مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

دره نیل


دره نیل

 

همینکه دره نیل را ترک گوییم و در قاره آسیا رو به مشرق پیش برویم به دره ای میرسیم که دو رود بزرگ آنرا دربر گرفته اند و در این دره ، تمدنی همزمان با تمدن مصری شکفته و بارورگشته است . اما در این دیار نباید بیهوده به جستجوی قصور و مقابر و معابد پابرجا برخیزیم ، زیرا اینک چیزی از این قبیل در این دره موجود نیست . هم اکنون در کناره رودخانه ها نخل ها رسته اند ولی در نواحی دیگر یعنی در شمال و جنوب و غرب تا چشم کار  می کند بیابان  است و ریگ روان . از سوی دیگر در همان حال که در جنوب غربی ، خرابه های باروری شهر مقدس (( اریدو Eridu مشاهده       می شود و در شمال غربی نیز آثاری ا زشهر العبید Alubaid بچشم می آید .

معهذا این برجستگیها از یکنواختی صحرا نمی کاهند ، صحرای پهناوری که آفتاب بیدریغ بر آن می تابد و در آینه صیقلی آن ، سرابها یکدم نویدی از آب روان به مسافر تشنه کام می دهند ، ولی لحظه ای بعد رهرو وامانده را متوجه شوخی دردناک طبیعت می کند . حیرت آور است اگر بگوییم این سرزمین روزگاری قابل سکونت و مهد تمدن بوده است ، و حیرت آور است که بگوییم برجستگی های موجود در این صحرا ، قصرها و معبدها و قبرهایی بوده اند که روزگاری شهرهای بزرگی را زینت کرده اند .

 

 

لیکن این چنین ویرانی چگونه روی داده است ؟

یکی از رودخانه ای که دره در میان آنها واقع شده است ، فرات نام دارد ، فرات رودی است آرام و باشکوه که در مغرب قرار گرفته است و بسبب سیلان بی محابای آب ، بخش شمالی و کناره جنوبی آن قابل کشتیرانی نیست . رود دیگر دجله نام دارد که در مشرق دره واقع شده است و ا زکوهستان شمال شرقی سرچشمه می گیرد ، این رود جریانی سریع دارد و شاهراه تجارتی دره از ساحل آن می گذرد . این دو رودخانه مانند رود نیل در فصل باران سیلابی می شوند و حاصلخیزترین خاک ها را به کناره های خود می کشانند . لیکن سیل ، در عین حال که خاک حاصلخیز به ارمغان می آورد ، مغرب نیز هست ، و نه تنها مسیر رود را تغییر می دهد بلکه بناهای بی مقاومت را نیز تباه می سازد .

چنانکه بناهای بابلی ها را خراب کرد و به توده های گل مبدل ساخت ، تپه ها یا برجستگی های کنونی صحراها همان توده گلهایی است که سیلاب ها از بناها درست کرده اند .

دره به دو قسمت تقسیم شده است . قسمت پست تر یا تحتانی که حاصلخیز بود ، بابل نام داشته است و قسمت مرتفع تر یا فوقانی که کم محصول تر بود آشور نامیده شده است . این دره برخلاف مصر که از نقاط دیگر مجزا بوده و تمدنی منحصر و یکنواخت داشته است . به کشورهای دیگر مربوط بوده است ، از مغرب به صحرای عربستان و از مشرق و شمال و شمال غربی به ارتفاعاتی که همیشه جایگاه جنگجویان و شورش طلبان بوده ، ارتباط داشته است . داستان این دره داستان طوایفی است که دارای نژادهای مختلف بوده اند و همواره دچار جنگ و ستیز و فتح و شکست گشته اند   خلاصه در همین دره است که چهار تمدن مهم جهانی ظهور کرده است .

1-  سومریها ( با تمدنی آمیخته با تمدن ساحلی )

2-   آشوری ها

3-   کلدانیها

4-   ایرانیان هخامنشی

داستان ساکنان کناره های دجله و فرات از پایان عهد حجر آغاز می گردد .

بظن نزدیک به یقین تمدن آنان در آن زمان هم آهنگ با تمدن مصری پیش می آمده است . در آن عهد ، فلز کشف شده بود ، و یکنوع خط نیز رواج داشت . اما مردمی که به این پیشرفت ها نائل آمده بودند هنوز هم بر ما آشکار نیست در ابتدای دوران تاریخی در قسمت پست تر ( تحتانی ) دجله و فرات به سومریها بر می خوریم . شاید سومریها مردمی بوده اند که از ارتفاعات شرقی به این ناحیه مهاجرت کرده اند یا بوده اند .

در حال  پیشینه آنها زراعت بود و شهرهایی مانند اور Ur و لاگاش Lagach را با دیوارهای محکم ، این طایفه بنا کرده اند .

پس از چندی از صحاری مغرب ، قبایل سامی به سومری ها هجوم آوردند و بسیاری از مبانی تمدن آنان را اقتباس کردند و از آن جمله از صحرانشینی دست کشیدند و به زراعت پرداختند ، و شهرهایی در شمال بنام کیش ـ اکد Akked و بابل بنا نهادند ، هر چند که تمدن سومری قوی تر بود و همواره برتری خود را بر تمدن سامی حفظ می کرد ، ولی بر سر حکومت پیوسته میان آنان زدوخورد وجود داشت و به همین سبب گاهی حکومت در دست سومریها و هنگامی هم در اختیار سامی ها بود . از این میان دو سلطان سامی درخور تذکارند ، یکی سارگون 2750 ق م و دیگری حامورابی 2113-2081 ق م است . در زمان حامورابی ، بابل پایتخت اولین امپراطوری بابلی ها شد .

در آن ایام سرزمین تحتانی دره دجله و فرات بصورت کشور حاصلخیزی در آمده بود سومریها گذشته از زراعت ، بسبب داشتن روح حادثه جویی به تجارت نیز می پرداختند .

مذهب آنان خدایان پرستی بود . خدایان سومریها هر یک مظهر یکی از هنرهای طبیعی بود آنوANW خدای آسمان و انلیل Enlil خالق و فرمانروای زمین و ئیا Ea خداوند دریاها و آبها و خدای خیر و شفا و نانار Nannar یا سین Sin خداوند ماه و ( شاماش خدای خورشید ایشتار  خدای عشق و باروری بود ).

برخلاف مصریها ، سومریها به جهان آخرت توجه چندانی نداشتند و آخرت را جایی می شمردند که کسی از آنجا باز نیامده است تا خبری باز آورد .

بنابراین توجه خاصی نسبت به مراسم تدفین مردگان مبذول نمی کردند ، فقط در تدفین پادشاهان الیتی که با آنان به خاک سپرده می شد ، درخور جلال و مقام آنها بود و الا آرامگاهها برخلاف مصری هیچ گونه تزیین و نقش و نگار نداشت . در حقیقتمی توان گفت که هنر مصری هنر مرگ بود و هنر سومری هنر زندگی .

برای سومریها زندگی در همین جهان فانی اهمیت داشت . به همین سبب به ساختن قصوری پرداختند که موجبات آسایش در آنها فراهم آمده بود و معبدی که خدایان از آنجا بندگان خود را به نعمات مادی متنعم می ساختند . خدایان سومری همانند سلاطین زمینی و مالکان بزرگ صاحب مال و منال بودند .

مثلا نانار خداوند کار و مالک و سلطان شهر اور بود و مانند شاهان این جهان درباری وسیع داشت ، راهبان و کهنه در خدمتش کمر بسته بودند و حتی وزیر جنگ و وزیر دواب داشت . به همین سبب معبد نانار درشهر اور بنای باعظمتی بود و درباریان نیز شغل پردرآمد و پردردسری داشتند و علاوه بر اجرای مراسم مذهبی از معاملات پشم و میوه و عطر و منسوجات و گله گاو و گوسفند نیز فروگذار نمی کردند و حتی به معاملات ملکی و اجاره داری نیز دست می زدند .

معماری و حجاری

سومری ها از ابتدا با فقدان مواد ساختمانی مواجه بودند . در سرزمین آنها چوب کم بود و سنگ طلا وجود نداشت و تنها ماده ساختمانی در دسترس آنها گل و لای بستر رودخانه بود . این مردم به ناچار ساختن آجر و خشت پرداختند و در واقع ضروری از کشورهای دیگر سنگ به دیار خود می آوردند . هویداست که با چنین مصالح خرد و حقیری ساختمان بنای عظیم دشوار بود و پوشش و سقف بناهای بزرگ با خشت و آجر بصورت سقف معمول درمصر امکان نداشت و به همسن سبب سومریها برای نخستین بار در تاریخ معماری به فکر ساختن طاقهای هلالی برآمدند . اساس معماری سومری را اطاق های ضربدر یا هلالی تشکیل می دهند .

  یکی از نمونه های معماری اولیه سومریها معبدی است نزدیک شهر اور که برای پرستش الهه نین کورسانگ Ninkursag شناخته شده است . این معبد بر سکویی بناگشته و با رنگهای خوشایند رنگ آمیزی شده بود . مصالح ساختمانی این معبد از آجر و چوب بود . پله های سنگی به در ورودی می پیوست و در ورودی با نقش شیران تزیین شده بود تا ارواح خبیثه به هراس آیند و رانده شوند . نقش حیوانات و پرندگان جاهای خالی این در را پر کرده بود . بنا کردن ساختمان بر مصطبه و سکو و نقشهای حیوانات نگهبان و خیالی و رنگهای خوشایند اصولی است که در بناهای بابل و آشور و ایران نیز تقلید شده است .

در داخل معبد بالای در ورودی ، لوح مسی بزرگی که با نقش یک حیوان افسانه ای زینت شده است مشاهده می شود ، صورت این حیوان مانند شیر است و بالهای گسترده ای مانند عقاب دارد ، این بالها بر پشت دو گوزن که از دم به هم پیوسته اند فرود آمده است . معنای این نقش و نظایر آن در آثار سومری غالبا دیده می شود . بر ما معلوم نیست سر حیوانات در این نقش همواره به شیوه حجاری گرد یا تمام برجسته تهیه شده و بدنها به شیوه بادلیف و بالها بصورت نیمه برجسته  است .

نقش گوزنها برخلاف نقش خیالی عقاب و بالهایش به طبیعت نزدیک است . سومریها به طور کلی در کنده کاری بر روی مس مهارت زیادی داشتند .

یکی از مشخصات برجسته معماری سومری ساختن برجها یا دژهای چند طبقه ای است که بنام زیگورات معروف بوده است . در هر شهری از شهرهای سومر یکی از این برجهای مرتفع بر تمام شهر مسلط بوده است . برای نمونه دژ شهر اور را در اینجا تذکار می کنیم . این برجها چهار طبقه داشته است و هر طبقه از طبقه زیر آن کم ارتفاع تر و کوچکتر بوده است . طبقه تحتانی 16 متر ارتفاع داشته و وسعت آن از تمام طبقات برج بیشتر بوده است . معمولا این برجها را مشرف بر معابد می ساخته اند . برج شهر اور دارای سه رشته پلکان یکصد پله ای بوده است که زائران را بزیارتگاه می رسانده است . مصالح ساختمانی این برج از گل و خشت خام بوده و نمای بیرونی آن با آجر ساخته شده بوده است . هر طبقه برج نه تنها از حیث وسعت و ارتفاع با طبقات دیگر متفاوت بوده ، بلکه از حیث رنگ آمیزی نیز با طبقات دیگر اختلاف داشته است . بنظر می آید که هر رنگی رازی را آشکار می ساخته است . حیاط به رنگ سفید بود و طبقه اول برج برنگ سیاه جلوه می کرده است که شاید نشانی از جهان زیرین و نامرئی بوده باشد طبقه وسطی به رنگ قرمز ساخته شده بود که نشانی از جهان خاکی است و طبقه سوم به رنگ آبی که مظهر آسمان است و گنبد فراز برج به رنگ زرد طلائی درآمده بود که یادآور خورشید بوده است . رنگ سبز درختان و باغات و گیاهانی که در گذرگاهها می کاشتند ، این همه رنگ آمیزی را تکمیل می کرده است . دژ یازینکورات شهر اور به معبد نانار خداوند ماه و خالق و سلطان شهر اور تعلق داشته است در کنار این معبد معابد خدایان دیگر مانند (( نینگال )) Ningal الهه ماه و غیره بطرز نامرتبی قرار گرفته بود. اما معبد خدای ماه از همه معابد اطراف باشکوه و جلال تر بوده است . شک نیست که حیاط وسیع معبد بر مصطبه ای بنا شده بود و اطراف حیاط اطاقها و انبارهای زیاد ساخته بودند . آیا این همه سکو و مصطبه و ارتفاع برجها و بناها به نیت دفع سیل های بنیان کن نبوده است ؟ یا شاید چون سومری ها از سرزمین های مرتفع به این دره سرازیر شده بودند معابد خود را برفراز مصطبه ها ساختند تا خدایان خود را بر ارتفاعات جای بدهند ، در ارتفاعاتی که یادآور کوهستانها یعنی موطن اصلی آنها باشد .

حجاری جز چند مورد ، حجاری سومری عبارت است از یک سلسله نقش برجسته که در تزیین عمارات بکار رفته است . این تصاویر بازگوکننده داستانهایی هستند که از آنجمله نقش برجسته های اورنامو داستان صاحب گور را مانند فیلم صامتی نشان میدهند . نقوش این مقبره شاه اورنامورا در حالتی نشان می دهد که از طرفی مایعی در گلدانی که برگ نخل در آن است می ریزد . سمت راست نقش ، نانار خدای ماه نشسته است و تبری در یکدست دارد و در دست دیگر ابزار بنایی و وسیله اندازه گیری گرفته است و این علایم میرساند که نانار به پادشاه فرمان ساختن معبدی را برای خود می دهد . در قسمت پایین این نقش برجسته پادشاه با ابزار معماری دیده می شود که درصدد انجام فرمانهای خدوندگار است که این نقش برجسته پوشش ضخیمی ا زجنس پشم بر تن دارند که لباس محلی ساکنان کناره های دجله و فرات بوده است . از این هیاکل یکنوع زندگ یو مردانگی و نیرومندی احساس می گردد که مبین قدرت دست حجار در ساختن طرح اشیاء است و همچنین پادشاه درحالت ایستاده نقش شده اند . و خداوند در حال نشسته است ، همین نکته به مجموع یکنوع خاصیت تزیینی متعادل بخشیده است . 

اما مجسمه تمام برجسته در این ناحیه بندرت بدست آمده است ، شاید از آن نظر که سنگ در سرزمین سومریها وجود نداشته است . یک مجسمه تمام برجسته از    (( تلو )) Telu یا لاگاش بدست آمده است که از یکنوع سنگ  چخماق صیقلی ساخته شده است . این مجسمه (( گردآ )) یعنی راهبی است که در عین حال سلطان           (( لاگاش )) بوده است . این پادشاه در حال نشسته نقش شده و دستهایش را به علامت عبادت محکم به یکدیگر فشرده است . کلاهی پشمی بر سر دارد که بر آن خطوطی منقور شده  است و لباده ای پشمی بر تن دارد که از شانه راستش زو افتاده است ، بازوی راست مجسمه لخت است . این مجسمه دارای عظمت و ابهت است و تسلط حجار را بر صنعت خود می رساند . جزئیات مانند : تزیینات روی کلاه و چشمها و ابرو و دهان و انگشتان با صراحت و دقت حجاری شده اند و این برشها صریح با متن صاف صورت و بازو متنوعی ایجاد کرده اند . ضمنا چینهای سر شانه چپ مهارت حجار را در نشان دادن پارچه نشان می دهد . روی هم رفته این مجسمه دارای یک حالت عمیق و زنده است و از این نظر شباهت به مجسمه های عهد فراعنه قدیم مصری دارد .

دو مهرهای استوانه ای شکل مهارت حجاران سومری درزمینه برش و نقش مجسمه های ظریف ، نمودارتر است . معمولا مهرها را از سنگ و به شکل استوانه و به بلندی چهار سانتیمتر می ساختند . این مهرها غالبا به رنگهای مختلف و از سنگهای بادوام و ظریف ساخته می شده و برای ساختن آنها از روش کنده کاری یعنی گودکردن سطح مهر استفاده می کرده اند . بنابراین وقتی مهر را بر روی گل می غلتانیده اند ، اثر برجسته ای نمودار می شده است .

و با انواع همین مهرها بوده است که سومریها نامه ها ، فرمانها و اسناد خود را که بر خشتها نوشته می شده است ، امضاء می کرده اند .

بر روی مهر سارگن نقش یک انسان اساطیری دیده می شود که به اغلب احتمال تصویر (( گیلگمش )) می باشد . یک زانوی این قهرمان افسانه ای بر روی زمین خم شده است . در دست او گلدانی است که از آن دو نهر جاری است . در وسط مهر ، میان دو هیکل انسانی دو گاو پشت به پشت هم داده اند و سرهای خود را بالا گرفته اند و از این آب می نوشند . میان شاخهای این دو گاو قطعه ای است که روی آن نام سارگن حک شده است . خطوط مارپیچی که در حاشیه زیر مهر دیده می شوند معرف مربیان نهری است که روان است . این نقش ها به طور کلی هدیه آب را از طرف خدایان به بشر میرسانند . در این مهر آنچه مهم است ترکیب هیکل و حیوانات و سایر جزئیات است که دارای تعادل می باشد و خطوط مارپیچ آب به این مجموعه وحدت بخشیده است . ضمنا درشتی ونرمیهای  خطوط و سطوح تنوعی مطبوع به این مجموعه داده است . نقش گاو به طبیعت نزدیک است اما حجار در نقش این مهر با مهارت و ظرافت روی سنگ کنده شده است و خطوط و طرح ها بیحد قوی و محکمند .

آثار فلزی

سومریها در ایجاد نقشهای روی فلزات نیز مهارت زیادی داشته اند . آثار فلزی سومری ها هوشبختانه ضمن جسد پادشاهان بخاک سپرده شده است و از این رهگذر است که بدست ما رسیده است . ضمن این آثار به اسباب خانه و لوازم زندگی و زینت آلات برمی خوریم . در این میان آشکار است که مس مخصوصا بیشتر مورد توجه سومریها بوده است و صنعتگران سومری بوسیله کنده کاری و موم کاری ظروف مسی خود را تزیین می کردند .

سومریها به ساختن ظروف زرین نیز علاقه زیادی داشته اند و حتی در این باره اسراف کرده اند . در ضمن آثار قبور شاهانه در شهر اور به یک گلدان طلایی برمی خوریم که مخصوصا قابل ذکر است ، زیرا نقش این گلدان در عین سادگی تناسب بسیاری به شکل آن دارد .

سومریها برای تزیین اسباب و ادوات خود نیز طلا بکار میبرده اند . در یک چنگ سومری که از چوب ساخته شده ، طلا با مواد دیگر به نحو جانبی ترکیب گشته است و این چنگ دارای تزیینات هندسی از صدف ، سنگ لاجوردی و سنگ قرمز است . جعبه طنین آن بس گاوی از طلا منتهی می گردد . چشمها و ریش و نوک شاخهای گاز از سنگ است و ترکیب این سنگها با طلا ، قیافه گستاخی به گاو می بخشد ، سطح معدود بسر گاو به چهار قسمت تقسیم شده است و با صدف روی زمین سیاه حیواناتی نقش نموده اند که به صورت حیوانند ، اما اعمال انسانی را انجام می دهند .  

تاریخ حوزه علمیه مشهد

تاریخ حوزه علمیه مشهد

دوره اول

دوره اول حوزه علمیه مشهد خاص این شهر نیست، بلکه به خراسان بزرگ اختصاص دارد. چرا که این دوره عصر حضور امام رضا(ع) را دربر مى‏گیرد و امام تنها در یک شهر ساکن نبودند بلکه از مدینه تا خراسان در طى عبور از شهرهاى مختلف به نشر معارف علوى اهتمام داشتند و حدیث «سلسلة الذهب‏» (1) که در نیشابور ایراد شه یکى از آن موارد است.

این حوزه علمى سیار در حالى به ایفاى نقش پرداخته که امام از سوى رژیم غاصب عباسى، در محاصره کامل قرار داشت و راههایى انتخاب شد که امام از دسترس شیعیان دور باشد. چنانکه شیخ مفید مى‏نویسد:

مامون به فرستادگان خود دستور داد امام (ع) و گروهى از خاندان ابى‏طالب را از راه بصره، اهواز و فارس به سوى مرو حرکت دهند. (2) و راه دیگر را که همان راه کوفه، جبل در عراق، کرمانشاه و قم - که از نقاط شیعه نشین و مراکز قدرت شیعیان بود - روا ندانست. چون ممکن بود با مشاهده امام (ع) هیجانى شیعیان مسیر را فراگیرد و وى را نزد خویش نگاه داشته، مانع از حرکت ایشان به مرو گردند.

ورود امام رضا(ع) به مرو همزمان با توطئه دیگرى بود که مامون براى از میان بردن فرهنگ شیعى در خصوص «علم لدنى‏» امام پى‏افکنده بود. تشکیل جلسات با حضور دانشمندان مذاهب و فرق مختلف اسلامى و دیگر ادیان جز براى مخدوش جلوه دادن علم امام و از اعتبار انداختن منصب امامت چیز دیگرى نبود. ولى از آنجایى که تمام این مناظرات علمى با پیروزى امام رضا(ع) همراه بود، مامون بر آن شد که امام را در محدودیت قرار دهد و از برپایى جلسات مناظره خوددارى کند.

عصر رضوى برابر با نهضت ترجمه بود و این مساله باعث رویارویى دو نوع اندیشه متضاد شد که امام رضا(ع) در مکتب توحیدى خویش با مباحث کلامى به آن پاسخ مى‏فرمود. از جلمه مواردى که به دست ما رسیده است عناوین ذیل است:

- مقابله با تشبیه و تجسیم خداوند

- توصیف صفات الهى

- مقابله با اندیشه رؤیت‏خداوند

- مساله بداء

و...

که این همه مناظرات و احتجاجات امام تدوین و شرح شده و دیدگاه اسلام را در مبحث الهیات بیان داشته است. (3)

مکتب رضوى پس از وجود مبارک حضرت زیر نظر شاگردان برجسته‏شان تداوم یافت و در نشر تفکر شیعى مؤثر افتاد.


دوره دوم

پس از شهادت هشتمین پیشواى شیعیان در ایران، ایشان در قریه‏اى از قراء طوس به نام «سناباد» مدفون گردید و شیعه از آن پس این نقطه را مرکز علمى فرهنگى خویش قرار داد و با ایجاد حلقات درس در کنار تربت آن امام بر رونق منطقه افزوده گشت. این دوره از قرن سوم تا نهم هجرى را شامل مى‏گردد که در آن بزرگانى بسان شیخ طوسى و شیخ طبرسى (متوفى 584 ق.) مى‏زیسته‏اند. (4) لیکن اوضاع آشفته این دوره با روى کار بودن دولتهاى سنى مذهب و رجال سختگیر آنها مانند خواجه نظام الملک و وجود جنگها و حملات وحشیانه تیموریان و مغولان، باعث رکود علمى در این حوزه گردیده است. با وجود این همه حملات نظامى و فرهنگى کتاب وزین «مجمع البیان فى تفسیر القرآن‏» (اثر شیخ طبرسى) در این دوره از حوزه علمیه مشهد نگارش یافته است.

مدارسى که در این دوره در مشهدالرضا(ع) وجود داشت عبارت بودند از:

1- مدرسه مشهد امام رضا(ع)

2- مدرسه بالاسر

3- مدرسه پریزاد

4- مدرسه دو در

5- مدرسه امیر سیدى (5)


دوره سوم

این دوره از قرن دهم تا سیزدهم را شامل مى‏گردد.«گویا در قرن دهم با وجود توجه فراوانى که به مشهد از جنبه مذهبى مى‏شد، حوزه علمیه این شهر چندان رونق نداشته و علماى معروف در آن حوزه به تدریس اشتغال نداشته‏اند و شاید به همین جهت بوده که مدارس علمى آن از دو یا سه مدرسه قدیمى تجاوز نمى‏کرد و مدرسه جدیدى در آن بنیاد نشده است. علماى معروف مشهد در این قرن، یکى «ملاعبدالله شوشترى‏» (متوفى 997ق.) است که به دست ازبکان در هرات به قتل رسیده و دیگرى «مولانا محمد رستمدارى‏» (متوفى اوایل قرن یازدهم) که نامه‏اش به علماى ازبک به تفصیل در مجالس المؤمنین و مطلع الشمس نقل شده و گواه دانش و قدرت علمى اوست.

در قرن یازدهم وضع حوزه تفاوت زیادى یافته و علما و مدرسان معروف در آن به تدریس مشغول شده‏اند. مدارس متعددى بنا شده و طلاب و محصلین براى استفاده از هر سو گرد آمده‏اند. در حقیقت قرن یازدهم را مى‏توان مبدا اهمیت و عظمت‏حوزه علمى مشهد دانست. مخصوصا در نیمه دوم این قرن، حوزه مشهد از لحاظ کثرت علما و مدرسین در ردیف حوزه‏هاى مهم شیعه قرار گرفت و طلاب از شهرهاى دیگر به آن رو آوردند و حتى مدرس بزرگ و معروفى همچون «مولانا محمد باقر» معروف به «محقق سبزوارى‏» مؤلف دو کتاب، ذخیره و کفایه در فقه که در اصفهان داراى مقام ریاست علمى و ملقب به شیخ الاسلام بود، در اواخر این قرن به مشهد هجرت کرد و مدرسه قدیمى «سمیعیه‏» را - که از آن پس به نام او «باقریه‏» نامیده شد و تاکنون به این نام باقى است تجدید بنا نمود و خود در آن به تدریس و ربیت‏شاگردان مشغول شد. (6)

از دیگر رجال علم و دانشمند شیعه که در این دوره حوزه علمیه مشهد را رونق بخشیدند، شیخ محمد حر عاملى (متوفى 1104 ق.) است که با تالیفات خویش بسان «وسائل الشیعة‏» و «اثبات الهداة‏» در تدوین احادیث فقهى شیعه امامیه و اثبات حقانیت امامان معصوم(ع) تلاش بلیغ نموده و کتاب حدیثى او تا زمان ما مورد رجوع فقهاى امامیه است و محدث نورى با تدوین کتا مستدرک به تکمیل آن همت گمارده است.

حوزه علمیه مشهد پس از یک قرن فعالیت پربار، در دو قرن 12 و 13 هجرى رونق خود را از دست داد و دانش پژوهان پس از طى علوم مقدماتى و سطح، در حوزه‏هاى علمیه اصفهان و نجف به ادامه تحصیل مى‏پرداختند.


دوره چهارم

این دوره دو قرن چهاردهم و پانزدهم قمرى را شامل مى‏گردد. در این دوره حوزه علمیه مشهد در علوم عقلى و ادبى پیشرو تمامى حوزه‏هاى علمیه شیعه بوده است. هرچند فقه و اصول در حوزه نجف از رونق بیشترى برخوردار بوده و طلاب براى آموزش سطوح عالى و اخذ اجتهاد راهى حوزه نجف اشرف مى‏شده‏اند. از دیگر مسائلى که در این دوره پیش آمد، تاسیس حوزه علمیه قم در سال 1340 ق. است که باعث تحت الشعاع قرار گرفتن حوزه علمیه مشهد گردید.

اساتید علوم ادبى و فلسفه و حکمت‏حوزه مشهد در این دوره عبارتند از:

1- شیخ عبدالجواد ادیب نیشابورى (متوفى 1344 ق) استاد ادبیات.

2- ملا محمد على، معروف به «حاجى فاضل‏» (متوفى 1342 ق) استاد فقه، اصول و فلسفه.

3- میرزاى عسکرى شهیدى، معروف به «آقا بزرگ‏» (متوفى 1355 ق) استاد فلسفه.

4- شیخ اسدالله یزدى (متوفى 1342 ق) استاد فلسفه.

همان‏گونه که شاگردان ادیب نیشابورى به حضور در مکتب ادیبى بسان او افتخار مى‏کنند شاگردان حوزه درس میرزاى عسکرى شهیدى نیز به استادى که بالغ بر 23 سال از عمر شریفش را در تدریس حکمت الهى و فلسفه اسلامى گذارنیده است. مباهات مى‏نماید.

حضرت آیة الله خامنه‏اى - مدظله العالى - در طى گزارشى که از حوزه علمیه مشهد دارند اشاره مى‏کنند که در قرن چهاردهم حوزه علمیه مشهد خالى از حوزه درس خارج فقه و اصوال بود و دانشمندان مبرزى بسان سید على سیستانى (متوفى 1340 ق) و سید عباس شاهرودى (متوفى 1341 ق) و حاجى فاضل -ملا محمد على - به تدریس دروس سطح قناعت مى‏ورزیدند، تا اینکه دو مدرس بزرگ که از حوزه علمیه نجف اشرف فارغ التحصیل شده و به مقام اجتهاد رسیده بودند در حوزه مشهد به تدریس خارج فقه و اصول همت گماردند.

1- حضرت آیة الله حاج آقا حسین قمى (متوفى 1366 ق)

2- حضرت آیة الله حاج میزا محمد کفایى خراسانى - آقازاده - (متوفى 1356 ق)

پس از این دو بزرگ شیخ مرتضى آشتیانى (متوفى 1356 ق) نیز به تدریس خارج اشتغال ورزید.

از دانشمندان و مدرسانى که به تدریس سطح اشتغال داشتند باید از افراد زیر نام برد:

1- شیخ حسن برسى (متوفى 1353 ق)

2-شیخ حسن کاشى

3- شیخ حسین پایین خیابانى (متوفى 1366 ق)

4- میرزا مهدى اصفهانى (7)

این دوره مقارن با نهضت اسلامى تنباکو، انقلاب مشروطیت، قیام گوهرشاد و انقلاب اسلامى است. در حقیقت نام گوهرشاد از حوزه علمیه مشهد برخاسته است. رهبرى این قیام اسلامى را مراجع تقلید مشهد بر عهده داشتند. حاج آقا حسین قمى که در سال 1331 ق از نجف به خراسان آمد و به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال داشت در مقابل افکار غربگرایانه رضاخان ایستاد تا آنکه به سال (1354 ق - 1314 ش) از ایران به عراق تبعید شد. و حاج میرزا محمد کفایى خراسانى، معروف به «آقازاده » (فرزند آخوند ملا محمد کاظم خراسانى) نیز در این نهضت نقش فعال داشت. از این رو وى نیز به یزد تبعید گردید و آیة الله سید یونس اردبیلى نیز زندانى و سپس به اردبیل تبعید شد. (8)

آیة الله حاج آقا حسین قمى پس از مرگ رضاخان به ایران آمد و خواسته‏هاى خود را با شاه در میان گذاشت و پس از جامه عمل پوشیدن آرمانهاى والاى اسلامى دیگر بار به حوزه علمیه نجف بازگشت. خواسته‏هاى ایشان عبارت بودند از:

- اول اینکه حجاب آزاد شود. (تا آن موقع کشف حجاب اجبارى بود. کسى نمى‏توانست با چادر یا روسرى از خانه خارج شود.)

