثابت می کرده است. (تصویر یک )

قطعه دومی که باز ممکن است ابزار جنگی به حساب آید میله بلند جوالدوز مانندی است با سری برجسته و دگمه مانند. طول آن 45 سانتیمتر و قطر ته آن در حدود یک سانتیمتر و نوک آن تیز است. در فاصله ده سانتی متر از ته آن سوراخی در بدنه آن دیده می شود در صورتی که این وسیله ابزار جنگی می بود،‌ می بایست که آن هم باریک و سوراخ دار و به هر حال شکلی باشد که بتوان دسته ای به آن متصل کرد، در حالی که ته آن قطور و غیرقابل قراردادن در دسته چوبی است. ته آن هم از پارچه رد نمی شود تا سوزن یا جوالدوز باشد. همین که این قطعه چنان کارآیی ندارد که بتواند ابزار جنگی یا وسیله دوخت و دوز باشد. چندان آراسته یا زیبا نیست که بتواند وسیله تزیین باشد. آنچه زینت آن به حساب می آید شیارهایی در ته آن است و نشان می دهد که به همین ترتیب و لخت در دست جای می گرفته و شیارها مانعی برای لغزیدن در دست است. به نظر می رسد این وسیله می توانسته است دو کاربرد داشته است.(تصویر 2)

نخست اینکه این ابزار به جای شانه یا دفتین وسیله کوبیدن فرش بوده است. در عصری که هنوز دفتین قالیبافی اختراع نشده بود و اگر شده بود وزنی برای کوبیدن نداشت تا در قالی از آن استفاده شود. دیگر اینکه همین ابزار امروزه در میان عده زیادی از قالی بافان غرب ایران از جمله مناطق انگوران، افشار، گروس (بیجار)،‌ و بخشی از کردستان به کار می رود که آن را به کردی سنگ (seng) و به ترکی خیلال ( خلال ) می گویند. تنها تفاوت در این است که سنگ یا خلال بنابر الزامات صنعت در دوره ما از جنس آهن است. همین سنگ یا خلال را تا پنجاه سال پیش در بخش مهمی از ایران مخصوصا در غرب ایران به کار می برده اند و به فارسی آن را سک (sok) نامیده اند. اما با پدید آمدن کرکیت، نقش و جنس آن در میان آنان عوض شده است و پس از کوبیدن پود دوم با کرکیت یا دفتین و اغلب قبل از آن برای برای نظم بخشیدن به چله ها و یکدست کردن آن استفاده می شود. به این معنی که آن را مورب در دست می گیرند و آهسته روی تارها و در سراسر عرض بافته می کشند. به این ترتیب قطعه دوم مفرغی هم به احتمال بسیار زیاد وسیله قالی بافی است. دلیل مهم دیگری که در مورد ابزار قالی بافی بودن این قطعه دوم وجود دارد،‌ وجود سوراخ در فاصله 15 سانتی متری از سر و 10 سانتی متری از ته آن است. به احتمال قوی از آن سوراخ برای کشیدن پود استفاده می شده یعنی این قطعه همان نقشی را داشته است که اکنون سیخ پودکشی در مناطقی همچون آذربایجان بر عهده دارد و به آن شیش می گویند. بدون تردید قسمتی از پود را از این سوراخ رد می کرده اند و سپس خود آن را با پود از فاصله تارها می گذرانده اند.

محل پیدا شدن این دو قطعه همان گونه که گفته شد در گوری نزدیکی کامفیروز فارس بوده است. این محل فاصله چندانی از تپه ملیان ندارد که اکتشافات آن معروف است و تاریخ آن قبل از دوره مفرغ آغاز می شود. اما اینکه این دو قطعه از گوری پیدا شد، دلیل دیگری است بر اینکه ابزار قالی بافی هستند. احتمالاً‌ ابزارهای قالی بافی زن بافنده را با او به خاک می سپرده اند تا در جهان دیگر هم بیکار نماند.

قطعاتی هم که از آسیای مرکزی کشف شده همگی در گور زنان بوده است. بعد از مشاهده دو ابزار مذکور نمونه های مفرغی دیگری نیز مشاهده شده که گاه سه یا چهار سک یا خلال با هم و با حلقه مفرغی دیگری به هم متصل بوده اند. این مرحله دیگری در پیشرفت به سوی ایجاد شانه قالی بافی است یعنی به جای استفاده از یک سک، سه یا چهار سک را همراه کرده، کارایی آن را چند برابر کرده اند. کهنترین نمونه ای که از این ابزار کشف و ضبط شده از تپه یحیی است که از هزاره سوم قبل از میلاد می باشد و این ابزارها همگی و به احتمال زیاد ابزارهای قالی بافی هستند. سکهای زیادی نیز از تالش به دست آمده است که تصاویر آ‌نها را پررزورسکی در کتاب‌«مروری بر هنر ایران» به دست داده است. (تصاویر 3و4) همچنین بخش مهمی از قطعات مفرغی که از لرستان به دست آمده و به نام گیره یا سنجاق یا سوزن و امثال آ‌نها ساخته شده، به عنوان دستگیره آن و شبیه قلاب یا جا انگشتی در مضراب سنتور است و به طور مشخص برای قرار گرفتن با انگشتان و کوبیدن قالی است. ( تصویر 5) تعدادی از این سکها در موزه ایران باستان موجود است. این قطعات متعلق به هزاره سوم قبل از میلاد در تپه یحیی و هزار دوم در تالش و هزاره اول در لرستان به دست آمدند و آخرین نمونه ها حتی نشانه ای از تحول کامل چاقوی قالی بافی را دارند. این وسایل دو نمونه اند به شماره های 1396 د.ک./ 1396و 3572 د.ک./ 16511 در موزه  ایران پیشرفت است هم در صرفه جویی و کاربرد فلز کمتر و هم تضییع وقت کمتر برای گذاشتن و برداشتن ابزارها، اما هنوز کارد را مثل کاردهای پیشین دو طرفه ساخته اندو حال آنکه می توانستند مثل کارد و قلاب آذربایجانی یک طرفه بسازند. نمونه بعد که شباهت آن به کارد یا قلاب آذربایجانی بسیار زیاد است و با آن قابل مقایسه است به این مرحله از پیشرفت رسیده است. از آنجا که هنوز سر این قطعه مانند سک است و خمیدگی قلاب را ندارد روشن است که از آن مثل سک استفاده می شده است. (تصاویر6و7و8) متاسفانه از آنجا که از قدیم دسته ی شانه از چوب ساخته می شده، برخوردن به شانه قالی بافی در آثار باستان شناسی غیرممکن است. مگر اینکه یک دسته سک یا تیغه با هم کشف شود و بقایای شانه باشد. امروزه تعداد این سکها باستان شناسی غیرممکن است. مگر اینکه یک دسته سک یا تیغه با هم کشف شود و بقایای شانه باشد. امروزه تعداد این سکها و چاقوها در موزه های ایران و جهان نسبتا فراوان است و تنها باید آنهایی را که نمی توانسته اند سوزن یا میله ای زینتی باشند از ابزارهای قالی بافی جدا کرد. باید توجه داشت که انسان عهد مفرغ توانسته است از مفرغ، میله هایی تا قطر دو میلی متر ایجاد کند، بنابراین امکان اینکه این سکها سوزن یا جوالدوز باشند وجود ندارد، خصوصاً که تعدادی از ‌آنها سوراخ ندارند و دیگر اینکه آنها سوراخ دارند این سوراخ در سر یا ته آنها نیست و همچنین معمولاً دستگیره آنها اجازه عبور از بافته را نمی دهند.» (تصویر 9)

به این ترتیب طبق شواهد مذکور و توضیحات و ادله ی علی حصوری با قدیمی ترین ابزار قالیبافی که متعلق به عهد مفرغ است آشنا شدیم و این حرکتی است در جهت گسترش تاریخ فرشبافی ایران، بلکه جهان.

2- دوره هخامنشیان (321 ق.م – 559 ق.م)

با اطمینان می توان گفت آنچه که در سال 1949 میلادی کشف شد تنها نادره ی از دوران شکوهمند پادشاهان هخامنشی است که تا به امروز به عنوان یگانه سند موجود از قالیبافی آ‌ن عهد مورد توجه تمام فرش شناسان و محققان شرقی قرار گرفته است. در سال 1949 میلادی سرگئی رودنکو باستان شناس روس هنگام کاوش در گورهای اقوام سکایی منطقه ی پازیریک در دامنه های جنوبی آلتایی در سیبری به یافتن دستبافته ای کامیالب شد که تاریخ فرشبافی را به یکباره دگرگون کرد، دره پازیریک که از نظر باستان شناسی بسیار غنی است در دهه 1920 میلادی کشف شد. و متعاقباً‌ در ادامه کشفیات، 5 تپه در این دره شناسایی و مورد اکتشاف قرار گرفت. حفاریهای اولین تپه در سال 1929 صورت گرفت و فعالیتهای اکتشافی بار دیگر در سال 1947 با حمایت آکادمی علوم روسیه و موزه آرمیتاژ آغاز شد و حفاری ها به چهار سرزمین دیگر بسط یافت. مدارک کشف شده از زیر تپه ها حاوی برخی یافته های اساسی مربوط به سال 430 قبل از میلاد است و حکایت از زمانی می کند که در آن این قبایل از دره پازیریک به عنوان گورستان استفاده می کرده اند. نوشته ای به دست آمده روی چوب حاکی است که پنج گورستان طی دوره زمانی هشت ساله ساخته شده است. یافته هایی که در این پنج گور به دست آمده عبارت از دهها وسیله زندگی، ابزارآلات شکار، لباس و ... می باشد که در بازسازی روش زندگی این جوامع یعنی قبایل بیابانگرد سکایی نقش بنیادی دارند. اما محسور کننده ترین یافته ها در گور یا تپه پنجم پازیریک بدست آمده که عبارتست از فرشی در اندازه تقریبا مربع به ابعاد 23/189 در 200 سانتی متر و از آنجایی که همراه با این فرش ابزار و وسایل دیگری همچون یک دستگاه گاری نیز پیدا شده، عده ای نظرات خاصی در مورد کاربرد این قالیچه داده اند و حتی فرض بر این است که از آن برای مفروش کردن روی سطح گاری استفاده می شده است. این فرش کاملاً‌ از پشم درست شده و تار ‌آن اندکی کشیده شده و پودهای آن به طور شل به تعداد سه ( و بعضاً چهار) بار بین هر دو ردیف گره پیچیده شده است. رجشمار این فرش تقریباً‌ برابر با 3600 گره در هر دسیمتر مربع است که تعداد 39 گره در هر 5/6 سانتی متر و 42 گره در هر 7 سانتی متر برای آن محاسبه شده که در مقایسه با فرشهای امروزی در رده فرشهای خوب و نسبتاً‌ نفیس قرار می گیرد. نوع گره مورد استفاده در این فرش از نوع گره ی معروف به فرشهای امروزی در رده های فرشهای خوب و نسبتاً‌ نفیس قرار می گیرد. نوع گره مورد استفاده در این فرش از نوع گره ی معروف به ترکی است. ( تصاویر 10و11و12) رنگ این فرش در طول زمان تغییر یافته و رنگ اصلی به سایه های صورتی روشن و سبز کم رنگ تبدیل شده و باید در اصل رنگ بسیار روشنی می داشته. تحقیقات شیمیایی وجود نیل را در آن اثبات کرده و حاکی از آن است که از آن برای رنگ آبی یا متمایل به ‌آن استفاده می شده است. همچنین در رنگهای آن اسید kermes آمیخته با اسید کارمینیک یافت شده که احتمالاً برای رنگ قرمز (قرمز دانه) مورد استفاده قرار می گرفته است. تصاویر و نقوش موجود بر روی این قالی عبارتست از : متن فرش به تعداد 24 عدد مربع که داخل هر یک ستاره ای هشت پر وجود دارد.