- دوم اینکه تعلیمات دینى که از برنامه درس دانش‏آموزان حذف شده بود، دیگر بار به عنوان کتاب درسى در برنامه آموزشى قرار بگیرد.

- سومین درخواست ایشان هم ایجاد مدارس دینى بود که تا قبل از این، وزارت فرهنگ اجازه نمى‏داد مدارس ملى به صورت دینى اداره شود. (9)

تبعید فقهایى چون حاج آقا حسین قمى و حاج میرزا محمد کفایى خراسانى حوزه علمیه مشهد را از دانشمندان درجه اول خالى و دوران فترت و رکود علمى به این حوزه دیگر بار روى آورد. این رکود علمى از ناحیه دیگرى نیز تشدید شد و آن مخالفت «میرزا مهدى اصفهانى‏» با فلسفه و عرفان اسلامى بود. چرا که حوزه علمیه مشهد پیش از آنکه حوزه‏اى فقهى و اصولى شناخته شود، حوزه‏اى فلسفى بود که با بنیانگذارى مکتب ضد فلسفه، حوزه مشهد از این فضیلت نیز بى‏بهره شد. (10 این رکود تا ورود حضرت آیة الله العظمى سید محمد هادى میلانى ادامه داشت. تا اینکه ایشان به سال 1373 ق. به منظور زیارت به مشهد الرضا (ع) آمدند و خواهش علماى حوزه مشهد را پذیرفته با تدریس خویش به حوزه مشهد رونق بخشیدند. آیة الله میلانى از شاگردان میرزاى نائینى، حاج آقا حسین قمى و شیخ محمد حسین اصفهانى (کمپانى) بود وى توانست با حضور خویش حوزه مشهد را به عصر شکوفایى و آن را در ردیف حوزه‏هاى رایج‏شیعه قرار دهد.

علاوه بر قیام گوهرشاد که به تبعید آیة الله حاج آقا حسین قمى و آیة الله سید یونس اردبیلى منجر گردید، شهادت آیة الله زاده کفایى را در پى داشت. در حوادث اخیر ایران و قیام شکوهمند امام خمینى در طى سالهاى 1341 به بعد مدارس علمیه مشهد به کانونهاى مقاومت علیه نظام طاغوت تبدیل گردید و در پى همین رویدادها بسیارى از طلاب روشنفکر و مبارز به زندان و تبعید گرفتار شدند و رژیم سفاک پهلوى با تمام قدرت و توان، نتوانست این شعله مقدس را خاموش سازد.

قیام طلاب مدارس علمیه مشهد در سال 1354 ش. و درگیرى آنان با ماموران و عمال ساواک اوج این مبارزه قهرمانان است که به دنبال آن گروهى از طلاب انقلابى دستگیر شدند و تحت‏سخت‏ترین شکنجه‏هاى روحى و جسمى قرار گرفتند و در همین وقایع دانشمند بزرگوار شهید هاشمى نژاد و حجة الاسلام و المسلمین آقاى واعظ طبسى و گروه دیگرى از طلاب مبارز دستگیر شدند و حضرت آیة الله خامنه‏اى که از موقعیت و پایگاه عظیم اجتماعى در میان مردم و روحانیون برخوردار بود، از مشهد به سیستان و بلوچستان تبعید شد.

مبارزه روحانیون به موجب تاثیرى که در میان اقشار مختلف مردم و بویژه نسل جوان داشت، سبب شد که رژیم ستم شاهى در یک عکس العمل نااندیشیده، مدارس علمیه را که به کانونهاى مبارزه ضد رژیم تبدیل گردیده بود، به بهانه طرح توسعه اطراف فلکه حرم مطهر ویران و طلاب را آواره سازد تا به این وسیله چند صباحى پایه‏هاى حکومت‏خود را استوار کند. ولى رژیم با تخریب مدارس، سرکوب و تعقیب، شکنجه و زندان و تبعید طلاب نتوانست این خشم مقدس را خاموش سازد و بر حوزه علمیه تسلط یابد. طلاب مبارز همچنان به مبارزه خود بر اساس خط رهبرى و ولایت فقیه و پیروى از امام خمینى تاکید ورزیدند تا سرانجام اسلام بر کفر پیروز گردید و نظام جمهورى اسلامى استقرار یافت. (11)


پى‏نوشتها

1- کتاب التوحید. شیخ صدوق، ص 25، روایت 23 و صحیفة الامام الرضا(ع)، ص 40،روایت اول.

2- الارشاد، ج 2، ص 250.

3- رک عیون اخبار الرضا(ع) و تفسیر بر احتجاج امام على بن موسى الرضا(ع) با عمران صابى، استاد محمد تقى جعفرى از مجموعه آثار دومین کنفرایس جهانى حضرت رضا، 489 - 582.

4- طبقات اعلام الشیعه، الثقات العیون فى سادس القرون، ج 2، ص 216 - 217.

5- گزارشى از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد، حضرت آیة الله خامنه‏اى، ص 12 و 13 و تاریخ مدارس ایران، ص 204 - 209.

6- گزارشى از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد، ص 15 و 16.

7- گزارشى از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد، ص 25 و 26.

8- اندیشه، نشریه حوزه علمیه مشهد، سال اول، شماره دوم، 1370، ص 79.

9- ناگفته‏ها، خاطرات شهید حاج مهدى عراقى، ص 20.

10- گزارشى از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد، ص 26 و 27.

11- گزارشى از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد، ملحقات ، ص 136 و 137

حوزه‏هاى علمیه شیعه در گستره جهان صفحه 352

سید علیرضا سید کبارى

 

تاریخ حرم مطهر حضرت رضا ( ع )


تاریخ حرم مطهر حضرت رضا ( ع )

 

هنگامی که در تمام خراسان در زمان حکومت امویان مردم به رهبری ابومسلم خراسانی سردار شجاع ایرانی قیام ضد اموی خود را شروع کرده بودند ، سناباد در کنار شهر نوغان ، روستایی بیش نبود . در اوج حکومت عباسیان ، وقتی هارون الرشید به خراسان آمد تا آتش شورش را خاموش سازد ، در اینجا درگذشت ، و فرزند نیمه ایرانیش به خلافت برگزیده شد . زمانی که حضرت رضا ( ع) در ادامه همان مبارزه ضد خلافت و شیعه خواهی به خراسان آمد ، با وجود شهادت آن حضرت ، برگ زرینی در تاریخ این خطه رقم خورد ، و     بدینسان سناباد شهری شد با اهمیت که اقتدار سیاسی و رونق اقتصادی را به دنبال داشت .

قریه سناباد درمجاورت شهر نوغان و چهار فرسنگی شهر توس واقع شده و کاخی متعلق به حمید بن قحطبه طایی والی توس در آن بود ، مظهر قنات سناباد در محله کنونی در سراب مشهد بوده و در محل کنونی حرم مطهر و رواق های فعلی آن و مسجد گوهرشاد باغی بزرگ و دلگشا بوده است . هنگامی که حضرت رضا ( ع ) از راه نیشابور به مرو می رفتند و در بین راه از قدمگاه نیشابور ، قریه الحمرا ( ده سرخ فعلی که وصل به شریف آباد مشهد است ) و کوه سنگی مشهد عبور کردند و در قریه سناباد و خانه حمید ابن قحطبه و باغ او نزول اجلال کردند . حضرت پیش از سفر مرو ، در بقعه هارونی با دست محلی را خط کشیده ، فرمودند : اینجا محل دفن من است .

در سال 202 یا به روایت دیگری 203 هـ . ق پس از شهادت ، پیکر حضرت  رضا ( ع) را در همین بقعه به خاک سپردند . از بقایای بقعه ، 2 متر از دیوار چینه ای آن به جای مانده است ، جهانگردان و جغرافیا نویسانی چون ابن حوقل، اصطخری ، و مقدسی از این مکان یاد کرده اند ، در دوره سامانیان عمید الدوله فایق و ابوبکر شهمرد به آبادانی و بنای بقعه کوشیده اند . بنای بقعه در آن سال ها شبیه بنای چهار گوش آرامگاه ارسلان جاذب بود ، که اکنون در سنگ بست مشهد واقع شده است . مرمت گنبد بقعه نیز در زمان سلطان سنجر                  ( 552-511 هـ .ق) بدست شرف الدین ابوطاهر قمی صورت گرفت .

حرم در سال 548 هـ .ق در حمله غزها آسیب دید. در همان سال سلطان سنجر و زنش به دست غزها گرفتار شدند و آنان را شهر به شهر دست بسته         می گرداندند و در برابر چشمانش مردم را به خاک و خون می کشیدند . انوری شاعر مشهور آن دوره از خاقان سمرقند ، خواهرزاده سنجر با این قصیده تقاضای کمک می کند :

بـر سمرقند اگر بگذری ای باد سحـر                        نامــه اهـل خـــراسـان بــه برخــاقان بــر

خبرت هست کزین زیر و بر شوم غزان                   نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبر....

در زمان خوارزمشاهیان درحرم نیز تعمیرات و تزییناتی صورت گرفت و کتیبه کاشی چینی به خط ثلث بر دیوار دو طرف در ورودی حاز سمت دارالحفاظ نصب شد .

ابن بطوطه در سال 734 هـ .ق کاشی کاری و ضریح نقره حرم را ستوده است،در قرن هشتم آستان قدس عبارت بود از : حرم ، مسجد بالاسر ، مدرسه و چند بنای کوچک متصل به ضلع شمالی . در دوره تیموری و در زمان شاهرخ و همسرش گوهرشاد حرم باز هم توسعه پیدا کرد . و  نخستین مسجدجامع شهر ساخته شد. پس از آن دارالحفاظ ، دارالسیاده و تحویل خانه یا خزانه در مشرق دارالحفاظ ساخته شد. سه مدرسه پریزاد ، بالاسر و دودر نیز از یادگاری های عهد شاهرخ هستند .

در دوره صفویه مشهد چندین بار طعمه غارتگران و امیران و خان های ازبک شد . از جمله : هجوم محمد خان و عبیدالله خان و محمد سلطان و عبدالمؤمن خان ازبک ، عبدالمؤمن که در حرم هر چه یافت برد . از آن میان میل طلای گنبد و الماسی تخم طاووس که اهدایی قطب شاه دکنی بود ، به غارت رفت . در زمان سلطان حسین بایقرا ( 912 -875 هـ .ق ) امیر علی شیر نوایی صحن  کهنه را توسعه داد و بنای اولیه ایوان طلا را به مجموعه افزود و در زمان شاه تهماسب صفوی مناره گنبد طلا کاری شده و خشت های نفیس کاشی روی گنبد به خشت های طلا مبدل شد.

شاه عباس در سال 1010 هـ .ق امر به مرمت بنای آستانه داد . امریه او روی کتیبه مینا کاری شده ، به خط هنرمند خوشنویس معاصرش علی رضا عباسی موجود است . پس از آن رواق هایی به وجودآمد و در نهایت به دستور شاه سلیمان ، گنبد ساخت . از این رو در میان کتیبه های موجود در حرم نام شاه سلیمان بیش از همه به چشم می خورد .

در زمان نادر شاه افشار ، ایوان صحن عتیق و مناره مجاور آن تعمیر و طلاکاری شد . مناره ایوان شمالی احداث و تذهیب شد . سنگاب مرمر سقاخانه در صحن عتیق هم از یادگاری های این دوره است .

در دروه قاجار ساختمان صحن جدید احداث و طلاکاری شد . ایوان و سر در در شمالی صحن عتیق و توحید خانه مبارکه مرمت شد . عضد الملک  تولیت رقت در سال 1275 دستور  داد که روی بغضی از کاشی کاری ها و نقاشی های نفیس حرم آیینه کاری کنند . ایوان ناصری ( صحن نو ) نیز به دستور ناصرالدین شاه طلاکاری شد .

در دهم ربیع الثانی سال 1330 قمری روس های تزاری گنبد و ابنیه آستانه را به توپ بستند و چندین جای گنبد مورد اصابت واقع شد . سربازان روسی رواق ها را اشغال کردند و گروه کثیری از مردم را به بهانه خواباندن شورش یوسف خان هراتی ، محمد نیشابوری و طالب الحق یزدی به خاک و خون کشیدند . این حادثه هنوز در ذهن مردم مشهد باقی مانده است . در سال 1331 هـ .ق به دستور حسین میرزا نیرالدوله والی خراسان این خرابی ها تعمیر گردید .

در سال 1307 ش فلکه دور حرم و سپس موزه ، کتابخانه و تالار تشریفات بنا شد . در اجرای دستور کشف حجاب نیز مسجد گوهر شاد و رواق های آستانه که محل تحصن مردم بود ، در سال 1314 شمسی مورد اصابت گلوله های سربازان دولتی قرار گرفت و متعاقب آن نایب التولیه وقت ، ولی الله اسدی ،    تیر باران گردید .

در سال 1350 شمسی قسمت مهمی از بافت تاریخی اطراف حرم مطهر در طرح گسترش مجموعه به فضای سبز تبدیل شد و اینک در اطراف صحن ها اقدامات عمرانی فراوانی در دست اجرا می باشد .

 

مدارس قدیمی  مشهد

در مجموعه ی آستان قدس رضوی و اطراف حرم مطهر ، شماری از مدارس قدیمی شمهد وجود داشته که بعضا بسیار قدیمی بوده و اکنون بازسازی شده اند بعضی هم به همان صورت قدیم بافی هستند . چند مدرسه هم از میان رفته اند . از جمله مدارس قدیمی مدرسه پریزاد است که به همت بانویی از معاصران و معاشران گوهرشاد و به روایتی از ضعیف کنیز گوهرشاد در کنار مسجد گوهرشاد ( غرب آن ) احداث شده و در سال 1091 نیز به امر نجف قلی خان بیگلر بیگی قندهار ، مرمت گردیده است ، ( در دوره شاه سلیمان صفوی )

مدرسه نواب به وسیله میرزا ابوصالح نواب رضوی در زمان شاه سلیمان صفوی ( 1086 ) ساخته شده است . این مدرسه دو طبقه بوده و با آجر ساخته شده ات و دارای تزییناتی با کاشی می باشد و اکنون بازسازی شده است .

مدرسه بالاسر ظاهرا در زمان سلطنت شاهرخ تیموری در نیمه اول قرن نهم ساخته شده ودر سال 1091 در زمان شاه سلیمان ترمیم گردیده است . این مدرسه محل دفن ابوالقاسم بابر نیز هست   و اکنون تبدیل به دارالولایه شده است .

مدرسه دودر از آثار زمان شاهرخ و بانی آن غیاث الدین یوسف خواجه بهادر یکی از امرای خراسان است ( 834 هـ . ق) و در سال 1088 به دستور شاه سلیمان صفوی مرمت گردیده است . از لحاظ تزیینات و کاشیکاری ها و نقش کاری ها بسیار قابل توجه است . این مدرسه دو گنبد در دو ضلع جنوبی دارد و ابیات زیر بر یکی از آنها ثبت شده است :

هزار نقش برآرد زمانه و نبود               یکی چنان که در آیینه تصویر ماست

به دست ما چو از این حل و عقد چیزی نیست

به عیش نا خوش و خوش گر رضا دهیم رواست

در میان همین گنبد سنگ قبری با تاریخ 846 و نام امیر یوسف خواجه بهادر موجود است و مورخ گرانمایه مهدی سیدی معتقد است که در مدرسه دودر و گورهای آن متعلق به خانواده امیر شیخ عی بهادر است .

مدرسه خیرات خان در بست پایین خیابان قرار دارد و در سال 1058 در زمان شاه عباس دوم ، به وسیله خیرات خان نامی بنا شده و در سال های اخیر هم بازسازی شده است .

مدرسه میرزا  جعفر بزرگترین مدرسه مشهد ودارای کاشی های معرق و معماری جالبی است ، بانی آن میرزا جعفر ، جد خاندان سروقدبوده است . این مدرسه درسال 1084 احداث و در سال 1285 به دستور ظهیرالدوله والی خراسان مرمت شده است .

مدرسه پایین پایا سعدالدین در سال 1078 ساخته شده و بانی آن سعدالدین محمد ، وزیر خراسان بوده است این مدرسه بعد تخریب شده است .

مدرسه فاضل خان بانی این مدرسه ملا عبدالله تونی معاصر شاه عباس دوم بوده است . بانی مدرسه بر روی سنگی شرایط پذیرش طلبه را نوشته و صریحا با ذکر علت ، ورود طلاب عرب ، مازندرانی و هندی را ممنوع ساخته است . این مدرسه در طرح فلکه اطراف حرم از بین رفته است .

 مدرسه عباسقلی خان ، این مدرسه و مسجد ضمیمه آن درسال                  8-1077 هـ . ق ساخته شده و در پایین خیابان مشهد واقع شده است . بانی آن عباسقلی خان ، بیگلر بیگی  خراسان در زمان سلطنت شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی بوده است .

مدرسه باقریه در بالا خیابان واقع بود . درکتیبه ی آن که به خط سلطنت شاه سلیمان صفوی و بانی آن ملا محمد باقر سبزواری و تاریخ 1082 هـ .ق درج بوده است . این مدرسه بعدا تخریب شده است .

مدرسه بهزادیه ، معروف به مدرسه حاج حسن خان و در بالاخیابان واقع شده است و مدرسه در سال 90-1085 به دستور ملک بهزاد خان ، معاصر شاه سلیمان صفوی عمارت گردیده است . این مدرسه هم تخریب شده است .

مدرسه ابدال خان  نیز در کنار مقبره پیر پالاندوز قرار داشته است .

مدرسه سلیمان خان دارای تاریخ بنای 1115 هـ .ق است . بانی آن سلیمان خان اعتضاد الدوله بوده و در زمان  آغامحمد خان قاجار ساخته شده است و این مدرسه هم در سال 1378 تخریب شده است .

دو مدرسه میرزا جعفر و خیرات خان اکنون با تخریب بخشی از آن ها و بازسازی قسمت های دیگر و حفظ قسمت های تاریخی به دانشگاه علوم اسلامی رضوی ملحق شده است . سطح زیربنای قسمت قدیمی مدرسه میرزا جعفر و زیر بنای دانشگاه جدید الاحداث 22000 هزار متر مربع می باشد .

 

آرامگاه ها ، زیارتگاه ها ، تفرجگاه ها ، مکان های باستانی و تاریخی

مقبره شیخ بهایی

شیخ بهایی یکی از دانشمندان مشهور دوره صفویه است . او درسال 935 هـ .ق در بعبلک لبنان به دنیا آمد و از سن 6 سالگی نزد پدرش حسین بن عبدالصمد که از فقها و علمای شیعه و از مریدان شیخ زین الدین ( شهید ثانی ) بود ، خواندن و نوشتن آموخت . به علت فشارهای سیاسی دولت عثمانی پدرش به ایران آمد و بهاء الدین به آیین ایرانی پرورش یافت و به زبان فارسی آموخت . بهاء الدین در محضر پدر و علمای دیگر به کسب علوم و معارف پرداخت . شیخ بهایی مسافرت های زیادی کرد . از جمله به همراه شاه عباس صفوی به مشهد آمد . شیخ مدتی را در مشهد گذراند. شاگردش سید حسین عاملی نیز در این سفر با وی بوده است .

از شیخ بهایی مجموعه ای از قطعات نثر ، مثنویات ، رباعیات و غزلیات به جای مانده است . از کتاب های او مشرق الشمس در زمنیه الهیات ، اکسیر السعادتین در فقه و حدیث ، زبده در اصول فقه ، جامعه عباسی شامل فتواهایش در احکام جبر و مقابله می توان نام برد . شیخ بهایی اقداماتی نظیر تقسیم آب رودخانه زاینده رود بین محلات اصفهان و قرای مجاور رودخانه ، طرح ریزی کاریز نجف آباد ( به قنات زرین کمر معروف است )تعیین سمت قبله مسجد شاه اصفهان ، ساختن گلخن گرمابه ای مرموز در اصفهان ، انجام داده است . در مشهد نیز دستوری در باب ساختن دیوار صحن قدیم حضرت رضا ( ع) داده  به این نحو که در هر فصلی موقع ظهر ، آفتاب به بن دیوار می رسیده است حجره های مدرسه مجاور صحن با نظر شیخ چنان بنا شده بود که هر حجره محازی ستاره ای واقع می شد . تمام زندگی این دانشمند عصر صفویه در تالیف تدریس ، سیاست ، قضاوت ، سیر و سیاحت گذشت . در سفر سال 1008 هـ .ق به مشهد که با شاه عباس همراه بود در جوار صحن خانه ای خرید و پس از مرگ که در سال 1030 هـ .ق در اصفهان روی داد ، بر طبق وصیت وی به مشهد آورده شد و در همان خانه دفن گردید . ملاصدرا از شاگردان وی       می باشد .

 

بقعه شیخ حر عاملی

شیخ المحدثین ، محمد بن حسن ، معروف به شیخ حر عاملی از معاریف و دانشمندان شیعی و صاحب کتاب مشهور وسایل الشیعه است . وی در سال 1033 هـ .ق در جبل عامل لبنان متولد شد . ورود او به مشهد مقارن سلطنت شاه عباس دوم و پسرش شاه سلیمان صفوی بوده است .( 1105 -1052 ) شیخ که نسب از حر ریاحی ، صحاب معروف سید الشهداء( ع) دارد در تاریخ رمضان 1104 وفات یافت و درمحل فعلی ( حجره پنجم ضلع شمالی صحن انقلاب که جز مدرسه میرزا جعفر است ) دفن شد . پسرش شیخ محمد رضا که متوفی به سال 1110 هـ .ق می باشد و در فقاهت و فضل نمونه بوده است در جوای وی به خاک سپرده شده است . از آثار او جمع آوری و تدوین اشعار شیخ بهایی می باشد . ایوان کوچکی در بقعه وی که ده پله از صحن پایین تر است وجود دارد و قبر در وسط آن با سنگ مرمر سبز رنگ مزین شده است . ضریح نقره نفیسی ایوان مذکور را از حرم جدا می کند ، ایوان حرم نیز دارای آیینه کاری بسیار زیبایی می باشد .

 

 

 

آرامگاه شیخ طبرسی

یکی از بناهای تاریخی و مذهبی مشهد آرامگاه امین الاسلام و شیخ طبرسی است که در وسط باغ رضوان حد فاصل بین خیابان طبرسی و خیابان شیرازی قرار داشته است . شیخ طبرسی ، از علمای نامدار شیعه در قرن ششم است که در فقه و تفسیر قرآن استاد بوده است و دارای سه تفسیر بر قرآن می بشاد که مهم ترین آنها مجمع البیان است . شیخ طبرسی از دانشمندان بزرگی چون شیخ طوسی و شیخ عبدالجبار رازی کسب فیض نموده و شاگردانی چون قطب الدین راوندی و ابن شهر آشوب داشته و با جارالله زمخشری هم عصر بوده است وی در سال 548 هـ .ق در سبزوار وفات یافته و جنازه وی به محل فعلی که قبلا نام مقتل الرضا مشهور بوده و بعدا قبرستان قتلگاه نامیده می شده انتقال یافته است . در سال 1370 شمسی به خاطر تعریض خیابان و طرح فلکه حضرت ، قبر این بزرگوار شیعه به وسط باغ رضوان انتقال یافت . این مکان قبلا به مغسل الرضا نیز مشهور بوده است زیرا به روایتی حضرت الرضا( ع)را در اینجا غسل داده اند . در سال های پیش از انقلاب نیز غسالخانه مشهد در این مکان قرار داشته است .

 

 

مقبره خواجه ربیع

در شمال شهر مشهد آرامگاه زیبای مربعی با چهار شاه نشین در چهار جانب با گنبد دو پوشه در میان باغی بزرگ و باصفا بنا گردیده که آرامگاه            ربیع بن خثیم ( بروزن قریش) از جمله تابعین پیامبر اسلام و زهاد ثمانیه یکی از هشت زاهد نامی تاریخ اسلام می باشد . وی تربیت یافته و دوست صمیمی     ابن مسعود ، صحابی بسیار مشهور پیامبر است . خواجه در اوایل خلافت حضرت علی ( ع) امارت را داشته و در جنگ صفین یاور حضرت علی ( ع) بوده است . خواجه ربیع را از پیشگامان تفسیر و حدیث شمرده اند ، بسیاری مانند ترمذی و ابن ماجد از وی نقل حدیث کرده اند . شیخ طوسی در تفسیر مجمع البیان اقوال وی بازگو کرده و او را شیخ متقدم دانسته است . در مصباح الشریعه که منسوب به امام صادق ( ع ) است ، از گفته های خواجه مکررا استفاده شده است . خواجه مقامی بس بزرگ نزد مردم داشته و (( با این حال برای منزل خود هیزم می آورده است : و در قبال تقاضای انجام این کار       می گوید: من بدین زحمت که ثمره اش عاید خودم می شود ، از دیگران اولی ترم و مکررا بینوایان را به منزل خود آورده و.... ))

خواجه ربیع در هفتاد سالگی در سال 61 یا 63 هجری همزمان با واقعه کربلا وفات یافته است . بنای بقعه وی به درخواست شیخ بهایی و به دستور شاه عباس صفوی ساخته شده است .

نمای خارجی بنا دارای تزییناتی با خطوط معقلی است . کمربند گنبد دارای دو کتیبه به خط بنایی ( معلقی ) و ثلث و ارتفاع گنبد 18 متر است . طرح بنا مربعی با چهار شاه نشین در چهار جانب است و از وسط دیوار و پشت ایوان های علیرضا عباسی با تاریخ های 1026 هجری و 1031 هجری وجود دارد .

این بقعه که از آثار زیبای دوران صفوی است ، چند بار مرمت شده و داخل باغ زیبایی قرار دارد ، خواجه ربیع ضمن اینکه از تفرجگاه های مشهد به شمار    می رود ، قرن هاست که مکانی زیارتی محسوب می شود ، چنانچه حضرت رضا ( ع ) فرموده اند :

(( سفر به خراسان برای من سودی نداشت ، مگر زیارت ربیع بن خثیم ))

مقام خواجه ربیع در طی سالها در نزد مردم و حکام چنان بوده است که حتی شبیک خان ازبک هم در سال 915 در راه غارت مشهد به زیارت مقبره پیشین او رفته است .

 

 

آرامگاه خواجه اباصلت هروی

اباصلت هروی از دانشمندان و محدثین مشهور عصر خود بوده است . گویند هنگامی که حضرت رضا ( ع) از راه نیشابور به مرو نزد مامون می رفتند ، با سابقه انس و الفتی که به حضرت داشته ، همراه ایشان شده و افتخار خدمتگزاری یافته است .

آرامگاه  خواجه اباصلت در 12 کیلومتری جنوب شرقی مشهد واقع شده است چنانچه امروزه معمول است از سالها قبل گروهی برای تقرب به وی ، وصیت می کرده اند که در اطراف آرامگاه خواجه دفن شوند .

بنای اصلی بقعه چهارگوش به ابعاد 5/6 متر است و به وسیله چهار درگاه با خارج تماس دارد . دیوارهای داخلی گنبد آیینه کاری است و در زیر سقف دور تا دور رسمی بندی دارد . مزار خواجه اباصلت هر سال زایران فراوانی را به  خود جلب می کند ، زیرا وی راوی شهادت حضرت رضا ( ع) و خادم وی بوده است .

 

خواجه مراد

آرامگاهی است در 15 کیلومتری جنوب شرقی مشهد، این آرامگاه در کنار کوه و چشمه ای قرار دارد و جاده آن از سمت راست جاده اصلی مشهد ـ فریمان جدا می شود. دارای گنبد هرمی پنج ضلعی است که با شیروانی پوشیده شده است . اصل بنا اتاقی 30/4 ×4 متر است و پیرامون آن چندین اتاق برای توقف و استراحت مسافران ساخته شده و محوطه آن یز برای مسافران آماده سازی شده است . مقبره دارای ایوان است و بر فراز ایوان آن تزینات آیینه کاری و دو گلدسته کم ارتفاعی با کاشی کاری مشاهده می شود.

خواجه مراد لقبی است که مردم به این محل داده اند و کتبیه سردر آن به نام هرثمه بن اعین مشهور به خواجه مراد راوی است که در سال 201 هـ . ق وفات یافته است . مهدی سیدی محقق و نویسنده تاریخ شهر مشهد در شرح سفرنامه ناصرالدین شاه به مشهد می نویسد (( به سبب توقف اردو در طرق، نویسنده مرات السفر شرحی از رباط آن و تپه نادری در مجاورت رباط مزبور داده است، ا ایوان طرق و مزار خواجه اباصلت هروی در همان حدود هم صحبتی به میان آمده، اما به سبب آن که هنوز بنای مشهور به خواجه مراد در آن حوالی خلق نشده بوده، حرفی از آن زده نشده است. )) سفر ناصرالدین شاه به مشهد در روز اول ذی قعده سال 1300 به پایان رسیده است. در بعضی منابع نیز هرثمه را از نزدیکان امام رضا (ع) می دانند .

 

 

گنبد خشتی :

این بنا مدفن سلطان محمد از اعقاب امام موسی بن جعفر (ع) است و در محله نوغان در خیابان طبرسی مشهد قرار دارد. دارای رواقی چهار گوش و چهار شاه نشین می باشد. به سبب آن که گنبد آن خشتی است، به این نام معروف است. سبک ساختمان به بناهای دوره تیموری شبیه است و ساقه گنبد چندی پیش مزین به کاشی و سوره توحید شد اما بعداً آجرپوش گردید.

در مجاورت این بنا مسجدی وجود دارد که دو بیت زیر بنای آن را به عهد شاه عباس می رساند:

در زمان سه ستاره چشم            شاه عباس فخر دولت و دین

آمد از بهر سال تاریخش             بیت معمور از آسمان به زمین

اما خود گنبد خشتی معلوم نیست قطعاً در چه زمانی ساخته شده است. چون سلطان محمد در سال 832 قمری در گذشته (بنا بر سنگ قبر وی) و خود بنا هم باید در عهد شاهرخ تیموری ساخته شده باشد.

مرحوم دکتر شریعتی نوشته است از آنجا که این آرامگاه در محله ای قدیم قرار دارد. مرجع بسیاری از خواسته ها و مشکلات و نذرهای مردم بوده است .

 

 

مقبره پیر پالان دوز :

این بنا مدفن شیخ محمد کارندهی (کاردهی) است و بنای آن در سال 985 هجری در زمان سلطان محمد خدابنده (پدر شاه عباس) ساخته شده است، شیخ محمد کارندهی یا محمد عارف عباسی از عرفای سلسله ذهبیه و مشهور به پیر پالاندوز است که در خط ثلث استاد بوده و قرآن هفت سوره ای از وی در دست است. او برای امرار معاش به شغل پالان دوزی اشتغال داشته و به لحاظ معنوی بسیار مورد توجه مردم بوده است. این مقبره در مجاورت حرم حضرت رضا (ع) قرار دارد و بنایی چهار گوش و دارای گنبد است. داخل بقعه دارای شاه نشینی است و در بالای آن یزدی بندی هایی اجرا شده است.

در زیر گنبد ترنج زیبایی با نگاره های گیاهی نقش شده است. قسمت هایی از بنا نیز دارای نقاشی صفوی را دارا می باشد. سطح گنبد آن دارای پوشش ساده ای از کاشی فیروزه ای رنگ و دارای کتبیه ای با تاریخ 985 هـ.ق بوده است .

مقبره پیر پالاندوز اخیراً بازسازی شده است .

 

گنبد سبز :

این آرامگاه که به علت گنبد سبز رنگ و زیبایش بدین نام خوانده می شود در خیابان خاکی (شهید باهنر) مشهد قرار دارد و ظاهراً مدفن محمد مومن عارف استرآبادی از شیوخ شیعه مذهب سلسله ذهبیه است که ظاهراً در سال 904 وفات یافته و استاد بزرگانی چون مجلسی اول بوده است. در تاریخ ساخت بنا سال های 1011 (مربوط به دوره شاه عباس) و 1091 (مربوط به دوره شاه سلیمان) روایت شده است. در این مکان قبلا یکی از قبرستان های مشهد به نام قبرستان میرهوا وجود داشته است. گنبد سبز سابقا دارای باغی بزرگ و محل سکونت عده زیادی از درویشان و برگزاری مراسم و مجالس آنان بوده است. خانیکوف روسی در سال 1274 این محل را مقبره درویشی می داند که در 904 هـ .ق درگذشته است. مرحوم دکتر زرین کوب نیز گنبد سبز را منسوب به شیخ محمدعلی موذن خراسانی (1057 تا 1078 هـ .ق) بیست و نهمین قطب سلسله ذهبیه دانسته است .

 

امام زاده یحیی ـ میامی :

آرامگاه یحیی بن زیدبن علی ابن الحسین (ع) در نزدیک روستای میامی در 90 کیلومتری مشهد قرار دارد. آرامگاه در دامنه کوهی ساخته شده است و گنبد آجری آن متعلق به قرن دهم هجری می باشد .

در اطراف آرامگاه سنگ قبرهای قدیمی زیادی دیده می شود که تاریخ های 902 و 981 هـ .ق در آن میان به چشم می خورد. یکی از سنگ قبرها متعلق به خواجه نعیم الدین نعمت الله بن خواجه نظام الدین احمد میندی (902) و دیگری مدفن خواجه ظهیرالدین محمد زمان (981) می باشد.

 

مصلای مشهد :

این بنا که در زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی (1105 1077 هـ .ق) ساخته شده است در شرق مشهد و در بلوار مصلی واقع شده و دارای یک ایوان بلند و دو رواق در طرفین است. بنا در سال 1087 هـ .ق به سعی ((حاجی مل)) نامی و معماری ((حاجی شجاع، بنای اصفهانی)) و به فرمان ((نواب عالی مقام، ابوصالح)) (بانی مدرسه نواب) ساخته شده است و در کتبیه های آن اشعاری با ذکر نام افراد فوق وجود دارد. به روایت تاریخ، اعیاد مذهبی در این مکان جشن گرفته می شد و اطراف آن چنانچه در سفرنامه رکن الدوله (1299 هـ .ق) قید شده آبادی هایی وجود داشته است. در ایوان و محراب بنا کاشی کاری به شیوه معرق وجود دارد .

 

مصلای طرق :

این بنا قدیمی ترین مصلای شهر مشهد است که در کنار روستای طرق قرار دارد این مصلا در سال 837 قمری ساخته شده است.

طرق در کناره مشهد محل جنگ های بسیاری بوده که اغلب برای تصرف مشهد صورت می گرفته است. مثلاً جنگ سال 913 بین ازبک ها و بازماندگان تیموری، یا پس از بازگشت شاه تهماسب از خراسان، بین سپاهیان ازبک و قزلباش های ساکن مشهد، یا سال 971 بین علی سلطان ازبک و مردم مشهد.

حاج سیاح محلاتی جهانگرد مشهور نیز که در سال 1295 به مشهد آمده، از طرق یاد کرده است. این محل در سفرهای کاروانی، منزلی محسوب می شده است و به همین دلیل دارای چند کاروانسرا و رباط است که مهم ترین آنها به دستور شاه عباس و شاه سلیمان صفوی و اسکندر بیک ساخته شده اند.

در نزدیکی طرق، تپه ای به نام تپه نادری با حدود 350 متر ارتفاع وجود دارد که بقایای سفال، کوزه شکسه، خاکستر و خشت خام های بزرگ در آن دیده   می شود. احتمالاً این تپه بقایای قلعه ای بسیار قدیمی و به نوشته مطلع الشمس دو هزار ساله است.

 

آرامگاه امیر غیاث الدین ملک شاه (مسجد هفتاد و دو تن):

مسجدی که اکنون با نام هفتاد و دو تن در انتهای بازار سرشور (بازار بزرگ مشهد) قرار دارد، ظاهراً آرامگاه یکی از امرای محلی خراسان به نام امیر     غیاث الدین شاه ملک یا ملکشاه بوده است. با توجه به تاریخ اتمام تزیین بقعه که 855 هـ.ق است. بقعه در زمان تسلط ابوالقاسم بابر (861-852) از پسران بایسنقر نوه شاهرخ تیموری بر مشهد ساخته شده است. این مسجد دارای یک درگاه بلند ورودی و دو مناره در طرفین بنا می باشد. ارتفاع فعلی مناره شمالی 20 متر و دیگری 40/15 متر است و دارای کتبیه ای با آیات قرآنی می باشد. بالای این کتبیه ها اسماء الله و در ترنج ها احادیثی نقش شده است. نام معمار بنا بر اساس کتبیه موجود شمس الدین محمد تبریزی است و مدخل بقعه دارای دری به تاریخ 1155 هجری قمری می باشد. بر روی کاشی های ایوان نام الامیر ملکشاه ... خوانده می شود. نمای مناره ها، غرفه ها و ایوان مسجد دارای کاشی های معرق بسیار زیبایی است.

 

آرامگاه نادر :

نادر شاه افشار در سال 1110 یا 1100 هـ .ق در روستای کبکان در حوالی درگز به دنیا آمد، نادر به طایفه قوقلی افشار از طوایف قزلباش تعلق داشت و در بدو جوانی جنگ با طوایف ترکمان و ازبکها را آزمود .

در دوران جوانی از سران سپاه بود و به علت رشادت به سرداری سپاه شاه تهماسب صفوی درآمد و همراه وی مشهد را از جنگ ملک محمود سیستانی بیرون آورد. پس از آن اشرف الغان را در مهماندوست دامغان و مورچه خروت اصفهان و زرقان فارس شکست داد و فتنه افغان را پس از هفت سال تمام کرد.

پس از شکست دشمنان داخلی عثمانیان در نوروز سال 1148 در دشت مغان به پادشاهی نشست، پس از فتح هند نادر به سخت گیری و ستم پرداخت و فرزند خود را کور کرد. و سرانجام در سال 1160 توسط سران قزلباش به قتل رسید. پایتخت نادر مشهد بود و قسمت های زیادی از آبادانی این شهر و اطراف آن و حرم مطهر به همت وی صورت گرفته است .

نادر بنایی برای آرامگاه خود در جنب چهار باغ شاهی در مشهد ساخت، اما بنای مقبره اخیر وی به مساحت 14400 متر مربع توسط انجمن آثار ملی و با طراحی مهندس هوشنگ سیحون ساخته شده است. مجسمه مفرغی سواره وی به ارتفاع 5/6 متر به وسیله ابوالحسن صدیقی طراحی شده و مفرغ ریزی آن در کارخانه برونی ایتالیا صورت گرفته است. بنای جدید آرامگاه شامل اتاق آرامگاه، دو تالار، موزه و ایوان هایی متعدد است.

موزه نادری : این موزه در سال 1342 در مجاورت سالن آرامگاه ساخته شده است. در سالن اصلی موزه آثاری از دوره نادر و پس از آن به نمایش گذاشته شده است. آلات جنگی شامل تفنگ، تپانچه، کلاه خود، زره و شمشیر از جمله این آثار هستند. تابلویی از صحنه های نبرد نادر در جنگ کرنال اثر استاد سید حسین میر مصور نیز در این سالن نصب شده است. در سالن دیگر نیز که در سال 1373 به بهره برداری رسیده است. اشیا باستانی و مردم شناسی به نمایش گذاشته شده است .

 

آرامگاه کلنل پسیان :

آرامگاه محمد تقی پسیان در مجاورت آرامگاه نادر و در باغچه شمالی باغ آرامگاه قرار دارد و لوحی سنگی بر آن نصب شده است .

محمد تقی خان از میهن پرستان جوان و پرشور ایارن بود. در سال 1309 هجری در تبریز متولد شد و در سال 1324 به تهران آمد و پس از پنج سال تحصیل در مدرسه نظام به درجه سلطانی رسید و پس از آن در جنگ معروف به مصلی، روس ها را شکست فاحشی داد و صیت شهرت و لیافت او از مرزهای ایران گذشت. در سال 1335 هجری به آلمان رفت و در سال 38 پس از بازگشت به فرماندهی ژاندارمری خراسان در دولت مشیرالدوله رسید.

در ذیحجه سال 1339 آزادیخواهان خراسان به رهبری کلنل قیام کردند ، این قیام که برای کسب استقلال ایران بود، توسط روسای عشایر و به تحریک قوام السلطنه و سپاهیان دولتی ایران مورد هجوم قرار گرفت و کلنل پسیان که او را در شمار مردانی چون جلال الدین خوارزمشاه و لطفعلی خان زند می دانند در زد و خورد با اکراد بجنورد در جعفرآباد قوچان به خدعه کشته شد. عارف قزوینی که از یاران کلنل پسیان بود در سوگ وی سروده است :

کسم به شهر نبیند شدم بیابانی              ز غصه کلنل و زغم خیابانی

آنچه عارف را به کلنل علاقمند ساخت و آنچه او را نزد مردم آزاده عزیز       می نماید، انسان دوستی و وطن پرستی کلنل است.

زنده به خون خواهیت هزار سیاوش             گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش

عشق به ایران به خون کشیدت و این خون   کی کند ایرانی کرکس است فراموش

 

حمام شاه :

این حمام از آثار مهدی قلی بیک امیرآخور باشی شاه عباس اول صفوی است که در بازار بزرگ مشهد واقع شده و تا همین اواخر مورد استفاده بوده است. حمام دارای سربینه ای با هشت ستون سنگی و سقف گنبدی شکل است و در نزدیکی مسجد امام (شاه) ساخته شده است. سازنده حمام، آن را وقف آستان قدس رضوی کرده است و سال تاسیس بنا به روایت کتبیه از میان رفته آن 1027 است .

 

 

میل ایاز، آرامگاه ارسلان جاذب :

آرامگاه ارسلان جاذب و میل ایاز در سنگ بست در 40 کیلومتری جنوب شرقی مشهد واقع شده است. این بنا که از قدیمی ترین آثار دوران غزنویان در خراسان است، به همت ارسلان جاذب والی و سپهسالار توس در زمان سلطان محمود غزنوی ساخته شده است. پس از مرگ وی که به سال 419 یا 420 اتفاق افتاد، در این بنای ساده، زیبا و با عظمت دفن شد. ارسلان جاذب از ممدوحان فردوسی شاعر حماسی ایران و از کسانی بوده است که او را ((متمایل به گرایش های ملی و حماسی مردم ایران در توس)) خوانده اند. در زمان حیات وی توس رو به پیشرفت و ترقی فرهنگی و سیاسی نهاد و از مراکز چهارگانه و پراهمیت خراسان شد.

میل ایاز که ظاهراً همتایی در طرف دیگر ساختمان داشته است، جزو رباط بزرگی بوده است که در سال های 389 تا 421 هجری (زمان حکومت ارسلان در توس) ساخته شده است. مقبره ارسلان جاذب آجری و دارای نقش هایی با آجر و رنگ روشن و کتبیه ای بر گرداگرد سقف داخلی گنبد می باشد. بالای دیوار آن نیز کتیبه ای به خط کوفی و با رنگ آبی در زمینه گل دار وجود دارد. در مناره آجری نیز کتبیه ای با خط کوفی و با آجر اجرا شده و دارای تزیینات می باشد. بنا دارای گنبدی کوتاه بر روی ساقه ای هشت وجهی است. این ساقه بر مکعبی با ارتفاع 10 متر استوار شده است. نمای بیرونی به سادگی تمام اجرا شده و مناره آن نیز با ارتفاع 40 متر و قطر حدود 5/5 متر در پایه و 5/2 متر در بالا و صد پله به استواری پابرجاست. این بنا در میان رباط سنگ بست واقع شده که اکنون ویرانه است، اما در نزدیکی آن رباط دیگری توسط               امیر علیشیر نوایی ساخته شده که هنوز وجود دارد.

 

توس :

دشت توس شامل حوضه آبریز کشف رود است و به علت مساعدت آب و هوا و مراتع فراوان در طول تاریخ در دید کسانی بوده است که یا از فلات ایران       می گذشتند و یا آن که در کنار زیستگاه های طبیعی آن ماوا می جستند. جاده ابریشم به همین طریق در میان دشت توس ایجاد شده و در طی زمان مورد استفاده قرار گرفته است. کاوش های باستان شناسی، دشت توس را زیستگاه افرادی می داند که در قدیم ترین دوره پارینه سنگی در کناره های کشف رود می زیسته اند. در روستای درخت بید سنگ نگاره هایی از انسان دوران نوسنگی یافت شده که باز هم موید سکونت دیرسال آدمیان در این منطقه است. از آن پس این دشت همیشه محل سکونت بوده و در آغاز اسلام، آثاری از وجود تمدن در مکان کنونی توس و حوالی ارگ آن کشف شده است. آنچه تاکنون باقی مانده با روی ویران شده تابران ، ارگ، و بقعه هارونیه است.     بارو 9 دروازه و 156 برج داشته است. باروی توس به طول 7 کیلومتر با ضخامت 6 تا 5/2 متر به گرداگرد توس کشیده شده است. بخشی از این بارو در نزدیکی آرامگاه فردوسی، به صورت حفاظت شده قابل دیدن است . بنای ارگ نیز که لای هایی تا سده سوم هجری را در بردارد در شمال غربی محوطه نمایان است . این ارگ شامل بناهای حکومتی بوده و به وسیبله خندقی از شهر جدا می شده است .

بقایای دیواره هایی از دوره تیموریان در محوطه ارگ نیز دیده می شود. سطح شهر انباشته از بقایای آثار معماری تاریخی و فرهنگی است و انواع سفال های بی لعاب و ساده توس مربوط به قرن شم تا نهم هجری ، و سفال های لعابدار متعلق به دوره های سوم تا نهم هجری با اشکال و نقش های متنوع در این منطقه دیده می شود.

 

آرامگاه فردوسی :

حکیم ابوالقاسم فردوسی در سال 329 هجری در قریه پاژ در ناحیه توس به دنیا آمد، وی از نجیب زادگان توسی بود و خود املاکی داشت که از عایدی آن روزگار می گذرانید. فردوسی در حدود 40 سالگی به سرودن شاهنامه پرداخت و با مدد گرفتن از تاریخ شاهان قدیم ایران و شاهنامه ابومنصوری که به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق توسی فراهم آمده است، به سرودن بزرگ ترین منظومه حماسی و ملی ایرانیان دست یازید .

زمانی که فردوسی پنجاه و هشت ساله بود و پس از برچیده شدن خاندان ادب پرور سامانیان و بعد از آن حکومت سیمجوریان بر خراسان، محمود غزنوی در سال 387 جانشین پدر شد و فرمانروایی پر اقتدار و بزرگی را در شرق و شمال شرق و مرکز ایران به وجود آورد. قدر ناشناسی سلطان محمود غزنوی از کار بی همتای فردوسی ، او را دلشکسته و رنجیده خاطر ساخت و در فقر و تنگدستی در سال 411 یا 416 هجری درگذشت. مشهور است هنگامی که جنازه فردوسی را از دروازه رزان بیرون می بردند، کاروان هدایای محمود که به بزرگی و عظمت کار فردوسی پی برده بود، وارد توس می شد.

شاهنامه فردوسی نقشی ه سزا در ماندگاری زبان وفرهنگ ایرانی دارد و به لحاظ حماسی آثاری ماندگار اززندگی پیشینیان ما را به تصویر کشیده است . براساس دست نویس هایی که پس از فردوسی از شاهنامه شده است، شاهنامه بین پنجاه تا شصت هزار بیت است و پهنه تاریخ چند هزار ساله قوم ایرانی را از کیومرث تا حیات خود با زبانی فصیح و پالوده شرح داده است . فردوسی خود در میان این ابیات همه جا انسان را به آزاد اندیشی ، دادخواهی و پند و عبرت و خرد راهنمون شده و از روی کمال و صفای ذهن به نقل داستان هایی           می پردازد که پیش از آن که تاریخ و جذاب باشند، امروزی و انسانی اند . ((نخستین داستان های شاهنامه از آغاز تمدن و سپس قیام کاوه روی کارآمدن فریدون، مرگ فریدون و تقسیم جهان بین سه پسر وی و برادر کشی ها و جنگ آنان است . سپس به حماسه جنگ های طولانی ایران و توران ، داستان زال و رستم و حوادث بزم ها و رزم های سیاوش، پادشاهی منوچهر پرداخته و در قسمتی دیگر با اشاراتی بر حوادث دوران اشکانیان و ساسانیان، مندرجات حماسی خود را از زندگانی اردشیر تا یزدگرد و انوشیروان پی می گیرد.

در چهار مقاله عروضی داستان تدفین فردوسی بدین صورت نقل شده است که به دلیل شیعه بودن نگذاشتند جسد وی را در قبرستان مسلمانان دفت کنند ، ناچار جنازه اش را به باغ و ملک شخصی وی بردند و او را در آن باغ دفن کردند ، امروز هم در آنجاست، و من در سنه عشر و خمسمائه (510) آن خاک را زیارت کردم .

در سال 1313 بر مقبره فردوسی آرامگاهی با طرح آتشکده ساختند . در سالهای 7-1343 نیز دوباره تغییراتی در آن داده شد. ساختمان فعلی آرامگاه که طراح ان از مهندس سیحون بوده است ، در نماهای بیرونی برگرفته از معماری هخامنشیان است . فضای داخلی نیز از معماری دوره اشکانی و اسلامی اقتباس شده و شکل کلی ساختمان شبیه بنای مقبره کوروش در پاساگارد است. بنا از چهار سمت دارای پله است و ابعادی در حدود 30 × 30 متر دارد . بدنه بنا با سنگ مرمر و اشعار فردوسی با خط نستعلیق و نشان ((فره وهر اهورامزدا )) با نقش برجسته تزیین شده است در قسمت داخلی بنا داستان هایی از فردوسی مانند پیکار رستم و اشکبوس، جنگ ایرانیان و تورانیان ، نبرد رستم و سهراب ، داریوش هخامنشی ، پناه آوردن پادشاه هند به دربار ساسانی، رفتن رستم به نزد کیکاوسس ، جنگ رستم با پیلتن مازندران ، به کمد گرفتن رستم رخش زا، جنگ رستم با اژدها و یدو سفید و ... به صورت حجاری و نقش برجسته سنگی بر دیواره نصب شده است . آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی همچون نگینی در دشت توس می درخشد و هر ساله مشتاقان فراوان از تمام دنیا به زیارت او می آیند. مهدی اخوان ثالث (م . امید) شاعر بزرگ خراسانی معاصر نیز در محوطه آرامگاه فردوسی و در کنار آن استاد بی نظیر زبان فارسی به خاک سپرده شده است .

 

موزه توس :

موزه توس در سال 47 به همت انجمن آثار ملی و با طراحی مهندس هوشنگ سیحون در اصل برای رستوران ساخته شده است و بعدا (سال 1363) تبدیل به موزه شاه دارای اشیای باستانی است که اغلب از کاوش ای باستان شناسانه توس به دست آمده است .

در این موزه اشیای مانند سنگ چخماق، گرز، سپر، تیرکمان که قدمت بعضی از آنها به دوران پیش از اسلام می رسد ظروف سفالی، فلزی و شیشه ای قرون 4 تا 6 هجری که از نیشابور و دیگر مناطق به دست آمده است وجود دارد .

تابلوهای رنگ و روغن که برگرفته از داستان های شاهنامه هستند اثر        استاد علی رخسار از آثار دیگر این گنجینه می باشند .

 

روستای پاژ :

روستای پاژ ، زادگاه شاعر حماسه سرای ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی است که در سه فرسنگی شرق طابران توس و پانزده کیلومتری شمال شهر مشهد در حاشیه جاده مشهد  ـ کلات واقع است.روستای پاژ ، مرکز دهستان تبادکان است و جلگه ای در دامنه های جنوبی کوه های هزار مسجد ، در نزدیکی دو کوه اژدر کوه در 6 کیلومتری شرق روستا و سفید کوه در 4 کیلومتری شمال آن واقع شده است . پاژ در حدود 150 خانوار جمعیت دارد . شغل اصلی ساکنین آن کشاورزی است و هر سال هم تعدادی از ساکنین جذب کارخانه سیمان و یا شهرک صنعتی اطراف پاژ می شوند ، پاژ در قسمت مرکزی خود دارای قلعه ای است که سابقا هسته ی اصلی روستا را تشکیل می داده است ، از آنجا که این روستا زادگاه یکی از ارجمندترین مفاخر ملی ایران است با دادن امکانات و خدمات می تواند به عنوان مرکزی توریستی ـ تاریخی درآید  و هر سال میعادگاه عاشقان زبان و شعر فارسی گردد .

در اطراف روستای پاژ باغ های انگور وجود دارد . کرت بندی باغ ها و سرسبزی باغات  در اطراف دیدنی است . قلعه دیگری که در پانصد متری روستای پاژ قرار دارد به قلعه کهنه پاژ مشهور است و سطح آن از شکسته سفال های سده های چهارم بعد از اسلام تا قرن نهم و دهم هجری پوشیده شده است .

نظامی عروضی در قرن ششم از پاژ بدین گونه یاد می کند : (( استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین توس بود ، تاز دیهی که آن دیه را پاژ خوانند و از ناحیت طیران است .... )) در بسیاری از متون دیگری که از اعصار گذشته به یاد مانده است از فردوسی و پاژ یاد می شود .

 

 

 

 

قلعه حاجی تراب

این قلعه در نزدیکی شهر ویران تابران توس و مشرق آن بصورت ویرانه های بازمانده دژی است که به نام شیرخانه توس نیز معروف بوده است و نادر شاه در حمله به مشهد از آن استفاده کرده است .

 

هارونیه

این بنا که در ورودی شهر تابران توس با بلندای خود جلب توجه می کند ، به نام های مختلفی چون آرامگاه غزالی [1]خانقاه غزالی ، مقبره هارون الرشید ، نقاره خانه ، زندان هارون الرشید ، و مسجد جامع توس خوانده شده است صاحب مطلع الشمس آن را از آبادی های باقی مانده از شهر توس قدیم می داند که تقریبا در وسط شهر با گنبد دو پوش ساخته شده است .

هرتسفلد در کتاب ابنیه و آثار تاریخی ایران می نویسد : احتمال می رود ، بنا در دوره سلجوقیان و قبل از حمله مغول ساخته شده و شاید به واسطه آن حمله  نا تمام مانده باشد . طرح کلی بنا شبیه به مقبره لقمان سرخسی (باز سازی شده  در سال 757 ) در سرخس و گنبد سلطانیه ( مقبره سلطان محمد خدابنده الجاتیو) در زنجان ( حدود سال 700 قمری ) و آرامگاه سلطان سنجر در مرو است . نمای ساختمان دارای تزییناتی از آجر است . در داخل نیز با کاربندی های گچی و مقرنس ها تزیین شده است . دهانه گنبد داخلی 30/11 متر و ارتفاع گنبد 7/24 متر است . بنا دارای یک مدخل اصلی ، دو مدخل در شرق و غرب ساختمان و بقایای یک محراب در قسمت بیرونی و شمال ساختمان می باشد . این بنا دارای ویژگی های معماری قرن هشتم هجری است ، خطوط عمودی و موازی سطح نما ، طاق نماها و نورگیرها و فضاهای پر و خالی ، عمر آن را به بیش از قرن هشتم و هفتم نمی رساند . این بنا شامل ایوانی رفیع و دو لچکی ، چهار ایوان  صلیبی شکل با پنجره های مشبک ، و نغول های عمودی و افقی و هشت طاق نما با قوس جناغی و گنبد دو پوششه است . از آنجا که این محل به مسجد جامع شهر توس نیز شهرت دارد و ساختمان آن را به سربداران نسبت می دهند ، و با توجه به معماری جذاب نسبتا سالمی که دارد از مکان های بسیار دیدنی شهر توس می باشد . سنگ یادبود شهر مقبره امام محمد غزالی در روبروی بقعه نصب شده است . حسین خدیو جم غرالی شناس معاصر نیز در این مکان دفن شده است .

 

 



[1] - مقبره اصلی غزالی در سال 1374 در عملیات باستان شناسی به سرپرستی آقای لیاف در خارج حصار توس کشف شده و بنایی است شامل دو طبقه که قسمت فوقانی آن ویران شده و قسمت زیرین دارای محراب کاشی کاری شده و دیوارهای گچ اندود می باشد .

تاریخ تعزیه در ایران


مقدمه:

تعزیه در لغت به معنی سوگواری ]=تعزیت[ بر پای داشتن یادبود عزیزان از دست رفته، تسلیت، امر کردن به صبر و پرسیدن از خویشان مرده است، ولی در اصطلاح به گونهای نمایش مذهبی منظوم گفته میشود که در آن عده‎ای اهل ذوق و کار آشنا در مناسبت‎های مذهبی و به صورت غالب، در جریان سوگواری‎های ماه محرم برای باشکوه‎تر نشان دادن آن مراسم و یا اولیای خدا به روز رستخیز، تشفی خاطر. بازیافت تندرستی و یا برای نشان دادن ارادت و اخلاصی فزون از اندازه به اولیا به ویژه اهل بیت پیامبر(ص) با رعایت آداب و رسوم و تمهیدهایی خاص و نیز بهره‎گیری از ابزارها و نواها و گاه نقوش زندة برخی از موضوعات مذهبی و تاریخی مربوط به اهل بیت به ویژه واقعة کربلا را پیش چشم بینندگان باز آفرینند.»

بی تردید تعزیه نمایش مذهبی و ملی ایرانیان است و شیعیان ایران با عشق به ائمة اطهار(ع) رویکردی درخور به این آیین تاریخی داشته‎اند. اگر چه در مورد تاریخ و ویژگی‎های تعزیه در ایران کتاب‎های ارزشمندی به چاپ رسیده است اما، تاکنون تاریخ پیدایش تعزیه به صورت دقیق مشخص نبوده است. صادق همایونی نویسنده و پژوهشگر صاحب نام که پیش از این کتاب‎های با ارزشی از جمله «تعزیه در ایران» و «تعزیه و تعزیه خوانی» از او منتشر شده است، در این کتاب با کاوشی درخور توجه کوشیده است که با استناد به مدارک و اسناد گوناگون تاریخی، شیراز دوران زندیه را به عنوان خاستگاه تعزیه معرفی کند.

در مورد تعزیه‎ها و اینکه چگونه، کی، کجا و در چه زمانی پدید آمده‎اند گفتگوهای زیادی شده ولی تاکنون مسلم نشده است که کدام یک از اظهار نظرها و احتمالات قریب به یقیینی که در این زمینه مطرح است بر سایرین مرحج است. به طور کلی سه نظریه در این باره وجود دارد. نظریه‎ای پدید‎آمدن تعزیه را مربوط به دوران صفویه می‎داند. نظریه دیگری آن را محدود به دوران زندیه می‎شمارد و نظر سومی، این پدیدة شگرف مذهبی، ملی، هنری را به دوران قاجاریه منسوب می‎دارد.

ناگفته نماند که مراد و مقصود از تعزیه در این گفتار معنی و مفهوم مطلق نمایشی آن است و بس نه مفهومی که در لغت از آن استنباط می‎شود که عزاداری را به صور مختلف شامل است. در واقع آن امری مورد نظر ماست که در آن عناصر شعر حماسی و غنایی، حرکت، گفتگو و موسیقی که پیوسته در کنار آن بوده موجبات تأثیر نمایشی آن را با در آمیختن به هم فراهم کرده‎اند و به زبان دیگر آن زمانی که عزاداری از صورت اولیة در عین حال پر شکوه خود، یعنی گریه و زاری، سینه زنی، مرثیه خوانی و نوحه سرایی، شبیه گردانی و شبیه سازی خارج شده و جلوه خاص و زیبای نمایشی به خود گرفته.

تعزیه زمانی قادر است مفهوم خود را القا کند که شبیه با پوشیدن لباس و مجهز شدن به ابزار کارزار در صحنه حضور یابد و با طرف به گفتگو بپردازد و حرکت و جنبش ناشی از اصل ماجرا را به ببیننده القا کند. و عناصر مشکله تراژدی ارسطوئی را که عبارت از «تقلید عملی است جدی و پرشکوه که هم دارای آرایش است و هم در نوع خود کامل و از صورت بیان شفاهی و شرح ماجرا فراتر رفته و دربرگیرنده گفتگوها و حوادثی باشد که عواطف بیننده را برانگیزد و در او ایجاد رقت و وحشت کند و در نهایت تزکیه او را سبب گردد»، با خود و در خود و جوهرة ذات خویش داشته باشد.