در ردیف دوم پس از زمینه تصاویر حیوانی افسانه ای شبیه به یک شیر بالدار قرار دارد که در اصطلاح به گریفین شهرت یافته. ردیف سوم عبارتست از 24 عدد گوزن شاخ پهن. ردیف چهارم یا حاشیه چهارم ستاره ای شبیه به ستاره های هشت پر متن فرش به تعداد 62 عدد. و ردیف یا حاشیه پنجم 28 تصویر اسب سوارانی که بطور دو نفر در میان به تناوب بر روی اسبها نشسته یا در کنار آن ایستاده اند. و بالاخره آخرین حاشیه یا ردیف ششم مجددا همان تصویر حیوان افسانه ای بالدار یا گریفین قرار دارد. این فرش در واقع به دلیل محلی که در آن کشف شده پازیریک نام گرفته است. اگر چه زمستانهای پر از یخ سیبری باعث سالم ماندن این فرش گردید ولی تابستان به اندازه کافی گرم بود تا اجازه دفن روسای قبایل و جادوگران در گذشته را به قبایل شان بدهد. هوای گرم تابستان همچنین به باستان شناسان قرن بیستم اجازه داد که با گروه خود بتوانند به این منطقه کوچ کرده، تخته سنگ هایی را که این گورها را می پوشانیدند جا به جا نمایند تا با کار تهورآمیز خود به کشف این دفینه ها بپردازند. آنها یخها را به کمک آب جوش آب کردند. پرفسور سرگئی رودنکور اولین کسی نبود که به سراغ این قبرها می رفت. دزدان زمان کوتاهی پس از دفن برای غارت طلاهایی که همراه مردگان دفن می شد به این مقبره ها دستبرد می زدند. خوشبختانه این دزدها اعتنایی به دیگر اشیای این مقبره ها از قبیل نمد و منسوجات نداشته اند. دزدان به طور ناخواسته و به واسطه کار خویش بزرگترین لطف را در حق آیندگان انجام داده و شکافی را که آنها ایجاد کرده بودند باعث ورود آب به این مقبره ها گردید که در سرمای زمستان این مقبره را به گورستان همیشگی از یخ تبدیل کرد. و همین قطعات یخی اجازه دادند تا دو هزار و پانصد سال بعد از دفن این اشیا ما بتوانیم آنها را تقریباً سالم کشف کنیم و از مطالعه آنها لذت ببریم. رودنکو پس از مشاهده این قالیچه ی افسانه ای که از گور پنجم پازیریک به دست آمد به جهت شباهت بسیاری از تصاویر آن با شاهکارهای هنری هخامنشی بیدرنگ گفت : « تخت جمشید را به یاد می آورد» ( تصاویر 13و14و15و16)

فرش پازیریک یافته ای است از هر جهت استثنایی و از این جهت خلاف توقع نظریه پردازان تاریخ بافندگی بوده است. تا پیش از پیدایش فر ش پازیریک عمده نظرها متوجه ترکان به عنوان مبتکران این صنعت بود و پازیریک در این مورد دست کم ایجاد شک و تردید کرد. دیگر اینکه برای مورخان این زمینه قابل تصور نبود که بافته ای از حدود چهارصد سال پیش از میلاد بدست آید که تا این حد کامل و پیشرفته و از نظر فنون بافت و حتی نقشه در ردیف بافته های امروز باشد. سوم اینکه نمی توانستند تصور کنند که ممکن است فنی چنین پیشرفته در مراکز تمدن که مورد توقع آنها بود، یعنی بین النهرین، یونان یا مصر پیدا نشود و از گور پادشاهای سکایی که قومی بیابانگرد را رهبری می کرد به دست آید. برای اطلاع از نظریاتی که در مورد فرش پازیریک بیان شده به چند مورد از این دست عقاید که توسط کارشناسان و مورخان مشهور و سرشناس غربی ارایه شده است می پردازیم. یکی از این نظریات متعلق به خانم جنی هاوسگو  jenny Housego است که در سال 1989 چنین منتشر شد :

«محل بافت این فرش سخت مورد بحث بوده است. کسانی هستند که می کوشند آغاز قالی بافی را در سرزمین های مغولستان و آسیای مرکزی بشناسند و این که این قالی در جایی بافته شده که آنرا یافته اند زیرا نقش های آن شبیه نقش اشیای دیگری است که از همان منطقه به دست آمده است. دانشمندان  دیگر بحث می کنند که آن را در نقطه ای غربی تر بافته اند زیرا عناصر آشوری و هخامنشی در آن هویداست. به علاوه شباهتی بین ترکیب فرش با نقش های سنگ در کاخهای این شاهنشاهی وجود دارد. پس شاید در شاهنشاهی ایران بافته شده باشد. در فقدان اطلاعات مشخص شاید بهتر باشد آن را چون دستاوردی هنری بنگریم از دوره ای در جهان باستان که در آن روابط نیرومند فرهنگی در سرزمینی وجود داشت که از یونان تا مغولستان و حتی آن سوتر تا چین گسترده است.»

البته نویسنده در بخش بعد خوشبختانه متذکر این نکته می شود که بافته ای چون پازیریک بایستی بر سنتی پر سابقه متکی باشد. اما به قول دکتر علی حصوری ملاحظه شد که نویسنده چگونه در فقدان مدارک، پازیریک را از یونان تا چین تقسیم کرد تا نه اروپاییان ناراضی باشند و نه چینیان، نه مغولان نه مردم آسیای مرکزی و مردم بین النهرین و ایران و این هنگامی صورت گرفت که کهن ترین مدارک مربوط به بافت فرش از گور زنان در نزدیکی عشق آباد کنونی به دست آمده بود و بعید است  که خانم هاوسگو از آن بی خبر بوده باشد. همچنین پس از ‌آن نیز در سالهای اخیر و در طی برگزاری سومین کنفرانس بین المللی فرش ایران علی حصوری ابزارهای فرشبافی عهد مفرغ را که از سراسر ایران غربی و جنوبی به دست آمده است معرفی کرد که در مبحث قبل به طور کامل ملاحظه گردید. قبل از خانم هاوسگو، اولین بار در سال 1978 یکی از طرفداران پان تورکیسم که تمامی آثار تمدن آسیای مرکزی را دستاورد ترکان می دانند، مقاله ای در مجله ی فرش Hali نوشت و با برهانی چند تلاش کرد نشان د هد که فرش پازیریک کار بیابانگردان ترک نژاد آسیای مرکزی بوده است. این مقاله بازتاب دلخواه نویسنده اند را نداشت. اندک اندک و همراه با جریانهای سیاسی ـ فرهنگی ضد ایران، پژوهندگانی معدود برانگیخته شدند تا آثار هنری ایران باستان را هر چه بیشتر از این آب و  خاک بر کنند و به سرزمینهای دیگر، تمدنهای دیگر و اقوام دیگر منسوب دارند. و به گفته ی دکتر سیروس پرهام، گور به گور کردن قالی پازیریک از همین جا آغاز شد. چهار دهه پس از کشف پازیریک و چند سالی پس از چاپ مقاله نویسنده ترک بنیاد فورد در سال 1989 وجوهی به پژوهش درباره قالی پازیریک اختصاص داد و چند پژوهنده را بر این کار گماشت. ماحصل این پژوهشها همان بود که اولیای بنیاد می خواستند و اینکه « قالی پازیریک بافت ایران هخامنشی نیست و در همان محل آلتایی بافته شده است.»

مهمترین و به ظاهر محکمترین پشتوانه این نظریه کاربرد نوع خاصی از قرمز دانه در فرش پازیریک بود که از حشره ای به دست می آمد که در آن منطقه فراوان بوده است. این قسم خاص قرمز دانه به قرمز دانه لهستانی شهرت یافته که علاوه بر فرش مورد بحث ما یکی از نمدهای همان دوران منطقه آلتایی نیز به همان رنگمایه است. گفته اند رنگمایه قرمزی که در ایران هخامنشی فراوان بوده قرمز دانه ی آرارات است که در سیبری آسان به دسترس نمی آمده است. البته اثبات این ادعا که قرمز دا نه ی لهستان در سرزمین اصلی ایران حتی به قدر اندک، فراهم نبوده تقریباً محال است چون از پارچه ها و فرش های ایران هخامنشی چیزی نمانده که ملاک سنجش باشد. در سال 1990 میلادی نیز خانم کارن رابینسون K.Rubinson با نوشتن مقاله «فرشهای پیش از اسلام» در دایره المعارف ایرانیکا پیشتاز بررسی دوباره یا به قولی کالبد شکافی مجدد فرش پازیریک شد. خانم رابینسون در مقاله خود بر این استدلال ضد و نقیض تکیه کرد که قالی پازیریک که به غلط آن را ایرانی دریافته اند در همان که ممکن است طرح و نقش فرشهای هخامنشی را به خوبی نشان دهد، محتمل است به عصر هخامنشی تعلق نداشته باشد. همین فرضیه با شرح و بسط افزونتر در مقاله دیگر خانم رابینسون در میانه نهاده شد و همزمان و هماهنگ با آن این نویسنده مقاله ای دیگر نگاشت با عنوان « منسوجات پازیریک، پژوهشی در نقل و انتقال نقشمایه های هنری».

همزمان با خانم رابینسون، باستان شناسان مشهور دیوید استروناخ (D.Stronach)بازنگری در نقش مایه های قالی پازیریک را از مسیر دیگر و زاویه ای دیگر آغاز کرد، لیکن کم و بیش به همان جایی رسید که کارن رابینسون رسیده بود. استروناخ در سخنرانی مفصلی که در ششمین کنفرانس بین المللی فرش آیکوک (سانفرانسیسکو، 1990) ایراد کرد مدارک فراوانی نشان داد که ایرانی بودن و هخامنشی بودن تمامی نقش مایه های فرش پازیریک را به اثبات می رساند، منتها نتیجه گرفت که فرشبافان کوچروآلتاییایی، آن فرش را از روی قالی های مشابه ایران بافته اند. فرضیه استروناخ قابل تردید است، چون با عرف و رسم اقتباس و تقلید و بدل سازی در هنر و صناعت فرشبافی درست نمی آید و ما نیز در ادامه، جواب این نظر آقای استروناخ را به نقل از دکتر سیروس پرهام که اول بار در مجله آمریکایی Oriental Rug Review در سال 1993 به چاپ رسید بیان می نماییم. همچنین نظریه جیمز اوپی (James Opie) فرش شناس مشهور، خصوصا فرش ایلیاتی شناس که در همه نوشته های خود بر منشا ایرانی و به تصریح لری بخش عمده نقش مایه های باستانی فرشبافی تاکید دارد و نظریه « منشا ترکی قالیبافی» را همواره مردود شمرده است قابل توجه است. وی در کتاب مشهود خود Tribal Rugs (1992) پا به پای دیوید استروناخ رفته و فرش پازیریک را کار عشایر بیابانگرد منطقه آلتایی دانسته، و حتی از کوچروان سکایی فراتر رفته و قبیله ی همسایه دور دست آنان، یعنی کوچندگان «ماساگته» را بافنده آن فرش معمایی به شماره آورده است. همچنین کورت اردمان فرش شناس آلمانی که پس از ژوزف اشترزیگوسکی و کتاب مشهورش در سال 1917 پیرو مکتب ترکی فرش بافی بود نیز در نهایت ایرانی بودن فرش پازیریک را پذیرفت. اما آشکارا به سفسطه و تناقض گویی پرداخت و حتی به جعل و تحریف تمسک جست و بی آنکه فرش را ببیند به این نتیجه بی بنیاد و غریب که سالهاست دروغین بودن آن آشکار گشته است دست یافت که قالی پازیریک گره بافته نیست و پیچ بافته است، به همان شیوه قالیهای چینی که کلاف پشم را پس از گذراندن از تار بر گرد میله ای چوبی می پیچانند و پس از پایان پذیرفتن بافت میله ها را بر می دارند. جالبتر ‌آنکه اردمان عنوان « هفتصد سال فرش مشرق زمین» را برای دومین کتاب خود در سال 1966 برگزیده تا قالی پازیریک خود به خود از حوزه بررسی او بیرون افتد. ما در ادامه با استفاده از مطالعات و نظریات دو تن از فرش شناسان و محققان فرش ایران آقایان دکتر سیروس پرهام و دکتر علی حصوری، دلایل قوی و محکم را در بحث ایرانی بودن طرحها و بافت فرش پازیریک ارایه داده بررسی می نماییم.

دکتر علی حصوری با بررسی دقیق نقشه و طرح های قالی ایران نتیجه گرفته است که اساس و بنیاد نقشه های فرش ایران که عبارتست از چندین حاشیه در کناره های فرش یکی حاشیه پهن و در میان دیگر حاشیه ها قرار دارد، اساساً منطبق با همان دیوارهای مکرر آبادی ها و باغهای فردوس باستانی است که ایرانیان باستان به آن اعتقاد داشته اند و ما بحث ‌آن را در بخش طبقه بندی طرحهای و نقشهای فرش ایران خواهیم داشت. چنان که می دانیم قالی پازیریک هم دارای همین نوع حاشیه و در واقع طرح ایرانی است و طبیعی است که توسط قومی ایرانی بافته شده باشد. همچنین در خصوص فرضیه بافت عشایری فرش پازیریک توسط کوچروهای آلتایی و در جواب این ادعای دیوید استروناخ و همچنین اثبات نقوش ایرانی قالی پازیریک و تفاوت آن با هنر سکایی، دکتر سیروس پرهام به بررسی نقوش فرش پازیریک پرداخته و چنین می نویسد :

«به گواهی بافته های بدلی عشایری ـ روستایی، در همه دورانها و سرزمینها، رسم و قاعده متعارف این است که بافنده عشایری هرگاه از یک الگوی کاملاً بیگانه تقلید و باسمه برداری کند اثر و نشانه ای هر چند ناچیز از خود و نگاره های متداول سرزمین و فرهنگ یا طایفه خود برجای می گذارد. چنان نیست که بافنده همه چیز  را عینا و مو به مو و گره به گره تقلید کند، حتی نگاره های بسیار کوچک را که هیچ نقشی در برآوردن طرح و نقش اصلی ندارند و بسا که برای بافنده هم یکسره بیگانه و نامفهوم باشند. ( مانند دو نگاره هشت پر در بخش زیرین حاشیه سمت راست قالی پازیریک و دو گل هشت پر کوچکتر در منتهی الیه حاشیه باریک بیرونی همان سمت) . مگر آنکه قصد بافنده تقلید کامل و تمام نما باشد به سفارش یا فرمایش که تازه آن هم از یک بافنده بیابانگرد خانه به دوش سخت بعید و نامحتمل است و تنها کارگاههای متمرکز و بسیار پیشرفته فرشبافی از عهده این مهم بر می آیند که وجود چنین کارگاههایی در منطقه آلتایی همانقدر محل تردید است که بافته شدن قالی پازیریک در همان جایی که پیدا شده است. کار هنری دستبافت از چند جهت ماهیت عشایری و ایلیاتی پیدا می کند که مهمتر از همه وجود عناصر عینی عشایری در نقشمایه ها و شیوه نقش پردازی است. عوامل و عناصر ساختاری و اسلوب بافت و رنگمایه های مورد کاربرد نیز در کار سنجش دستبافته های قبایل کوچرو بی اثر نیست. نهایت این که رنگ مایه ها و رنگیزه ها به ندرت دلیل قاطع برای تشخیص هویت عشایری یک فرش دستبافت است. این به آن دلیل است که مواد رنگی کمتر مورد استفاده انحصاری یک طایفه معین قرار میگیرد و دست یافتن دیگر گروه های بافنده به این مواد بسیار سریعتر از نقل و انتقال و دادو ستد نقش مایه ها صورت می پذیرد. چنین است که در کار سنجش بافته های عشایری اغلب ناگزیریم بر عناصر نقش پردازی و ویژگیهای اسلوب بافت تکیه کنیم. در قالی پازیریک چندین عامل ساختاری هست که درجه بسیار بالایی از مهارت فنی و فرشبافی کمال یافته را نشان می دهد، به اندازه ی که ممکن است به راحتی دلالت بر فرش بافی شهری داشته باشد. اهم این عوامل ساختاری بدین شرح است : استمرار یکنواختی و یکدستی بافت و همسانی نزدیک به یکسانی نقش مایه ها، قرینه سازی کامل نقش مایه ها در چهارچوب یک طرح و نقش کاملاً منسجم و متقارن و متوازن، نگاه داشتن اندازه ها و ابعاد و فاصله ها به دقت و وسواس تمام در بافت آدمهایی همانند، اسبهای همانند و گوزنهای همانند که جملگی در صفهای منظم و آراسته به یک فاصله سنجیده بی کم و زیاد در حرکت هستند.دیگر، طراحی دقیق و سنجیده تمامی اجزای اصلی هر یک از 14 سوار، 14 ستوربان، 28 اسب، 24 گوزن، 24 چهارگوشی که درون هر یک نگاره ای هشت پر به ظرافت و موزونی تمام نقش بسته است.»

سیروس پرهام در ادامه دلایل خود بر بافت غیر عشایری فرش پازیریک می نویسد : « سخت و دشوار است تصور در وجود آمدن دست بافته ای گره بافته و عشایری که در هزاره اول پیش از میلاد مسیح بدین درجه از کمال و سنجیدگی بافت رسیده باشد. این مطلب مسلماً در مورد فرشهایی ایلیاتی مناطق نزدیک به مراکز فرشبافی شهری بهتر و آسانتر صدق می کند تا فرشهایی که گمان می رود در آن سرزمین دور دست وحشی یخزده بافته شده باشد. حتی امروز هم نمی توان یافت فرشی عشایری را اصیل و درست که از روی یک نقشه شطرنجی یا یک الگو و سرمشق و یا یک نمونه دستبافته عینا و جز به جز بافته شده باشد. گذشته از سنجیدگی و ظرافت اعجاب آور بافت، قالی پازیریک آکنده از نقش مایه ها و نگاره هایی است استوار بر طرحی بغایت سنجیده و قانونمند و هدفدار که چنانکه خواهیم دید، این همه با تمدن و فرهنگ مردمان کوچرو و خانه بدوش آلتایی، خواه سکایی، خواه ماساگته، ناسازگار و گاه متضاد است. سکاییان و ماساگتیان بدان مرتبه از ثبات و آرامش اجتماعی نرسیده بودند که انگیزه و ضامن دست یافتن به این چنین صورت هنری اصیل و راستین آلتایی خروشان و بی امان و سیلاب وار موج می زند، کمترین اثری هر چند کمرنگ در قالی پازیریک نیست. هنر آلتایی در هزاره نخست به طور عمده هنر احساس (امپرسیونیسم) و تجرید و انتزاع واقعیتهای عینی و تلخیص مشهودات بود. این هنر خاص، گرداگرد سبک ویژه ای از جانورنگاری شیوه یافته تنیده و بالیده شده بود که به گفته یکی از متبحران «تاماراتالبوت رایس» شاید از نابترین نمونه های تجرید و انتزاع باشد. وی چگونگی تحول و تکامل این هنر را در طول سالیان به شیوایی تمام بیان می دارد که :‌«‌این بیابانگردان با حساسیتی شگرف و غیرمتعارف در برابر محیط پیرامون خود واکنش نشان می دادند. هماهن با موج زدن زندگی بر پهن دشتهای اورآسیایی بیان متعالی امپرسیونیستی و نمادین هنر آنان جان می گرفت و این سرزندگی فراگیر در سبک خاصی از هنر جانورنگاری خود جوش تجلی می یافت. چنین بود که دست و پای یک جانور  اجزای بدن جانور دیگر می شد. در هیچ زمان این هنر  خالص تجریدی و آکنده از خیالپردازی و توهم بیابانگردان آلتایی نتوانست حتی به سواد ساحت نگاره سازی طبیعت گرای قالی پازیریک نزدیک شود. تا جایی که می دانیم از مقابره دره پازیریک یا از گنجینه نقش مایه های سرتاسر ‌آن سرزمین پهناور حتی یک شی واحد به زمان ما نرسیده که اندک مانندگی به سبک جانور نگاری دقیق و راستین قالی پازیریک داشته باشد. بر اسبها و گوزنها بنگرید. استوار و متین و بی دغدغه و طبیعی و واقعی آزاد از هر گونه گرایش تجریدی و آنها را مقایسه کنید ب همانندهایشان که در انواع و اقسام اشیای بازیافته آن سرزمین صورت پذیرفته اند. یگانه نمونه مقایسه شدنی صف شیرانی است که با طبیعت گرایی تمام بر پارچه ای نقش بسته است که از گور شماره 5 بدست آمده و اصل آن بی چون و چرا ایرانی است. اشیای هنری سکاییان آلتایی و جنوب روسیه عموماً و بازیافته های پازیریک خصوصاً سرشار است از انواع و اقسام آهو و قوچ و گوزن شمالی پهن شاخ و گوزن پیچیده شاخ. اما چند تا از این جانوران در حالتی تجسم یافته اند که به حالت چرای آسوده خاطر و بی خیال گوزنهای خرامان قالی پازیریک نزدیک باشد. بنگرید که چگونه تقریباً جملگی آنان پریشان و در تقلا هستند یا به گونه ای زیر بار گران اضطراب و تشنج و آشفتگی خمیده شده اند. این جانوران خواه شکارگر باشند خواه طعمه و شکار، پیوسته گوش به زنگ اند و بی قرار و جهنده و در تکاپو، ناآرام و آشفته خاطر و رمیده و هراسان سبعانه هجوم می آورند و یا سرآسیمه در هم می پیچند وجدل می کنند. سرزمینی که هنرمندان و صنعتگرانش به ندرت از تجسم جانوری که آسوده و نارمیده باشد به وجد می آمدند. و این همه بر خلاف قالی سر به سر یکپارچه و انعطاف ناپذیر پازیریک است» (تصاویر 17و18)

همچنین اندیشه بنیادی و نیز طرح و نقش زمینه قالی پازیریک از حیث سبک پردازی، در پیوند با فرش سنگی کشف شده در حفاریهای کاخ سلطنتی نینوا (Nineveh) می باشد که تاریخ آن به قرن 6 تا 7 قبل از میلاد بر می گردد. این شهر باستانی در کنار رودخانه دجله مقابل موصل کنونی قرار داشت و پایتخت امپراتوری آشور بود. اما سرانجام به دست مادها افتاد و ویران شد در این قالیچه ی سنگی طراحی گلهایی شبیه به گلهای هشت پر قالی پازیریک که در داخل مربعهایی قرار گرفته اند و جملگی متن فرش را پر کرده اند شباهت فوق العاده با فرش پازیریک را بوجود آورده است. همچنین تصویر قالیچه سنگی دیگری شبیه به قالیچه سنگی نینوا در تخت جمشید به دست آمده که اولین بار توسط A.B. Tilia باستان شناس ایتالیایی از روی پیکر کنده ای در تخت جمشید طراحی شده است. آنچه که در قالیچه سنگی تخت جمشید بیش از هر چیز حایز اهمیت است بنیاد یکسان از لحاظ طراحی و سبک قرار گرفتن نقوش در آن است. در این قالیچه نیز  متن فرش با مربعهایی که هر یک ستاره ای شبیه ستاره هشت پر قالی پازیریک را در میان گرفته اند پر شده است.(تصاویر 19و20) همچنین ردیف شیرانی که در حاشیه جای گوزنها را در قالی پازیریک گرفته اند بسیار مورد توجه است. خاصه آنکه در کشفیات از تپه پنجم پازیریک و همراه با قالی کشف شده تکه پارچه ای پیدا شده که نقش موجود بر آن همان ردیف شیران قالیچه سنگی تخت جمشید است. شباهت در بازسازی پیکر و لباس خشیارشا که به کمک خراشیدگی های  روی نگاره حرم سرا در کاخ تخت جمشید انجام شده نیز یک نقش برجسته از صف شیران مشابه شیران قالیچه سنگی تخت جمشید و پارچه سکایی دیده می شود و باز در نقش برجسته حجاری شده در نقوش بالای تخت شاهنشاه در تالار صد ستون تخت جمشید نیز این ردیف شیران با همان ویژگیهای قبلی مشاهده می شود. مشابهت  حاشیه دندانه اره ای در بالا و پائین ردیف شیران در پارچه کشف شده ی پازیریک و حاشیه ردای لباس خشیارشا و قالیچه سنگی تخت جمشید تاکیدی است بیشتر بر منشا واحد هر سه طرح.(تصاویر 21و 22) در ارزش قالیچه سنگی کشف شده در تخت جمشید با توجه به طراحی و سبک پردازی آن بهترین تفسیر آن است که سیروس پرهام بیان می کند‌:

« هر چند ممکن است قالیچه سنگی تخت جمشید از قالیچه سنگی کاخهای نینوا اثر پذیرفته باشد، اما تقریباً‌ باید یقین کرد که بافنده ی قالی پازیریک از فرشهای مشابه هخامنشی الهام یافته و لاجرم به سنگفرشهای آشوری که در سرزمین دور دست و چه بسا نهفته در خاک بوده نظر نداشته است.»