البته مسلم است که در گام‎های نخستین آن توانایی و قدرت تام و تمام را ندارد.

در بارة ارزش آنها «این قدر می‎توان گفت که سادگی و بی تکلفی مهمترین مزیت آنها است» و در عین حال در آنها «سوزی و دردی بی‎اندازه هست که در کسانی که حس دینی قوی دارند تأثیر تمام دارد و این در حالی است که در همه درام‎های مذهبی اقوام جهان هست» و طی طریق آن ازمنه‎ای دراز را طلب کرده تا به مرز تجلیل خام و سادة نمایشی رسیده است و در حقیقت «عزاداری، روضه خوانی، سینه زنی، شبیه گردانی و مرثیه سرایی و ترکیب و تلفیق آنها با ابزار فلزی و پارچه‎ای و گیاهی و نواهای موسیقی و نیز بهره‎وری از ذوق جاری و جمعی توده واقعی مردم در شکوفایی و گسترش خود سود جسته»

«ذوق دسته جمعی همان است که در مراسم سینه‎زنی و عزاداری به ویژه در دهة نخست ماه محرم به صورت تزیین علم و کتل و بستن حجله قاسم و نخل و چلچراغ و استفاده از حیواناتی چون شیر و شتر و اسب و یا پوست شیر نمودار شده و با گذشت زمان طبعاً پدیده‎‎های نو را در خود جذب می‎کند.»

«البته این ذوق زادة روح شاعرانه و تخیل صادقه‎ای است که در میان همة ملل به ویژه ایرانیان وجود دارد. این نبوغ و ذوق متعالی گاه فردی است، نظیر تجلی آنها در شعر، نقاشی، کاشی‎کاری، معماری، موسیقی و گاه جمعی است نظیر همکاری‎های اجتماعی و صمیمانه و صادقانه مردم عادی در مراسم سنتی اعم از مذهبی و ملی.» «.. نبوغ و ذوق جمعی و فردی تفاوتی دیگر نیز با هم دارند و آن این است که نبوغ فردی اوج شکوفایی فرهنگی را دربردارد که بعد از رشد و تکامل و عبور از ذهنیت عاطفی و بهره‎وری از خلاقیت و استعداد بروز می‎کند و فقط در یک شخص با خصائص ویژه از حیث قوای ذهنی و فکری و احساس بروز می‎کند» و بار غنی فرهنگ گذشته و معاصر را نیز با خود دارد و« بعد از مرگ و ای بسا در زمان حیات شخص به پایان می‎رسد، مثل اوج غزل و تجلی تابناک و سرمدی آن در شعر انسانی به نام «شمس الدین محمد حافظ». ولی ذوق و نبوغ جمعی هر چه هست پایا است و از نسلی به نسل دیگر می‎رسد و هر نسلی با تابعیت از شرایط حاکم بر زمان خود در تکامل و حفظ آنچه را که خلاقیت‎های جمعی و گروهی به وجود آورده و بی آنکه بخواهد و یا نخواهد و بداند و یا نداند می‎کوشد» و « البته اگر تجلی این پدیده‎ها با مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، ملی و یا نظامی روبرو نشود زوال ناپذیر و مستمر است هرچند از اوج فرهنگی و خلاقیت‎های وصف ناپذیر هنرمدان بزرگ طبیعتاً بهره‎وری نیست.»

باری کوشش بر این است که در این گفتار نظریات گوناگون مطروحه در باره تعزیه را مورد بررسی قرار دهیم تا از میان ابهامات و احتمالات تا حدودی واقعیت امر آشکار شود.

دوران صفویه

اینکه گفته شده است تعزیه در دوران صفویه (1501م=907هـ.ق 880 هـ.ش) تا (1722 م= 1125هـ.ق. = 1101 هـ.ش) به وجود آمده است با هیچ دلیل و مدرکی همراه نیست. نوشته‎های جهانگردان در این دوره صرفاً دلالت بر مشاهدات عینی آنان از عزاداری دسته جمعی، و حرکات دسته جمعی، سینه زنی، قمه زنی، زنجیرزنی، سنگ زنی، نوحه خوانی، مرثیه سرائی و احیاناً شبیه سازی و شبیه گردانی دارد و بس. احیاناً از حرکات گروهی و پوشیدن لباس‎های سبز و قرمز و سوارشدن بر اسب یا شتر یا کجاوه و حرکت دادن علم و کتل سخن نیز به میان آورده‎اند و تهاجمات دو گروه مخاصم به یکدیگر. البته گاه به اشتباه هر گونه عزاداری را تعزیه خوانی عنوان کرده‎اند که به یک تعبیر درست هم هست ولی نوشته‎های آنان، با تعبیر و تفسیری که ما از تعزیه داریم و این مفاهیمی که هنر نمایشی آنها را داراست تطبیق نمی‎کند و هیچ گونه نسخه خطی هم که تاریخ آن زمان را با خود داشته باشد در هیچ کجا تاکنون به دست نیامده و مشاهده نشده که حداقل معیار و ملاک کار و استدلال در این بحث باشد. شادروان دکتر محمد جعفر محجوب می‎نویسد: «برای اثبات این که تعزیه در دوره صفوی وجود داشته هیچ مدرک داریم.» این اظهار نظر از آن حیث جالب و حائز اهمیت است که ایشان قبلاً عقیده داشتند تعزیه احتمالاً در دورة صفوی پدید آمده است و در همین مقاله یاد‎آور شده‎اند که «با اینکه هیچ گاه در طول این سال‎های گذشته از تحقیق باز نایستاده‎ام نه قادر به کشف رد واضحی از تعزیه یا متن‎های متعلق به آن دوره شده‎ام و نه چیزی از آن شنیده‎ام.» پرویز ممنون با استناد به سفرنامه‎های «سالامون» انگلیسی و «وان کوگ» هلندی که در سال‎های 1734 تا 1736 م. مقارن 1147 هـ.ق. تا 1149 و 1113 هـ.ش. تا 1115 به ایران آمده‎اند و آن ایام منطبق با سه سال آخر حکومت صفویه است معتقدند که آنچه نامبردگان بر مبنای مشاهدات خود نوشته‎اند دلالت بر وجود تعزیه در آن زمان دارد. و حال آنکه گزارش‎های مزبور تنها می‎توانند دلالت بر شبیه‎سازی یا شبیه‎گردانی کنند. نه شبیه خوانی یا تعزیه خوانی و تشخیص تفاوت این دو برای یک سیاح خارجی آسان نیست و اگر نام از تعزیه بوده‎آند مرادشان صرفاً‌ مراسیم بوده که جنبه سوگواری داشته است و به علاوه آنچه را هم که نامبردگان نوشته‎اند حکایت از انجام مراسم سوگواری روی عرابه دارد و مشاهداتشان فاقد عنصر نمایشی مورد نظر ما را از حیث گفتگو و حرکت و انتقال حرکت به ذهن و خاطر تماشاگر است. و به علت فقدان دیالوگ به نحو حماسی شبیه‎گردانی هرگز نمی‎تواند تعزیه تلقی شود. ایشان یکی دیگر از دلائل وجود تعزیه در آن زمان را، وجود تعزیه در دورة زندیه می‎دانند و معتقدند که دورة شاه سلطان حسین بهترین دوره برای رشد و ایجاد تعزیه بوده است و حال آنکه در دوران شاه سلطان حسین آن قدر مصائب و گرفتاری‎ها و شورش‎ها و قحطی‎ها در داخل کشور زیاد بود که مجال تجلیل اینگونه پدیده‎ها که نیاز به محیط مساعد و حمایت حکومت دارد وجود نداشته. از آن گذشته بیان مخالفتی هم از آن زمان از ناحیه روحانیون بلند مرتبه زمان وجود ندارد و حال آنکه در دورة قاجاریه مخالفت‎ها گاه علناً و آشکارا بوده. استدلال دیگر آقای ممنون این است که چگونه تعزیه فقط در دوره زندیه توانسته شکل نمایشی به خود بگیرد و اصولاً در دورة مذور برای رشد و گسترش تعزیه مدت کافی نبوده است که باید گفت عزاداری وجود داشته ولی شرایط حاکم بر زمان در دوره کریمخان زند به خوبی می‎توانسته موجب بروز و شکفتن آن باشد و ایراد دیگری که دارند این است که تعزیه حضرت قاسم را به عنوان یک تعزیه کامل نمی‎شناسند و عقیده دارند باید تعزیه‎های اساسی به وجود آمده باشد تا این تعزیه که در دورة زندیه وجود داشته بتواند ایجاد شود، اتفاقاً قضیه بر عکس است. تعزیه حضرت قاسم به خاطر قدرت و غنای تراژیک آن و انسی و الفت حوادث عاطفی آن با مردم و ساده بودن ماجرا در عین غم‎انگیزی باید زودتر ایجاد شده باشد چنانکه شده است و اولین سیاحانی که تعزیه را به صورت نمایشی دیده‎اند بیشتر از مشاهدة این تعزیه یاد کرده و گزارش داده‎اند و حال آنکه از سایر تعزیه‎های غنی و اصلی بعدها بالاخص در دورة قاجاریه نام برده شده است.

«سفرنامه فدت آفاناس یویچ کاتف» که در سال‎های 24 و 1623 میلادی (مقارن 1033 و 1036 هـ.ق. و 1002 و 1003 هـ.ش.) یعنی دورة شاه عباس نوشته شده فقط گزارشی از سوگواری را دربردارد:

«روزهای عزا از اول ماه قمری (محرم) شروع می‎شود و تا دهم ادامه می‎یابد. مردان همراه با نوجوانان پای برهنه و لخت در حالی که شلواری به پا دارند و بدن خود را چون قیر سیاه کرده‎اند در کوچه و بازار و میدان‎ها به راه می‎افتند و در دست‎های خود سنگی را نگه می‎دارند و به یکدیگر می‎زنند و مدام فریاد می‎زنند (حسین، حسین) تابوت‎های مخمل‎‏‎دار در جلوی شترهایی که روی آنها بچه‎های لخت را طوری نشانده‎اند که صورتشان به دم شتر است حمل می‎کنند و بچه‎ها فریاد می‎زنند «حسین حسین» پیشاپیش تابوت‎ها چوب‎های بزرگی را حمل می‎کنند و نیز به همراه اسبان آنها دو طفل لخت که بدن و سر و صورت خود به خون آلوده‎اند سوار بر اسب در حرکتند. روی اسب دیگری مرد لختی که خود را به پوست گوسفند خاکستری پیچانده است به طوریکه پشم‎های گوسفند به بدن اتو تماس دارد و قسمت بی پشم به بیرون است به آرامی با اسب حرکت می‎کند و نیز دراز گوشی که از پوست حیوان ساخته و از کاه انباشته از پهلو نگه داشته‎اند تا نیفتد با کلاه منگوله دار و با تیر و کمانی از چوب باریکی آویزان، در جلوی این تابوت‎ها می‎کشند و همه به آن ناسزا می‎گویند و آب دهان می‎اندازند. این عمل در میدانی که همه زن و مرد و بچه بدان جمع شده‎اند صورت می‎گیرد. زنان ناله‎ها و شیون‎ها سرمی‎دهند و مردان و کودکان سرهای خود را می‎شکافند و خون‎آلود حرکت می‎کنند و نیز پوست دست‎ها و سینه‎های خود را با تیغ می‎برند و خون را به سروصورت و دست‎های خود می‎مالند و در عاقبت آن حیوانی ساختگی را با نفت و کاهی که دارند به خارج از شهر و به صحرائی می‎برند نفت به روی آن می‎ریزند و با کاه آتش می‎زنند و به خود با زنجیری می‎کوبند. بدین ترتیب آنها به خاطر امام حسین(ع) و اصحاب او به دست ملعون‎‏هایی به شهادت رسیده‎اند عزاداری می‎کنند. گویا منظور از بچه‎های خونین همان کودکان بی‎گناه اوست که شهید شده‎اند و حیوان انباشته از کاه نیز نشانه آن کس است که او را به قتل رسانده است.»

البته به روایتی « دیلمین که پادشاهان ایرانی و شیعی مذهب بودند مظالم خلفا و داستان جانگداز کربلا را به صورت شبیه مجسم می‎ساختند اما این نمایش‎ها صامت بود و افراد با نمایش مناسب سوار و پیاده خودنمائیی می‎کردند.»

توماس هربرت Thomas Herbert که در سال‎های 1626 و 1627 میلادی (1035 و 1036هـ.ق و 1004 و 1005 هـ.ش.) در دورة شاه عباس به ایران آمده و ژان باتیست تاورنیه Jean Baptist Tavernier که در میان سال‎های 1632 و 1638م (1042 تا 1048 هـ.ق 101م تا 1017 هـ.ش.) سفرهای متعددی به شرق کرده و در زمان سه تن از پادشاهان صفوی شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان به ایران آمده‎اند هر چند از شبیه سازی و شبیه گردانی در مراسم عاشورا سخن رانده‎اند ولی هیچکدام از تعزیه نامی نبرده‎اند. ئولیاریوس Olearious که در سال 1637 م (1047هـ.ق. 1016هـ.ش.) مراسم عزاداری را در اردبیل دیده و ژان شاردن jean chardin که در فاصله سال‎های 1664 تا 1667 م (1075 و 1078 هـ.ق. 1043 و 1046 هـ.ش.) به ایران آمده و دقیق‎ترین و جامع‎ترین گزارش‎ها را از مشاهدات خود با وسواسی حیرت انگیز نوشته و سانسون Sanson که در سال 1683 م(1095 هـ.ق. 1062هـ.ش) در زمان شاه سلیمان صفوی به ایران آمده و اتفاقاً خود از مبلغین مسیحیت بوده هیچ یک در کتاب خود ذکری از تعزیه خوانی نکرده‎اند. جملی کاری‎یر Gemellicarier نیز که در سال 1664م (1075هـ.ق 1043 هـ.ش) در روزگار شاه سلیمان در ایران بوده است در حالیکه به مراسمی دیگر اشاره کرده از شبیه خوانی چیزی ننوشته است.

سالامون Salamon انگلیس و وان گوک هلندی Van goch که قبلاً به نام آنان اشاره شد فقط از شبیه‎گردانی روی عرایه ذکری به میان آورده‎اند و نیز سایر مراسم مربوط به عاشورا.

با این اوصاف چگونه و با چه تعبیری می‎توان تعزیه را پدیده‎ای از روزگار صفویه دانست؟!

آقای مرتضی هنری که خود از طرفداران این عقیده‎اند که تعزیه در دورة صفویه ایجاد شده در مقدمه کتاب «تعزیه درخور» نوشته‎اند: «بنابر گفته آگاهان محلی خوری‎ها 54 مجلس تعزیه را که از زمان صفویه به یادگار مانده بوده است به دست آوردند و 6 تعزیه دیگر بر آن افزودند و از اول محرم تا آخر ماه صفر هر روز یک مجلس از این شصت تعزیه را برپا می‎داشتند. در این مقوله نباید تأثیر ابوالحسن یغما شاعر گرانقدر و بزرگ خور (تولد 1196هـ.ق. وفات 1276) را نادیده گرفت چه آن مرد بزرگ و فرزندان گرانمایه‎اش اسماعیل هنر و احمد صفایی و ابراهیم دستان (یغمای دوم) و دیگر شاعران خور مانند تاراج، کیوان، فرهنگ و دیگران صدها نوحه و مرثیه در رثاء خاندان نبوت و به ویژه در بیان فاجعه کربلا سروده‎اند که هم اکنون نیز با آهنگ‎های محلی خوانده می‎شود و از حیث مضمون و مفهوم در زبان شعر اهمیت بسیار در ادبیات مذهبی ایران دارد»

و نیز در همان جا آمده است که «حدود چهل و سه سال پیش که بین دو برادر (مقصود نویسنده فرزندان یغما است) اختلاف افتاد و کار این اختلاف به شبیه خوانی شب‎های محرم کشیده شد در یکی از شب‎های دهة محرم یکی از برادران که نسخه‎ها و جنگ‎های تعزیه در اختیار او بود همه را در حسینیه در آتش ریخت و سوزانید و بدین ترتیب آن گنجینة عظیم که همه به دست خوشنویسان و سرودة شاعران گرانمایه خود بود یکسره از میان رفت و تناه به پنج تعزیه که پیش چشم است به اضافه فتح خیبر (بلغوزو) که رونویس‎هایشان در دست دیگران بود بر جای ماند».

این ادعا در مورد وجود پنجاه و شش تعزیه از زمان صفویه به چند دلیل نمی‎تواند دست باشد یکی اینکه هیچ کدام از سیاحان نامی از تعزیه در دورة صفویه نبرده‎اند و هیچ کدام کسی را به عنوان تعزیه خوان معرفی نکرده‎اند و هیچ تذکره‎ای نامی از شاعری تعزیه گو نبوده است. دیگر این که اگر تاریخ تولد و فوت یغما درست باشد که قطعاً درست است، او بعد از فوت کریم خان زند که در سال 1913 هـ.ق. (1799م و 1144 هـ.ش.) بوده است متولد شده است. بنابراین اگر تعزیه‎ای هم سروده باشد مربوط به اوایل دوره قاجاریه است که این خود عدم وجود تعزیه را در دورة‌صفویه تأیید می‎کند از آن گذشته اولاً چه مدرکی در دست است که ادعای وجود 54 تعزیه درست باشد؟ ثانیاً از کجا معلوم است که تعزیه‎های سوخت شده همان‎ها بوده؟! زیرا اگر چنین بود باید پنج تعزیه باقیمانده به نحوی از انجام ثابت شود که مربوط به دورة صفویه است که دلیل بر این مدعا وجود ندارد. البته سرودن نوحه و مرثیه به وسیله فرزندان یغما دلیل وجود تعزیه نمی‎تواند باشد. نکته دیگر این که وجود شصت تعزیه و اجرای آن در مدت 60 روز آن هم در آن زمان که هنوز تعزیه اصل و اساسی نداشته و مدرکی آن را تأیید نمی‎کند بعید به نظر می‎رسد! بالاخص که کامل‎ترین مجموعة تعزیه‎ای که در دوره فتحعلی شاه وجود داشته «مجموعة خوچکو» است که در بارة آن سخن خواهیم گفت. از همه گذشته چگونه است که از شصت تعزیه نام حداقل پنجاه‎تای آنها به یاد کسی در خور نمانده است و در کتاب مذکور فقط از 38 تعزیه نام برده شده؟! و این که در همانجا آمده است که «اسماعیل هنر فرزند ارشد یغما شبیه فرنگی را ساخت که در آن تعزیه یزید در مجلس عام به لب و زبان حضرت حسین(ع) چوب می‎‏زد و نماینده یا کنسول دولت روم که عیسوی بود و در آن مجلس حضور داشت پس از شنیدن آیات «سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» «از دو لب سربریده امام حسین علیه‎السلام به اسلام گروید و یزید را ملامت گرد» که اولاً در مورد سرایندگان تعزیه‎ها و نام و ناشن هر یک سخن بسیار است که جای گفتگوی آن، در این مقال نیست. ثانیاً به فرض که درست باشد با توجه به ترایخ وفات یغما و سن این فرزند، سرودن آن به دوران قاجاریه می‎‏رسد و این امر هم نمی‎تواند چیزی را از نظر وجود 54 تعزیه ادعایی به اثبات برساند، بخصوص که بعد از صفویه و به ویژه در دورة افشاریه کار عزاداری و مراسم سینه‎زینی به افول گرائیده زیرا حکومت افشاریه علناً مخالفت خود را با برگزاری آن عنوان کرده بود چه این واقعیتی است که «با پشتیبانی قشرهای مرفه و حاکم جامعه است که شبیه خوانی به صورت یک سنت کاملاً‌ نمایشی درآمده است زیرا برای پیشرفت یک هنر نمایشی امکانات اجرایی مانند فضای مناسب برای اجرای نمایش، مسائل نمایشی، استقبال عمومی و غیره لازم است که در مجموع به بنیة مالی و پشتوانه قدرت یا قدرت‎های اجتماعی نیاز دارد.»

«آخرین گزارش مهم از مراسم محرم در عهد صفویه به قلم یک هلندی است به نام کورنی یل لابرون در سال 1704 که گواه شکوه فزونی یافته مراسم مزبور است،‌ لابرون از شمار عزادارانی سخن می‎گوید که از راه ادا و بازی بدون کلام صحنه‎های حزن‎انگیز متنوعی از مصیبت امام حسین(ع) و اهل بیت او در مدت محاصره و جنگ کربلا و نیز صحنه‎های به اسیری رفتن زنان و کودکان پس از شهادت امام را نمایش می‎داده‎اند. این صحنه‎ها که بر سکوهای سیار و ساکن بازی می‎شده بسیار مشکل بوده و با توالی تقویمی نمایش داده می‎شدند از شرح و توصیف لابرون معلوم می‎گردد که شرکت کنندگان در فراهم آوردن البسه مناسب نهایت سعی خود را به کار می‎بستند ضمن آن که بعضی از آنها نیز برای نشان دادن ضربات و جراحات وارده پیکر خود را رنگ سرخ و سیاه می‎زدند» « اما به رغم این تظاهرات هنوز نمایش درامی پدید نیامده بود بنابر گزارش لابرون جای اشعار غنایی خالی بود..»

بنابر این قاطعانه می‎توان گفت که وجود تعزیه در دوران صفویه به کلی منتفی است و بر این ادعا جای هیچ گونه شک و شبهه‎ای وجود ندارد و احتمالی سوای این بسیار بعید می‎نماید.

دورة زندیه

با استقرار حکومت زندیه 1765م (1179هـ.ق. و 1144 هـ.ش.) که کریمخان زند زمام امور را به دست گرفت اجرای مراسم مذهبی به شیوه دوران صفویه که تا آن روزگار راکد شده و اگر مراسیم هم صورت می‎‏گرفت بسیار ساده بود وصرفاً‌جنبه عزاداری داشت نضج گرفت. چه به روایتی نادر شاه چنانکه گفته شد، به عللی که به مسائل اجتماعی و سیاسی زمان ارتباط می‎یافت و عقاید مذهبی نیز بی تأثیر در آن نبود مخالفت خود را با برگزاری مراسم به آن گونه که قبل از او رواج داشت ابراز داشته بود ولی کریم خان گرچه متظاهر به مذهب نبود و تعصب شدیدی ابراز نمی‎داشت ولی این واقعیتی است که آرامش و ثباتی که به وجود آورده بود محیط را مستعد توجه بیشتر به مراسم مذهبی و نیز سایر پدیده‎های اجتماعی کره بود. « در زمان او با پیروان کلیه مذهب یکسان رفتار می‎شد، انسانی مؤمن به اصول دینی و پرهیزگار بود. در جوار کاخ خود مسجد باشکوهی ساخت و برای خدام آن ماهیانه‎ای تعیین کرد همچنین در دوران سلطنت خویش (که خود را همیشه وکیل می‎خواند) وجوه فراوانی را صرف امور خیریه کرد و به عنوان یک پادشاه مذهبی شهرت     یافت»

این پادشاه محبوب پس از آن که قدرت را به دست گرفت و قیام‎ها و شورش‎‎های مخالف خود را فرو نشاند تمام قدرت و امکانات خود را در جهت عمران و آبادی شهر محبوبش یعنی شیراز و برقراری نظم و حکومتی همراه با عدل و انصاف در سایر شهرها که در تحت سلطة او قرار داشتند به کار گرفت کریم خان سلوکی همراه با آزادگی و مهربانی داشت. بسیاری از بناهایی که در دوره او ساخته شدن و به اتمام رسیدند فقط به این دلیل به  عاطل و باطل نماند. یک چنین طرز فکر و رفتاری موجب شرف و افتخار این انسان‎ترین و با فرهنگ‎ترین پادشاهان می‎‏باشد. او به سادگی از خطاها چشم می‎پوشید و حتی بسیاری از کوشش‎هایی را که علیه جانش به عمل آمد نادیده گرفت، در حالی که اطرافیانش او را تشویق می‎کردند تا هرچه شدیدتر خطاکاران را تنبیه کند.. گرچه کریم خان به کلی بی سواد بود ولی فکر خلاقه و شناخت او از انسان‎ها جبران بی‎سوادیش را می‎کرد. او را باید از مشوقین بزرگ هنر دانست» « وی به وضعیت اقتصادی و تجاری توجه فراوان داشت، طمع کار و خسیس نبود مالیاتی که اخذ می‎کرد ناچیز بود و داد و ستد خارجی را شدیداً حمایت می‎کرد» او در زمان حکومت خود بسیاری از بقاع متبرکه و مساجد را تعمیر کرد و اینها در کل می‎تواند وضعیت اجماعی زمان او را به وضوح مشخص سازد و جامعه از هر حیث مستعد و آماده هر گونه خلاقیت هنری و غیر هنری بدارد.

بطور کلی به قول نویسنده فارسنامه «خوبی‎های او هزار و بدی‎های او یکی بود» ولی افسوس که بعد از مرگ کریمخان 1779م (1193هـ.ق. 1158هـ.ش.) جانشیانش برای حکومت جنایاتی آن چنان هولناک مرتکب شدند که ننگ و نفرین به همراه دارد.

قدیمی‎ترین مدرک مستندی که در بارة تعزیه خوانی در دست است سفرنامه ویلیام فرانکلین است که حاوی مشاهدات وی در طی سفر، از دیده‎ها و نیز شنیده‎ها است. این سفر در فاصله‎ سال‎های 1787-1786م (1201-120هـ.ق.) و 1165 و 1166هـ.ش.) صورت گرفته است که در حدود نه سال از مرگ کریم خان زند گذشته بوده نامبرده در 27 فوریه 1786 و 27ربیع الثانی 1200هـ.ق. به طرف ایران حرکت کرده و به شیراز آمده و تخت جمشید را نیز دیده است. خود وی می‎نویسد: « روز 29 مارس برابر نهم جمادی‎الثانی 1201هـ.ق. در ساعت 9 صبح به لطح الهی به شهر شیراز که مقصد من بود رسیدیم» راهی که وی برای رسیدن به شیراز طی کرده از بمبئی به بوشهر و از بوشهر به چغادک، دالکی، کمارج، کازرون، دسترجان، خانه زنیان و چنار راهدار بوده. وی در این مسیر مشاهداتش را دقیقاً نوشته است. از تخت جمشید، ارگ کریمخانی، بازارها، مسجد کریم خان، مسجد نو، زورخانه‎ها و باغ‎ها دیدار کرده و از بسیاری از آداب و رسوم مردم شیراز نظیر مراسم گلریزان و خون بها و ازدواج و تدفین یاد کرده و همه را به رشته تحریر درآورده. آرامگاه‎های سعدی و حافظ و نیز باغ دلگشا را چنانکه دیده توصیف کرده است. از مراسم ملی، مذهبی و عقاید مردم و علاقمندی آنان به ائمه معصومین و نیز حضرت شاه چراغ (ع) و سینه‎زنی و عزاداری ماه محرم به دقت و وضوح یاد نموده. وی در پایان کتاب خود ضمن شرح ماجرای بازگشت خود که روز 11 اکتبر 1787م(1302هـ.ق. 1166هـ.ش.) گوشه‎های جالبی از تاریخ دوران زندیه را که خود شاهد و ناظر آن بوده به اختصار ولی با دقتی درخور نوشته و چه بسیار که از کریم خان زند و شیوة حکومت و روش ملک داری او و سادگی و صداقت رفتار و کردارش زبان به تمجید گشوده است. وی می‎نویسد:«..مرگ کریم خان در سال 1779م. به هنگامی که هشتاد سال از عمرش می‎گذشت اتفاق افتاد. این واقع موجب تألم و تأثر عموم مردم مخصوصاً‌ اهالی شیراز گردید که از آن پس هرگز نام او را جز به احترام و دعا بر زبان نراندند و هرگاه نامی از وی به میان می‎آید اشک تحسر و سپاس فرو می‎ریزند» و در جایی دیگر می‎نویسد:« مردم یاد او را به عنوان افتخار ایران گرامی می‎دارند» فرانکلین از وضع اجتماعی و سیاسی آن زمان که خود در شیراز بوده و چنانکه یاد‎اوری شد و خود وی نیز نوشته است موشکافانه نکاتی را یاد‎آور شده و برای اعتبار بخشیدن به گزارش و خاطرات خود در جایی نوشته است که مشاهداتش، مشاهدات عینی اوست و می‎تواند سندیت داشته باشد..» و نیز هم او در مورد منابع گزارش‎هایش از زمان کریم‎خان می‎نویسد که: « من این اطلاعات را از وقایع و اتفاقاتی که از زمان مرگ کریم خان تا به حال که نه سال از آن می‎گذرد در ایران به وقوع پیوسته از زبان افسران ارتش و سایر افرادی که در جریان این وقایع بوده‎اند و اینک در شیراز به سر می‎برند به دست آورده‎ام» وی در مورد لطفعلی خان زند می‎نویسد:« جعفرخان دارای فرزندان متعدد است که بزرگ ترینشان لطفعلی خان جوانی است 19 ساله بسیار برومند و مورد علاقه خاص افرادی که تحت حکومت پدرش قرار دارند، او اخریاً بیگلربیگ فارسی و حاکم شیراز شده است..» و نیز یاد‎آوری می‎کند که در ایران دو رقیب داعیه حکومت دارند یکی آقا محمد خان و دیگر جعفر خان و اگر این یکی (مراد، جعفر خان پدر لطفعلی خان است) موفق شود و بر آن دیگری غلبه کند احتمال آنکه بتواند ایرانی آزادتر و سعادتمند تر به وجود بیاوری خیلی زیاد است. اما بدون شک از بین بردن اثرات و جبران خساراتی که ناشی از انقلابات و شورش‎هایی که طی چند سال اخیر در کشور به وقوع پیوسته‎اند سال‎های متمادی وقت لازم خواهد داشت. چه کشوری شرقی که استعاره (بهشت عدن) نامیده می‎‏شد و سرزمینی بود مصفا و حاصلخیز اینک به واسطة انتقام جویی‎های بی‎رحمانه و جنگ‎های پی در پی به مخروبه‎ای بی حاصل تبدیل شده است» در آخر کتاب آمده است که: « در طی مدتی که مطالب فوق را تنظیم می‎کردم و برای چاپ آماده می‎ساختم نامه‎هایی از ایران دریافت داشتم که در آنها نوشته شده است جعفر خانه با حمله به شهر لار آن جا را فتح کرده و آخرین خبر حاکی از آن است که آقا محمدخان با بیست هزار سرباز به حوالی تخت جمشید رسیده است» ویلیام فرانکلین در مورد سینه‎زنی و سایر مراسم خاص محرم بدواً اشاراتی راجع به اعتقاد شدید مردم به اسلام و علاقمندی زائد الوصف آنان به حضرت علی(ع) و دوازده فرزند وی،‌نکاتی را یاد‎آوری می‎کند و ماجرای دهم محرم را بیان کرده و سپس می‎نویسد:

«تمام وقایعی را که فوقاً شرح داده شد ایرانی‎ها طی ده روز اول ماه محرم به نمایش درمی‎آورند. در روز بیست و هفتم ماه قبل از محرم که ذی الحجه نام دارد در مساجد منبرهایی برپا می‎کنند و دیوارهای مسجد را با پارچه‎های سیاه می‎پوشانند. از روز اول محرم آخوندها و پیش نمازها به منبر می‎روند و به ذکر «واقعه» می‎پردازند و به شرح زندگانی و اعمال حضرت علی(ع) و پسرانش حسن(ع) و حسین(ع) پرداخت و مصیبت وارده بر امام حسین(ع) را بازگو می‎کنند. عزاداری با صدای موقر و آرام و محزونی شروع می‎شود و حقیقتاً روی انسانی تأثیر عمیقی می‎گذارد و این زبان شیرین و رسای فارسی است که می‎تواند از عهدة انجام چنین کاری بربیاید. بین دو نوحه خوانی مردم با دست‎های خود محکم به سینه‎هایشان می‎کوبند و در عین حال گریه می‎کنند و جملاتی نظیر (وای حسین) و (حیف از حسین) را ادا می‎کنند. قسمت‎هایی از واقعه نیز به شعر است که با آهنگ محزونی خوانده می‎شود. هر روز قسمتی از ماوقع کربلا توسط افرادی که برای این منظور انتخاب شده‎اند نمایش داده می‎شود. شمایل‎ها و تصاویری نیز وجود دارند که توسط دسته‎ها حمل می‎شوند و به محلات مختلف برده می‎شوند و در بین آنها تصاویری از رودخانه فرات که آن را «آب فرات» می‎نامند دیده می‎شود دسته‎هایی از پسربچه‎ها و مردهای جوان که نمایش دهندة سپاهیان ابن سعد و یا امام حسین(ع) و همراهانش می‎باشند در کوچه‎ها و خیابان‎‎ها می‎دوند و با هم به نزاع می‎پردازند هر یک از این گروه‎ها و دسته‎ها دارای علائم و نشانه‎های خاص خود می‎باشند.