همچنین طرح سربازانی که همراه با اسبهای خود در حاشیه چهارم قالی پازیریک که همگی به یک فاصله معین از پی یکدیگر می آیند به روشنی یادآور رسمهای هخامنشی و آشوری است و تصویر آن با تصاویر موجود بر تخت جمشید که نشان دهنده بار عام تمام ملتها در حضور شاه است مشابهت قریبی دارد. جالبتر ‌آنکه هم در پیکر کنده ها تخت جمشید و هم در قالی ما، ستوربان در سمت چپ اسب گام می زنند و دست راست خود را که بر پشت گردن اسب نهاده اند. در بخش زیرین  حاشیه های پهن و باریک سمت راست در قالی پازیریک گلهای جفتی هشت پری قرار گرفته اند که به همین صورت کم یا بیش بصورت جفت در آثار مفرغی لرستان به تفاوت دیده شده است وشاید هم برخوردار از همان معانی رمزی و نهادی و یا تمغایی باشد.

اما مهمترین نقش پردازی قالی پازیریک ویژگی های آشکار و اشتباه ناپذیر گوزن زرد و شاخ پهن ایرانی است در حاشیه درونی قالی پازیریک که تا حدودی با گوزن شمالی نیز شباهت دارد. به حکم شباهت شاخهای پهن گوزنهای قالی پازیریک به شاخهای گوزن شمالی اکثریت مورخان هنر و فرش شناس غربی درنگ روا نداشته  و این گوزنها را می پنداشته اند هرگز در ایران دیده نشده است از جنس گوزنهای سرزمین سیبری شناختند و برهان قاطع خواستگاه آلتاییایی قالی پازیریک برشمردند. رودنکو کاشف تپه های پازیریک اولین کسی بود که این گوزنها را از تیره گوزن زرد خالدار باز شناخت. پس از رودنکو، رمان گیرشمن باستان شناس فرانسوی به مانندگی گوزن زرد ایرانی مشهور به گوزن بین النهرین و گوزن پهن شاخ روزگار ساسانیان توجه یافت که پیکره خالدارش با همان شاخهای پهن بر چندین ظرف سیمین و نیز چند صحنه در سنگهای طاق بستان نقش بسته است. وجود این گوزن که تصور می شد هیچگاه در ایران دیده نشده است توسط باستانشناس انگلیسی و کاشف نینوا، سراستین هنری لایارد (Sir. A.H.Layard) در شمال خوزستان و قلمرو جنوبی بختیاریها در نیمه های سده نوزدهم مسیحی گزارش شده است. همچنین در پی شناسایی و ازدیاد نسل این حیوان کمیاب که زیستگاه اصلی آن در کرانه های کرخه می باشد، در سال 1955 یک گروه آلمانی به سرپرستی فون اپل، یک نر و یک ماده از این گوزن را پس از مدتها جستجو و در حالی که هیچ امیدی به پیدا شدن نمونه ای از آن نبود در جنگلهای حاشیه رودخانه کرخه در خوزستان پیدا نمودند و برای تکثیر نسل به آلمان بردند. اما در سال 1342 نیز هیئتی ایرانی به سرپرستی خسرو سریری توانست پس از شش هفته تلاش چهار راس از این حیوان ( یک نر و سه ماده ) را زنده دستگیر و به پارک وحش دشت ناز سازی منتقل کند. در حال حاضر با تکثیر این حیوان تعداد زیادی از ‌آنها در جزیره اشک در دریاچه ارومیه نگهداری و محافظت می شوند.جای تردیدی نیست که نسل گوزنهای شاخ پهنی که در شکار گاههای ساسانیان پراکنده بودند و بر روی آثار آن دوره باقی مانده، پیوسته است که به نسل گوزنهای گسترده شاخ روزگار هخامنشی و گوزنهای قالی پازیریک. جز گستردگی برگ نخلی شاخهای گوزن زرد ایرانی، ویژگیهای دیگری است که اهمیت آنها از یک جهت بیش از ویژگی شاخها است زیرا پیوند مفروضی میان گوزنهای قالی پازیریک و گوزنهای منطقه سیبری را یکسره و به تمامی می گسلد و نیازی برای توجیه و استدلال باقی نمی ماند. این ویژگیهای نمایان و کارساز پوست خال خالی و خصوصاً نوار خالداری است که از گردن تا دم گوزن ایرانی کشیده شده است. ویژگیهایی که هیچ یک از انواع آهوان و گوزنهای آلتایی ندارند. حتی یک اثر از تمدن و فرهنگ سرتاسر آلتایی به چشم و دست ما نرسیده که کمترین نشانه ای از این ویژگیها بر آن باشد. این بار رودنکو اول بار بر این ویژگیها گوزن پازیریک تکیه کرد. گذشته از اینها گوزن پازیریک برخوردار از نشانه های خاص دیگر است که باز هم او را از گوزنهای شمالی دورتر می برد و به گوزنهای زرد آسیایی ـ اروپایی نزدیک تر می کند. یکی دم به نسبت بلندی است که خاصه گوزن زرد آسیایی ـ اروپایی است و دیگری شیوه خاص نشان دادن عضلات سردست و ران حیوا ن است که با سبک هنری منطقه آلتایی فرق دارد. رمان گیرشمن در این خصوص می گوید :‌

« عضلات حیوانها در محل رانها و شانه ها به وسیله مارپیچ هایی شبیه به ویرگول مجسم گردیده اند و در میان آنها سنگ های رنگین به صورت ترصیع نشان داده شده است واین از خصوصیات جواهر سازی هخامنشی است». (تصاویر 24 و 25)

این ویژگی یعنی نشان دادن عضلات حیوان با دایره و ویرگول، بر روی عضلات شیرانی که در قالیچه سنگی تخت جمشید وجود دارد و حاشیه ردای لباس خشایار و پارچه کشف شده در پازیریک دیده می شود.

استاد بافته های فارس سیروس پرهام در جلد دوم از کتاب دستبافتهای عشایری فارس به نمونه هایی از جل اسبهای سوزن دوزی قشقایی معروف به طاووس یا طاووسی اشاره می کند که برروی آ‌نها نقشمایه غریب دیگری غیر از طاووس دیده می شود و هویت آنها در بعضی جلها مشخص نیست اما در برخی دیگر شاخهای پهن و دندانه دار و دهان گشوده جانوری از جنس گوزن واضح است. وی می نویسد « به برکت پیدا شدن گوزنهای زردی که سر هنری لایارد در یک و نیم قرن پیش در جنوب غربی بختیاری و نو احی غربی لرهای کهکیلویه گزارش کرده است، راز گشای  همان نقش مایه غریبی شد که قرنها است در سوزنی های ایلات قشقایی و لر فارس پراکنده است. چنانکه از این نقش مایه ی بغایت ساده شده ی هندسی و  شیوه یافته پیدا است، تصور الگوی طبیعی (یاخیالی) دیگری جز گوزن زرد ایرانی برای نقش ما یه به ظاهر غریب و نامتعارف ذکر شده ممکن نمی گردد و اینک باید یقین کرد که لرهای کهکیلیویه جانوری را که به چشم دیده اند الگو قرار داده اند. این بدان معنی است که گوزن شکاخ پهن لری ـ قشقایی به سبک هندسی و تجریدی و گوزن شاخ پهن قالی پازیریک به سبک طبیعی هر دو تبار واحد داشته و از یک سرزمین برخاسته اند.» (تصویر 26)

در بررسی نقوش قالی پازیریک نقش دیگری مورد توجه قرار گرفته است و آن شیوه گره زدن دم اسبها و همچنین کاکل آنها به رسم ایرانیان است که عینا در حجاریهای تخت جمشید مشاهده می شود. و این در حالی است که طبق رسم سکاییان آنان به جای گره زدن دم اسب آن را به شیوه گیس باف می بافتند.(تصویر 27)

همچنین حیوان افسانه ای بالدار که در دو حاشیه مجزا در قالی پازیریک بافته شده است به کرات در نقوش مختلف در ابزار و وسایل بدست آمده در اقصی نقاط ایران دیده شده است. نگارنده این سطور خود در مقاله ای که در ششمین کنفرانس بین المللی فرش ایران ارایه نمود نشان داد که پس از گذشت قرنها همان شیوه نگارگری گوزن زرد خالدار ایرانی و حیوان افسانه ای بالدار در یک نمونه منحصر به فرد قالیچه های ایرانی دیده می شود که تا به این لحظه از نظرها دوره بوده است. و آن قالیچه های روستای سنگان از توابع خواف در مرکز خراسان می باشد. حیوان بالدار این قالیچه های کمیاب از نوع شیران بالداری است که شبیه آن و با کمترین تفاوت در آثار به جای مانده از روزگار ساسانیان و ادوار بعد از آن دیده می شود و احتمالاً‌ این قالیچه ها توسط سیستانیان که از نژاد سکاها هستند و از روی نقوش ایرانی تقلید شده است. سیستانیانی که از سیستان به مراکز شمالی یعنی مرکز خراسان کوچ کرده اند. اما متاسفانه هیچ قالیچه ای از سیستان قدیم و با این نقش تا به این لحظه به دست نرسیده و گزارش نشده است. گذشته از نقوش فرش پازیریک نوع گره مورد استفاده در این قالی نیز توسط چندین پژوهشگر ایرانی و غیر ایرانی مورد توجه قرار گرفته، که به جهت جلوگیری از طولانی تر شدن مطالب این بحث، در مبحث آشنایی با گره های فرش و انواع آن به بررسی گره در این نادره ی تاریخ فرشبافی یعنی قالی پازیریک می پردازیم و نقطه نظرات عالمانه علی حصوری در این مسئله را مطالعه خواهیم کرد و همان گونه که در ابتدای بخش تاریخ فرش  گفته شد دلایل کاربرد گره معروف به ترکی در فرش پازیریک و پراکندگی آن توسط اقوام ترک زبان و سایر مطالعات و مسایل این چنینی را پی گیری خواهیم کرد.