در یکی از این نمایش‎ها بارگاه یزید خلیفه نشان داده می‎شود که بر تختی زیبا نشسته و اطرافش را محافظین متعدد احاطه کرده‎اند و در کنار او سفیر اروپائی قرار دارد.

یکی از مؤثرترین صحنه‎هایی که به نمایش گذارده می‎شود صحنه عروسی قاسم جوان پسر امام حسن(ع) و برادرزاده امام حسین(ع) وبا دختر حسین(ع) است. این ازدواجی است که هرگز به فرجام نمی‎رسد، زیرا قاسم در روز هفتم محرم در کنار رود فرات به شهادت می‎‏رسد. در این نمایش به پسر بچه‎ای لباس عروسی زنانه می‎پوشانند و او را به شکل نوعروسی جوان درمی‎آورند. این پسر توسط زنان خانواده که نوحه سرائی می‎کنند احاطه شده است و در این نوحه سرائی سرنوشت دلخراش شوهر او که توسط بی‎دینان به وجود آمده است بازگو می‎کنند. جدایی بین این نو عروس و شوهرش نیز نشان داده می‎شود و به هنگامی که شوهر جوان به صحنه نبرد می‎رود زن به مؤثرترین وجه ناراحتی خود را نشان می‎دهد وقتی شوهر ترکش می‎کند، زن کفنی به وی هدیه می‎کند و آن را به دور گردنش می‎بندد. با نشان دادن این صحنه، تماشاچی‎ها به شدت متأثر می‎شوند و به شدت به شیون و زاری می‎پردازند و تمام کسانی را که در قتل عام خاندان پیامبر(ص) دخالت داشته‎اند به شدیدترین وجه مورد لعن قرار می‎دهند. در این نمایش کبوترهای مقدس که بنا به اعتقاد ایرانی‎ها خبر شهادت امام حسین(ع) را از کربلا به مدینه رساندند (و برای این کار منقارهای خود را به خون حسین(ع) آغشته کردند تا تأییدی باشد بر خبری که برده‎اند) نیز نشان داده می‎شوند. اسب‎هایی که حسین(ع) و برادرش عباس(ع) بر آنها سوار بوده‎اند نیز به مردم نشان داده می‎شوند روی بدن این اسب‎ها، لکه‎هایی که نشان دهندة زخم‎هایی است که برداشته‎اند و شکل تیرهایی که بر بدن آنها فرو رفته است نقش میشوند در روز دهم محرم تابوت شهداء که آغشته به خون است، همراه با شمشیرها و عمامه‎های ایشان که با پرهای حواصیل تزیین شده‎اند، آورده می‎شوند و با تشریفات خاص به خاک سپرده می‎شوند و پس از آن آخوندها، یک بار دیگر به منبر می‎روند و به ذکر «واقعه» می‎پردازند.»

که در این گزارش سینه‎زنی و نوحه خوانی و انجام مراسم دیگر آئینی شرح داده شده و از نمایش‎های مذهبی و نحوه اجرا و مضامین آنها که شامل دو تعزیه است سخن رفته و این نخستین گزارش دقیقی است که ما از تعزیه خوانی شیراز، در زمان زندیه در دست داریم. البته وجود و ایجاد تعزیه در زمان کریم خان با روش حکومت و صفات حمیده اخلاقی صادقانه‎اش سخت انطباق دارد. همین نویسنده نیز می‎نویسد: «او را باید از مشوقین بزرگ هنر دانست، چه در زمان وی کارهای هنری واقعاً ارزش و اشتهار پیدا کردند. ارزشی که پس از مرگش با کمال تأسف سریعاً‌ راه زوال در پیش گرفت و جرقه‎های امید قبل از آنکه به شعله‎های منور تبدیل شود به خاموشی گرائید.»

در دوره او می‎بینیم که هنر نقاشی راه کمال پیموده و این می‎رساند که این هنر نیز فوق‎العاده مورد توجه او بوده است «آقا صادق که یکی از نقاش‎های بسیار معروف ایران است در ساختن شمایل از روی اشخاص قدری دقت نموده و شاگرد او ابوالحسن محمد حسن خان صورت‎های بزرگ عمارت نگارستان را که به بزرگی طبیعی است و صورت فتحعلیشاه و فرزندان متعدد او را با سفیران خارجی ساخته» در کلیة بناهای عظیم تاریخی زمان او نقاشی به عنوان یکی از ارکان‎ معماری مورد نظر بوده است از جمله در دیوان خانه که به قول فرانکلین نقاشی‎هایی وجود داشته با آب طلا و رنگ لاجوردی بر دیوار که دو تصویر بزرگ از کریمخان و فرزندش ابوالفتح خان از آنها بوده. در کاروانسراهایی که در بازار ساخته شده نقاشی‎هاییی با رنگ آبی و سفید پرداخته شده بوده و نیز بر دیوار آرامگاه فرزند دوازده ساله‎اش به نام عبدالرحیم خان که نقاشی‎ها با رنگ‎های آبی و طلایی بوده‎اند و نیز بر دیوارة حمام بر آن نقش بوده چه ساختمان بنای هفت تن از عمارات دورة کریمخان است. در برگزاری یکی از مراسم جشن و سرور مربوط به یکی از فرزندان حاکم زمان، فرانکلین در مشاهدات خود، از تزیین بازار با چلچراغ‎های الوان و سقف آویز و پرده‎های گران قیمت و تابلوهای نقاشی فراوانی سخن می‎گوید که به سبک خاص ایرانی کشیده شده بوده و اغلب چهرة پادشاهان و شعرای بزرگ ایران را دربرداشته و این می‎رساند که نقاشی ایرانی در آن دوره ویژگی‎های خود را داشته و از سایر ملل متمایز بوده. وی در بارة نقاشی‎های هفت تن می‎نویسد: «نقاشی‎های زیبایی دیده می‎شود. یکی از آنها نقشی است که حضرت ابراهیم را در حال قربانی کردن اسحاق و فرشته‎ای که بر وی نازل شده است نشان می‎دهد و نقاشی دیگری حضرت موسی را به هنگان نوجوانی در حال چراندن گلة شعیب نشان می‎دهد.» و در بارة تصاویر سعدی و حافظ می‎نویسد: «روی دو لنگه درب این ساختمان تصاویری از دو شاع شهیر سعدی و حافظ که به اندازة طبیعی یک انسان می‎باشند قرار داده شده است و حافظ را در لباس قدیمی ایرانیان نشان می‎دهد حافظ دارای بشره‎ای بسیار گلگون و ریش بسیار بلندی است و سی و شش ساله به نظر می‎رسد تصویر دیگر که از آن شیخ سعدی است مردی را نشان می‎دهد بسیار پیر که ریش‎هایش در اثر کهولت سن سفید شده است. او لباسی شبیه به لباس پیشوایان مذهبی به تن دارد و روی آن لباده بلندی پوشیده است. در دست راستش یک عصای سرکج عاج و در دست چپش هم یک ظرف دیده می‎شود.» و این تنها جائی است که از نقاشی چهره‎‏های سعدی و حافظ سخن به میان آمده است علاوه بر اینها در این زمان است که نقاشی مذهبی نیز پدیدار شده. «افتتاح این امر را به آقا نجف نقاش که در زمان کریم خان حیات داشت نسبت داده‎اند.» «نقاشی شمایل در عهد کریم خان ترقی جدیدی به هم رساند.» که مراد از ترقی ایجاد سبک جدید است و نیز در همانجا هم او می‎نویسد: «نقاشان ایرانی در شبیه سازی ید طولانی دارد، استادهای بزرگ این صنعت آقا زاده، آقا زمان و آقا نجف می‎باشند. آقا نجف در چهل سال قبل (مراد در تاریخ نوشتن است) فوت کرد» که می‎‏بینیم علاوه بر توجه به هنر نقاشی، هنر نقاشی مذهبی اصولاً در دورة کریم خان پدید آمده است و نه تنها پدید آمده بلکه نضج و گسترش یافته و سبک ویژه‎ای پذیرفته به گونه‎ای که این تابلوها به همراه دسته جات سینه‎زنی حمل می‎شده..

در کتاب «تاریخ اجتماعی کاشان» نیز صراحتاً آمده است که تعزیه در دورة کریم خان زند ایجاد شده و به صورت‎های مجلسی و دوره‎ای اجرا می‎شد. « از عهد کریم خان زند و شبیه سازی باب شد.

این کار اگر به صورت مجلسی بود که در تکیه یا هر محوطه وسیعی در زیر چادر بزرگی بر پا می‎گردید و تعزیه خوان‎ها با صدای طبل و شیپور مردم را دعوت و شروع به کار می‎کردند و یا آنکه در ایام عاشورا همراه دسته‎های عزاداران تعزیه خوان‎ها هم سواره و پیاده در حرکت بودند و صحنه‎سازی‎های این گونه تعزیه‎های سیار به قدری پر طول و تفصیل بود که گاهی عبور آنها از بازار شهر بیش از شش ساعت به طول می‎انجامید و در این مدت فتنه و فساد و زد و خورد و حتی خونریزی و کشتار هم اتفاق می‎افتاد»

در مورد تعزیه در زمان کریم خان در فارسنامه نیز آمده است که « کریم خان زند، در آخر روز ذی الحجه برای تعقیب و استقبال محمد حسن خان از شیراز خارج شد وارد باغ دلگشا که نیم فرسنگی شهر در جنوب سعدی است گردید و ایام عاشورای 1172 را در آن باغ به تعزیه داری خامس آل عبا گذرانید.«» که در این سند حتی محل برگزاری تعزیه نیز تعیین شده است.

مدرک دیگری که دلالت بر پدیداری تعزیه در شیراز دارد اینکه « یکی از شعرای خورمیرزا لطفعلی محرم خوری که تا سال 1200 هـ.ق. (1785م. 1164هـ.ش) حیات داشته و بیشتر عمرش را در دورة زندیه سپری کرده چند مجلس تعزیه سروده است تعزیه «عباس»، و برخی از اشعار تعزیه علی اکبر(ع) سروده اوست». و چنانکه در منابع گوناگون نوشته شده «کمال» نامی از اهالی فارس نیز از نخستین کسانی نام برده شده که تعزیه «قربانی کردن اسماعیل» را که تصویر آن بر دیوارة هفت تن نقش شده بوده است (بی آنکه بخواهیم بین آنها ارتباطی بدهم و تنها توجه به قصه و حکایت آن می‎تواند مطمح نظر باشد) سروده و فارسی بودن او نیز خود قرینه‎ای است قوی بر ایجاد و خلق و ابداع متن تعزیه و تعزیه خوانی در شیراز. از دلائل دیگر می‎توان تعزیه قاسم را نام برد. که از تعزیه‎هایی است که فرانکلین آن را دیده و توصیف کرده‎اند. این تعزیه که شاید از نخستین تعزیه‎هائی است که مورد بازدید اکثر قریب به اتفاق سیاحان، در طی دورة زندیه و قاجاریه قرار گرفته و نخستین بار در دورة زندیه از آن یاد شده از حیث مراسمی که در تاروپود آن نهفته، به ویژه مراسم عقد و ازدواج فوق‎العاده به آداب و رسوم مردم شیراز در مراسم پیوندهای همسری نزدیک است. هنوز هم همان مراسم با تفاوت‎هائی در شیراز صورت می‎گیرد که این خود می‎تواند از معتبرترین ادله بر پدیدار شدن آن در این خطه از خاک ایران زمین باشد زیرا که پیوند در بافت آن نهفته است.

از دلائل دیگری که نشان می‎دهد تعزیه در دوره زندیه ایجاد شده نوشته صریح «کنت گوبینو» نخستین کسی که تعزیه را شناخته و آن را به وصف کشیده در کتاب معروف خود «دین‎ها و فلسفه‎‏ها در آسیای مرکزی» است که در حدود یکصد صفحه از کتاب عظیم خود را به این پدیده اختصاص داده و صراحتاً نوشته است « بیش از شصت سالی از عمر آن نمی‎گذرد و نه تنها در دورة صفوی به کلی از آن بی خبر بودند بلکه در اوائل قرن حاضر هم هنوز حائز اهمیتی نگردیده بود.» که با توجه توجه به سال‎های نگارش کتاب محرز می‎شود که حتی گوینده عقیده بر آن داشته که در زمان زندیه تعزیه خلق و ابداع شده. در کتاب موسیقی مذهبی ایران نیز نقل شده است. که: «محتملاً در ده سال اول سلطنت کریم خان زند 1163. 1193هـ.ق (1750-1779م) نمایش تعزیه در دربار متداول بوده است.» هنری ماسه در کتاب «معتقدات و آداب ایرانی، بدین صورت بیان مقال می‎کند که « فرانکلین،‌شاید نخستین کسی باشد که حوادث کوچه و بازار را وصف کرده است (جنگ بین سربازان امام حسین(ع) و سربازان ابن سعد، مداخله سفیر اروپایی در دربار خلافت یزیدی). این حوادث حد فاصل است بین دسته‎های عزاداری و نمایشات مذهبی.

نکتة حائز اهمیت دیگر اینکه به جز نوشتة فرانکلین و نام از شهر شیراز تا قبل از ترایخ آن نام از مراسم تعزیه در هیچ شهری برده نشده است و نصرا.. فلسفی به نقل از یک نسخه خطی زمان برگزاری تعزیه را به زمان کریم‎خان مربوط می‎داند. در کتب تاریخی از جمله «جانشینان کریم خان زند» تألیف «دکتر حسن خوب نظر» نیز نوشته شده که بعد از کشته شدن لطفعلی خان زند به دست اقا محمد خان تأثر عمیق مردم از این ماجرای غم‎انگیز و سفاکانه در مجالس تعزیه پدیدار شده بود و گاه لطفعلی خان زند را شهید تلقی کرده و در مجالس تعزیه به یادش می‎گریستند.

حسن مشحون در موسیقی مذهبی ایران نیز ایجاد تعزیه را در دوران زندیه تأیید می‎کند بنابر آنچه رفت این نکته را که جنبه احتمال داشته می‎توان قطعی تلقی کرد و آن اینکه «از زمان کریم خان زند چندین تعزیه نامه در فارس وجود داشته اما از آنجا که کاغذ آنها پوسیده بوده از متن‎هایشان نسخه‎برداری شده و دستنویس‎ها را به خاطر آن که نام خدا و معصومین دین رویشان نگاشته شده بوده (زیر دست و پا نیفتد) با آب شستشو دادند» و اما آیا این تعزیه‎ها در آن زمان کامل و از حیث ترکیب مطالب و تلفیق مضامین و متن اشعار و موسیقی و اجرا خالی از هر اشکالی بوده است یا خیر؟ می‎توان گفت: خیر. زیرا گام‎های اولیه در هر پدیده متحول هنری و اجتماعی به کمال نیست بالاخص که از نظر هانری ماسه و نیز متن نوشته فرانکلین برمی‎آید که تعزیه‎ها و دیالوگ‎های آنها شعر و نثر در آمیخته با یکدیگر بوده‎اند که بعداً راه کمال پیموده و با استعانت از ذوق و استفاده از فنون نمایشی ویژه آن و با بهره‎بری از پایبندی و علاقه قدرت‎های حاکم به نمودهای مذهبی و آیینی اوج خود دست یافته‎اند که این نیز امری طبیعی است. زیرا «تمدن‎ها برای بیان کنه احساسات خود، بازی‎ها، شبیه‎ها، تظاهرات و سرگرمی‎های اجتماعی ایجاد می‎کنند. عناصر تشکیل دهند این نمایش‎ها، از خود محیط قرض گرفته می‎شود. گاهی شخصیت‎ها از طبیعت و کائنات مانند آنچه در بین اقوام بدوی معمول است و گاهی از شخصیت‎ةای اساطیری که متکی بر احادیث و روایات انسانی می‎باشد مانند آنچه در تمدن‎های پیشینه‎دار تاریخ موجود بوده.» با پیوند عمیقی که با اعتقادات و علائق و عواطف دارند راه رشد و تکامل می‎پیمایند و در واقع «تعزیه در ‎آغاز عبارت بود از چند واقعه (اپیزود) پیوسته سست و نارسا همراه با تکخوانی‎های رثائی طولانی و متعاقباً چند گفتگو یا محادثه به ندرت عملی که به طور مستقیم با این نقش‎های قرائی یا سرایشی کاملاً ابتدایی مرتبط بود.»

تعزیه نمودی مذهبی، ملی، ایرانی و هنری

تعزیه نمودی صرفاً ایرانی است و بر مبنای ذوق ایرانی و اندیشه‎های مذهبی ایرانی و خصوصیات اقلیمی ایران ایجاد شده است. و کوچکترین شک و شبهه‎ای در این واقعیت وجود ندارد. زیرا اولاً چنانکه دیدیم فرانکلین که خود اهل اروپاست به تعزیه به عنوان پدیده‎ای جالب و در خور نقل و بیان و توضیح و تشریح می‎نگرد و دیده‎های خود را دقیقاً وصف می‎کند و در ضمن نوشته‎هایش چنانکه طبیعی است توجه به این دارد که آنچه را که جالب است و از دید اروپائیان می‎تواند قابل توجه باشد نقل کند. و خود صراحتاً در کتابش به این امر اعتراف می‎کند. ثانیاً نه تنها وی بلکه اروپاییانی هم که قبل از او به ایران آمده‎اند مراسم عاشورا را که از نظر آنها جالب و دیدنی و گفتنی بوده است، دقیقاً نقل کرده‎اند و این خود نکته‎ای حائز اهمیت است.

ثالثاً از همه بدتر اگر این پدیده از طریق کشورهای همجوار به ایران رسوخ کرده باشد یا باید از طریق شمال باشد یا جنوب. همسایگی ایران در دوران صفویه تا زندیه یا عثمانی است و حال آنکه در آنجا نه تنها تعزیه و پدیده‎های آنچنانی را بلکه سوگواری را به شیوة مرسوم در ایران کفرآمیز و الحادی تلقی می‎کردند و در نقاطی که جزو ایران و در قسمت‎های شمالی وشمال غربی بوده است نظیر قفقاز و تاجیکستان و ازبکستان پدیده‎هائی بدین وضع و با این خصوصیات وجود نداشته و ندارد و مدرکی هم از این حیث در دست نیست و اگر هم باشد جز به مراسم سینه‎زنی، زنجیرزنی، قمه‎زنی. سنگ‎زنی اشارتی ندارد و از طریق روسیه نیز خط سیری نه در دست است و نه از آن یاد شده و نه اثر و مدرکی وجود دارد و اگر از طریق جنوب باشد باید از راه هند به ایران نفوذ کرده باشد که این فرضیه به کلی منتفی است زیرا مراسمی که در هند برگزار می‎شود مراسمی است با عنوان «تعزیه» و نه با شکل و شباهت تعزیه ایرانی که البته آثاری از نحوه عزاداری و سینه زنی دوران صفویه و زندیه در آن دیده می‎شود و نام «تکیه» نیز در آن زمان به خانقاه تلقی می‎‏شده. پروفسور سید حسین علی جعفری که از محققین و نویسندگان برجسته هند است در مورد تعزیه‎داری در آنجا می‎نویسد که: «این نمایش به هیچ وجه نظیر نوع ایرانی که به صورت تئاتر تزیینی مذهبی جلوه‎گر می‎شود نیست.»

و هم او اشاره می‎کند که: تعزیه در هند دارای مفهومی متفاوت است.» و «و به بازآفرینی کوچک قبر امام حسین(ع) اطلاق می‎گردد. این قبرها در دسته روی‎های ماه محرم و تمهیدات متنوع نمایش که تداعی گوی واقعه کربلا هستند. بر دوش‎ها حمل می‎شود. مراسم تعزیه داری نخستین بار توسط تیمور لنگ معمول شد و این رسم را با جدیت رواج دادند که به تدریج مورد پسند توده‎ها واقع شد. امروز پس از گذشت سده‎ها تعزیه به صورت هنری زیبا درآمده. تعزیه‎ها از نظر طرح و اندازه با هم متفاوت هستند و در هر شهر خصوصیات خود را دارد به گونه‎ای که شخص می‎تواند به آسانی تعزیه مردم دهلیل را از اهالی لکنهو، حیدرآباد، کلکته و شهرهای دیگر تمیز دهد حتی دو نمایش از یک شهر به ندرت شبیه هم هستند.» «در هند تعزیه‎های متنوعی وجود دارد تعزیه‎هایی که در طول سال برای زیارت نگهداری می‎شوند و به ضریح موسومند، ضریح‎ها را معمولاً‌ از چوب، فلز، زرناب و نقره می‎سازند هر امام باره (زیارتگاه) تاریخی برای خود ضریحی مخصوص دارد، تعزیه را معمولاً از شاخه‎های نی، عاج، کاغذ و دیگر تکه‎های دست ساخت زیبای هنری می‎سازند. اندازه‎ها متفاوتند. بعضی کوچک و بعضی پنج تا شش متر بلندی دارند از گندم و جو تازه سبز شده و گیاهان مشابه که موجب مزید زیبایی می‎شوند نیز استفاده می‎شود و در مناطق کوهستانی تعزیه‎ای دیدم که از شاخه‎های درختان ساخته و با برگ‎ها و گل‎ها تزیین شده بود همه این تعزیه‎ها را در پایان مراسم روز عاشورا یا اربعین (مراسم چهلم) به خاک می‎سپارند.» که به خاک سپاری آن شباهت تامی با مراسم سینه‎زنی در شیراز در زمان زندیه که فرانکلین از آن یاد کرده وجود دارد. و«.. مراسم سوگواری به همراه دسته‎های سینه زن و زنجیرزن و دستجات مشابه مانند خود مذهب تشییع احتمالاً از ایران به شبه قاره هند انتشار یافته‎اند از شواهد تأیید کنندة این واقعیت قبیله‎ای است که هنوز خود را قزلباش و از بقایای حاکمیت قزلباش دورة‌ صفویه می‎نامند و زبان مادری آنها هنوز فارسی درباری است و جمله شیعه هستند.» و از جهانگردان هم نوشته‎ای که دال بر وجود تعزیه در هند کند تا کنون دیده نشده که البته بعداً حمله به هند و تسلط بر هند و وجود روابط تاریخی و فرهنگی و مذهبی خود از عوامل تقویت کننده و ایجاد کننده مراسم مذهبی بوده است. که ارتباطی به ایجاد تعزیه ایرانی ندارد در افغانستان نیز نشانی از تعزیه وجود ندارد در پاکستان نیز به همین گونه که«.. تکیه به معنی شبیه مقبره یا خیمه گاهی است که بر هر شهر بر حسب سنن و آداب و رسوم خاص خود ساخته می‎شده و به نسبت توجه و ابزار سازندگان آن گاهی کوچکتر یا بزرگتر، ارزان‎تر یا پر خرج تر است. به همراه هر دسته عزا یک تکیه هست که پس از پایان مراسم به خاک سپرده می‎شود.» در لبنان نیز اثری از تعزیه نیست بنابراین نفوذ آن از طریق جنوب یا کشورهای اسلامی دیگر از جمله عراق و سوریه نیز منتفی است. از آن گذشته اصولاً به علت انقلاب فرانسه و نیز انقلاب صنعتی انگلستان، مدت‎ها بود که انجام نمایشات مذهبی در اروپا در مجامع عمومی و میدان‎ها و کلیساها از میان رفته بود و تأثیر فوق‎العاده اجرای آنها بر جهانگردان و ذکر جزئیات مشاهداتشان بر همین مبنا بوده است و بس. زیرا تمدن صنعتی که اروپا را برگرفته بود جایی برای اینگونه پدیده‎های مذهبی و عاطفی باقی نگذاشته بود و آنچه هم بود از میان رفته بود. اگر گفته شود تأثیر نمایش‎ها موجب ایجاد تعزیه بوده است چنین نیست زیرا صرفنظر از آن که نمایش‎های مذهبی با نمایش‎های دیگر از هر حیث چه مضمون، چه نحوة اجرا، چه محیط، چه شرکت‎کنندگان و اجرا کنندگان و چه ابزار متفاوتند. اولین نمایشنامه‎هایی که به تقلید اروپاییان نوشته شده و فعلاً در دست می‎باشد یکی آثار نمایشنامه نویس معروف آذربایجان فتحعلی آخوند زاده است که وسیله میرزا جعفر قراچه داغی به فارسی ترجمه شده است که باید جزء آثار خارجی ایران به حساب آورد و دیگر نوشته‎های منسوب به پرنس میرزا ملکم خان ناظم الدوله می‎‏باشد. «از نخستین ترجمه‎هایی که موجب سبک خاصی در نثر فارسی معاصر شده است ترجمه تمثیلات یا نمایشنامه‎های میرزا فتحعلی خان آخوند زاده است. اصل این نمایشنامه‎ها را آخوند زاده در سال 1266 هـ.ق در تفلیس نوشته مترجم این نمایشنامه‎ها میرزا جعفر قراچه داغی است که در سال 1288 هـ.ق به ترجمه آنها پرداخته. نخست دو قطعه از آنها چاپ نموده و چون مورد اقبال عمومی قرار گرفته بود در سال 1291 قمری مجموعه آنها را که شامل پنج نمایشنامه است به طبع رسانده ظاهراً این مجموعه نخستین نمایشنامه‎هایی است که به نثر فارسی نوشته شده.» بنابراین نمایش‎های خارجی هم تا بدان حد نضج و گسترش و وجود نداشته که طبقه‎ای که بر پای دارنده وسازنده و پردازنده و اجرا کنندة تعزیه بود‎ه‎اند از آن اطلاعی داشته یا در پرداخت این پدیده زیبای آیینی و ملی سودی از آن برده باشند و در مورد اجرای نمایش هم «نقاش باشی که از شاگردان اعزامی به اروپا بود پس از بازگشت به ایران به امر ناصرالدین شاه تالار نمایشی در دارالفنون آماده کرد و یکی از نمایش‎های مولیر را به نام «گزارش مردم گریز» به معرض نمایش گذاشت و بدین ترتیب دیباچه تئاتر جدید در کتاب ادبیات و هنر نمایشی ایران به وجود آمد.» که با این وصف این نمایش‎ها در ایجاد و خلق تعزیه و گسترش و تکامل آن نمی‎توانسته‎اند موثر باشند. واقعیت این است که نکته‎ای که باعث شده کم و بیش اشاره شود که این نمایش‎ها تحت تأثیر نمایش‎های مذهبی اروپا قرار گرفته‎اند این بوده است که اولاً اروپائیان بعضاً فقط به خاطر تعصب قومی و نژادی، گاه فرهنگی ریشه‎های آن را به نمایش‎های مذهبی اروپا مربوط کرده‎اند. ثانیاً پدیده تعزیه امری طبیعی و عادی بوده که در طی ازمنه ایجاد شده و از پدیده‎های پاک و ناب ملی و مذهبی ایران بوده و نمی‎خواسته‎اند این حقیقت را بپذیرند که اثری صرفاً ایرانی است ثالثاً بسیاری از روشنفکران خام و سطحی نگر یا به خاطر نفس احساس حقارت نسبت به این پدیده که صبغه کامل مذهبی، ملی داشته و یا به خاطر پیوند دادن سنن خود به سنن و رسوم اروپایی این عقیده را دامن زده و مطرح ساخته‎اند. که صرفاً‌ مقایسه‎ای بیش نیست البته ایران در زمان صفویه و افشاریه و زندیه در چهارراه فرهنگی جهان قرار داشته و خواه و ناخواه این خود می‎تواند نقش مهمی در خلاقیت‎های این ملت کهنسال داشته باشد زیرا در تعزیه چنانکه گفته شد اثری از نمایش‎های آئینی و ملی و مذهبی سایر کشورها وجود ندارد و نه از چین و نه از هند و نه از عثمانی و نه روسیه نمی‎توان جای پایی درآن یافت و اگر آن رابعضی از خارجیان به نمایش‎های مذهبی کهن اروپا تشبیه کرده‎اند نمی‎توان این نمایش‎ها را ناشی از آنها شمرد، چه ملت ایران مانند سایر ملل در طی عمر دراز و طولانی و پر زیر و بم خویش دارای اساطیر و افسانه‎ها و پدیده‎ها خاص خویش است. و این خلاقیت‎ها است که به اسطوره‎های رنگ دیگری می‎زند و آنها را به گونه‎های متخلف نمایشی عرضه می‎دارد. هرچند سابقة اسطوره‎های آئینی و مذهبی ایران در ایران پیش از اسلام کم نیسیتند  که به همین خاطر است که گوبینو تعزیه را شاخه‎ای برومند از آن ریشة کهنسال نهفته در خاک زمان تلقی کرده است و معتقد است: از تراژدی‎های یونان عالی‎تر و برتر است»  و اصولاً «حاجت به گفتن ندارد که آخرین سال‎های قرن هجدمه در اروپا زمان مناسب و مساعدی برای اجرای نمایشنامه‎های مذهبی در میدان جلوی کلیساهای جامع نبوده است.» که بخواهیم تعزیه را پدیده‎ای متأثر از غرب بدانیم و می‎توان به سهولت این اعتقاد را پذیرفت که «تأثیرات فرهنگی دیگر ممالک آسیایی ایرانیان را با گرایش طبیعی که به هنر و شعر دارند بر آن داشته است که تجلی شاعرانه احساسات مذهبی خویش را به کسوت تئاتر درآورند امری که آن را باید جلوه‎ای دیگر از اصالت ادبیات ایران نسبت به دیگر اقوام مسلمان خاورمیان دانست و آنگاه این شیوه با بیان شاعرانه به سهولت در سنت ملی جا افتاده و برای نمایش اندیشه‎ها و آئین‎های سرزمین و حوادث تاریخی و افسانه حیات هزاران ساله ایران به مردم به کار آمده است.» و بر همین استدلال و بنا می‎توان به سهولت «.. آگاهیهایی را که ادوارد براون از دانشجویان ایرانی در انگلستان کسب کرده که به وی گفته‎اند این نمایش در اواخر قرن هیجدهم به تقلید از نمایشنامه‎های مذهبی اروپایی فراهم آمده.» رد و نفی کرد و آن را به حساب بی‎اطلاعی،‌عدم اتکاء به نفس، احساس حقارت کاذب دانشجویان به اصطلاح روشنفکر آن زمان در برابر غرب و پدیده‎های صنعتی دانست که متأسفانه هنوز هم نه تنها در مورد تعزیه بلکه در مورد بسیاری از پدیده‎های غربی می‎توانیم بارقه‎های آن را در رفتار و کردار بسیاری از روشنفکران معاصر ببینیم!