با مشاهده دقیق نقوش موجود بر روی یافته های کوهستان آلتایی که بیانگر هنر اقوام کوچنده سکایی می باشد و مقایسه با نقوش ایرانی بویژه حجاری های تخت جمشید بهتر می توان به تاثیر هنر نگارگری هخامنشی بر هنر سکایی پی برد. و در این میان بررسی بیشتر بین نگاره های قالی پازیریک و نگاره های برگرفته از هنر انتزاعی و تخیلی اقوام آلتایی ما را هر چه بیشتر در ایرانی بودن پدید آورندگان این نادره قرن رهنمون می گردد.(تصویر 28و29)

3 - اشکانیان (250 ق.م. ـ 226 م)

ساسانیان (224م. ـ 652 م)

دوران حکومت طولانی و مهم پادشاهان اشکانی که حدود پانصد سال دوام یافت از مبهم ترین روزگاران تاریخ ایران بویژه در ابعاد هنری آن می باشد و مهمترین دلیل آن معدود بودن اسناد لازم در خصوص موقعیت آن روز ایران و در نهایت هنر بافندگی و قالیبافی می باشد. تنها سندی که با تردید می توان به دوران حکومت اشکانیان نسبت داد، یافته هایی است که در کاوشهای سال 1967 در شهر قومس انجام شد. این کاوشها توسط دو تن از باستانشناسان غیر ایرانی به نامهای دیوید استروناخ (Daivd Stronach) که در صفحات قبل تا حدودی با وی آشنا شدیم و جان هانسمان (John Hansman) بین سالهای 1967 ـ 1970 انجام شد. تا قبل از این کشفیات عمده نظرات در مورد فرشبافی در زمان اشکانیان و ساسانیان منحصر به نوشته های مورخان عرب زبان بود. شهر قومس در صحرای خشک شمالی شرقی ایران نزدیک دامغان کنونی قرار داشت. باستانشناسان اعتقاد دارند شهر قومس در کنار شهر صد دروازه که یونیان فاتح، بعد از اسکندر آن را ساختند بنا شده بود. این شهر بین اواسط قرن سوم قبل از میلاد و قرن سوم قبل از میلاد و قرن سوم بعد از میلاد در دوران پارتی ها ( اشکانیان) که یونانی ها و رومی ها تلاش زیادی را برای تصرف ایران به عمل آوردند رو به آبادانی گذاشت. منطقه اطراف شهر قومس توسط جاده ابریشم قطع می شدو تجارت پرسودی که از این طریق انجام می شد ابریشم و ادویه جات شرق را به غرب و شیشه های رومی و اسب را به مشرق زمین می رساند و این امر منطقه را تبدیل به ناحیه ای ثروتمند ساخته بود. منسوجات شهر قومس در اماکن سه طبقه ای که از خشت ساخته شده بودند کشف گردید. در اواخر دوران پارتی ها اینگونه بناها به عنوان گورستان مورد استفاده قرار می گرفتند.دفن مردگان در این گونه بناها به جای دفن آنها در گورستانهای زیرزمینی به یک منت زرتشتی باز می گردد که باعث آلودگی کمتر زمین می شد. البته منسوجاتی که در این جا مطالعه می شوند تمام آنهایی نیستند که در حفاریهای شهر قومس کشف شده اند بلکه صرفا قطعاتی انتخابی می باشند که در موزه متروپولیتن که حفاریها را سرپرستی می کرد نگهداری می شوند و مطالب نیز به نقل از مجله شماره 59 هالی (HALI)می باشد که در اکتبر 1991 به چاپ رسید. باستان شناسان از میان این کشفیات قدیمی ترین نمونه را به نیمه اول قرن یکم قبل از میلاد نسبت می دهند. این قطعه، نمدی پشمی و قهوه ای رنگ می باشد که قسمتی از یک جلیقه می باشد که دارای آستین است. اندازه این جلیقه نمدی که با بندی ابریشمی به اندازه دور گردن همراه است آن را متعلق به یک بچه نشان می دهد و این قدیمی تریزن لباسی می باشد که تا به حال در ایران پیدا شده است.همچنین بند ابریشمی این حلقه قدیمی ترین تکه ی ابریشمی ایرانی می باشد رنگ این بند ابریشمی آبی مایل به سبز می باشد (تصویر30) تکه های دیگر منسوجات از گورستان دومی به دست آمده است که متعلق به قرن ششم میلادی می باشد که این تاریخ بر اساس سکه های دوره ساسانی و مربوط به هرمز چهارم پادشاه ساسانی (8-587میلادی) تخمین زده می شود این قطعه ها به واسطه تنوع گوناگونی که دارند شگفت آور می باشند یکی از این تکه هی پشمی دارای رنگ قهوه ای سیر همراه با نوار سفیدی می باشد که رنگ آن در پشت به رنگ متفاوت دیگری به نظر می رسد (تصیویر31)

گروه دیگری از این قطعات پشمی دارای مربعهایی به رنگ ابی به همراه گلهای شش پرقرمز می باشند این قعطعات احتمالا تکه هایی از یک زیلو می باشند (تصویر32

قبلاز کشف زیلوی شهر قومس قدیمی ترین زیلویی که از حفریا باستانشناسی به دست آمده بود مربوط به قرن هشتم میلادی بود که به دو قرن بعد از ظهور اسلام باز می گشت تکه های زیلوی شهر قومس تولید این گونه زیلوها را حداقل تا قرن ششم میلادی به اثبات می رساند

اما برجسته ترین و ناب ترین قطعه ای که از حفاری های شهر قومس به دست آمده قطعه منسوجی است پرزدار به صورت پرزهای فرفری شکل که اگر چه به نظر عده ای خیلی بد شکل به نظر می رسد اما شاید قدیمی ترین فرش پرزدار ایرانی باشد که در داخل ایران پیدا شده است البته تکه ی پرزدار و فردار دیگری از حفاریهای منطقه حسنلوی ایران به دست آمده است که در موزه دانشگاه پنسیلوانیا از آن نگهداری می شود که خیلی قدیمی تر و متعلق به 800 سال قبل از میلاد مسیح است ولی شاید نتوان آن را نوعی فرش قلمداد کرد از لحاظ ساختار و اسلوب بافندگی تکه فرش شهر قومس دارای پرزهایی است که به طور ساده تارها را در میان گرفته اند پرز این تکه فرش از پشم رنگ نشده ای است که به رنگ کرم می باشد بر طبق تجزیه و تحلیلی که توسط خانم کالجی تانی (Kajitani)  به عمل آمده ست تار از دو رشته Z  تاب یک لا تشکیل شده که در هر سانتیمتر پنج تار وجود دارد پود تشکیل دشه از یک رشته s تاب می باشد و در هر سانتیمتر سی و سه پود وجود دارد پرز این قطعه از دو رشته z  تاب یک لا با فرهایی به طول چهار تا پنج سانتیمتر تشیکل دشه و در هر سانتی متر دو تا سه فر (حلقه ) وجود دارد قطعه فرش مذکور پس از کشف بلافاصله از گل ولای زدوده شد و نگهداری و آزمایش های مذکور د رموزه متروپولیتن نیویورک بر روی آن آغاز شد این تکه برای نمایش در کنفرانس بین المللی فرشهای شرقی (ICOC)  در سال 1990  به موزه انسان شناسی لووی دانشگاه کالیفرنیا در برکلی قرض داده شد.

منسوجات شهر قومس در طول کنفرانس توسط خانم ترودی کاوامی مشاور هنرهای باستانی بنیادآرتور ساکلر (Arthor  M .sackler) به بحث کشیده شدند   عده ی این تکه فرش پرزدار قومس را در طبقه بندی ادواری متعلق به دوره اشکانیان یا پارتها می دانند چرا که این شهر د ردوران پارتی ها رو به آبادانی گذاشت . اما از طرف دیگر با توجه به قدمت تقریبی این قطعه ی پرزدار عده ای آنرا به دوران ساسانیان منسوب می نمایند در این صورت در مقایسه با فرشهای افسانه ای ساسانی مانند فرش بهار بسیار عالی به نظر می رسد اما بواسطه وجود عینی و ملاحظت تاریخی در باره آن به طور غیر قابل انکار یک فرش ساسانی و کاملا منصر به فرد می باشد

در مورد دوران پادشاهی ساسانیان اطلاعات بیشتری از مورخان وتاریخ نگاران باقیمانده است گفته می شود که د رتخت طاووس سی قطعه فش وجود داشته که هر یک برای سی روز سال وده است و نیز چهار گونه فرش که هر یک گویای یک فصل سال بوده است که در خصوص این طرح در بخش طبقه بندی نقوش فرش صحبت خواهیم کرد اما مهمترین فرش ساسانی که اطلاعات کاملی از آن توسط مورخان بر جای مانده فرش بهارستان معروف به بهار خسرو است گفته شده که این قالی را خسرو انوشیروان برای سراسری کاخ ساسانی د رتیسفون سفارش داده بود بر اساس اطلاعات گزارش شده توسط مورخان پس از حمله اعراب و تسخیر مداین این قالی را به دست اعراب قطعه قطعه شد و بعنوان غنیمت بین سپاهیان تقسیم گردید ابوعلی مسکویه (421-320 ه.ق) در کتاب تجارب الامم در مورد این فرش ضمن شرح وقایع سال 16 هجری قمری چنین می نویسد :

(( سعد ، چون از کار بهر کردن دستاوردهای جنگ و جدا کردن پنج یک اش بپرداخت درباره فش بهارستان و بهای آن بپرسید برای ان بهایی نشناختند پس از یاران پرسید آیا می پذیرید که از چهار پنجم آن چشم پوشیم و آن را یکپارچه نزد عمر فرستیم تا با آن هر چه خواهد کند چه در میان خود بهر نتوانیم اش کرد یاران گفتند : می پذیریم اگر چنین است هم در راه خدا ببخش چنین شد که آن را نزد عمر فرستادند شصت گز در شصت گز به گسترده یک گریب بود در نقش آن راهها می دیدی که از نگاره های گوناگون پدید شده بود و جویباری از گوهرها در بافت آن به کار برده بودند و دیری که د رمیانه به چشم می خورد بر کناره های آن کشتزاری بود سرسبز و پرگیاه بر آن نگاره هایی کاشته بودند که در خور زمستان بود آنگاه که گلها بروند هر گاه میگساری می خواستند بر ان می نشستند .

و گفتی که در بوستان به بزم نشسته اند زمینش ، زمینه فرش را می گویم ، زربفت بود و نقش آن از گوهرها که بر آن نشانیده بودند . تازیان نام قطف بر آن نهاده بودند فرش را همینکه نزد عمر د رمدینه آوردند عمر مردم را گرد کرده با آنان سخن راند وکار فرش را باز گفت و از ایشان رای خواست تا با آن چه کند رایشان همساز نبود برخی تباه گفتند و آشوب کردند برخی گفتند عمر خود بگیرد و از آن خویش کند برخی به رای عمروا گذاشتند . پس آن فرش را تکه تکه کرد و در میان یاران بهر کرد ))

محمد جریر طبری ( 224-310 هجری قمری )‌ماجرای فرش بهارستان را در کتاب خود به زیبایی نقل کرده با توجه به زمان زندگی وی احتمالا نقل او از این فرش بیشتر حایز اهمیت است و احتمالا دیگر مورخان پس از وی کتاب او را ملاک قرار داده اند وی نیز پس از توصیف قالی بهارستان در مورد سرانجام آن چنین می گوید :

(( پس از تقسیم غنایم توسط عمر وی گفت : درباره این فرش چه رای می دهید؟

جماعت هم سخن شدند و گفتند این را به رای تو واگذاشته اند رای تو چیست؟

اما علی گفت : ای امیر مومنان کار چنان است که گفتند اما تاملی باید که اگر اکنون آن را بپذیری فردا کسانی به دستاویز آن به نا حق چیزها بگیرند عمر گفت : راست گفتی و اندرز داری و آن را پاره پاره کرد و به کسان داد ))

در طی دهه های گذشته نظرات متفاوتی د رمورد فرش بهارستان موسوم به بهار خسرو بیان شده که برخی بیانگر ترید در مورد فرش بودن آن می باشند برخی با توجه به اندازه این فرش که وزنی بیش از دو تن را بای آن بوجود می آورد . معتقدند این فرش از نوع پرزدار نبوده و احتمالا نوعی گلیم بوده است زیرا حمل و جابجایی آن غیر ممکن می گردید عده ای نیز بر این باورند که این همه تزئینات طلا و گوهرهای گرانقیمت راه رفتن بر روی آن را غیر ممکن می سازد حتی عده ای پا را فراتر نهاده و معتقدند این چنین فرشی با این ابعاد بر روی چه نوع دار قالی بافته شده ؟ آیا یک دار قالی با چین ابعادی در آن زمان وجود داشته است ؟ وسئوالاتی از این قسم که هر یک اصراری است بر انکار این فرش بعنوان فرش پرزدار مطابق فرشهای امروزی در جواب این افراد باید گفت که اصولا تکنیک باف فرش گره دار از قدیمی ترین زمان که ما  از آن بی اطلاع هستیم و حداقل بر اساس یک سند تاریخی یعنی قالی پازیریک که عمر آن به بیش از  2500  سال قبل باز می گردد هیچ گونه تغییری پیدا نکرده ست در واقع حداقل 2500 سال از اخرین مراحل پیشرفت فنون و ابزار بافت می گذرد نوع گره ابزار و دار قالیبافی در فرش بافی امروز بی تردید همان هایی است که قالی پازیریک وسایر قالیهای قل و بعد از آن با آنها بافته شده اند هیچ تفاوتی بین قالی پازیریک و قالیهای امروز نمی توان یافت و به همین ترتیب روشهای بافت همان فرشهای یکصد متری پانصد و هزار متری که در دوره ی معاصر شاهد بافت آنها هستمی با گذشسته های دور تغییری نیافته و فقط ذهن خلاق بشر امروز تسهیلاتی را در ظاهر و نوع کارایی دارها و ابزار بافت قالیبافی بوجود آورده مگر دار و ابزار قالیهای هزار متری امروز با سایر قالیهای کوچک چه تفاوتی دارد و ابزار و دارهای قالیهای کوچک با سایر قالیهای کوچک قرنهای گذشته که نمونه های فراوانی از آنها بدست ما رسیده چه فرقی داشته ودارد ؟ همان ذهن اندیشمندی که امروز با ترکیبی ساده از ابزاری همچون آهن و  چوب یک دار قالی بزرگ را طراحی می نماید در 1400 سال قبل نیز بصورت اندیشمند و برتر از سایر ملل قدرت طراحی و ساخت یک دار قالی و ابزار جابه جایی آن را داشته است همان تفکر اندیشمندی که سنگهای چجند تنی تخت جمشید را از دل کوهها کنده و پس از تراشیدن آن به نحوه دلخواه بر روی  هم قررار داده و ارتفاعی بلند را برای دیوارهای کاخ داریوش بنا نموده است از سوی دیگر وجود نیروی کار فراوان کمک موثری در اجرای طرحهای ابتکاری ایرانیان در تمامی رشته ها عم از معماری حجاری آهنگری و سایر صنایع دستی همچون فرش بافی بوده ست از طرفی کاربرد ان همه سنگ و گوهرهای قیمتی در فرش گره دار سئوله عجیبی نبوده است . امروز نیز ما شاهد بافت نمونه هایی از این گونه فرشها هستیم که در موزه ها نگهداری می شوند اما یک سئوال مطرح است و آن اینکه بطور منطقی راه رفتن بر روی فشی که گوهرها و سنگهای قیمتی در دل پرزهای ان محصور شده اند و محافظت می شوند ( همچون دری گرانبها د ردل انگشتر و یا قاب )‌میسر است یا بر روی گلیم و زیلویی که گوهرها بطور برجسته در قسمتهای مختلف آن قرار دارند و مانع از راه رفتن می گردند ؟ یکی از بدیهی ترین جوابها در این مورد نقشه این فرش است . بر طبق جدیدترین نظریات ارائه شده نقشه فرش بهارستان که آن را بصورت باغ و یا گلتسان یبا معرفی می نماید بعدها تاثیر عمیقی بر روی سایر نقوش فرش بر جای گذارد به نوعی که نمونه هایی مطابق با آن بعدها در گروهی از نقشه ها با نام قالیهای گلستان یا باغی دیده شده که خوشبختانه نمونه هایی از آنها به دست ما رسیده ما نیز در فصل طبقه بندی نقوش فرش ایران به آن خواهیم پرداخت بر اساس نقش این فرشها استنباط می گردد که عقاید ایرانیان باستان به بهشت موعود یا پردیس (Paradise)  و تصویر آن در ذهن ایرانیان تاثیر مهمی د ربوجود آمدن نقشه های معروف به گلستان داشته است بر این اساس باغهای ایرانیان باستان نیز مطابق اعتقاد آنان به همین بهشت موعود یا پردیس طارحی شده بود ما امروز تاثیر این عقیده را علاوه بر طراحی باغهای قدیمی ایران در گروه نقشه هایی که معرفی شد و به نقوش باغی یا گلستان شهرت دارد می توانیم ببینیم نمونه های زیبایی از این نقشها در فرشهای خاصی که اغلب نمونه های باقیمانده متعلق به شمال غرب ایران و کردستان است دیده می شوند. در این نقوش همچون تصویری که مورخان از قالی بهارستان به دست می دهند متن فر به قسمتهای کوچکتری یا باغچه های کوچکی تقسم گردیه نهرهای آب در میان آنها جاری است و راههایی نیز برای عبور به تصویر کشدیه شده اس شاید در فرش بهارستان نیز یاقوتها و سنگهای گرانبها نه در تمامی فرش بلکه بر ریو درختان ومحل طراحی و بافت باغچه و درخت قرار داشته و افراد ملزم به راه رفتن از روی آنها نبوده اند هنمانگونه که در تجسم واقعی آن باغها نیز فقط از کنار باغچه ها و از روی محلهایی که برای عبور ومرور در نظر گرفته شده می توان عبور نمود در واقع احتمال می رود در مورد فرش بهارستان نیز فقط از روی قسمتهایی که در باغهای واقعی برای گذر وعبور طراحی شده راه می رفته اند و راه رفتن بر روی سایر قسمتهای فرش که تجسمی از باغ بوده و با سنگهای قیمتی تزیین شده بود الزامی نداشته است.

به هر تقدیر می توان دلایل زیادی برای فش بهارستان ارایه کرد که ان را در گروه ستبافتهی پرزدار (گره دار) قرار دهد وذکر همه آنها جز طولانی شدن مطلب نیست از این دوره اطلاعات دیگری نیز توسط مورخان به دست رسیده که همگی گویای وجود هنر پیشرفته ی قالیبافی ساسانی است.

4 – قرون اولیه هجری پس از نفوذ اسلام و حکومت خلافای عرب

منابع تاریخی مختلفی که از قرون اولیه هجری بر جای مانده حکایت از آن دارد که در قورن اولیه اسلامی و در فاصله سالهای قرن 1 تا 5  هجری قمری که سلسله های مختلف ایرانی همجچون طاهریان ، سامانیان . آل بویه و  . . .  در مناطق مختلف ایران و تحت امر خلفای عرب حکومت م یکردند در بسیاری از مناطق ایران قالیبافی وجود داشته است از مهمترین این منابع کتاب حدودالعالم است که به سال 372 ه . ق تالیف گردیده مولف این کتاب در بخشهای مختلف و متعدد در وصف شهرها به محصولات هر شهر اشاره می کند از جمله می نویسد:

(( آمل شهری است عظیم و قصبه طبرستان است از وی جامه کتان و دستار خیش و فرش طبری و حصیر طبری خیرد کی به همه جهان جای دیگر نبود و گلیم سه گوش و گلیم دیلمی زربافت و دستارچه زربافت ))

(( پارس ناحیتی است که مشرق وی کرمان است و از وی جامهای گوناگون خیزد از کتان و پشم و پنبه . . . .  بساطها وفشها و زیلوها و گلیمهای با قیمت خیزد )) .

(( و جهرم شهری است خرم و از وی زیلو و مصلای نماز ، نیکو خیزد ))

نویسنده این کتاب از سایر شهرها و ولایات ایران نی نام برده که قالیبافی در آنها رواج داشته است از جمله سیستان ، آذربایجان و فارس . همچنین محمد بن عبدوس الجهشیاری در قرن چهارم می نویسد که در خراجی که حاکم طبرستان به خلفای عرب می پرداخته ششصد قطعه قالی طبری وجود داشته است مقدسی نیز در اواخر قرن چهارم (397هرجی) در کتاب احسن التقاسیم ، قهستان در خراسان و شوشتر در خوزستان را از مهمترین مناطق فشبافی ایران معرفی می کند که فرشهای آنها به سایر کشورها صادر می شده اس . وی در کتاب خود سیر شهرهای آن روزگار مانند قرقوب ( که امروز هیچ اثری از آن باقی نمانده ) در خوزستان ، دارابجرد ، جهرم و فسا در فارس و خوارزم و بخارا از دیگر مراکز قالیبافی ایران معرفی می کند اصطخری از دیگر مورخان قرون اولیه اسلامی د راوایل قرن چهارم هجری نیز به شهرهایی که مقدسی به آن اشاره کرد. پرداخته و نام آنها را در میان مناطق مهم فشبافی ایران بیان می کند . ابن حوقل در قرن چهارم در سفرنامه خود به برخی دیگر از مناطق فشبافی ایران اشاره می کند وی علاوه بر ذکر فرشبافی فارس با توجه به مقایسه فرشهای درابجرد با فرشهای طبری به کیفیت خوب فرشهای درابجرد تاکید می نماید و این خود موید کیفیت بالای فرشهای طبری ( طبرستان ) در قرن چهارم بوده است که سنت بافندگی آن در حال حاضر مضمحل شده است معسودی مورخ بزرگ اوایل قرن چهارم هجری نیز در ذکر داستانی مربوط به زمان خلافت معتمد خلیفه عباسی اشاره می کند که شهرت قالی سوسنگردی ایران تا قسطنطنیه نیز رسیده بود و در شرح طرح و نقش یکی از این فرشها آن را به باغی پرگل و زیبا  تشبیه می نمید که آشکارا ما را به یاد قالی معروف بهارستان و نقوش گلستان می اندازد که امروز نیر در بسیاری از نوقش فرش ایرانی به کار می رود.

همچنین وی در نقل یکی از حوادث سال دویست و چهل و هفت هجری در نقل ماجرایی از دوران خلافت منتصر تصویری زیبا از یک قالی سوسنگردی به دست می دهد که دارای نوشته هایی به خط فارسی نیز بوده است مسعودی به نقل از ابولحماس محمد بن سهل می نویسد :

((‌ من بدوران خلافت منتصر د ردیوان سپاه شکر به دبیر عتاب بن عتاب بودم روزی وارد یکی از ایوانها شدم که با قالی سوسنگرد مفروش بود و مسندی و نمازگاهی با مخده های قرمز و کبود آنجا بود حاشیه فرش خانه ها و نقشی بود که در ان تصویر آدمها و نوشته های فارسی بود من خواندن فارسی نیک می دانستم در طرف راست نمازگاه تصویر پادشهای بود و تاجی بسر داشت گویی سخنی می کرد نوشته را خواندم چنین بود : ( تصویر شیرویه قاتل پدرش پرویز شاه که شش ماه پادشاهی کرد )

تصویر پادشاهان دگیر نیز دیده می شد و در طرف چپ نمازگاه تصویر دیگری دیدم که بالای آن نوشته بود ( تصویر یزیدبن ولید ابن عبدالملک قاتل پسر عمویش ولیدبن یزیدبن عبدالملک که شش ماه پادشاهی کرد ))

متاسفانه از قرون اولیه هجری ( 1 تا اواخر قرن 5) هیچ دست باف گره داری بدست ما نرسیده که بتوان از آن چه مورخان توصیف کرده اند نمونه ای بدست داد لیکن تمامی شواهد حکایت ب قالی بافی پررونق در اغلب مناطق ایران دارد .