به هر حال متن تعزیه‎های نخستین و حتی تعزیه‎های کامل تر «شاید از نظر ادبی دارای ارزش فراوان نباشند ولی به خوبی معرف آثار دراماتیک ما به شمار می‎روند و می‎توان به آنها نام اولین تراژدی نمایشی ایران را اطلاق نمود» و بر این باور بود که « ایرانی همواره مرهون ذوق و قریحه لطیف خویش بوده و کمتر خواسته است که آثار این قریحه و ذوق را از زبان دیگران ادا کند»

به زبان دیگر روح ایرانی پیوسته در پی آن بوده است که در تمام مظاهر ادبی استقلال و هویت خاصی داشته و به هر چیز توجه می‎کند آن را به خود نزدیک ساخته و اثری از خود در آن بگذارد و از این روی از تقلید یا پوشیدن پیرایة دیگران، شانه تهی کرده است» از همین روست که بنجامین فرانکلین نیز در مشاهدات خود نوشته است که «وقتی شخص تعزیه ایران را دیده باشد می‎تواند بازی‎های تئاتر یونان قدیم را به تصور بیاورد و بداند که آن بازی‎هیا غریب چه اثری به خیالات حضار می‎دهد.» این را نیز یاد‎آور می‎شود که «از فراری که معلوم می‎شود به تدریج مرتب شده است هنوز هم سر و صورت درستی به هم نرسانیده فی الحقیقه تعزیه را یک نفر دفعتاً اختراع نکرده است.» و معتقد است که «قابلیت اهل ایرانی را در صنعت تعزیه به ظهور می‎رساند.» گفته می‎شود که از مدارک دیگر تأثیر اروپا در تعزیه ایرانی مقاله «در بازی تماشا و تماشاخانه» نوشته میرزا حبیب اصفهانی است که این مقاله چند سالی بعد از دورة کریمخان نوشته شده و سخن ما بر سر ایجاد و خلق و ابداع آن است نه تکامل آن که امری است جداگانه. اینجاست که روایتی را که از دورة کریم خان نقل می‎کنند مبنی بر اینکه یکی از سفرای خارجی با تشریح نمایش‎های مذهبی در اروپا، کریم خان را تشویق به ایجاد آن کرد می‎توان کاملاً بی پایه و اساس تلقی کرد و تعزیه را با همه ویژگی‎هایش پدیده‎ای ملی و ایرانی و مذهبی و مربوط به زمان کریم خان زند و نحت تشویق و حمایت او دانست. بالاخص در جائی خواندم که نسبت به خارجیان و نیات و اغراض آنها ابراز بدبینی و بی‎اعتمادی می‎کرد به نحوی که روزی نسبت به اصرار اطرافیان بر ایجاد رابطه بیشتر با آنها گفته بود که همه می‎دانند که آنها بسیار نیرنگ بازند و اگر با نفوذ و قدرت خود به نحوی بر ایران مسلط شوند اسلام را برمی‎اندازند و از بزرگان و سرجنبانان کسی را زنده نمی‎گذارند زیرا آنها «هند را با زیرکی گرفتند و فرزانگی نه زور و مردانگی» با چنین طرز تفکری چگونه می‎توان باور کرد که او به توصیه یک سفیر غیر مسلمان خارجی اقدام به این کار کرده باشد؟! با آمد و رفت‎هایی که در آن زمان میان فراس و گیلان و مازندران به لحاظ قاجاریان وجود داشت و بعد از زندیه می‎توان گفت مانند شیراز در شمال نیز مورد توجه و علاقه قرار گرفته است و به سرعت در سایر بلاد آن را پذیرا شده و گسترش داده‎اند ولی آنچه «توده‎ها را به پذیرش مشتاقانه همه این موضوعات برمی‎انگیخت، یعنی عاملی که واقعاً‌ بیش از هر عامل دیگر در انتشار تعزیه و پذیرش آن از سوی مردم بزرگترین تأثیر را داشت. اعتقاد، عشق غیرتمندانه و ارادت پایدار عوام به امامان و اعضای خاندان پیامبر(ص) و بالاخص شهیدان کربلا بود. در حقیقت مردم در انتظار اخگری بودند که باروت احساسات و عواطف آنها را منفجر سازد.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دوران قاجاریه

دورة قاجاریه را به وضوح و صراحت می‎توان دورة‌نضج، تکامل، توسعه و رشد کمی و کیفی تعزیه از جهات مختلف دانست. قدیمیترین نسخ تعزیه که مربوط به همین زمان است به وسیله خارجیان جمع‎آوری شده است و کاملترین و بهترین آنها «مجموعه خوچکو» می‎باشد.

وی در مقدمه یکی از کتبی خود (تئاتر ایرانی) Lethater persan که شامل ترجمه پنج تعزیه از تعزیه‎های ایرانی است نوشته که در سال 1933 در تهران بوده و در تعزیه‎های ایرانی است نوشته که در سال 1933 در تهران بوده و در تعزیه‎هایی که «طی دو هفته به هزینه میرزا ابوالحسن خان که در آن عصر وزیر امور خارجه بوده خوانده می‎شده حضور داشته است. وی در آن هنگام 29ساله بوده و ممکن است از چند سال پیش در ایران مقیم بوده به هر حال تاریخ قطعی و بدون تردیدی که می‎توان برای تدوین جنگ شهادت به دست داد دوران هشت ساله بین 1833 تا 1840 است گرچه ممکن است کتاب مذکور چند سالی پیش از این تهیه شده باشد.» این مجموعه که جنگ شهادت نام دارد سی و سه تعزیه را شامل می‎شود و خود می‎گوید «حسین علی خان خواجه که مدیر کارهای نمایشی دربار است این تعزیه‎ها را به من فروخته و به عنوان سراینده و مؤلف تعزیه نامه نیز شهرت دارد.» به علاوه وی می‎نویسد که «نسخه من از تمام مجموعه‎های دیگری که می‎شناسم کامل‎تر است و سی و سه تعزیه‎ دارا است» البته پنج تعزیه از این مجموعه تکراری است که در حقیقت شامل 28 تعزیه است به هر حال از مجموعه‎های کامل و معتبری است که هم اکنون در دست می‎باشد و با توجه به سال‎های اقامت او در ایران، قدیمیترین نسخ موجود در دست تلقی می‎شود زیرا به زمان فتحعلیشاه و اواخر دوران او متعلق است که در این مجموعه شهادت قاسم بن حسن(ع) برادرزادة امام حسین(ع) که فرانکلین از آن در دورة زندیه دیدار کرده نیز وجود دارد. البته نمی‎توان مدعی شد که این تعزیه عیناً همان است ولی از اینکه در دورة زندیه اجرا می‎شده نمی‎شود به سهولت چشم پوشید بعد از جنگ شهادت و خوچکو می‎توان از برزین Berzin مؤلف کتاب «مسافرت در ایران شمالی» در سال‎های 1842 و 1843م. نام برد که برابر 1258هـ1259هـ ق.و 1221 و 1222 هـ.ش است او می‎نویسد که «در حدود هشتاد مجلس و برای هر مجلس نسخه‎های متعدد وجود دارد. و «تعزیه خوانی جالب تبریز چیزی است که او فقط در تهران دیده بوده او می‎نویسد ایرانیان بسیار خوب بازی می‎کنند.» علاو بر این شادروان علامه محمد محیط طباطبائی در بارة نسخ تعزیه و قدیمی‎ترین آنها می‎نویسد که: «در تذکرة فلک المریخ که به روزگار فتحعلیشاه تدوین شده در ذیل نام یکی از شعرای مازندران او را تعزیه گو می‎خواند و این قدیم‎ترین جایی است که ذکری از این کار دیده‎ام». و نیز می‎افزاید: «که در کتابخانه یکی از دوستان در تهران مجموعة کهنه‎ئی از تعزیه‎ها وجود دارد که کاغذ آبی رنگ و شکل خط و مرکبش گواه است بر اینکه در دورة‌فتحعلیشاه نوشته شده و وضع ظاهری نسخه حکایت از این می‎کند که آن را مازندران به تهران آورده‎اند و در پایان نسخه تعزیه مسلم بن عقیل امضای مشهدی کریم طهرانی دیده می‎شود که شاید کاتب قسمت‎هایی از این مجموعه باشد. این مجموعه از تعزیه مسلم ابتدا می‎:ند به شام غریبان خاتمه می‎دهد به ترتیب طفلان مسلم، امام حسن، هفتاد و دو تن، مادر وهب،‌قاسم، عباس، علی اکبر، علی اصغر، ولی شهادت امام حسن در دنبالة آنها از مجموعه افتاده است سپس سر امام در خانوة خولی، اسرا در کوفه بارگاه یزید و شام غریبان در آخر آنها نوشته شده است در دو محل از یک صفحه این مجموعه رقم 1344 تنها و بی‎مناسبت نوشته شده که به قرینه خط و کاغذ و وضع خود مجموعه تاریخ تحریر آن نباید از این رقم سال عقب تر باشد.» در دورة قاجاریه به وضع متون تعزیه نیز توجهی در خور، کافی و کامل شده است و چه از لحاظ متن آنها چه نحوة اجرا و چه استفاده از لباس‎ها و ابزار و آلات موسیقی دگرگونی حیرت‎انگیزی پذیرفته است و کلیه خارجیان که آن تعزیه‎ها را دیده‎اند زبان به تحسین گشوده‎اند. اعیان و اشراف برابر برگزاری با شکوه‎تر از یکدیگر سبقت می‎گرفته‎اند و بنا به روایت گنج شایگان امیر کبیر به نصرالله اصفهانی ملک الشعرای عهد خود سفارش نمود که دوازده مجلس تعزیه بنگارد. و تعزیه‎های بسیاری از سرایندگانی در این زمینه به نام در دست است. بنا به قولی «در دورة قاجاریه تعزیه‎های دورة‌قبل بازسازی می‎شود و به 54 مجلس می‎‏رسد و در خور 6 مجلس دیگر بدان‎ها افزوده می‎شود. این شصت مجلس تعزیه از آغاز محرم تا پایان صفر روزی یک مجلس به نمایش درمی‎آمده مرحوم میرزا اسماعیل هنر جندقی اشعار تعزیه حضرت ابوالفضل و شبیه فرنگی را سرود و در تنظیم دیگر مجالس اهتمام ورزید.» که این روایت می‎تواند بسیار مقبول‎تر باشد از روایتی که نویسنده تعزیه در خور نوشته‎اند و قبلاً در رد آن مطالبی نگاشته شد.

ارزش و اعتبار تعزیه

« تعزیه چنان نمایش انسانی و جدی است که کل جوهرة اندیشه و عواطف مربوط به مرگ، خدا،‌و انسان‎های همنوع را دربرمی‎گیرد.» و گرچه خارجیان بیشتر از بعد هنری و نمایشی بدان نگریسته و مورد بحث قرار داده‎اند ولی این واقعیتی است که ما نه تنها آن را به عنوان هنری آئینی و ملی می‎نگریم، بلکه عناصر آن در کل همان است که هدف غائی مذهب تشیع را دربرمی‎گیرد چه «شیعه یا دارنده مذهب شیعه در انتظار تحقق حکومت حقه مبارزه می‎کند و در مقابل ستم می‎ایستد. مبارزاتی که شیعه در قرن‎های متوالی کرده از اینجا سرچشمه می‎گیرد،‌زیرا که تشیع مکتب مبارزه با غاصبان و بیدادگران است. تشیع مذهب مبارزه سازنده است، و هرگاه فرصتی پیاد کرده این مبارزه‎جویی را نشان داده است و پیدا شدن تعزیه یکی از جلوه‎های عالی و نمایشی این روح مبارزه است.» «نبوغ مردم هنرمند و اعتقاد روحانی و معنوی آنان ریشه تعزیه ایرانی است. تعزیه را نباید با تئاثر یکی دانست و با آن مقایسه و تشبیه کرد تئاتر غایب فکر زمینی و ناسوتی دارد. اما تعزیه یک نمایش آئینی،‌ یک نمایش مذهبی است، هدف، لاهوتی و اجر و پاداش اخروی و آن جهانی است. علمای مسیحی از دیدگاه خود به تعزیه را ستایش می‎کنند و ما معنویتی را که می‎آفریند. یکی از مهمترین ارزش‎های تعزیه از نظر ما تقویت روح ملیت و وحدت ملی است زیرا شخصیت حضرت سید الشهداء علیه‎السام برای هر ایرانی مظهر ملیت است و محور اراده خالصانه به آن حضرت است، همچناکه تشیع به طور کلی عامل مهم وحدت ملی ایرانیان بوده و هست.»

تعزیه از پدیده‎های شگرف و نادری است که به علاوه توانسته است موسیقی اصیل و عمیق ما را نیز حفظ کند. «علاقمندان به موسیقی، چون فهمید‏‎ه‎اند با این هنر بهتر می‎توانند مردم را تحت تأثیر قرار دهند کم کم آن را در عزاداری وارد کرده و اهل مذهب هم بدین وسیله نتیجه بهتری گرفته‎اند مخالفت نکرده به طور کلی صدای خوش که از حنجره آدمی بیرون می‎آید در نظر علمای شرع هم پسندیده است آنها آواز خوش را گوش می‎دهند و لذت می‎برند پس از خواندن آواز مانعی نداشته ولی کم کم نقاره خانه هم وارد این دستگاه شده و کار به جایی رسید که چندی دسته موزیک نظامی هم جزو لوازم کار گردید تا روش و جلال تعزیه را تکمیل کند و در دسته‎ها آلاتی از قبیل قره‎نی و شیپور، طبل جنگ به کار برده شد و موسیقی که در جای دیگر مقامی نداشت در این معرکه راهی برای جلوه‎گری باز کرد.» و کار موسیقی در تعزیه به جایی رسید که از موجبات حفظ نغمات ملی به شمار آمد و مخصوصاً نقش بزرگی را در تربیت آواز خوان‎ها به عهده گرفت چنانکه مهمترین خوانندگان ما در مکتب تعزیه پرورش یافته‎اند.» «زیرا موسیقی از راه آواز نقش بزرگی بر عهده داشت زیرا خواننده خوش آواز بهتر می‎توانست در دل تماشاچیان و عزاداران تعزیه رخنه کند». »بداهه پردازی در اجرای تعزیه از عوامل بسیار مهم تئاتر است که ویژه تعزیه است و نیز اعتبارات هنری و تکنیکی از جمله اجرای آن در فضای باز و درآمیختن تعزیه خوان با شنونده و بیننده هماهنگی خاص زمان در بسیاری از لحظات و استفاده از حداقل ابزار عادی و معمولی در پرداخت آن و محتوای غنی اخلاقی و مذهبی که دربردارند و زمزمه گر بسیاری از حوادث تاریخ می‎باشند به هر حال برای جویندگان تاریخ هنر و کسانی که با تئاتر سروکار دارند تعزیه را انگیزش آرمان‎ها و تجارب نوین تئاتری خبر می‎دهد. هنوز هم دست‎نوشته‎های فراوانی از تعزیه هست که در صندوق‎های قدیمی رنگ می‎بازند باید چیزهای فراوان از آنها بیاموزیم.»

تاریخ پیدایش اسرائیل


تاریخ پیدایش اسرائیل

پس از اینکه قیومیت انگلیس بطور رسمی پایان پذیرفت, صهیونیست ها پادگان ها و مقامات کشوری انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستین بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستیارش روشن ساخت که هیچ کس نمی تواند با برنامه های صهیونیستی مخالفت نماید و به سرعت گرفتار خشم و تنبیه مقامات صهیونی می گردد. کشتار دسته جمعی دیر یاسین و عین الزیتون و صلاح الدین در آوریل 1948 کشتار های آگاهانه ای بود به منظور اخراج فلسطینیان از راه ترور و وحشت.

در اواخر قرن نوزدهم آئین ناسیونالیستی (1) سراسر اروپا را فرا گرفته بود. بعضی از یهودیان نیز تحت تاثیر این آئین به این نتیجه رسیده بودند که روابط به اصطلاح نژادی که میان یهودیان موجود است یک "ملیت" یهود می سازد و در نتیجه این به اصطلاح "ملت یهود" حقوق ملی عادی اعطا می کند. از جمله این حقوق ملی, حق زندگی جداگانه و حق تاسیس یک دولت یهودی را نام می بردند. استدلال این گونه یهودیان بدینگونه بود که اگر ملت های دیگر اروپایی موفق شده اند بال قدرت خود را در آسیا و آفریقا بگسترند و بر امپراطوری های خود قسمت های وسیعی از این قاره ها را بیافزایند, قوم یهود هم دارای همین حق است. در نتیجه فکر تشکیل یک حکومت خود مختار در فلسطین که یهودی ها آن را به دلیل زندگی موسی و سلیمان سرزمین آبا و اجدادی خود می دانستند برای اولین بار در سال 1882 پا گرفت. با آنکه اروپا از کمک به این ماجرا دریغ نمی ورزید ,اقدامات اولیه استعمار یهود در فلسطین سرانجام موفقیت آمیزی نیافت و علی رغم کوشش هایی که در سالهای 1882-1897 انجام گرفت, یهودیان کمتر جذب فلسطین شدند و قسمت اعظم آن ها به آرژانتین و ایالات متحده مهاجرت کردند. برنامه یهودیان عملا به شکست انجامید.برای ریشه یابی علل شکست طرح اولیه , نخستین کنگره صهیونی (2) در اوت 1897 در بازل سوئیس تشکیل شد. ریاست این کنگره را تئودور هرتزل بعهده داشت. هدف اصلی و اساسی صهیونی که در کنگره بازل اعلام شد این بود:"هدف ما ایجاد کانون برای خلق یهود در فلسطین است. این کانون باید به وسیله حقوق عمومی تضمین و حمایت گردد."باید دانست که از زمانی که برنامه بازل در سال 1897 تدوین گردید تا هنگام تنظیم برنامه بالتیمور که در سال 1942 انجام یافت؛ صهیونیست ها همیشه تعبیر غیر صریح "کانون" را بر لفظ صریح "دولت" ترجیح داده اند. دلیل این ترجیح آن است که لفظ "دولت" بدون شک موجب می شد مخالفتهایی در محافل مختلف برانگیخته شود. در پایان کنگره؛ هرتزل در دفتر خاطراتش اینطور می نویسد: "اگر بخواهم کنگره بازل را در یک جمله خلاصه کنم (والبته این کاری است که علنا نخواهم کرد) باید بگویم که در بازل من دولت یهود را بنیان نهادم. لکن اگر این مطلب را امروز اعلام کنم همه مردم مرا دست خواهند انداخت. در ظرف 50 سال آینده محققا دیگر بر کسی پوشیده نخواهد ماند.برای استعمار فلسطینیان, یهودیان سرمایه دار بسیج شدند و با سرعت هرچه تمام تر وسائل برای یک استعمار و یک یورش تمام عیار مطابق نظم و قاعده تشکیل گشت."تراست کوهرنیال یهود (1897) ,کمیسیون استعمار, کولونیزاسیون (1898), صندوق ملی یهود (1908), دفتر فلسطین (1908) و کمپانی برای رشد و توسعه زراعی در فلسطین (1908) از نخستین ابزارهایی بودندکه سازمان های صهیونیستی بنیان نهادند.

فعالیت های دیگری نیز در حال انجام بود. لابی صهیونیستی مدام در حال رایزنی با انگلستان بود تا اجازه دهد یک مستعمره نشین صهیونیست خود مختار در شبه جزیره سینا مستقر گردد اما این فعالیت ها بی نتیجه ماند. چرا که دولت انگلیس می ترسید با حضور صهیون ها در آن جا اغتشاش پیش آید که به ضرر دولت بریتانیای کبیر تمام می شد. مقارن با شروع جنگ جهانی اول , استعمار صهیونی فلسطین پس از 30 سال کوشش و فعالیت پیشرفت بسیار کمی داشت و صهیونیست های مقیم فلسطین اقلیت بسیار کوچکی را تشکیل می دادند و تنها شامل یک درصد جمعیت یهود در سراسر جهان بودند. فعالیت صهیونیست ها هم ترس و هم مخالفت یهودیان دیگر را برانگیخت. این دسته از یهودیان راه حل مسئله یهود را خود مختاری در سرزمین فلسطین نمی دیدند و خواهان در هم آمیختن یهودیان با مردم اروپا و ایالات متحده بودند.یهودیان فلسطین حتی 8 درصد کل جمعیت فلسطین را هم تشکیل نمی دادند و به زحمت 2.5 درصد از زمین های فلسطین را در تصرف داشتند. با شروع جنگ جهانی دور نمای تازه ای برای صهیونیست ها ترسیم شد. جنگ جهانی اول عامل اتحادی شد که در سال 1917 میان امپریالیسم بریتانیا و استعمار صهیونی برقرار گردید. این اتحاد در طی 30 سال بعد از 1917 دروازه های فلسطین را بر روی مستعمره نشینان صهیونی باز کرد و زمینه را برای خرید و غصب املاک خلق عرب فلسطین و اخراج آنها مهیا ساخت و دست آخر مقدمات ایجاد دولت استعماری صهیونی را در سال 1948 مهیا ساخت. بخش عمده ای از فلسطین تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود. گرچه این امپراطوری نیز غیر مستقیم اهداف و منافع انگلستان را تامین می کرد.در بهار 1916 با فعل و انفعالات کشور ها و کم و زیاد شدن قدرت ها, موافقت نامه های سری بر سر تقسیم سرزمین های عثمانی میان انگلیس, فرانسه و روسیه تزاری تنظیم گردید. این عهد نامه مقرر می ساخت که بخش اعظم فلسطین باید بین المللی شود. انگلیس که ضعیف شده بود با این توافق سخت مخالفت می کرد و با حمایت از صهیونیست ها می خواست از نفوذی که آنها در ایالات متحده و فرانسه داشتند استفاده کند و مسئله قیومیت بین المللی فلسطین را منتفی سازد. دائما به گوش صهیونیست ها می خواند که باید به بسط برنامه استعمار در فلسطین پرداخت. در آغاز صهیونیست ها بصورت گروه های کوچکی به فلسطین وارد می شدند و اهداف سیاسی, استعماری خود را در زیر پرده ی انگیزه های مذهبی یا انسانی مخفی کرده بودند. در این هنگام اعراب فلسطینی می پنداشتند که این مهاجران زائرانی هستند که تمایلات مذهبی آنها را به "ارض مقدس" کشانده و یا پناهندگانی هستند که پس از تحمل زجر و شکنجه از اروپای شرقی رانده شده اند و در جستجوی پناهگاهی در فلسطین هستند. نتیجه این شد که اعراب فلسطین از این گروه ها صمیمانه و برادرانه استقبال کنند.شیوه رفتار مهمان نوازانه اعراب کم کم جای خود را به سو ظن و ناراحتی داد. اخراج مرتب زارعان و کارگران همچنین تحریم محصولات اعراب تنفر عمومی را برانگیخت, اما هنوز اعراب متوجه جنبه ناسیونالیستی و سیاسی برنامه بسیار وسیع صهیونیست ها نشده بودند.انگلیس پس از آن که از کارهای ابتدایی فارغ گردید در تاریخ 2 نوامبر 1917 با صدور "اعلامیه بالفور" خط مشی سیاسی خود را بطور رسمی روشن ساخت. در این اعلامیه انگلیس متعهد می شد که از استقرار یک کانون ملی یهود در فلسطین حمایت کند. صهیونیست ها هم بیکار نبودند. از کنفرانس صلح تقاضا کردند تا قیومیت فلسطین را به بریتانیا بدهد. همچنین انگلیس یک یهودی را به عنوان کمیساریای فلسطین انتخاب کرد. سازمان جهانی صهیونی را به عنوان" آژانس یهود" به رسمیت شناخت و دروازه های فلسطین را بر روی مهاجرت وسیع صهیونیست ها گشود و به اعتراضات اعراب توجه نکرد. همچنین انگلستان در فلسطین امتیاز بهره برداری از اراضی خالصه را به مستعمره نشین های یهودی واگذار کرد و از موسسات کاملا تازه ی" کانون ملی" حمایت کرد و به جماعت یهود اجازه داد مدارس مخصوص خود را تاسیس کنند و سازمانی به نام" هاگاتا" ترتیب دهند.در 9 دسامبر 1917 بیت المقدس (اورشلیم) توسط انگلیس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را کمی باز کرد. از این دوره به بعد است که فلسطین صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهیونیست ها می گردد. فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد.در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.در طی 30 سال قیومیت انگلیس جماعت مستعمره نشین های صهیونیست 12 برابر جمعیتی شدند که در 1917 در فلسطین بودند. این جماعت با حمایت و عنایت بریتانیا موسسات مخصوص خود را بسط داده سازمان نظامی کاملی فراهم آورد. صهیونیست های پولدار زمین های فلسطینیان را به چند برابر قیمت از آنها می خریدند و در این راه از دلال های ایرانی و عربی استفاده می کردند. (برای مثال سید ضیا عامل کودتای 1299 پس از متواری شدن از ایران به فلسطین رفت و به کار خرید زمین برای صهیون ها مشغول شد)البته انگلیس پیش خود حساب می کرد که این همکاری منافعش را نیز در بر دارد. از این جهت هر بار که صهیونیسم سعی می کرد جنبش ایجاد یک دولت را تسریع کند دست به حمله متقابل می زد و چوب لای چرخ این کار می گذاشت. جنگ دوم جهانی رو در رو شدن دو طرف را تسریع کرد و موجب شد اتحاد انگلیس-صهیونیست به هم بخورد. در سال 1945 استعمار صهیونیستی فلسطین که 30 سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود در جستجوی حامی قدرتمند تری برآمد . برای اینکار ایالات متحده امریکا گزینه مناسبی بود چرا که جمیع شرایط را دارا بود. سر انجام در 29 نوامبر سال 1947 سازمان ملل متحد رای به حمایت از دولت استعماری صهیونی در فلسطین را داد. اعراب فلسطین در اثر 30 سال قیومیت انگلیس آنقدر ضعیف شده بودند که آمادگی مقابله و مقاومت در برابر حمله جماعت صهیونیست را نداشتند. این جماعت علاوه بر اینکه سازمان یافته و مسلح شده بودند ,از پشتیبانی جامعه بین المللی آمریکایی-اروپایی نیز برخوردار بودند. آلمان نیز کمک های اقتصادی وسیعی به دولت صهیونیستی به عنوان غرامت کرد. (حال شاید بفهمیم که صهیونیستها با بزرگ کردن کشتار یهودیان توسط هیتلر چه هدفی را دنبال می کرده اند).مطابق برنامه ای که هرتزل در سال 1897 تنظیم کرده بود باید "خلقی را که بر اثر نداشتن کار از همه چیز محروم است به ماورا مرز سوق داد". در سال 1919 هم وایزمن ایجاد کشور یهودی نشین را توصیه کرد و گفت باید در فلسطین همان قدر یهوی باشد که در انگلستان انگلیسی است. هدف صهیونیسم غیر عربی کردن فلسطین بود تا بتواند آنرا صهیونی کند. بعد از سال 1948 و علنی شدن تشکیلات صهیونیسم و دولت آن ,فلسطین به دو بخش امنیتی و غیر امنیتی تقسیم گردید که 90درصد اعراب در مناطق امنیتی به سر می برند. از سال 1948-۱۹۵۳ سلسله قوانینی تصویب شد که مرحله ی جدیدی از استعمار نوین را نوید می داد. محروم شدن مالکان از زمین های خود توسط محاکم و دادن زمین های آنان به یهودیان بدون حق تجدید نظر برای فلسطینیان از این نوع قوانین بود. پس از اینکه قیومیت انگلیس بطور رسمی پایان پذیرفت, صهیونیست ها پادگان ها و مقامات کشوری انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستین بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستیارش روشن ساخت که هیچ کس نمی تواند با برنامه های صهیونیستی مخالفت نماید و به سرعت گرفتار خشم و تنبیه مقامات صهیونی می گردد.کشتار دسته جمعی دیر یاسین و عین الزیتون و صلاح الدین در آوریل 1948 کشتار های آگاهانه ای بود به منظور اخراج فلسطینیان از راه ترور و وحشت. به مثال های قبل باید قتل عام های شهر ها و دهکده های:" ایکریت(1953),عفر قاسم(اکتبر 1962) ,عکا(ژوئن 1956),غزه و خان یونس را نیز اضافه کرد. انگلستان (که باز از در دوستی با صهیون ها درآمده بود) به همراه فرانسه و صهیونیست ها در سال 1956 به مصر حمله کرد. که در شش تصمیم جداگانه از سوی سازمان ملل محکوم شد. صهیونیست ها بیکار نبودند و هر از چند گاهی به فلسطینیان حمله می کردند. حما(آوریل 1961),غلپیه و غزه در دسامبر 1955 و مارس 1962 از این حملات بودند.شورای امنیت هم این حملات را محکوم می کرد!!فاصله سال های 1917-1948 را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد. در سال 1936 فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که 174 روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.در پایان اکتبر و اوایل نوامبر سال 1956 دولت صهیونی از فرصت استفاده کرد و در هنگامی که فرانسه و انگلیس به مصر حمله کرده بودند قسمتی از صحرای سینا و حاشیه نوار غزه را اشغال کرد و در مقابل درخواست های مکرر سازمان ملل مبنی بر پس دادن زمین های فلسطین و مصر می گفت این نواحی جزو قسمت تاریخی و میراث ملی صهیونیست هاست و تازه ادعا می کرد این سرزمین های اشغال شده فقط قسمت کوچکی از سرزمین اسرائیل است. در سال 1964 با ایجاد سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) , فلسطین وارد دور تازه ای از حیات خود شد.

گوشه ای از تاریخچه تشکیل اسرائیل را گفتیم.ماجرای جنگ های اعراب و اسرائیل,تشکیل حماس, قراردهای های صلح اسلو و کمپ دیوید,تشکیل مجلس و دولت فلسطینی باشد برای وقتی دیگر...

پاورقی ها:

1-ملیگرایی

2-صهیون نام کوهی است در فلسطین که در غرب آن را صیون میخوانند و چون صهیونیسم اثیره غرب است در نتیجه این تلفظ بیشتر رواج دارد.


اسرائیل، تنها حکومت برخواسته از دین یهود که ارض مقدس را در سلطه خود دارد، چگونه پا به عرصه وجود گذاشت؟ در میان میلیونها عرب مسلمان و متعصب و میلیونها مسیحی قدرتمند اروپایی و آمریکایی، چگونه این دژ یهودی سر برافراشت و میعادگاه مذاهب اولوالعظم را از آن خود کرد؟

صهیونیسم، ایدئولوژی شوونیسمی و مذهبی (کلریکالیسمی) اسرائیل که تاریخ این کشور مرموز و قدرتمند را می سازد، کلید جواب سؤالات ماست به واسطه این ایدئولوژی آرمانگرا و تاریخی ماهیت حکومت اسرائیل و شرایط جهانی سیاسی- اقتصادی که این کشور در بطنش پرورش یافت، بر ما آشکار می شود. تاریخ صهیونیسم مرور قوانین کاپیتالیسم جهانی است و گره گشای روابط اقتصادی قدرت های برتر جهان که در هاله ای پیچیده و مبهم از رنگ و لعاب های ملی- مذهبی و یا ایدئولوژیکی در هم تنیده شده است. صهیونیسم کتاب راهنمای اصول انعطاف پذیر سیاست است، چرا که سیاستمداران تنها منافع همیشگی دارند، نه دوستان همیشگی! و بالاخره صهیونیسم الگوی جامعه شناسی قوم یهود است، مومنینی متعصب، جوامعی به شدت بسته و محدود به خود و یهوه صبا یموت (خدای مخوف وسخت گیر وجزم اندیش عهد عتیق) که حتی در روزگار مرگ خدا (به قول نیچه) به حیات خود ادامه داد و اینک نیز در میان قوم بنی اسرائیل (صرف نظر از هر مکانی که در آن زندگی می کنند) حی و حاضر است. یوری ایوانف در فصل اول کتاب به مبانی فلسفی و تاریخی اندیشه صهیونیسم می پردازد. و در این راه از افکار بزرگان و اندیشمندان بنیان گذار صهیونیسم سود می برد، مردانی چون تئودور هرصل- مارتین بابر- ناهوم ساکالو- احدها آم- آرون و ایزمن و... که هر یک به نوبه خود بخش عظیمی از اندیشه صهیونیسم را ساخته و پرداخته، کرده اند. اهداف این ایدئولوژی (که ماهیت حقیقی آن را دربرمی گیرد و نمایشگر بانیان قدرتمند و متنفذ آن است) در همین ابتدای کار از شیوه های تبلیغاتی و توجیحی آن جدا می شود و در دو شاخه موازی به پیش می رود ( همان گونه که بنیان گذاران آن چنین مراحلی را طی کردند). سرمایه داران قدرتمند یهودی که به واسطه پیوستگی قوم یهود در سراسر جهان شبکه ای منسجم و کارآمد از هم کیشان خود را به سهولت در چنگ خویش داشتند و از نیروی فکری و مادی و مالی آنان حداکثر بهره کشی را می کردند به تدریج پس از چندین قرن خود را در مقابل شرایطی یافتند که پیوستگی قوم یهود را زیر سؤال می برد و با گسستن پیوندهای احساسات قومی- مذهبی و نژادی یهودیان در جهان، قدرت فائقه آنان را در رهبری این بلوک عظیم و سازمان یافته سرمایه به شدت تضعیف می کرد. جماعت های یهودی (متانسب با تعاریف ماکس وبر از مفاهیم جامعه و جمعیت) کم کم دست از زبان عبری برمی داشتند و در محیط و کشور محل سکونت خود حل می شدند. پذیرفتن زبانهای جدید و ازدواج با ساکنین غیر یهودی (مثلاً در آلمان یا انگلستان) بحران سرمایه های اجتماعی- فرهنگی بلوک یهودیان را وارد مراحل جدیدی می کرد و کلیمیان ثروتمند و شرکای غیر یهودی متنفذشان را پیش از پیش نگران می ساخت. جهان نوین، پس از گذار از مرحله فئودالیسم به عصر سرمایه داری هرگز نمی توانست از چنین شبکه قدرتمند- منسجم و بسیار ثروتمند جهانی چشم بپوشد، گواینکه بارشد ارتباطات و طراحی مفاهیمی چون پلورالیسم سیاسی و دینی و البته اجتماعی و دولت ملی (که اجازه مشارکت آزاد و تمام کمال را به اقلیت یهودیا می داد و احساس اقلیت بودن و روح قومیت سامی را از آنان گرفت) ناخواسته به تضعیف و اضمحلال این شبکه یاری می رساند. در چنین حال و هوایی بود که صهیونیسم متولد شد و برای احیای قوم جهانی یهود قیام کرد. صهیونیسم از همان نطفه تولد خویش چیزی جز ابزار بازسازی تسلط یهودیان ثروتمند و قدرتمند به شبکه از هم گسیخته و پراکنده یهودیان جهان نبود. صهیونیسم به دنیا آمد تا دیوار حصار را دوباره در میان یهودیان و غیر یهودیان برپاکند و این جریان های عظیم سرمایه های مالی- اجتماعی و البته سیاسی را دوباره به هم پیوند زند. اصالت خون یهود (که تنها از طریق مادر حفظ می شود)، تعصبات مذهبی، برتری طلبی های قومی و گتوهای اجتماعی و اقتصادی دوباره از نو زنده شدند و در عرض کمتر از یک قرن به حکومت راست گرا و افراطی اسرائیل تبدیل گشتند و در پی افسانه (آرزوی کلیمیان برای بازگشت بر ارض موعود) نظریه پردازان صهیونیسم رودی خروشان از دلایل تاریخی و توجیهی دروغین به راه انداختند تا برادران هم کیش خود و مردم تمام جهان را به فریبند. نام این اندیشه نیز بر اساس خط مشی برگزیده شده است. صیون یا صهیون نام کوهی است در اورشیسم که هیکل یا معبد بنی اسرائیل بر آن ساخته شده بود، لذا معنی لغوی صهیونیسم، هواخواهی از اصول تمرکز دادن بنی اسرائیل است در فلسطین بر این اساس تاریخ تولد صهیونیسم به قرنها قبل باز می گردد. حال آنکه این اندیشه در اواخر قرن 18 متولد شد، در قرن نوزدهم پا گرفت و در قرن بیستم به بار نشست. یوری ایوانف، محقق و مؤلف کتاب پس از بررسی اصول حقیقی و پرداختن به عملکردهای صهیونیستی و جدا ساختن این اهداف از افکار و فلسفه های تبلیغاتی آن، به نقد و ابطال تک تک این افسانه ها میپردازدو دلایل سیاسی روانی و جامه شناختی ساخته و پرداخته شدن هر یک از این افسانه ها را با توجه به شرایط جهانی و موقعیت یهودیان جهان توضع می دهد. هنگامی که در مرحله بعد نویسنده ساختارهای کنگره یهود تراست اقتصادی یهود- سازمان جهانی صهیونیستها و... دیگر تشکیلات جهانی صهیو نیستی را توضیح می دهد و نحوه تعامل این سازمان ها را همچون پیکری واحد با قدرتهای اول جهان به نمایش می گذارد، مطالعه دقیق اصول ایدئولوژیک توجیهی و انعطاف پذیر فصل اول خود را نشان می دهد و چگونگی انطباق اندیشه صهیونیستی را با شرایط روز و نیازهای وقت آشکار می کند. در حالی که اهداف در جای خود با قدرت حاضر هستند ما صهیونیسم را در کنار تزار روسیه- نخست وزیر انگلستان- رئیس آمریکا و از همه جالب ترهمگام با فاشیسم آلمان وایتالیا می یابیم!!! رقابت شبکه های قدرتمند وثروتمند یهودی (که متناسب با اقامت درآلمان- انگلستان- فرانسه یا آمریکا ازمنافع شاخه خود دفاع می کردند) وشرایط جهانی (که درپی رونسانس وانقلاب صنعتی با سرعتی بسیار بالا به سوی تغییر وتحول می تاخت) چنین انعطاف پذیری ایدئولوژیکی را می طلبید. درسیرچنین روند پرپیچ خم وطولانی است که ما چرخش صهیونیسم از سوی انگلستان و برتری یافتن یهودیان ثروتمند وسرمایدار مقیم آمریکا (در پی دو جنگ جهانی وتوفیق یافتن آمریکا در جهان) را می بینیم وروابط مخفیانه سازمانهای صهیونیستی را با آلمان نازی مورد مطالعه قرار می دهیم وانگیزه های طرفین را (که در ظاهر دشمن خونین یکدیگرمحسوب می شدند) بررسی خواهیم کرد. این که چرا کشتار وآزار یهودیان توسط آلمان نازی مورد حمایت صهیونیسم ها بود و سازمانهای امنیتی اس-اس یا گشتاپو بر اساس چه منافع اقتصادی- سیاسی و ژئوپولیتیکی با سازمانهای امنیتی صهیونیستی واقع در فلسطین همکاری بی چون و چرا می کردند و یهودیان را مستقیماً به فلسطین منتقل می کردند یا در اردوگاههای کار اجباری ( به اصطلاح) آموزش می دادند!!! اینکه چرا انگلستان، سرزمین مادری اولین سازمانهای صهیونیستی از مهاجرت یهودیان به فلسطین جلوگیری کرد و به واسطه کدام فشارهای اقتصادی و سیاسی و از جانب کدام جریانها و کشورها سرانجام تسلیم شد و شرایط را برای تشکیل حکومت اسرائیل در فردای پایان جنگ جهانی فراهم ساخت و... صدها سؤال مکاشفه آور و بحث برانگیز در باب ماهیت حکومت اسرائیل و سیاست های داخلی و خارجی آن را می توانیم در این بخش بیابیم. تیز هوشی رهبران صهیونیست که در هر نقطه و هر لحظه منافع خویش را به درستی تشخیص می دادند و از میان دریایی از آتش و خون و دسیسه راه خویش را می یافتند بیش از همه چیز در این میان جلب توجه می کند و انسجام بی مانند جهانی و عملکرد دقیق و منسجمشان هر مؤلف و محققی را تحت تأثیر قرار می دهد. در کنار آن از بحث ها و تحلیل های دقیق یوری ایوانف از منافع متنوع و فراگیر قدرت های جهانی که در فصل مشترک خود منجر به تأسیس اسرائیل در ارض مقدس گشت نیز نمی توان به راحتی عبور کرد، انگیزه هایی همانند نفوذ در خاورمیانه و تسلط بر منافع نفتی- انسجام مجدد بلوک قوم جهانی یهود و سودآوری میلیاردی آن برای کمپانیهای قدرتمند- جدا کردن کارگران یهودی از اندیشه های رادیکالیستی و چپ گرایی که در قرن نوزدهم و بیستم در اوج قدرت خودبه سرمی برد و....

سرانجام در فصل سوم نویسنده به توضیح و تشریح ساختار جهانی یهود بعد از تشکیل حکومت اسرائیل می پردازد. و دگردیسی این سازمانهای جهانی و ملی اسرائیلی را تشریح می کند. دگردیسی و تبدیل شدن از سازمانهای انقلابی برای تشکیل اسرائیل به سازمانهای به شدت راست گرا و محافظه کار برای حفظ اسرائیل. هر چند تعداد بسیاری از این سازمانهای محافظ و نگهبان نه پدران معنوی اسرائیل بلکه فرزندان خلف آن هستند که پس از تشکیل اسرائیل پا به عرصه وجود گذاشته اند. اسرائیل و صهیونیسم واقعیتهایی هستند ملی- مذهبی- اقتصادی و جهانی!!! برای مبارزه با این هیولای چند سر باید این وجوه متنوع و فراگیر آن را به درستی شناخت و از نقاط ضعف- تضادها و شکاف های آن پرده برداشت؛ تضادهایی مانند رویارویی احزاب مذهبی یا سکولار در اسرائیل، شکل گیری اختلافات طبقاتی و تضاد منافع، بروز مشکلات قومی میان اشک نازیها ( یهودیان اروپایی تبار) و سفاردینها (یهودیان آسیایی تبار)، تقابل دولت رفاه و ساختار کیبوتس در مقابل نئولیبوالیسم بازار آزاد و تجارت جهانی که همگی بر دولت حداقلی تأکید دارند و... از جمله این شکاف ها هستند.

در این راستا شناخت اهرمهای اقتصادی- سیاسی- تبلیغاتی و اجتماعی صهیونیستها که در فصل سوم باز شمرده شده، راهنمایی ارزشمند و الگویی مناسب برای تحلیل سیاست های داخلی و خارجی اسرائیل و قدرت های جهانی به شمار می رود.


تعریف صهیونیسم

واژه صهیونیسم به صهیون که کوهی در قدس است نسبت داده می‌شود، بعد از آن این نام بر قدس نهاده شد و سپس تمام فلسطین به این نام خوانده شد، بعد از این هم نام یک جنبش سیاسی شد که هدف از آن تحقق اندیشه سیاسی برپایی دولت مستقلی برای ملت یهودی بود.

هرتزل در اولین کنگره یهود که در سال ۱۸۹۷م. برگزار شده بود گفت: صهیونیسم در واقع «حرکت ملت یهود برای رسیدن به فلسطین است»

برخی دیگر از یهودیان از آن به‌عنوان «جریان آزادی‌خواهی ملی یهودیان» نام بردند.[۷]

مضمون اندیشه صهیونیستی بازگشت به سرزمین موعود و برپایی دولت یهودی بر آن است.

اصل این اندیشه به عصر آوارگی و پراکندگی یهودیان به‌دست بابلی‌ها یعنی به حدود شش قرن پیش باز می‌گردد، ولی تا اواسط قرن هجدهم میلادی این اندیشه‌ها فاقد دورنمای مشخص، هدف و راهکار بود.

در قرن هجدهم و دقیقا در سال ۱۸۶۳ در شهر لنینگراد (پترزبورگ) سازمانی تشکیل شد که بر خود نام «اتحادیه اسرائیلی برای عموم جهان» نام نهاده بود که اهدافی دقیقا همانند اهداف جنبش صهیونیسم داشت.[۸] اهدافی که بعدها برای جنبش صهیونیسم ترسیم گردید، در سال ۱۸۷۱ سازمان «دوستداران صهیون» در روسیه سفید شکل یافت.

اما در رابطه با به‌کارگیری واژه «صهیونیسم» در معنای اصطلاحی آن باید گفت که اولین بار در سال ۱۸۹۰ توسط «ناتان پیرنبوم»[۹] به‌کار رفت، این در حالی است که هرتزل مسئله کشف صهیونیسم توسط پیرنبوم را رد نمود که این مسئله باعث خصومت بین دو شخص شد به‌نحوی که پیرنبوم صهیونیسم را ترک گفته و با آن به ضدیت پرداخت.


صهیونیسم (scionisme  )

یک جریان ناسیونالیستی متعصب متعلق به بورژوازی یهود است که در اواخر قرن گذشته در اروپا به وجود آمد و اکنون به ایدئولوژی رسمی دولت تجاوز گر اسرائیل بدل شده است. این نام مشتق از صهیون ـ محلی در نزدیکی شهر اورشلیم است که برای یهودیان نیز دارای تقدس است. در سال 1897 جمعیتی به نام سازمان جهانی صهیونیسم بوجود آمد که هدف خود را انتقال تمام یهودیان جهان به فلسطین اعلام کرد. این سازمان اکنون دارای قدرت مالی برابر با دارایی بزرگ ترین شرکت های انحصاری جهانست، سهامدار شرکت های متعدد اسرائیلی و صاحب زمین ها و موسسات کشاورزی و واحدهای تولیدی و توزیعی عدیده است، مرکز آن درایالات متحده امریکاست و فعالیت های جمعیت های صهیونیست را در بیش از 20 کشور جهان کنترل می کند.  جمعیت های متعدد، کلوب ها، کمیته ها و اتحادیه های فراوانی وابسته بدانند. باید گفت که صهیونیست ها در آغاز به خاطر منافع و ساخت و پاخت های امپریالیستی حاضر بودند «کانون یهود» را در امریکای لاتین یا در کنیا یا در اوگاندا یا در اروپای شرقی بوجود آورند.   بورژوازی یهود با تحریک احساسات ناسیونالیستی و تعصب های ملی سالیان درازیست که در زیر پرچم صهیونیست با نیروهای مترقی به مبارزه برخاسته و این جریان را به حربه ای در خدمت محافل ارتجاعی و امپریالیستی بدل کرده است. شالوده صهیونیسم این اندیشه است که یک ملت واحد یهود مرکب از یهودیان سراسر جهان، صرف نظر از کشوری که میهن آنهاست وجود دارد. این اندیشه از نظر سیاسی ارتجاعی و حربه نفاق افکنی است و از نظر علمی بی پایه و غیر منطقی است. صهیونیسم قوم یهود را دارای وضع استثنایی در جهان می داند که به عنوان برگزیده خدا دارای رسالتی ویژه است. صهیونیسم در درجه اول با منافع پرولتاریای یهود مغایر است. صهیونیسم سالیان متمادی کوشش اصلی خود را متوجه ایجاد نفاق و تضاد بین یهودیان هر کشور و خلقی که در میان آنها می زیستند کرده و در تحریک دشمنی و کینه بین یهودیان و سایر خلق ها می کوشد. از این نظر بین صهیونیسم و آنتی سمیتیسم که نقطه مقابل اولیست تفاوتی نیست. هر دو صهیونیسم و آنتی سمیتیسم  (ضد یهود) ـ جریان ارتجاعی، نژاد پرستانه، ناسیونالیستی کور و دشمن اتحاد زحمتکشان است و مارکسیسم با تمام قدرت هر دو را رد می کند. صهیونیسم اینک دیگر تنها ایدئولوژی نیست بلکه سیستم ارتباطات پرشاخه و موسسات بی شماری نیزهست و مجموعه نظریات، سازمان ها، سیاست ها و روش های سیاسی و اقتصادی بورژوازی بزرگ یهود را که با محافل انحصاری ایالات متحده امریکا و سایر کشورهای امپریالیستی جوش خورده اند تشکیل می دهد. محتوی  اساسی صهیونیسم، شوئنیسم جنگ طلبانه و ضد کمونیسم است.صهیونیسم می کوشد در کشورهای مختلف جهان، کارگران و زحمتکشان یهود را از محیط کار و زندگی و فعالیت خود از بقیه کارگران و زحمتکشان جدا کند و مانع شرکت آن ها در نهضت کارگری و دموکراتیک گردد. صهیونیسم با اشاعه نظریه غلط «وحدت منافع ملی یهودیان» می خواهد تضاد بین کارگر و سرمایه دار را بین استثمار کننده و استثمار شونده یهود را مخفی کند و در حقیقت منافع حیاتی زحمتکشان یهود را در پیشگاه منافع بورژوازی بزرگ و ثروتمند یهود قربانی کند. امپریالیسم جهانی از صهیونیسم در توطئه های ضد ملی، ضد جنبش آزادیبخش و ضد سوسیالیسم بهره فراوان بر می گیرد و با فریب و اغوای توده های یهود نقشه های شیطانی و ضد خلقی خود را عملی می کند.نقطه مقابل صهیونیسم آنتی سمیتیسم (آنتی یعنی ضد، سمیت یعنی سامی ـ نژادی که یهودیان نیز به آن متعلقند) ـ روش خصمانه نسبت به یهودیان به طور اعم است که هرگونه ملاحظات طبقاتی و اجتماعی را نادیده می انگارد. آنتی سمیتیسم در همه جا به عنوان سلاحی برای نفاق افکنی و انحراف توجه زحمتکشان از مسائل واقعی اجتماعی و سیاسی به کار رفته ، چه بسا به صورت های غیر انسانی وکشتار های جمعی و نفی بلد و آواره ساختن ها تجلی کرده  است و یا به صورت تبعیض های گوناگون، حق کشی ها، سختگیری های مستقیم و غیر مستقیم در آمده است. آنتی سمیتیسم مانند صهیونیسم تنها به سود طبقات استثمارگر و نیروهای ارتجاعی است که از این راه به مبارزه طبقاتی و اتحاد زحمتکشان خلل وارد می سازند.


ریشه های فکری و اعتقادی صهیـونیســم

صهیونیسم جنبشی سیاسی و نژادپرست و افراطی است که هدف آن تشکیل دولت یهود در فلسطین است تا از آن طریق بر جهان حکومت کند. کلمه صهیونیسم برگرفته از اسم "جبل صهیون" در قدس شرقی است ؛ جایی که حضرت داوود پس از مهاجرت از حبرون (الخلیل) به بیت المقدس در قرن یازده قبل از میلاد قصر خود را در آن مکان بنا نهاد. این اسم به بازسازی مجدد معبد حضرت سلیمان و مملکت حضرت داوود (ع) به پایتخی قدس دلالت دارد.جنبش صهیونیسم جدید با یک یهودی اتریشی الاصل به نام هرتزل مرتبط است. کسی که اولین مبلغ و بنیانگذار اندیشه صهیونیسم جدید و معاصر است و جنبش صهیونیسم در جهان بر پایه افکار و اندیشه های وی بنا گذاشته شد.

تاسیس صهیونیسم و مهم ترین شخصیت های آن:

صهیونیسم جهانی دارای ریشه های تاریخی، فکری و سیاسی است که به مقاطعی از این جنبش اشاره می شود:

1ـ کلمه صهیون برای اولین بار در عهد قدیم در هنگام فرمانروایی حضرت داوود از سال 1000 تا 960 قبل از میلاد به کار رفت.

 2ـ اولین اهداف جنبش مکابی ها که پس از آزاد شدن از بابل 586 تا 538 میلادی تشکیل شد، بازگشت به صهیون و احداث معبد سلیمان بود .

3ـ بارکوخیا بانی جنبش 118ـ 138 میلادی، روح حماسی را در جان و دل یهودیان زنده کرد و آن ها را به تجمع در فلسطین و تشکیل دولت یهودی در آن تشویق می کرد

4ـ جنبش موزس الکریتی که شبیه جنبش بارکوخیا بود .

5ـ مرحله رکود و توقف فعالیت های یهودیان به علت اختلافات میان آن ها و ظلم و ستم هایی که به آن ها می شد. با این وجود احساس ملی گرایی نزد یهودیان همچنان آتشین ماند و ضعیف نشد.

 6ـ جنبش دیوید روبین و شاگردش سولومون مولوخ 1501 ـ 1532م. آن ها یهودیان را به ضرورت بازگشت برای تشکیل "اسرائیل" در فلسطین تاکید داشتند.

7ـ جنبش منشه بن اسرائیل 1604 ـ 1657م. هسته اصلی صهیونیسم بود که طر های صهیونیسم را تهیه و به پیش می برد و با هدف اجرای این طرح ها و توطئه ها از بریتانیا برای تحقق اهداف صهیونیسم بهره جست.

8ـ جنبش سبتای زیفی 1626 ـ 1676م. وی مدعی شد که حضرت مسیح یک یهودی مخلص است. بنابراین یهودیان همراه با او خود را برای بازگشت به فلسطین آماده می کردند، اما مسیح مخلص! از دنیا رفت.

9ـ جنبش بازرگانان که روچلد و موسی مونتفیوری رهبری آن را بر عهده داشتند. هدف این جنبش احداث شهرک های یهودی در فلسطین به عنوان اولین گام جهت مصادره و تملک زمین و پس از آن اقامت دولت یهود بود

10ـ جنبش "فکری استعماری یهودیان" که در آغاز قرن نوزدهم خواستار تشکیل دولتی یهودی در فلسطین شد.

11ـ جنبش صهیونیستی خشونت طلب که به دنبال قتل عام یهودیان در روسیا در سال 1882م. تشکیل شد. در این دوره هیکلر ژرمنی کتابی تحت عنوان "بازگرداندن یهودیان به فلسطین بنا به گفته های انبیا" تالیف کرد

12ـ ناثان برنباوم نویسنده آلمانی در سال 1893م. اصطلاح صهیونیسم را به کار برد.

13ـ در سال 1882م. برای اولین بار در روسیه جنبشی تحت عنوان "عشق صهیون" تشکیل شد. هواداران این جنبش نشست هایی تحت عنوان "دوستداران صهیون" برگزار می کردند. در سال 1890 این گروه ها به اسم "جمعیت کمک به صنعت کاران و کشاورزان یهودی در سوریه و فلسطین و احیای زبان عبری" به رسمیت شناخته شدند.

 14ـ صهیونیسم جدید جنبشی منسوب به تئودور هرتزل روزنامه نگار یهودی است که در تاریخ 2/5/1860م. در بودابست به دنیا آمد. وی در سال 1878 در دانشگاه فینا لیسانس حقوق گرفت و هدف اصلی و آشکار وی رهبری یهود و حکومت بر جهان بود که ابتدا با تشکیل دولتی برای یهودیان در فلسطین شروع می شد. هرتزل در این خصوص دو بار با سلطان عبدالحمید امپراتور عثمانی مذاکره کرد اما به نتیجه ای نرسید. به دنبال مخالفت سلطان عبدالحمید یهودیان جهان تلاش خود را بربراندازی امپراتوری عثمانی و نابودی خلافت اسلامی متمرکز کردند.

 15ـ هرتزل در سال 1897م. اولین کنگره صهیونیسم را برگزار کرد. وی در این خصوص از محاکمه دریفوس افسر یهودی ساکن فرانسه به جرم خیانت و فروش اسرار نظامی به آلمان که بعدها تبرئه شد، سوء استفاده و بهره برداری های زیادی نمود. هرتزل به خوبی مشکلات و گرفتاری های یهودیان را از طریق این واقعه به تصویر کشید و کتاب معروف خود یعنی "دولت یهود" را منتشر ساخت. این کتاب طرفدارانی برای هرتزل دست و پا کرد و این امر وی را به تشکیل اولین کنگره صهیونیسم در بال سوئیس (از 29 ـ 31/8/47) ترغیب کرد. وی در مورد این کنگره می گوید:"اگر از من بخواهند که نتایج و اعمال این کنگره را به صورت خلاصه بیان کنم، در برابر همگان خواهم گفت که من دولت یهودی را بنیان گذاردم." وی موفق شد که یهودیان جهان را دور خود جمع کند. همچنین هرتزل توانست خاخام های یهود را که خطرناک ترین قوانین و مقررات در طول تاریخ جهان را تحت عنوان "پروتکل های حکمای صهیون" تدوین کردند، نزد خود گرد آورد. این کتاب برگرفته از آموزه های کتاب های تحریف شده یهودیان است که نزد آن ها بسیار مقدس هستند. از این زمان به بعد یهودیان سازمان های خود را قویتر ساختند و به دقت و مخفیانه برای تحقق اهداف توسعه طلبانه و سرکوبگرانه شان که هم اکنون نتایج آن برای همگان روشن است، به فعالیت پرداختند.     

افکار و اعتقادات

صهیونیسم اندیشه و اعتقادات خود را از کتاب های مقدسی که یهودیان آن ها را تحریف کرده، گرفته اند و به عبارت دیگر این جنبش افکار و اندیشه های خود را در کتاب "پروتکل های حکمای صهیون" به تصویر کشیده است. ـ صهیونیسم تمامی یهودیان جهان را دارای یک تابعیت و آن هم تابعیت اسرائیلی می داند.
ـ هدف صهیونیسم سیطره یهودیان بر جهان بر اساس وعده خدای آن ها یعنی یهوه است و نقطه آغازین این امر را برپایی حکومت خود در سرزمین موعود که از نیل تا فرات است، می دانند.