5 – سلجوقیان (  591-429 ه.ق)

در خصوص قالیهای دوره سلجوقیان بویژه سلاجقه ایارن کمتر مطلبی تا کنون به رشته تحریر درآمده که با قاطعیت فرش بافی ایران در زمان تسلط سلاجقه را به اثبات رساند اما از آنجایی که تعداد هشت قطعه قالی از دوران حکومت سلاجقه در آسیای صغیر به دست آمده استنباط جهان غرب بویژه دانشمندان ترک بر آن اس که در این دوره قالیبافی ایران در اضمحلال کامل به سر می برده است در این ارتباط دکتر علی حصوری دلایلی در خصوص وجود نست قالیبافی در این دوره و حتی ایرانی بودن تکه های پیدا شده د رترکیه ارایه داده که در این جا به نقل ان می پردازیم علی حصوری معتقد است:

(( در تاریخ قالی  خاومرمیانه مسئله ای وجود دارد که چندان مورد بحث قرار نگرفته و همین امر باعث شده است که مطالب مطر شده واقعی تلقی و پذیرفته شود در آسیای صغیر فشهایی متعلق به قرن هشتم هجری از مساجد وبقاع معروف ( بویژه مسجد علاء الدین در قونیه ) به دست آمده است ( تصویر 34و 35 ) از انجایی که بخشی از این دوره مقارن با پادشاهی سلجقه روم می شود فرشهای این دوره بانام سلجوقی شهرت یافته ست ضمنا گرایش های قوی پژوهشگران ترکیه ی امروز و محددیت دانش و بی توجهی محققان غربی باعث شده که قالی های آن عهد که بافندگانشان ترک نبوده اند و ربطی با تکران نداشته اند (‌جز داشتن حکحومتی
سلجوقی ) قالی ترک قلمداد شود و به سابقه وتاریخ قالی ترک فصل مهمی بیفزاید خوشبختانه میانیاتورها و آثار دیگری که از آن قرن ها باقی مانده به ما این امکان را می دهد که به بررسی این قالی ها بپردازیم .

وی در ادامه استدلالهای خود مبنی بر منشا غیر ترک بودن قالی سلجوقی به ویژگیهای فنی و صوری 0 نقش ) آن می پردازد معتقد است مشخصه فنی قالیهای سلجوقی داشتن گره ترکی است امروزه دیگر کاملا مشخص شده ست که این گره ربطی به ترکان ندارد زیرا ترکان در سرزمین اصلی خویش گره فراسی به کار می برند و تنها ترکانی گره ترکی داند که یا به غرب ایران مهاجرت کرده باشند . یا قای بافی را از اهالی غرب ایران یاد گرفته باشند این خود بدان معنی است که گره ترکی از ویژگیهای فنی سنت قالیبافی شمال غربی ایران است به طوری که در تمام شمال غرب ایران تا ازان در قفقاز در آسیای صغیر و غرب ایران (کردها ولرها ) به جز اقلیتی در سنه قدیم و سنندج کنونی حتی کردهای مقیم عراق که بندرت قالی بافته اند گره ترکی به کار برده اند و می برند در واقع گرهترکی گره سکاها ست که در حیطه زندگی آنان رواج یافته است اگر این گره از ان ترکان باشد باید در شرق شمال ایران نیز رواج باشد که نیست ( در این مورد یعنی سوابق کاربرد گره ترکی و سایر مسایل مربوط به آن در بخش معرفی انواع گره توضیحات کاملی داده خواهد شد ) از طرف دیگر می دانیم که سلجوقیان مخصوصا از زمان خواجه نظام الملک به بعد گرایش بیشتری به زبان فارسی پیدا کردند و حتی آخرین شاهان این سلسله به فارسی شعر می گفتند مدارک زیادی مبنی بر علاقه سلاجقه به فرهنگ ایرانی در دست است از جمله سلاچقه روم نه تنها زبان فارسی را زبان دربار خود کردند بلکه وزرای خویش را از یایرانیان بگزیدند و آنیین کشورداری آنان کاملا ایرانی بود سلاجقه روم حتی نام شاهان اساطیری ،‌و تاریخی ایران پیش از سالام مانند کیخسرو ، کیکاووس ، کیقباد و . . .  را بر خود  می نهادند . در دوره سلاجقه روم فرهنگ ایرانی – سالامی در آسیای صغیر شدت گرفت و پایه ای شد برای حکومت کران عثمانی آنان حتی کاخهای خود را با تصاویر شاهنامه می آراستند و زبان فارسی تا قرن هشتم هجری مهمترین زبان متداول در آسیای صغیر بود و تا قرن هشتم که موج جدیدی از تکران به آسایای صغیر رسید کتابهای فراوانی به فارسی نوشته شد در این جا این سئوال مطرح است که پادشاهانی که د رتمام جنبه های زندگی خود و حتی نام فرزندانش از ایرانیان الگو می گرفته اند و پشتیبان فرهنگ ایرانی بوده اند چگونه ممکن است از قالی ترکی استفاده کرده باشند ؟ اگر سلجوقیان نخستین ترکانی بودند که بر آسیای صغیر تسلط یافتند قالی بافی را چگونه به آنجا بردند ؟ سلجوقیان اصی که در ایران حکومت کرده اند چرا قالی سلجوقی نداشتند وحتی در یک نوشته تاریخی نامی از قالی سلجوقی – چه در آسیای اصی که در ایران حکومت کرده اند چرا قالی سلجوقی نداشتند و حتی در یک نوشته تاریخی نامی از قالی – سلجوقی – چه در آسیای صغیر چه در ایران دیده  نمی شود ؟ آنگاه یکی از شاخه های این سلسله به نام سلاجقه روم آن هم دور از خاستگاه خود و دور از ایران که وطن دوم شان بود قالی سلجوقی داشته اند ؟ واقعیت این است که این قالی ها نه تنها سلجوقی نیست بلکه اصلا ترک نیست در آن روزگاران در تمام ایران و از جمله د رقفقاز و اران قالی ایرانی بافته می شد همچنین نکته ای که از ان معمولا غفلت می شود این است که بیشتر ساکنان قدیم و آسیای صغیر در دوره ی سلجوقیان روم ترک نبوده اند بلکه در آن منطقه ارمنیان یونانیان وملیت های دیگری قالی می بافتند.

از طرفی همگی این قای های به اصطلاح سلجوقی دارای طرحهایی بوده ست که در قالیهایی که در اطراف ایران بافته می شود مثلا در قالیبهای ترکمن، سیستان ، قفقاز و اران بیشتر باقی مانده است تا در قالیهای مرکز این حوزه ی فرهنگی و شاید یکی از دلایل آن تحولات و بلوغ هنری است که به علت غنای فرهنگی و شکل گیری مکاتب بزرگ باعث گردیده که حتی در دورافتاده ترین مناطق روستایی ایران نیز نقوشی همچون اسلیمی و لچک و ترنج بافته شود از این مسایل که بگذریم علی حصوری به قدمت نقش های قالیهای سلجوقی اشاره می کند که نمونه های فراوان و مشابه آن ها را می توان  در ادوار قبل از سلجوقیان مشاهده کرد . اگر چه تا کنون قالی دوره سلجوقی در ایران به دست نیامده است اما نقش قالی آنها را می توان در دیگر آثار ایرانی ردیابی کرد در بررسی آثار تاریخی ایران متوجه می شومی که اشتراک طرح در بسیاری از هنرهای ایرانی وجود داشته مثلا در صد سال گذشته طراحان فرش طراحی کاشی هم می کرد اند و تعداد زیادی از آنها استادان مینیاتوریس با مذهب و حتی استادان تشعیر هم بوده اند مانند بهزاد سلطان محمد و  . . .  بعلاوه حتی پیش از دوره مغول نقشه های مشترک پارچه و فرش هم داشته ایم که نمونه هایی از آنها همچون محرمات وجود دارد که در نقاشیهای پیش از دوره مغول نقشه های مشترک پارچه و فرش هم داشته ایم که نمونه هایی از آنها همچون محرمات وجود دارد که در نقاشیهای پیش از مغول روی لباسها و  پارچه ها فراوان دیده می شود به همین منظور اگر نقش هایی روی پارچجه ها یا بناها و دیگر آثار و وسایل زندگی دیده شود که بر روی قالیهای معروف به سلجوقی هم وجود داشته می توان به سر منشا مشترک این نقشها در میان قومی که آنها را داشته پی برد .خوشبخاتانه از این قسم آثار باستانشناسی زیادی در دست است تا حدی که از دوره آل بویه ( قرن چهارم هجری ) به بعد می توانیم آثار این نقشه ها را پیگیری کنیم . در آن زمان هنوز عنصر ترکی در ایران مخصوصا در حیطه حکومت آل بویه وجود نداشته ست که بتواند بر قالی ، پارچه و دیگر وسایل کاربردی اثر بگذارد در مطالب بعدی خواهیم دید که همین نقشه ها تا دوره تیموری هم بر روی قالی فراوان به کار می رفته و از آن دوره به بعد رایج شده است .

6 – ایلخانیان مغول و تیموریان ( 882-617 هـ. ق )