ـ صهیونیست ها معتقدند که یهود تنها نژاد برتر است که باید رهبر و آقای جهانیان باشد و دیگر ملت ها خادم او باشند. آن ها معتقدند که بهترین راه و شیوه برای حکمرانی بر جهان تشکیل حکومت بر پایه خشونت و ارعاب دیگران است. ـ صهیونیسم خواستار بهره برداری از آزادی سیاسی برای سیطره بر ملت هاست و می گویند:"باید بدانیم که چگونه طعمه را به آن ها بدهیم تا در دام ما گرفتار آیند."
ـ صهیونیست ها می گویند:"زمان حکمرانی دین گذشته است و اکنون حکومت از آن طلاست (پول و اموال) و باید به هر وسیله ممکن آن را قبضه خود داشته باشیم تا راه سیطره ما بر جهان را هموار سازد." ـ آن ها سیاست را نقطه مقابل اخلاق می دانند که باید در آن از حربه هایی چون مکر و ریا استفاده کرد، اما فضائل و راستگویی در عرف سیاسی جزء رذایل و ناپسندی ها به شمار می آیند. ـ می گویند: باید که دیگر ملت ها را در رذایل غرق کنیم و از طریق فراهم کردن اساتید، خادمان و زنان فاحشه برای آن ها هر چه بیش تر آن ها را گرفتار کنیم. ـ می گویند: باید از رشوه، نیرنگ و خیانت بدون هیچ تردیدی تا زمانی که اهداف ما را محقق می گرداند، بهره برد. ـ می گویند: باید نگرانی و وحشت ایجاد کنیم تا فرمانبرداری کورکورانه دیگران را برای ما تضمین کند. همین که ما به انسان های نیرومند و قوی مشهور شویم برای سرکوب هر گونه شورش و عصیان کفایت می کند." ـ می گویند:" شعارهای آزادی و مساوات و برادری سر می دهیم تا مردم فریب آن ها را بخورند و این شعارها را سردهند و ما نیز در پس پرده به اهداف خود برسیم. ـ می گویند: باید نوعی اشرافی گری متکی بر مال و ثروتی که در دستان ما باشد و علمی که خاص دانشمندان ما باشد، را ترویج دهیم. ـ می گویند: تلاش خواهیم کرد که رهبران تحت نظر ما باشند و عزل و نصب آن ها به دست ما باشد و انتخاب آن ها بر اساس میزان بی توجهی به اخلاق دینی و حب ریاست و کم تجربگی است. ـ می گویند: بر رسانه ها ـ این قدرت فعال جهانی ـ برای هدایت جهان به سمت و سوی اهداف خود سیطره پیدا خواهیم کرد.
ـ می گویند: حتما باید میان حکام و ملت ها شکاف و اختلاف ایجاد کرد تا حاکمان چون نابینایی که عصایش را گم کرده برای تثبیت قدرتش به ما پناه آورد. ـ می گویند: باید آتش خصومت و کینه توزی میان تمامی گروه ها و طیف ها برافروخت تا با هم درگیر شوند و قدرت را هدف مقدسی قرار داد تا این که همه این گروه ها بر سر آن با هم رقابت کنند و این گونه حکومت ها فروپاشند و حکومت جهانی ما بر روی خرابه ها و آوارهای آن برپا شود.ـ می گویند: ملت های فقیر و مظلوم را از ظلم حکومت ها نجات می دهیم، آن وقت از این ملت ها می خواهیم که به صفوف سربازان ما یعنی سوسیالیست ها، آنارشیست ها، کمونیست ها و ماسیونرها بپیوندند. با استفاده از حربه گرسنگی و فلاکت بر همه این ملت ها و مردم حکومت خواهیم کرد و بازوهای آن ها را برای نابودی و سرکوب هر کسی که سد راهمان می شود، به کار می گیریم. ـ می گویند: باید بحرانهای اقتصادی ایجاد کنیم تا همه به برکت طلا و اموالی که داریم، در مقابل ما سرتسلیم فرود آورند. ـ می گویند: اکنون ما به برکت وجود وسایل سری در وضعیت دفاعی خوبی هستیم، به گونه ای که اگر کشوری به ما حمله کند، کشوری دیگر به دفاع از ما بر می خیزد. ـ می گویند: حربه آزادی مردم را به نبرد حتی با خدا و مقابله با سنت های الهی وا می دارد. این حربه تنها وسیله ممکن برای هدایت حکام این ملت ها جهت اجرای برنامه ها و سیاست های ما می باشد. ـ می گویند: باید دولت ایمان را از دل و جان ملت ها بزداییم و اندیشه وجود خدای یکتا را از عقل و اذهان آن ها بیرون کنیم و به جای آن قوانین ورزشی مادی قرار دهیم چرا که ملت ها وقتی که تحت نظر دولتی اسلامی و متدین قرار گیرند، احساس آرامش و سعادت می کنند. به خاطر این که به مردم این فرصت را ندهیم که کارها و اعمال خود را مورد بازبینی قرار دهند، باید آنها را با وسایل مختلف مشغول کنیم تا بدین وسیله برای دشمن اصلی خود در نبرد جهانی دسیسه چینی نکنند. ـ می گویند: باید از هر شیوه ای برای انتقال اموال ملت ها به خزانه ها و بانک های خود بهره ببریم. ـ می گویند: برای ایجاد جوامعی به دور از انسانیت واخلاق تلاش خواهیم کرد. جوامعی که متحجر و فاقد حس انسانی و به شدت بی زار از دین و سیاست باشند تا این که تنها آرزوی آن ها مادیات و لذات دنیوی باشد. در این هنگام از هر گونه مقاومتی عاجز و ناتوان و گوش به فرمان ما هستند و ذلیل وار تحت قدرت ما خواهند بود. ـ می گویند: کلیه عناصر قدرت و توانمندی را در دستان خود خواهیم گرفت و بر تمامی اعمال و صنایع و کارها دست می یازیم و سیاست در دستان دست پروده های ما قرار می گیرد و اینچنین در هر وقتی با قدرت فوق العاده خود می توانیم هر گونه مخالفتی و شورشی را با استمداد از نیروهایی از همین ملت ها خاموش کنیم و از بین ببریم. ـ می گویند: بذر فتنه و اختلاف را در هر جایی و مکانی پاشیده ایم به نحوی که دیگر نمی توان آن را از بین برد و میان مصالح مادی و ملی ملت ها نوعی تضاد ایجاد کردیم و آتش فتنه های مذهبی و قومی در جوامع برافروختیم و از 20 قرن گذشته تاکنون از هیچ تلاشی برای شعله ور ساختن آن فروگذار نبوده ایم به این علت محال است که حکومت و کشوری بتواند کمک و یاری برای ضربه زدن به ما بیابد و کشورها بدون موافقت ما حتی نمی توانند یک توافق نامه ناچیزی را منعقد کنند چرا که موتور محرکه کشورها در دستان ما قرار دارد. ـ می گویند: خداوند ما را برای حکومت بر جهان مهیا ساخته است و ویژگی ها و خصایصی به ما داده است که دیگر ملت ها از آن بی بهره اند و اگر در میان آن ها انسان های نابغه و خلاقی وجود داشت، به مقاومت با ما بر می خواستند. ـ می گویند: باید از عواطف و احساسات دیگران به نفع خود بهره بریم و این احساسات را تحریک کنیم تا به اهداف خود برسیم و باید بر افکار و اندیشه های دیگران سلطه یافت تا به جای نابود کردن آن ها به گونه ای این افکار را در راستای خدمت مصالح و منافع خود هدایت کنیم. ـ می گویند: توجه خاصی به افکار عمومی خواهیم داشت تا این که قدرت فکر و اندیشه سالم را از آن بگیریم و به گونه ای آن را به کار گیریم تا فکر کند شایعات ما همگی حقیقت دارد و کاری می کنیم که دیگر تشخصی ندهند که کدام وعده ها واقعی و کدام ها دروغین است. باید کمیته ها و هیأت هایی تشکیل دهیم که اعضای آن با ایراد سخنانی آتشین مدام وعده و وعید دهند و باید به گونه ای در میان ملت ها این اندیشه را که آن ها سیاست را درک نمی کنند و بهتر است که آن را برای اهل خود رها کنند، ترویج دهیم. ـ می گویند: هر چه بیش تر تناقضات و تضادها را ترویج و شهوت را تحریک و عواطف و احساسات را بر می انگیریم. ـ می گویند: مدیریت عالی حکمرانی تشکیل خواهیم داد که دارای ایادی زیادی در تمام نقاط کره خاکی باشد و کلیه حکام تحت امر آن باشند. ـ می گویند: باید بر صنعت، تجارت سلطه یابیم و مردم را به بی بند و باری و خوش گذرانی و انحطاط عادت دهیم و برای بالابردن حقوق و اجرت ها و تسهیل بازپرداخت بدهی ها و افزایش بهره های بانکی تلاش کنیم تا در این وقت ملت ها در مقابل ما به سجده افتند و تحت امر ما خواهند بود. ـ می گویند: در ظاهر باید به خلاف باطن خود تظاهر کنیم و ظلم و ستم را تقبیح و فریاد آزادی سر دهیم و طغیان و سرکشی را محکوم کنیم.

ـ می گویند: همه رسانه ها در قبضه قدرت ما هستند مگر چند رسانه ای که زیاد مهم نیستند. این رسانه ها را برای ترویج شایعات به کار می گیریم تا این که به حقایقی راستین بدل گردند. از این طریق ملت ها را مشغول می کنیم و آن ها را از آنچه برایشان منفعتی در بردارد، باز می داریم و کاری می کنیم که به دنبال شهوت و خوشگذرانی بیافتند. ـ می گویند: حاکمان عاجزتر از آنند که نافرمانی ما را بکنند چرا که می دانند زندان و نیست و نابود شدن سرنوشت هر شورشی است. بنابراین مطیع و فرمانبردار ما و بر منافع و مصالح ما حریص تر خواهند بود. ـ می گویند: تلاش می کنیم که طرح هایمان قبل از زمان خود فاش نشود و قدرت و توان ملت ها را نابود نکنیم. ـ می گویند: این ما بودیم که شیوه انتخابات و نظام حاکمیت اکثریت مطلق را بنا نهادیم، تا بدین وسیله شخص مورد نظر ما پس از این که افکار عمومی را برای رأی دادن به وی مهیا می کنیم، به قدرت برسد. ـ می گویند: بنیان خانواده را از هم می پاشیم و خودخواهی و خودکامگی را در انسان ها تقویت می کنیم تا این که طغیان کنند و این گونه از رسیدن آن ها به مراتب عالی جلوگیری می کنیم.
ـ می گویند: تنها کسانی که دارای کارنامه سیاه و پنهانی هستند، به قدرت می رسند. این افراد امین ما هستند و از ترس این که رسوا نشوند و کارنامه سیاهشان برملا نشود، اوامر ما را اجرا می کنند. همچنین رهبران و مقامات را تربیت می کنیم و آن ها را نزد مردم بزرگ و قهرمان جلوه می دهیم. ـ می گویند: هر وقت مناسب دیدیم به کودتا و انقلاب متوسل می شویم. ـ می گویند: نیروهایی مخفی خود را برای رسیدن به اهداف خود تشکیل داده ایم، اما انسان های حیوان صفت از این ملت ها نسبت به اسرار و اهداف ما غافلند بنابراین به این نیروها اعتماد می کنند و در محافل آن ها رفت و آمد می کنند، که در نتیجه بر آن ها سیطره می یابیم و آن ها را برای خدمت خود تسخیر می کنیم. ـ می گویند: تفرقه میان ملت برگزیده خداوند نوعی نعمت است و نشانه ضعف نیست، و همین امر ما را به حکومت بر جهان رساند. ـ می گویند: همه انتشارات در دستان ما خواهد بود و فرایند ارائه اندیشه انسانی در اختیار حکومت ماست و هر انتشاراتی که مخالف اندیشه و برنامه های ما باشد با حربه قانون از ادامه فعالیت آن جلوگیری می کنیم. ـ می گویند: مجلات و روزنامه های زیاد و مختلف و در همه زمینه ها خواهیم داشت و همه این ها ما را به اهدافمان نزدیک می گرداند. ـ می گویند: باید دیگران را به چیزهای جذاب مانند کاباراها، اماکن رقص و سرگرمی ها و گردهمایی ها و مخدرات و فساد مشغول کنیم تا این گونه، آن ها را از مخالفت با خود و سنگ اندازی در اجرای طرح هایمان باز داریم. ـ می گویند: هر جماعت و گروهی را محو و نابود می کنیم و این کار را با تغییر برنامه های دانشگاه ها و بازبینی و بازسازی آن ها بر اساس طرح های خاص خود شروع می کنیم. ـ می گویند: با خشونت و سنگدلی با هر که سد راهمان شود، برخورد می کنیم. ـ می گویند: برای گسترش دامنه نفوذ خود محافل ماسونی را در هر نقطه و مکانی توسعه می دهیم. ـ می گویند: وقتی قدرت را به دست می گیریم غیر از دین خود کلیه ادیان را از بین می بریم و اجازه نمی دهیم هیچ دینی ترویج و گسترش یابد.
                      

ریشه های فکری و اعتقادی

ـ صهیونیسم به اندازه تورات قدمت دارد و این جریان بود که در همان روزهای نخستین حس ملی گرایی را در میان یهودیان برانگیخت و جنبش هرتزل تنها صهیونیسم قدیمی را تجدید و سازماندهی کرد. ـ صهیونیسم بر آموزه های تحریف شده تورات و تلمود بنیان نهاده شده است. نباید فراموش کرد که تعدادی از رهبران صهیونیسم ملحد و بی دین هستند و دین یهود تنها پوششی برای رسیدن آن ها به مطامع سیاسی و اقتصادیشان است. ـ اکثریت یهود آنچه به اصطلاح به تلمود معروف است را یک نوع قانون اساسی دینی می دانند. تلمود عبارت است از پژوهش ها و نظریات خاخام ها و احبار یهود که در آن ها تمامی جوانب خصوصی و عمومی زندگی مشخص شده است. در آن ها احکام و تعلیماتی آمده است که وضعیت اجتماعی و سیاسی آن ها را توجیه می کند و در قلب و دل آن ها و نسل های بعدی بذر کینه و عداوت و حس انتقام جویی از جامعه بشری و دیگران و خوردن مال مردم و قتل و کشتار و هتک حرمت ناموس آن ها را می کارد و برای خوش گذرانی از خون انسان در برخی مناسبات دینی استفاده می شود و قطراتی از آن بر روی کلوچه های خاصی که در ایام عید و دیگر ایام پخته می شود، ریخته می شود.         

 پراکندگی و مراکز نفوذ

ـ صهیونیسم چهره سیاسی یهودی جهانی است و همچنان که خود یهودیان توصیف کرده اند، مانند فشنو خدای هندوهاست که صد تا دست دارد. صهیونیسم هم در رژیم های حاکم بر جهان ایادی خاص خود را دارد که در راستای منافع آن گام بر می دارند. ـ این صهیونیسم است که اسرائیل را راهبری و برنامه ها و سیاست های آن را تنظیم می کند. ـ ماسونی هم بر اساس آموزه های صهیونیسم و راهنمایی های آن فعالیت می کند و رهبران جهان و اندیشمندان زیر نظر آن هستند. ـ صهیونیسم صدها جمعیت و انجمن در اروپا و آمریکا در زمینه های مختلف که به ظاهر متناقض هستند، فعالیت می کنند ولی در اصل همه آن ها برای خدمت به منافع و مصالح یهودیت جهانی کار و تلاش می کنند. ـ برخی خیلی زیاد در میزان قدرت و توان آن مبالغه می کنند و برخی هم آن را ناچیز می انگارند. این دو نظر هر دو اشتباه است چرا که واقعیت موجود بر این نکته دلالت دارد که یهودیان اکنون دوران استثنایی و بلندپروازی خود را احیا می کنند.  


رابطه بین صهیونیسم و اسرائیل

در تدوین و تبیین روابط اسرائیل و صهیونیسم سه مولفه اساسی مطرح است که عبارت‌اند از جوامع یهودی، اهداف و منافع صهیونیسم و بالاخره اهداف و منافع اسرائیل.
در دوران زایش اسرائیل از سوی صهیونیسم، ابهامی در تمییز منافع این دو، حداقل برای روسای سازمان‌های صهیونیستی وجود نداشت. در آن تاریخ اسرائیل به‌عنوان یک کشور کوچک و ناتوان و در حلقه محاصره اعراب، به‌طور کامل حیات و ممات خود را در پشتیبانی سازمان‌های صهیونیستی می‌دانست. در آن مقطع اسرائیل از سازمان‌های صهیونیستی خدمات ذیل را دریافت می‌نمود:

تشویق و سازماندهی جوامع پراکنده یهودی برای مهاجرت به اسرائیل.

تامین هزینه‌های اقامت و سازماندهی یهودیان در اسرائیل.

تامین هزینه‌های هنگفت تسلیحاتی اسرائیل، برای مقابله با مقاومت فلسطینی و کشورهای خط مقدم. مشروعیت بخشیدن به حاکمیت دولت یهود در فلسطین تحت عنوان «اسرائیل» در صحنه سازمان‌های بین‌المللی و نزد بازیگران اصلی آن دوران یعنی آمریکا، شوروی و انگلیس که توسط لابی‌های یهودی انجام می‌گرفت. تا پایان چهار جنگ اعراب و اسرائیل و چیره شدن اسرائیل بر دولت عرب، به نظر می‌رسید بسیاری از سازمان‌های صهیونیستی تمام و کمال در راستای خواسته‌های اسرائیل گام برداشته‌اند. لکن از آن مقطع به بعد دو مورد اول در اولویت سردمداران صهیونیست نبوده و بیشتر در راستای محورهای سوم و چهارم به فعالیت پرداختند و این در حالی بود که دولت اسرائیل در پی کسب پیروزی بر دولت‌های عرب و انعقاد پیمان کمپ‌دیوید، خود را بمانند کشوری بالغ تصور می‌کرد و خواهان آن بود که سازمان‌های صهیونیستی در مسیر سازماندهی یهودیان برای مهاجرت به اسرائیل و از سوی دیگر تامین هزینه‌های ساخت شهرک‌های یهودی‌نشین، بیش از گذشته کمک و مساعدت کنند. در واقع مرز تفکیک و حتی بروز اختلاف بین صهیونیسم و اسرائیل از این نقطه جنبه عملی‌تری به خود می‌گیرد، اما بروز این تنش بین اسرائیل و صهیونیست‌ها هیچ‌گاه منجر به این نشده که سردمداران سازمان‌های صهیونیستی نقش محوری خود را نسبت به اسرائیل فراموش و کمرنگ سازند. البته بر اسرائیل هم پوشیده نیست که سازمان‌های صهیونیستی به‌عنوان نهادی قانونی و رسمی در دیگر کشورها علاوه بر کارکردهای ویژه خود، پل اصلی ارتباطی بین اسرائیل و جوامع یهودی نیز هستند.

از سوی دیگر یکی از مهم‌ترین راهکارهای سران صهیونیست جهت حفظ، بسط و مشروعیت دادن به سازمان‌های خود، انسجام بخشیدن به جامعه یهودیان است که در بخش قبل بدان اشاره گردید. لذا در این نقطه اسرائیل و صهیونیسم هر دو وحدت نظر دارند که برای بهره‌گیری از یهودیان به یکدیگر نیازمند می‌باشد، به‌ویژه در امر یهودیزه‌تر کردن جوامع یهودی اروپا و آمریکا، چرا که به تدریج این جوامع، با اتخاذ روش‌هایی همچون ازدواج با غیریهودیان و عدم پایبندی به اصول مذهبی یهود و همچنین عدم درک ضرورت و فلسفه مهاجرت به اسرائیل، استوانه‌های اصلی قدرت و موجودیت و مشروعیت اسرائیل و سازمان‌های صهیونیستی را با خطر مواجه می‌سازند؛ حتی عده‌ای از یهودیان در سال‌های اخیر، از دین یهودیت دست کشیده‌اند که نمونه‌های آن را می‌توان در روسیه و پرتغال مشاهده نمود. در آمریکا نیز شعار یهودی بی‌یهودی را زبان بسیاری از یهودیانی که به تعهداتشان نسبت به جامعه دینی خود، مطلقا یا بالنسبه بی‌تفاوت شده‌اند شنیده می‌شود. اما به‌رغم تفاهم در ضرورت استفاده از مکانیسم «دین ابزاری» جهت افزایش تعلق خاطر قوم یهود به یهودیت، در چگونگی بهره‌گیری از این پتانسیل بین سران صهیونیست و سردمداران اسرائیلی اختلاف‌نظر وجود دارد. آریل شارون ـ نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی ـ در این‌باره می‌گوید: «یهودی‌ها یک دولت کوچک دارند که حق دارند با تمامی توان از آن دفاع کنند. هرچه در اسرائیل رخ می‌دهد، بر سرنوشت نسل یهودیان سراسر جهان نیز تاثیر خواهد گذاشت و من به همین خاطر بر مهاجرت همه یهودیان به این سرزمین تاکید می‌کنم».

در همین خصوص «مریدور» دبیرکل آژانس یهود اسرائیل جامعه یهودیان خارج از اسرائیل را عامل عمده و اصلی قدرت این رژیم برمی‌شمرد و اما برخلاف دولتمردان اسرائیل که جذب مهاجرین یهود از سراسر عالم را به‌عنوان استراتژی لایتغیر خود می‌دانند، سازمان‌های صهیونیستی «حفظ هویت یهودیان» و «سازماندهی و تثبیت آن‌ها در هر کشور» را به مهاجرت یهودیان به اسرائیل ترجیح می‌دهند. در این خصوص می‌توان به فشار سازمان‌های یهودی آمریکا به خانواده‌های یهودی در یمن اشاره کرد؛ یک یهودی یمنی می‌گوید: «آن‌ها برخلاف گذشته از ما نمی‌خواهند که به اسرائیل مهاجرت کنیم بلکه می‌خواهند با تلاش مجدد املاک و دارایی‌های خود را در یمن سازماندهی و احیا کنیم، حتی مدعی هستند که تعدادی از مهاجرینی هم که به اسرائیل رفته‌اند مجددا به یمن برگردند». حال این سوال مطرح است که رابطه اسرائیل و صهیونیسم در این فضا چگونه قابل بررسی است و اصولا صهیونیسم از اسرائیل چه بهره‌ای می‌برد که این‌گونه برای آن سرمایه‌گذاری می‌کند؟ طبعا شناسایی تمامی ماموریت‌هایی که صهیونیسم بین‌الملل برای اسرائیل در نظر گرفته است خود یک نیازمندی اطلاعاتی است اما شوهد و قرائن و کثرت مصادیق بیانگر آن است که اسرائیل صرفا پایگاه و عامل و ابزار فوق استراتژیک صهیونیسم است. ذیلا به فرصت‌ها و امکاناتی که صهیونیسم از طریق اسرائیل برای خود تامین می‌کند اشاره می‌شود. ایجاد و حفظ اسرائیل اولین و مهم‌ترین محور وحدت یهودیان است اندیشمندان و تئوریسین‌های یهودی برای این‌که تئوری‌های خود را جامه عمل بپوشانند نیاز به ساخت یک قبله واحد برای یهودیان داشتند تا نگاه همه یهودیان به آن جلب شود و به تعبیری، پایانی بر سه هزار سال آوارگی آن‌ها باشد که طرح ایجاد دولت یهود، این هدف اولیه را پوشش داد.
اسرائیل به فعالیت‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سازمان‌های صهیونیستی مشروعیت می‌دهد

سردمداران صهیونیست برای متمرکز کردن کمک‌ها و مساعدت دولت‌های مهم در نیم قرن گذشته باید محلی را از حیث عینی و جغرافیایی مشخص می‌کردند، مکانی که بتوان تحت پوشش آن با عرف رایج در صحنه بین‌المللی از حق و حقوق خود دفاع کرد، لذا تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین این مهم را برای سران صهیونیسم تامین کرد. اسرائیل پایگاه و خانه امن مجرمان صهیونیست و مزدوران آن‌هاست همواره قوم یهود درصدد اعمال نفوذ در ساختار کلیه حاکمیت‌ها بوده است اما هیچ‌گاه یهودیان نتوانسته‌اند در بطن سیستم حکومتی باقی بمانند، چرا که به محض رسیدن به چنین جایگاهی مبادرت به سوئ‌استفاده از قدرت نموده‌اند و به همین خاطر از سوی حکومت‌ها مورد غضب و تنبیه قرار گرفته‌اند. تشکیل دولت یهودی اسرائیل این فرصت مهم را برای یهودیان و حتی غیریهودیان و مزدوران آن‌ها فراهم آورده تا با فراغ بال به اقدامات خود در دیگر کشورها مبادرت ورزند و به محض هرگونه احساس خطر به پناهگاه امنی همچون اسرائیل بروند؛ امری که امروز ده‌ها مورد مصداق بارزدارد، نظیر پناهنده شدن اخیر «بوریس برزفسکی» سرمایه‌دار معروف روسی به اسرائیل جهت فرار از محاکمه و مجازات از سوی دولت روسیه. حمایت قانونی اسرائیل به‌عنوان یک دولت در مجامع بین‌المللی از دعاوی یهودیان در اخذ غرامت از کشورهای اروپایی دولت اسرائیل محمل مناسبی است تا به‌وسیله آن سردمداران صهیونیست، دیگر کشورها را وادار سازند تا ایشان به‌عنوان یک دولت به دولت اسرائیل در خصوص موضوع هالوکاست غرامت پرداخت کنند و بخش مهمی از هزینه‌های سازمان‌های صهیونیستی را تامین نمایند. در همین راستا هیئت دولت اسرائیل در فروردین ماه سال جاری تصمیم گرفته که از کشورهای عراق، سوریه، مصر، یمن و ایران به‌خاطر مظالمی که قبل از سال ۱۹۴۸ در حق یهودیان این کشورها اعمال شده و باعث مهاجرت آن‌ها به اسرائیل شده، تقاضای غرامت نمایند. قابل ذکر است یهودیان به همین بهانه تا کنون صدها میلیون دلار از کشورهای اروپایی غرامت دریافت کرده‌اند. دولت اسرائیل سمبل و نماد فرهنگ یهود است دولت اسرائیل با احیا‌ زبان عبری به‌عنوان زبان رسمی در این کشور توانسته به بازسازی و احیا فرهنگ منسوخ سامی همت گمارد و وجوه اشتراک مهمی را همچون زبان عبری و برپایی مراسمات مذهبی در بین یهودیان پراکنده و ناهمگون دیگر کشورها پدید آورد. بهره‌گیری امنیتی و حفاظتی از سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل .

سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل در هر زمان و مکانی که سازمان‌های صهیونیستی احساس خطر نمایند، با حذف مخالفین به هر روش ممکن، به حفظ و صیانت از منافع صهیونیست‌ها اقدام می‌کنند به‌عنوان نمونه در اتریش، اسرائیل رسما جهت حفاظت از مراکز یهودی، گارد ویژه اعزام نموده است. تلفیق پروژه یهودستیزی با اسرائیل‌ستیزی حال که موضوع هالوکاست به یک امر کلیشه‌ای و قابل خدشه مبدل شده و تحرکات گروه‌های ملی‌گرا علیه یهودیان، دیگر انگیزشی برای هم‌آوایی و همنوایی یهودیان در دیگر کشورها ایجاد نمی‌کند، سردمداران صهیونیست در این خصوص به نوع دیگری از اسرائیل بهره می‌گیرند، به نحوی که در نزد افکار عمومی یهودیان القا می‌نمایند که هر اقدام و تحرک ضدصهیونیستی و ضد اسرائیلی مساوی با یهودستیزی است. در جریان سفر بشار اسد به فرانسه و آلمان که در تیر ماه ۱۳۸۰ انجام شد، یهودیان، با سازماندهی سازمان‌های صهیونیستی اقدام به برپایی تظاهرات اعتراض‌آمیزی علیه وی و پذیرش او در اروپا نمودند، چرا که وی چندی قبل در ملاقات با پاپ ژان پل دوم، جنایات اسرائیل در کشتار مردم فلسطین را با اقدامات نازی‌ها برابر خوانده بود. یهودیان در این تجمع در مقابل اسد فریاد می‌زدند: دشمنی با صهیونیسم، دشمنی با یهود است. اسرائیل مکان امنی جهت حفظ اسناد و مدارک سازمان‌های صهیونیستی است اوراقی که صهیونیست‌ها به‌عنوان اسناد هالوکاست ـ که در حال حاضر یکی از بزرگ‌ترین نقاط اتکای صهیونیسم را تشکیل می‌دهد و خدشه به آن بسیاری از تلاش‌های ایشان را ناکام می‌گذارد در مرکزی به نام «یادواشم» در اسرائیل نگهداری می‌شود. مراکز تحقیقاتی دیگری چون موسسه تحقیقاتی دانشگاه عبری و... نیز وجود دارند که به جمع‌آوری و نگهداری از اسنادی که حضور تاریخی یهودیان را در فلسطین و دیگر نقاط دنیا اثبات نماید، می‌پردازند. ازجمله می‌توان به نتایج حفاری‌های باستان‌شناسان اسرائیلی درمناطقی از کردستان ایران اشاره نمود، که در زمان رژیم پهلوی انجام یافته است. ایجاد و ثبات دولت یهودی، القاءکننده تحقق وعده‌های جعلی صهیونیسم مذهبی است ایجاد و تثبیت نسبی دولت یهودی در فلسطین از دیدگاه صهیونیسم مذهبی و افراطی به‌عنوان سند حقانیت و تحقق وعده‌های تورات و زمینه‌ساز حکومت جهانی یهودیان است و از این‌رو تاکید یهودیان جهت به رسمیت شناخته شدن بیت‌المقدس به‌عنوان پایتخت اسرائیل و بازسازی هیکل سلیمان، به منزله تیر خلاص بر ادعاهای مسیحیان و مسلمانان نسبت به این شهر مقدس می‌باشد.


نتیجه گیری

صهیونیسم جنبشی سیاسی و نژادپرست و افراطی است که هدف آن تشکیل دولت یهود در فلسطین است تا از آن طریق بر جهان حکومت کند.نام صهیونیسم مشتق از کوه صهیون در فلسطین است و آموزه ها و تعالیم تورات و تلمود را که خواهان تحقیر جامعه بشری و تقویت حس انتقام جویی از غیر یهود است، تحریف کرده است و مبادی و اصول ویرانگر یهود را در کتابی تحت عنوان پروتکل های حکمای صهیون که خطرناک ترین قوانین و مقررات را در طول تاریخ در خود جای داده است، مدون کردند.


منابع:

1-تاریخ پیدایش اسرائیل ترجمه احمد محمدی نشریه جنگل

2-تجربیاتی چند از انقلاب فلسطین نوشته منیر شفیق

3-مجموعه کرامه5 ,اعراب در اسرائیل نوشته صبری گری

پویا .ک :: pooyacom@yahoo.com