از وضعیت قالیبافی ایران در دوران حکومت ایلخانیان مغول کمتر اطلاعی بدست رسیده و بدیهی است با توجه به اوضاع نابسامان سیاسی در آن زمان مجالی برای گسترش جغرافیای قالیبافی و یا شکوفایی آن وجود نداشته است اما استنباط می شود به لحاظ وجود سنت گرایی و وجود ضوابظ مشخص در طراحی فرش وسایر صنایع همچون کاشی کاری تمام طرحها و نگاره های فرش متاثر از دوران قبل یعنی هنر سلجوقی باشد بنابراین شاید بتوان گفت دوران قالیبافی در عصر مغولان یکی از موارد خاصی است که احتیاج به مطالعات  بیشتر دارد اما بدون ترید با توجه به سوابق قالیبافی در عصر مغولان یکی از وارد خاصی است که احتیاج به مطالعات بیشتر دارد اما بدون تردید با توجه به سوابق قالیبافی در اغلب مناطق ایران که در مطالب قبل به ان پرداخته شد واز طرفی وجود صنعت نساجی نسبتا پیشرفته به احتمال قریب به یقین قالیبافی ایران در عهد مغولان اگر چه چار رکود گردید اما هیچ گاه عوامل اضمحلال آن به طور کامل فراهم نگردید (‌تصویر 36) در این زمان زری دوزروی پارچه های ایریشمی در کرمان رواج داشته و گیلان و طبرستان از مراکز مهم پرورش ابریشم و بافت پارچه های ابریشمی بوده اند همچنین سایر هنرهای ایران همچون معماری ، فلزکاری ، سفال و . . .  در دوران حکومت ایلخانیان مغول همچنان ادامه یافت و ما امروز نمونه های خوبی از انواع آنها را شاهد هستیم شاید دوران حکومت تیموریان که بلافاصله پس از ایلخانان مغول بر ایران مسلط شدند از مهمترین تحولات تاریخ هنری ایران باشد که در میان آن فرش بافی تیموری خود جای بحث و مطالعه فراوان دارد خوشبختانه علاوه بر نقاشی های زیبای مینیاتور بر جای مانده از دوران حکومت تیموریان که در اغلب آنها به جهت ترسیم دقیق فرش می توان به وجود این دست آفریده هنرمندان ایران در آن زمان تاکید داشت به برکت وجود تعداد معدودی از فرشهای آن زمان که در موزه ها موجود است می توان بررسی دقیقی بر روی ویژگیهای بفت و بالاخص طرحهای آنها انجام داد . نمونه ای از این فشها تکه ای است که در موزه بناکی (Benaki)  یونان نگهداری می شود متخصصان این قطعه را به آذربایجان و اسیای صغیر نسبت داه اند نوع گره این قطعه از نوع متقارن (ترکی) است و همان گونه که در مبحث معرفی انواع گره خواهیم دید و د ربخشهای قبلی نیز تا حدودی اشاره شد وجود گره ترکی هیچگاه دلیل بر منشا ترکی فرش ندارد و فرشبافی آسیای صغیر متاثر از سنت فرشبافی شمال غربی ایران است اما مهمترین مسئوله در بررسی این فرش نقش ان است که به طور شکسته بوده با طرح فرشهای امروز آذربایجان و حتی قفقاز وجه اشتراک دارد البته پاره فرشهای کهنه تری هم در سایر موزه ها و مراکز مطالعاتی باقی مانده است اما وجه اشتراک اغلب این بافته ها و فرشهایی که در تابلوهای مینیاتور تیموری باقی مانده طرح ویژه ای است که امروزه از مباحث خاص هنرهای تزیینی می باشد (‌تصویر 37و 38) خطوط شکسته و بعضا منحنی با ترکیبی خاص که امروزه این گونه آرایه ها با نام خطوط کوفی و از گروه هنرهای تزیینی کوفی شناخته می شوند با بررسی که در مبحث قالی سلجوقی انجام شد و با بررسی چند قطعه قالی که از زمان سلجوقیان باقی مانده می توان پذیرفت که کاربرد نگاهر های کوفی از وجوه مشترک بین قالیهای سلجوقی و قالیهای تیموری است و سابقه آن بر اساس شواهد موجود به قرون اولیه هجری باز می گردد و حتی شواهدی در دست است که شکل گرفتن آرایه های کوفی با کوفی مانند به دوران ساسانیان باز می گردد و همه اینها حکای از پیشینه غنی در تکامل و شکوفایی هنر در عهد تیموریان دارد هنری که بدون تردید در کنار اولین مکتب هنری ایران یعنی مکتب هرات درخشید و در تمامی نقاشیهای آن زمان بخش مهمی از تزیینات مینایتورها گردید بسیاری از مینیاتورهای بر جای مانده از این دوران و حتی پس از آن علاوه بر ارزشهای ذاتی و هنری بیانگر اوضاع و احوال اجتماعی و هنری زمان خود می باشند . در بسیاری از این تصاویر انواع قالیها با نقوش متعدد اعم از هندسی و حتی نوقش لچک و ترنج دیده می شود که بدون تردید طراحی آنها حاصل دست نقاشانی چیزه ست همچون بهزد و شاگردان اوبوده است توجه به ریزه کاریها و جزئیات از خصاصیص مهم مینیاتورهای سبک تیموری است این توجه به جزییات اشیاء مانند قالی ، کف اتاق ، لباس و تزیینات معماری ، نقاشی های هرات را در میان بزرگترین مینیاتورهای ایران قرار می دهد ودر واقع در زمان حکومت تیموریان اهتمام برخی از پادشاهان این سلسله بویژه شاهرخ و پسرش و همچنین سلطان حسین بایقرا به انواع هنر باعث گردید تا بسیاری از رشته های هنری ایران در آن زمان شکوفا گردند حافظ ابرو مورخ قرن نهم هجری نیز در ذکر وقایع سال 830 هجری در هنگام سلطنت شاهرخ پسر تیمور و در ذکر رسیدن ایلچیان ختای می نویسد :

(( فرمان همایون به نفالذ انجامید تا شهر و بازار را اذین بندند سکان و قطان هرات هر صنعت وری هنر خویش ظاهر کند که آلاتی که در صنعت او خوبتر و بهتر نبود دکان خود را اراسته کرد و بواقی کوبها و محلات هر کجا راه عامه بود به جامهای ابریشمین وقالیهای خوب ونخ ونسیج و طرف و ظرف بیاراست))

این مطلب موید آن ست قالیبافی در آن زمان جزء صناعات مهم شهر هرات بوده که تزین شهر در آن لحظه با قلایهای هراتی جزو وظایف صنعتگران گردید در واقع هرات که د ر ان زمان از بزرگترین مراکز هنری ایرانو برای مدتی نیز به پایتختی ایران برگزیده شد از مراکز مهم قالیبافی آن زمان ایران بوده است مدتی قبل از نگارش این سطور با انتشار کتاب فرش بر مینیاتور بخش زیبایی از نقشه های فرش دوران تیموری از دل نگاره های مینیاتورها بیرون آورده شد که دنیای زیبا از نقوش را نشان می داد.

به طور کلی تا قبل از دههی هشتاد و شاید هم دههی 70 میلادی علقه ی زیادی به بررسی منشاء طرحها وجود نداشت و اغلب مطالعات انجام شده سابقه ای بیشتر از صدر اسالم را در بر نمی گیرد و بسیاری نیز بر این عقیده اند که منشا همه ی طرح ها را باید از زمان اسلام مورد بررسی قرار داد و عبارت هنر اسلامی را معرفی می کنند تنها ر طی 20 سال گذشته است که برخی از فرش شناسان با مطالعات خود به نتایج دیگری دست یافته اند دکتر سیروس پرهام در مقاله ای انتقاد گونه چنین به تجزیه و تحلیل عملکرد غریبان پرداخته است.

((‌جهد شتابزده ی بیشترین فرشناسان باختری در رمزگشایی نقشهای قالی ایرانی و گشودن طلسم ترکیب خطوط در هم پیچیده ی اسلیمی و ختایی ( که به ظاهر از هر گونه معنا و مفهوم تهی است و به گفته ی هاکسلی ((‌زندگی چون طرح ونقش قالی ایرانی ست : زیبا ، ولی بی معنی )) قصه ای است دراز که بهچند دلیل عمده تا کنون راه به جایی نبرده و جز یکی دو تن همه در این راه پر پیچ و خم به بیراهه افتاه اند اساسی ترین علت ناکامی بیگانگی اکثریت عظیم فرش شناسان غربی اس از تمدن و فرهنگ ایرانی که نقوش قالی نیز چون دیگر هنرها در طول سده ها وبسا که هزاره ها از تار و پود پیدا و نهانی همین تمدن و فرهنگ پدید آمده است تلاش در سنجیدن و باز نمودن نقشمایه های نگارین نااشنا با ساده اندیشی آغاز گشت که از جهتی زاد ی اعتقاد به برتری تمدن وجهان نگری غرب بود از پس این پندار کلیدهای رمز قالی شرقی به جای آنکه در ژرفنای تمدن کهن خاور زمین جستجو گردد در لابه لای انیدشه های نو یافته ی باختری کاویده شد . پژوهش در سیر تحولی نماد پردازی مغرب زمین جایگزین کندوکاو در اندیشه های رمزی و نمادی و اساطیری مشرق زمین گردید و نمادهای شرقی به قیاس مفاهیم نمادی غربی به سنجش درآمد . چنین بود که نقشمایه ی بید مجنون که در نزد بیشتر مردم غرب (( بیدگریان )) خوانده می شود نقشمایه ای پنداشته شد مالامال غم و اندوه و قالیهایی را که این نقشمایه بر آن بود (( فرش عزا )‌خواندند حقنه کردند که برای پوشش قبر و مراسم سوگواری بافته شده است هم در این مرحله ی اغازی بود که نگاره های سه گوش سر و گردن تجرید یافته ی جانوران ، (( کلید یونانی )) و (( قلاب )‌نام گرفت و نقشمایه ی چهار بازویی میانه ی ترنجهای قالیهای فارس (( خرچنگ )) و (( رتیل )) پنداشته گشت !

مرحله ی دوم کندوکاو را پژوهنگدانی آغاز نهادند که سرانجام در یافته بودند که کلید رمز نقشمایه های شرق را نمی توان در فضای فرهنگ غرب جستجو کرد اما به مصداق حکایت ملا نصرالدین که کلید خانه اش را جای تاریک کوچه گم می کند ولیکن در گوشه ی روشن دنبال آ“ می گردد (( چون روشنتر است )) اینان نیز راه نزدیکتر واسانتر و روشنتر را پیش گرفتند و آسیای صغیر و سپس آسیای میانه را نه همان خاستگاه قالیبافی که مهد نقشمایه های قالیبافی پیش از روزگار صفویان برشمردند (‌اصحاب پان تورکیسم البته در این میان دستی داشتند ) مرله ی سوم هنگامی آغاز گشت که تنی چند پژوهش ژرفتر وگسترده تر در فرهنگ مشرق زمین را واجب دانستند تا به اصل ومنشا این نقوش معمایی نزدیکتر شوند چون سرزمین هند به سابقه ی استعمارگری اروپاییان به غرب نزدیکتر بود وآشناتر ابتدا شبه قاره ی هند را در نوردیدند و به وجد آمدند ودر سیر و سفر سر مستانه چندان دور رفتند که به چین و ایین بودا هم رسیدند بسیاری طرح و نقشها که هنرمندان و صنعتگران ایرانی به روزگار سلاطین مسلمان کشمیر در طول سده ی نهم هجری و سپس به همراه همایون پاشگاه گورکانی در نیمه های سده ی دهم به هند برده و ترویج کرده بودند مغولی  خوانده شد و دست پرورده ی پادشاهان گورکانی – اما مرحله ی چهارم (( طلسم گشایی)) در فضای پژوهشی خاصی بنیان گرفت که به واقعیتهای تاریخی نزدیکتر بود چون تکیه بر پژوهشهای گسترده ی سلامی داشت . از آنجا که جز قالی پازیریک هخامنشی تمامی نمونه های به دسترس افتاده ، پس از اسلام بفته شه بود همگی طرح و نقشهای قالیبافی در پرتو اندیشه ها  و تعالیم اسلامی به بوته ی سنجش نهاده شد دستاورد پژوهشی این مرحله بسیار پربار بود ولیکن این عیب را داشت که همه چیز را در تاریخ پس از اسلام می جست . توگفتی که قالیبافی پس از اسلام پدیدار گشته و پیش از آن هیچ  نبوده است . نویسنده در ادمه اضافه می نماید که در ترتیب این مراحل چهارگانه بنابر تقدم زمانی نیست و گاه دو یا سه مرحله همزمان تحقق یافته و مرحله ی آغازی نیز از اوایل سده ی مسیحی حاضر تا به امروز در محافل ونشریه هایی همچنان بر دوام مانده است )).

در هر صورت عدم نظارت صحیح بر کار بافت فرش و بسیاری عوامل دیگر از جمله قیمت هاوچگونگی صادرات طی نیم قرن گذشته رقبای فرش ایران را به میدان رقابت کشانده و از سوی دیگر سود جریان را به سوء استفاده از غفلت دست اندر کاران و انجام تقلباتی در مراحل مختلف تهیه مواد اولیه وتولید فرش واداشته و در نتیجه موجبات سقوط کیفیت و کمیت و گرمی بازار فرش ایران را فراهم نموده است بمنظور ایجاد پیوستگی ارتقاء سطح کیفی این دستباف ارزشمند و تداوم تاریخ پر آوازه آن هوشیاری وکوشش همه جانبه لازم است که امید است عشق وعلاقه عامه مردم باین میراث اجدادی خود آن را در ضمنیر کلیه دست ادرکاران بیدار سازد .

 

والسلام

نظرات 2 + ارسال نظر
اشنای گمنام پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1392 ساعت 17:00 http://cafemazhabi.blogfa.com

سلام پربار وخوب بود
اگه درمورد تاریج فرش جهان مثل تونس ودیگرکشورها میگفتید خوب بود

عماد زمانی شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 13:40

خیلی عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد