مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقالات ادبیات

مهدی اخوان ثالث

به نام خدای جهان آفرین

زمین آفرین، آسمان آفرین

بزرگ آفریننده‌ی بود و هست

که بالاتر از دست او نیست دست

سنه بود و نه هست و نه باشد سپس

جزا و آفرینشگری، هیچ‌کس

خدایا تویی هست و بود آفرین

نهاد و نماد و نمود آفرین

در آن ژرف پهناور پیکران

بسی آفریدی شگرف اختران

در آن بیکران آسمان بلند

تو دانی چه‌ها کرده‌ای ، چون و چند

نیایشگرانت از آن کهترند

که راه شناسانیت بسپرند

خدا برتر از نام هنگام و جاست

فراسوی هر نفی و اثبات ماست

کجا منطق و فلسفه برده زه

به ذاتش ، که آن گنگی است، این سفه

تو هر وصف گویی، خدا زاو جداست

بهر نام خواهی بخوانش ، خود است

همان به کد سویش نیازی بریم

نیایشگر نه سازی بریم

نماز و نیایش زلالت کند

صفا بخشد و بی‌ملالت کند

برون از خود ای و خداجوی باش

سپاسش گذار  و ثناگوی باش

از آنجا که او نور تابیده است

وزآنجا که جوینده یابنده است   

خداجوی آخر خدابین شود

اگر راه جستن به آیین رود

به بینندگان آفریننده را

توان دید، بگشا دو بیننده را

منش دیده‌ام بارها در نماز

زچشم سترده‌ست اشک نیاز

نپوشانده از دیده‌ام چشم و چهره

کشیده است برگیسویم دست مهر

نمازش چه هشیار خوانم چه مست

درین بی‌گمانم که او هست هست

خوش آنکس چه چشم خدا بین گشود

به درگاه او جبهه بی‌شبه سود

 


اخوان نمادی از آمیزش کهنه و نو

اخوان یکی از تابناکترین چهره‌های شعر معاصر است کهن سرایی است که در تحول و دگرگونی اساس شعر فارسی نقشی بسزا بر عهده می‌گیرد در پیدایش نارسایی ابهام‌ها و لغزش‌های شعر نو می‌کوشد و بدعتها و بدایع شعر نیما را آشکار می‌سازد

در دوره‌ای که عدم آشنایی عمیق یا حتی آشنایی نسبی با جلوه‌های مختلف فرهنگ  گذشته ایران بخصوص شعر و ادب کهن از جمله عوامل ضعف و کمبود بسیاری از شاعران نوپرداز معاصر است اخوان با توشعه‌ای پر بار از قصیده و غزل از دوبیتی‌ و رباعی به شعر نیمایی رو می‌کند و به متعصبین کهنه پرست نشان می‌دهد که خواست و پذیرش صورت و قالبی تازه و بدیع از عجز شاعر در سرودن ابیاتی به سبک و سیاق بزرگ شاعران قدیم سرچشمه نمی‌گیرد

وانگهی اخوان ادیب است، سخنران و استاد مسلط زبان فارسی و در این زمینه‌ها هیچ یک از سرایندگان عصر ما ، حتی نیما، هم سنگ و هم پایه‌ی او نیست نگاهی هرچند گذرا به مقالات و تالیفات او به خوبی خواننده را متقاعد می‌کند که اخوان مهمترین آثار نظم و نثر پارسی را بارها و بارها خوانده، با آثار درخشانترین ستارگان آسمان ادب، از فردوسی گرفته تا ایرج و بهار و نیز با دیوان دیگر شعرا شاید کم اهمیت چون حبیب خراسانی، عاشق اصفهانی، فکری، گیلانی، حسن غزنوی بسیاری دیگر آشنایی کامل دارد. او در عین حال به خوانشی اجمالی بسنده نکرده است بلکه به تحلیل جنبه‌های مختلف این آثار پرداخته آمیختگی و آلودگی‌های دیوان شاعرانی چون عنصری ، فرخی، انوری، و غیره را تمیز داده ، سره را از ناسره جدا نموده و اندوخته‌ای که خود از گنجینه سرشار ادب برداشته ، بی‌شک مجموعه‌ای از نابترین گوهرهاست.

اما اخوان در عین حال به زبان مردمان عصر خویش بی‌اعتنا نیست. او با استفاده از اصطلاحات ساده و روزمره امثال وحکم مردمی و حتی لن و بیان عامیانه، اشعاری می‌نویسند که به دل اهل و نااهل شعر می‌نشینند و گاه سخت و پرشور و حال جلوه می‌کند قطعاتی چون قاصدک و آواز کرک ، لحظه دیدار، زمستان ، نادریا اسکندر، هدیه، پرستار و بسیاری دیگر از سروده‌های او همچنین سخنی که از دل برآید لاجرم بر دلها نشیند و سرود و زمزمه مردم یا نشانی از خشم و خروش آنها می‌شود.


زندگی نامه اخوان ثالث

اخوان ثالث در سال 1306 یا 1307 خورشیدی در توس مشهد بدنیا آمد. پدرش عطار طبیب و مادرش خانه‌دار بود علی اخوان ثالث پدرامید که عطاری و داوفروشی و طبابت قدیمی داشته و علاقه‌مند به اشعار فردوسی و سعدی و حافظ بوده با این همه امید بیش از شاعری و موسیقی دلبستگی پیدا کند و پنهان از پدر به تارزدن و مشق موسیقی می‌پردازد و با برخی از دستگاههای آن ماهور ، همایون ، ترک و افشاری .... آشنا می‌شود علی اخوان از کار پسر آگاه می‌گردد. و چون باور داشته که موسیقی نکبت می‌آورد و موسیقی‌دان‌ها شور بخت می‌شوند به او اندرز می‌‌گوید که من خود از موسیقی لذت می‌برم....

و از لحاظ مصلحت زندگانی راضی نیستم تو گرفتار این هنر نکبت‌بار شوی و پس او را به مشاهده‌ی فارابی موسیقی دان شوریده و معتاد و دوره‌گرد مشهد می‌برد تا عبرت گیرد و دیگر دنبال موسیقی نرود . شوق موسیقی در مهدی به تدریج جایش را به اشتیاق به شعر و سخن می‌دهد و او به شعر سرایی روی می‌آورد، شعرک‌هایی که سروده روی کاغذ‌های کوچک می‌نویسد و درای کتاب‌های پدر می‌گذارد تا او بخواهد و از هر فرزند آگاه شود و سرانجام علی اخوان در می‌یابد که مهدی به شعر سرایی روی آورده اشعارش را نزد دوست خود اتخار مسنن ، ؟ شاهرودی دندانساز از خضای مشهد می‌برد. افتخار از این شعرها خوشش می‌آید و یک جمله مسالک المعسنین ، طالب زاده به شاعر جایزه می‌دهد و به این ترتیب مهدی اخوان ثالث به شعر سرودن روی می‌اورد.

مهدی پس از آموزش ابتدایی وارد هنرستان صنعتی مشهد می‌شسود و ا کارسوهان کشی و اره کشی  و آهنگری سردرمی‌آورد. در این زمان پدر به او می‌گوید حالا دیگه خودت باید بروی نانت را در بیاوری و او ناچار به تهران می اید و معلم می‌شود محل خدمت او در کریم آباد ورامین بوده است.

با اوج‌گیری مبارزات ملی و حزب چپ در سال 1328 مهدی وارد نبردهای اجتماعی می‌شود و در نتیجه به زندان می‌افتد و به کاشان تبعید می‌شود. اشعار این دوره او که جنبه‌ی رئالیسم حزبی دارد بیشتر در روزنامه‌ها و مجله‌های حزب چپ به چاپ رسیده است در این دوره او و شاملو کسرایی و ابتهاج و شاهرودی و نیما ... در جبهه‌های حزبی فعالیت دارند و در 1331 به پویندگان راه صلح می‌پیوندند.

امید به واسطه شعری که درباره مبارزه‌های صلح طلبانه سروده به دست‌یابی به جایزه شعر صلح توفیق می‌یابد.

در اثر کودتای مرداد 1332 امید، نیما و دیگران به زندان می‌افتند بعضی زندانیان توبه نامه کذایی را می‌نویسند و از زندان آزاد می‌شوند ولی امیر مقاومت می‌کند و یک سال در زندان قصر و قزل قلعه می‌ماند پس از رهایی از زندان، مدتی به کار روزنامه‌نویسی می پردازد و همزمان با آن در رادیو و برخی موسسه‌های فرهنگی از جمله سازمان فیلم ابراهیم گلستان بکار می‌پردازد.

سالهای چند پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 هـ.ش اخوان شاعر روزهای خستگی و درد خود را مزد شتی خواند.

و اعلام کرد زرتشت و مزدک را در دل و دنیاز خویش آشتی داده و بر حاصل این آشتی پیام‌های بودا و مافی را نیز افزوده است پناه به مزداشت واکنشی مردی تنها به زمانه‌ای پرجوز و زخم بود واکنش مردی که مزدک‌های زمانه‌اش را عارف می‌خواست مانی‌ها زمانه‌اش را عادل پیامبرانی که پیش از آن که شمشیر در راه عشق کشند آن چه در سر دارند بنهند آن چه در کف دارند بدهند و آنچه بر آنها آید بفهمد اخوان نیک پنداری زرتشت و عدالت جویی مزدک و بی‌نیازی ما نی را یک جا می‌خواست بازگشت او به سوی شرف طبیعی و خانه‌ی پدری نشان نیاز به جهان دیگر بود. نیاز به سرودی نیکانی رسته‌ از بند هرچه هست افلاطون گفته بود نیاز مدینه‌ی فاضله ان جاست که مردان خوب حکم رانند و اخوان همه‌ی خوبی‌ها را گرد‌آورده بود تا مدینه فاضله در دل برپا کند که جهان را امید رستگاری نبود.

اخوان در 1345 در نثر منازعه‌ای خصوصی به زندان فصر می‌رفته و نه ما در زندان می‌ماند بهرحال ماجرا هرچه بوده از لحاظ شعر اخوان اهمیتی دارد زیرا دفترهای پاییز در زندان 1348 و زندگی می‌گوید 1357 یادگاری از این ایام زندان اوست.

اخوان از شاعرانی است که بسیاری از دشواری‌های شخصی و خانوادگی‌شان را در آثار و یادداشت‌های خود ثبت کرده‌اند از توضیح‌ها و حاشیه‌نویسی‌های اشعارش بر می‌ایبد.که مردمی صمینی و بی شیله و پیله بوده است البته گاهی در این یادداشت ها به باورهای خود نیز می پردازد

نصرت رحمانی می‌نویسد «شیفته عماد خراسانی بود و در همان نخستین دیدار احساس می‌کردم به خراسان به هر چیز خراسن توجه خاص دارد.

از چشم‌های بسیار زیبایش تیزهوشی و غروری که شباهت بسیاری به خودخواهی داشت می‌بارید.

در آخرین سال عمرش سفری چند ماهه به کشورهای اروپایی داشت و در بازگشت پس از زمانی کوتاه زندگی را بدورد گفت در توس در آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی در آینده‌ای شاهنامه او را به خاک سپردند اخوان ثالث یکی از برجسته‌ترین شاعران قرن اخیر زبان فارسی است و شعرش آمیزه‌ای است از سنت و تجدد.

به این ترتیب شعر نو از برج عاج[1] خود فرود می‌آید و در بطن جامعه راه می‌گشاید اما چنان که گفتیم اخوان و اصرار کلام فاخر بزرگان قلم نیز هست. او نه تنها با ظرایف و دقایق زبان آنها آشنایی کامل و دیرینه دارد بلکه این زبان استوار و پرصلابت چنان بر باد و ذهن او چیره گشته که شاعر همزمان با بهره‌گیری از لحن صمیمانه مردم عصر خود واژها و ترکیبات کهن را با مهارت و سهولت تام به کار می‌گیرد و اگر آن چنان که گفتند هیچ آبایی ندارد که فعل مجموری را به کار ببرد[2] از این روست و نه متغایر گاه با چنان ظرافتی به هم پیوند می‌خوردند که نه تنها خواننده معمولی بلکه ناقدان فرهیخته نیز از تفکیک و تجزیه این دو باز می‌مانند. [3] اخوان خود در این بار می‌گوید :

می‌کوشم تا بتوانم اعصاب و رگهای سالم و درست زبانی پاکیزه و متداول را که اغلب تاروپودش زنده و استخوانبندی استوارش از روزگاران گذشته است- به خون و احساس و تپش امروز پیوند بزنم[4]

و در جای دیگر می‌نویسد

اتکای من به ادب هنر مساله فارسی است از تمام آنچه امکان داشته بهره‌برداری کنم ، کرده‌ام و می‌کنم و خواهم کرد.  زبانی که محدود باشد به شکلی است که دایره زیبایی شناسی‌اش محدود است. وقتی چنین بود راه نمی‌دهد به ورود کلمهای دیگر وقتی زیبایی شناسی و بلاغت یک زبان گسترده باشد و راه وسیع داشته باشد خیلی چیزها که دارای حالت بلاغی هستند شکل و شمایل دارند، می‌توانند بیایند. [5]

و زیبایی شناسی زبان اخوان دارای چنان وسعتی است که واژها و ترکیب‌های تازه بسیار حتی نام آوا بیان کوچه و بازار و عبارات نادر و غریب آشنا در شعر او وارد می‌شوند باقی می‌مانند و گاه مأنوس جلوه می‌کند. [6] البته اخوان بر این نکته تأکید دارد که گسترش آگاهانه «دایره کلمات» نمی‌تواند و نباید هدف شعر باشد و کوشش عمدی در این زمینه بی‌ارزش ، بچگانه و مضحک است [7] مگر آنکه واقعا معنویتی در کار باشد و شاعر به واژه یا ترکیبی احساس نیاز کند [8] اما به صورت ، معنویت اقتضای زمان، جستجوی شیوه بیانی تازه‌تر و رسانه ، حاجت و نیاز شاعر یا هر علت و دلیل دیگری که بیابیم و بررسی کنیم نتیجه آشکار تمام این عوامل گسترش دایره واژگان و غنای زبان اخوان است و این نکته در پژوهش حاضر یکی از معیارهای ما در انتخاب این شاعر بخصوص بوده زیرا بدیهی است که شاعری با دستمایه‌ای اندک فقط می‌تواند به تفهیم مطلب مورد نظر خود بپردازد حال آنکه گنجینه سرشار شاعری پرتوان، گزینش واژهایی را برای وی میسر می‌سازد که نه تنها بیانگر مفهوم‌اند بلکه در پیدایش موسیقی کلام را نقشی بسزا بر عهده می‌گیرند و این ویژگیها اخوان است که شاید بیش از هر چیز به آهنگین بودن شعر توجه معطوف می‌دارد. اخوان در انتخاب واژها و اصطلاحات دقت و حتی وسواس به خرج می‌دهد و افسوس کلام وی، نه تنها از غنای زبان بلکه از حساسیتی نشئت می‌گیرد که گوش و هوش او به لطف و زیبایی موسیقی اصیل ایرانی دارند. در واقع اخوان از دیرباز با هنر موسیقی آشناست.

خود این باره می‌نویسد:

در آن وقتها من قبلا با یک هنر دیگر با موسیقی هم کم و بیش سروسری داشتم خیلی بیشتر از شعر و بیشتر هم یعنی پنهانی برای خودم چندی بود که تار می‌زدم و پیش استادی مشق و تمرین می‌کردم و کمابیش در آن راه مثلا پیشرفت هم کرده بودم تا آنجا که دیگر کم کم ترانه‌های آن روزا تا حدی که بشود شنید از آب در می‌آوردم و به بعضی دستگاههای موسیقی می‌شناختم محلی‌مان آشنا شده بودم ماهوار و همایونی ترک و شوری افشاری و سه گاهی خلاصه درآمد و فرود و واج و می‌شناختم و دستم با پرده‌های ساز کم‌کم آشنا شده بود و مضرابم قوت گرفته بود [9]

اما در جوانی اخوان ، موسیقی ظاهرا با مصلحت زندگی سازگاری ندارد و راهی است نوازده را به ناکجا آباد می‌کشنا پس اخوان به تشویق پدر استاد و مشق و تمرین را کنار می‌گذارد و به شعر روی می‌آورد با این همه موسیقی را هرگز رها نمی‌کند و عشق به آهنگ و نغمه و ترانه نیز بسان میلی سرکوب شده در شعر او تصعید و شکوهمندی می‌رسد.

خواننده‌ای که تنها با یکی از دیوان‌های «م. امید» [10] آشنا می‌شود چنان با تکرارها و طنین خاص او خو می‌گیرد که در میان صدها قطعه شعر معاصر و آوای اخوان را به دلیل آهنگ و ترنم ویژه، تمیز و تشخیص می‌دهد.

منتقدان گاه از تکیه اخوان بر موسیقی جاوی موسیقی و بخصوص قافیه بازی او با کلمات سبک او در برخورد باواژها وسواسهای لفظی و وسواسه‌های تغزلی او سخن گفته‌اند اما آنچه بسیار جالب توجه می‌نماید آن است که تنها یک نفر یک موسیقیدان از ارزشهای والایی که در شعر او از نظر موسیقی وجود دارد و از احاطه اخوان به ظرافتهای موسیقیهایی کلام صحبت کرده است. پرویز مشکاتیان به عنوان اولین عامل پدید آورنده این موسیقی به ارزش حروف یعنی در حقیقت اهمیت آواها اشاره می‌کند و می‌افزایند به راحتی می‌توان گفت که شاعری که با موسیقی و آهنگ کلام آشناست به همان اندازه موفق‌تر است که آهنگسازی با شعر

اینک اگر به گفته استناد کنیم و هم رای با او باور داشته باشیم که :

در هر شعر خوب یک طنین پنهانی هست یک نوا و نجوا که در زیر صورت آشکار کلام جریان دارد.

آن را آهسته می‌شنوید ولی همان است که به نهانی‌ترین تارهای روان نواخته می‌شود. [11]

سوینبدن [12] شاعر معروف انگلیسی (1909-1837) شعری دارد با عنوان «باغ پروسرپاین) در اساطیر رومی نام درختر زئوس (ژریتر) و می‌گرداند اما دمتر دختر را باز می‌گرداند و سرانجام توافق می‌کنند که فصل بهار و تابستان دختر بر روی زمین و پاییز و زمستان را در زیر زمین بسر برد که کنایه‌ای است از هنگام شکوفایی و باروری زمین و دوره بی‌فاصلی آن در این شعر اشاراتی به این اسطوره وجود دارد که نموداری از اوضاع عصر شاعر و ناخرسندی او از پژمردن شور و شادیها بر اثر نیرو گرفتن پیرایشگران (پیوریتن‌ها) تواند بود.

در بند دوم آن چنین می‌خوانیم

من از اشک‌ها و خندها خسته شده‌ام

و از مردمی که می‌خندند و می‌گویند

از آنچه که ممکن است اولین پیش پیش آید

از برای مردمی که می‌کارند و می‌دروند

من از روزها و ساعتها ملولم

از غنچه ها پرپر شده گلهای نازا

از آرزوها و احلام و قدرتمندیها

و از هرچیز به جز خواب

الیور التن در این شعر رنگی از مردن و خاموش شدن می‌بیند و صفاتی که سرنیبری بکار برده نیز نموداری از این حالت تواند بود.

بادهای ساکن امواج بی رمق غنچه‌های ناشکفته سرها زده از برخا غشقهای کهن بالهای خسته و خوابی جاودانه در شبی جاودانه مرگ نیز به صورت زنی رنگ پریده با تاجی از برگهای بی‌حرکت ایستاده است او همه چیزهای فنا پذیر را گرد می‌آورد با دستهای سرد و فنا ناپذیر او در انتظار هر کس و همه کس است.

شعر سوینبرن نمونه‌ای است که چگونه شاعر توانا اخوان خود و عرصه خویش را خلال اسطوره‌ای کهن و تصاویر گویا نقش کرده است به نظر بنده شعر زمستان مهدی اخوان ثالث (م . امید) نیز از لحاظی دیگر چنین کیفیتی دارد و اثری است شاین توجه و تحسن در زبان فارسی بسیاری از پیشینیان و معاصران از زمستان و جلوه‌های آنان تصور گوناگون به اقتضای مقام سخن گفته‌اند. [13]

برخی از این آثار وصفی است بسیار کوتاه از منظرة زمستان و برف و گاه به شرح سخن می‌رود از سرما و افسردگی و سرسپیدی باغ و بوستان و پرواز از ، تعزلی زمستانی و مناسب و احیانا گریز به مدح بدیهی است در این میان توصیف برف به عنوان مظهر بارز زمستان جایی خاص دارد .[14]

ثونانیان قدیم که چهار فصل را به شکل چهار زن نمایش می‌دادند. زمستان را زنی تصور می‌کردند سربرهنه در کنار درختان بی‌برگ و آنگاه که چهار جانور را برای نمایش دادن فصل‌ها برمی‌گزیدند زمستان به صورت یک سمندر نقش می‌شد.

در هر حال در برابر این همه اشعار فارسی که بسیاری از آنها خوب زیباست آنچه م. امید سروده با هه آنها تفاوت بارز دارد چه از نظر مایه و مصمون و چه از نظر صورت و طرز بیان به عبارت دیگر وی از این موضوع معروف و مأنوس تابلوی تازه نقش کرده و اثری بدیع و بی‌سابقه پرداخته است که اینک به تماشای آن می‌پردازیم.

این شعر که تاریخ سرودن آن دی ماه 1334 است. ظاهرا نمودار برخورد شاعر با فضای کشور پس از 28 مرداد 1332 و آنچه او را می‌آزرده است محیط تنگ و بسته و خاموش نبودن آزادی قلم و بیان نابودی آرمانها تجربه‌های تلخ پراکندگی یاران و همفکران بی‌وفا و پیمان شکنیها و سرانجام کوشش هر کس برای گلیم خویش از موج به در بردن و دیگران را به دست حوادث سپردن در این سردی او پژمردگی و تاریکی است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را احساس می‌کند در این میان غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداخته است که وصف زمستان را چنین آغاز نمایند.

 

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

سرما در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار باران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگردست صحبت سوی کس بازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است.

گذرندگان «نی خواهند» سلامتش را پاسخ دهند هر کس در خور رفته و به راه خویش می‌رود و یارای آن ندارند که سر برکند و اظهار آشنایی نماید. در این راه تاریک و لغزان بیشتر از پیش پای خویش را نیز نمی‌توان دید دیدی محدود و راهی بسته و آینده‌ی مجهول سردی کشندة تهدید و مرگ ، چنان همه را بیم زده کرده که پاسخ به محبت آشنایان را نیز با اکراه برگزار می‌کنند.

می‌بینید با وصف این شهر سرد و مردم سرمازده شاعر احوال خود را چگونه بیان کرده است اینک تصویری دیگر زیبا و گویا از جنس نفس در سینه‌ها پروای سخن خویش داشتن برخورد با دیوارها و نومیدی از همگان

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

در این بی کسی و تنهایی و گریز همه از تو و تو از آنان در این زمستان به کجا توان پناه برد آیا با تأثیر از سنت شعر فارسی است و یا در جستجوی بی‌خبری و فرو خواباندن اعصاب بی‌قرار و اندیشه‌های پریشان است که شاعر داوری غم را در باده می‌جوید و در هوایی که بس ناجوانمردانه سرد است به جوانمردی پیر باده فروش پناه می‌برد.

مسیحا جوانمردی من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است .... آی

دقت گرم و سرت خوش باد

سلام را تو پاسخ گوی در بگشای

وقتی که کوبندة دراز خویشتن یاد می‌کند حاکی از افسردگی ، رمیدگی و تلخکامی گوینده است از آنچه بر سر او و دیگران آمده است با لحنی بیزار از هستی:

منم من ، میهمان هر شب لولی وش مغموم

منم من سنگ تیپا خوردة رنجور

منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور

زمزمة او با جملاتی کوتاه و آهنگی مناسب ادامه دارد بیان دلتنگی است از نیرنگها اظهار بی‌رنگی و کناره‌گیری از همه رنگها از سرمای شبانگاهی لرزیدن در سکوت صدای دندان بهم خوردن خویشتن را شنیدن:

نه از روهم نه از رنگم همان بی‌رنگ بی‌رنگم

بیا بگشای در بگشای دلتنگم

حریفا ! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

تگرگی نیست ، مرگی نیست

صدای گر شنیدی ،‌صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمده دستم وام بگذارم.

حسابت را کنار جام بگذارم.

در پاسخ باده فروش که می‌گوید شب بی‌گاه و سپری شد ، و بامداد آمد گویی رفتار کسانی درج شده که در آن روزهای تاریک نوید فرارسیدن روشنایی بامداد را می‌دادند. ما مرد تنهای شب فروغ این صبح کاذب را باور نمی‌کند و آن را غریبی بیش نمی‌داند سیلی سرد زمستان را بر بناگوش خویش احساس می‌کند آسمان را تنگ می‌بیند و چراغ او را در تابوت ظلمات پنهان شب و روز را یکسان اگر نوری در این دل ظلمات بتوان جست چراغ ماه است همان گونه که حافظ نیز از جام سعادت فروغ خورشید قدح چراغ می و شعاع جام سخن می‌گفت و می‌سرود ساقی به نور باده برافروز جام‌ها اما امید چراغ باده را در شبی غم زده و تاریک و نومید بزم افروز خویش می‌خواهد اینک از او بشنوید

چه می‌گویی که دیگه شد سحر شد بامداد آمد

فریبت می‌دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.

حریفا گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستانی است

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است.

حریفا رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است.

بند آخر تصویری است عالی از این زمستان و در عین حال نوعی رد العجز الی الصدر آهنگین و تصویری با ابتکار خاص و برخوردار از حسن مقطع آنچه از هوا ظاهر خانه‌ها حالت عیوان ، درختها ، زمین ، آسمان ماه و خورشید با ایجاز تمام گفته شده نمایشی است محسوس و گویا از این فصل سرد اما در عین حال در پس هر جزء از آن گوشه‌ای از اجتماع ترسیم شده که چون همه در کنار یکدیگر قرار می‌گیرد تابلویی تمام بدست می‌دهد از زمستانی به تعبیر جیمز تامسن «عبوس و غمگین» که شاعر در جان خویش و در دل جامعه احساس می‌کند.

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان

نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دل مرده سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده ، مهر و ماه

زمستان است

 زمستانی که امید در این تابلو زنده و پایدار نقش کرده زمستان امیدست. تصویری است شاعرانه و تجربه‌ای اجتماعی ساختمان اثر، در عین تازگی یک پارچه هم آنگ و بهم پیوسته است در این اثر هنری از یک سو لطف حریقه و قوه ابداع شاعر بارزست و از دیگر سو چیرگی وی بر زبان فارسی که حاصل تتبع و تامل اوست در آثار بزرگان ادب این شعر هم از وزن برخوردار است و هم از قافیه منتهی ترکیب این عناصر در مصراع‌های کوتاه و بلند که به اقتضای جریان طبیعی سخن از طبع شاعر تراویده به صورتی تازه و دلکش است . به این معنی که شاعر توانسته است در این مفهومی حاصل از نغمه حروف و چنین ترکیب کلمات مصراع بندی وقفها ،‌سکوتها ، تکیه بر برخی اجزاء کلام و بجا نشاندن قافیه‌ها در هر مورد متناسب مقام آهنگی مناسب به سخن ببخشید ذوق اواز آرایشهای لفظی و معنوی کلمات نیز بهره بوده است.

از این قبیل است پیر پیرهن چرکین  سرما سخت سوزان است بیا بگشای در بگشای دلتنگم و امثال آن هوراش شار و سخن سنج نامور رومی می‌گفت زبان مانند درخشان بیشه‌ای است که مجموعه‌ای از برگهای کهنه و تازه دارد زبان شعری امید مصداق این سخن است بعلاوه وی توانسته است در کنار واژهایی خصیع و دیرینه از قبیل یارستن یا زیدن حریف (هم پیاله) وام گذاردن بیکه چراغ افروختن کلماتی از بان گفتار امروز را بیاورد مانند دمت گرم، تیپا خورد ، ناجور ، حساب را کنار جام نهادن و این دو نوع کلمات و ترکیبات را با مهارت مقام با یکدیگر سازگار کرده است ببینید در بکاربردن کلمة آی که یکی زا اصوات و در زبان روزمرة عام مردم هم رایج است و قافیه کردن آن تناسب مقام چه ذوقی بخرج داده است.

بعلاوه در ساختمان جمله و نحو سخن نیز تأثر او از زبان خصه‌های قدیم مشهور دست نه به صورت تقلید خام بلکه با حسن انتخاب مثلا در فارسی قدیم گاه جزئی از جمله بعد از فعل می‌آید به این طریق برجستگی بیشتری پیدا می‌کندنظیر «افشین برخاست شکسته و بدست و پای مرده تاریخی بیهقی 220) در شعر امید نیز این کیفیت مکرر دیده می‌شود کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار باران را حتی نتایج اضافات که در بلاغت غالبا ناپسندیده است و در القاء معنی کند ایجاد می‌کند با کاربرد بجای او سبب قوت تصویر و تاکید مناسب می‌شود به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است.

اما امید در شعر به برخورداری از گنجینه زبان پیشینیان اکتفا نمی‌کند بلکه خود نیز به آفرینش ترکیبات تازه می‌پردازد نظیر گرمگاه  سینه لولی وش تابوت مستبد ظلمت نه توی مرگ اندود اسکلتهای بلور آجین حتی در تعبیر رایج مثل بید می‌لرزد تغییر اندک پدید می‌آورد و می‌گوید «مهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد» و با همین دگرگونی به جمله رنگی از لطف شعری می‌بخشد و تصویری نو به دست می‌دهد

اثر هندی هر قدر دلپذیر است دوستار هنر تمامیت و کمال بیشتر در آن می‌جوید نظیر بلوری درخشان و خوش تراش که در آن وجود یک مویه نازک پوشیده از انظار نیز دور از انتظار است زمستان از جوهر شعری و لطف مصمون و جمال اسلوب برخوردار است و شعری است گیرا و دلکش امید با روح شاعرانه و حسن ذوق و بصیرتی که در زبان فارسی دارد به خلق این اثر و نظایر آن توفیق یافته است.

در هر حال شعر زمستان از آثار نفذ و ماندگار ادبیات معاصر است بی سبب نیست که شاعر نیز مجموعه‌ای از اشعار خویش را که سی و نه قطعه است نام این قطعه زمستان نامیده است که خود نوعی گزینش است.

اگر بخواهیم نمونه‌‌هایی برجسته از شعر امروز فارسی را برگزینیم برای قطعه زمستان باید در آن میان جایی خاص در نظر گرفت گویندة آن نیز بی‌گمان از شاعران و نمایندگانی شعر امروز است هم به واسطة طبع و قریحه توانا و پرودة خویش و هم بر اثر مایه وری از فرهنگ ایران و ادب فارسی

زمستان

سلامتی را نمی‌خواهند پاسخ گفت

سرما در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است.

و گر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است.

نفس کز گرمگاه سینه می‌آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار اسیت در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحا جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا سین ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دست گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من میهمان هر شبت لولی وش مفهموم

منم من سنگ تیپاخوردة رنجور

منم دشنام پست آفرینش نغمة ناجور

نه از روحم نه از رنگم همان بی رنگ بی‌رنگم

بیا بگشای در بگشای دلتنگم

حریفا میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.

تگرگی نیست مرگی نیست

صدای گر شنیدی صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمده ستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می‌گویی که بی گر شد، سحر شد بامداد آمد

فریبت می‌دهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است.

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندوه ، پنهان است.

حریفا رو چراغ باده را بفروز شبا با روز یکسان است

سلامت را نمی‌خواهد پاسخ گفت

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان استکلهای بلور آجین

زمین دلمرده،‌ سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده و مهر و ماه زمستان است.


شعر معاصر

از زمانی که نیما یوشیج علی اسفندیاری شعر معروف «افسانه» را منتشر کرده دوران تازه‌ای در شعر و شاعری آغاز شد موافقان و مخالفان هر یک بسته به عقیدة خاص خود آن نقد کردند که اغلب این نقدها و اظهار نظرها در مجلة موسیقی به چاپ می‌رسید. در فاصله زمانی سالهای 1300 هـ و 1317 هـ نیما یوشیج تقریبا شعری قابل توجه به چاپ نرسند و ظاهرا با توجه به نقدها در جست و جوی تکمیل شیوة خود بود تا در سال 1317 شعر خانوادة سرباز را به چاپ سپرد.

از این تاریخ به بعد است که شعر معاصر مشکل کلی خود را می‌یابد و در بین جوانان نوجو، طرفدارانی پیدا می‌کند خود نیز در نامه‌های همسایه چند و چون کار خویش را بیان می‌کند و راه را به دیگران می نمایاند.

نیما یوشیج اصل گفتار خود را بر اساس تحول لفظ و معنی در شعر معاصر قرار می‌دهد در مورد تحول ظاهر و فرم شعر یعنی قالب و وزن و قافیه اعتقاد او بدین گونه است.

1- وزن او معتقد است که اوزان قدیم و کلاسیک شعری فارسی سنگ شده است بدین معنی که شعر در اول منظومه خود قصیده، غزل ،‌مثنوی و .... وزنی را بر می‌گزیند و تا پایان منظومه بالااجبار آن وزن را رعایت می‌کند و این عمل از پرش فکری شاعر می‌کاهد و او را اسیر قالب عروضی می‌کند در این اسارت چه بسا خصوصا و زوائدی که مجبور است به کار بگیرد با ایجازهای مخلی که در کلام بیاورد تا میزان وزن شعر متعادل شود.

برای پرهیز از این سد و مانع او شعر را با یکی از عروضی آغاز می‌کند و به تبع مضمون و مطلبی که می‌خواهد سراید تعداد اضاعیل عروضی را کم و زیاد می‌کند بدین جهت است که مصراعهای شعر با وجودی که در یک وزن کلی سروده می‌شود اما تعداد عروضی در هر مصراع کم و زیاد و مصراع‌های کوتاه و بلند می‌شود. مثلا

می‌ تو او دهتاب

می‌درخشد شب تاب

نیست یکدم شکند خواب به چشم کلی و لیک

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می‌شکند.

نکته دیگر این که بیت در این گونه شعره مرکب از دو مصراع متساوی نیست. بلکه مجموعه مصراعهای کوتاه و بلند به دنبال هم و تا پایان بیان یک دریافت مصراع یا بیت‌محسوب می‌شود به همین جهت است که قافیه گاهی در پایان هر بند آورده می‌شود.

2- در مورد قافیه نیز نیما یوشیج معتقد است که قسمتی از موسیقی کلام بر دوش قافیه می‌تواند قرار گیرد. به شرطی که قافیه مانعی برای بیان مطلب در شعر نشود زیرا که در شعر شاعران گذشته خصوصا آنان که ذهنی توانا در سرودن شعر کلاسیک قافیه، راهنمای آنها در بیان مطلب بیت است، یعنی قافیه اختیار برگزیدن مضمون را از شاعر می‌گیرد و اندیشه او را به دنبال خود می‌کشاند و این بزرگترین عیب قافیه با همه محاسنش می‌تواند باشد.

نیما ، قافیه را می‌پذیرد اما به شرطی که مانع بیان فکر شود و هر جا که شاعر لازم بداند آن را بیاورد گاه پشت سر هم و گاه عدم رعایت آن با آوردن کلماتی که موسیقی پایان به مصراع‌ها بدهد مثلا در این شعر اخوان ثالث

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه‌ام، مستم

باز می‌لرزد دلم،‌دستم

بازگویی در جهان دیگری هستم

********

آن نخراشی به غلفت گونه‌ام را تیغ

آن نپریشی به غفلت را دست

آبرویم را نریزی دل

لحظه دیدار نزدیک است

 

در بند اول سه مصراع پشت سر هم قافیه دارد ولی در بند دوم هیچ گونه موسومی وجود ندارد بلکه کلمات تیغ دست و دل خود نوعی موسیقی درونی ایجاد کرده‌اند که به جای قافیه به کار گرفته شده است.

3- در مورد مضمون نیز نیما یوشیج مطلبی قابل توجه دارد او میگوید شاعر باید ذهنیات را تبدیل به عینیات کند بدین معنی که ذهن را از تصویرهای کلیشه‌ای شاعران گذشته بردارید و توجه خود را به اطراف خود معطوف کند و آنچه را که می‌بینید رنگ شاعرانه بزند و بیان کند بدین گونه شعر از ذهنگرایی و کاربرد تصویرهای ذهنی نجات می‌یابد و معطوف به موضوعات پیرامون شاهر و عینیات او می‌شود این بحث سرانجام به تعصر و مسئولیت شاعر کشیده می‌شود به همین جهت اغلب شاعر این دوره هر کجا به نوعی خود را مقابل مردم و جامعه انسانی مسئول می‌بیند و شعر به طرف بیان دردها و رنج‌ها موجود جامعه یا انتقاد اجتماعی است کم کم شعر بزرگان ادب این دوره به نوعی رمزگونه و سیولیسم متوجه می‌شود.

باید متذکر شد که پیش از نیما یوشیج کسانی چون تقی رفعت شمس کسمایی و جعفر خامنه مریک تلاشی برای درهم شکستن فرم شعر گذشته کردند اما نیما چون بر اصالت و خاصیت زبان فارسی تکیه کرده نیز توجه به مفاهیم آشنا اما تازه سوای قالب شکنی داشت مورد پذیرش قرار گرفت و این شیوه به نام خود او نامگذاری شد.

بعد از نیما یوشیج چون احمد شاملو ، اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد ،‌نادر پور و بعدا کسانی چون فریدون مشیری ، سهراب سپهری و شفیعی کدکنی و ... راه او را دنبال کردند و هر یک بعدی از شعر امروز را به کمال رساندند.


تک بیتی‌های اخوان ثالث

تا که دندان داشتم ، نانم نبود                نان چون پیدا گشت ، دندانم نبود

***

نیست درخانه خالی و هیچ                              دزدگو دور خود با مپیچ

***

دیوانه شد آیینه، چون روی تو پر می‌دید    حسن توپری را به لباس بشری دید

***

تا زشت و بداین چنین فزاینده است            هر روز گذشته به زآینده است

***

خداوندا خودت اینقدر زیبا                         جهانت را چرا زشت آفریدی

***

می‌تراشیدیم و درآمد باز ریش کاش بودم کوسه ، یا پاکیزه رو چون روز پیش


منابع

منبع ،‌فارسی عمومی ، تالیف رضا اشرف زاده چاپ هشتم 1384

منبع : نگاهی به مهدی اخوان ثالث ، تألیف عبدالعلی دست غیب ،‌چاپ اول ، 1373 ، انتشارات مروارید

آن گاه پس از تندر ، انتشارات سخن ، چاپ سوم ،  1384 منتخب هشت دفتر سروده اخوان ثالث (م. امید)

آوا و القا ، رهیافتی به شعر اخوان ثالث تألیف مهوش وقاری انتشارات مرسس چاپ اول 1383

ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم، انتشارات مروارید چاپ اول 1367 تألیف مهدی اخوان ثالث (مجموعة شعر

 



[1] - این استعاره را فلوبر برای توصیف اسامی به کار می‌برد که برا ی عامه مردم قابل درک نیس.

[2] - تقی پور نامداریان ، همان صفحه 194

[3] - همان ، ص 194 و رضا  براهنی طلا درس ناشر نویسنده تهران 1371 جلد دوم ص 1791 و مقایسه کننده تفسیر دو منعقد از از واژه امروزه

[4] - مهدی اخوان ثالت زمستان ، انتشارات مروارید ، چاپ سوم ، 1348 ، ص 14

[5] - مهدی اخوان ثالث (م . امید) بهرین امید ،‌چاپ میهن ، تهران 1348 ص 35 تا 34

[6] - فروغ فرخزاد در این باره می‌نویسد : اخوان با تکیه به سنتهای گذشته زبان و آمیختن کلمات فراموش شده به زندگی امروزه زبان شعری تازه‌ای می‌آفریند : زبان او با فضای شعرش هماهنگی کامل دارد کلمات زندگی امروز وقتی در شعر او در کنار کلمات سنگین و مغرور گذشته می‌نشیند ناگهان تغییر ماهیت می‌دهند و قد می‌کشند در یکدستی شعر اختلافها فراموش می‌شود در جای دیگر می‌گوید : مشکل است که آدم کلمات خیلی رگ و ریشه‌دار و سنگین زبان فارسی را بیاورد پهلوی کلمه‌های زبان روزانه و متداول بگذارد و هیچ کس نفهمد یعنی این کار آنقدر ماهرانه و صمیمانه انجام بدهد که آدم باآنکه متوجه شود بگذرد.

[7] - بهترین امید ،‌فوق الذکر ص 33

[8] - همان ص 30

[9] - همان ص 18

[10] - مهدی اخوان ثالث ، بویژه در اوایل دوران شاعی به «م . امید» تخلص می‌کرد.

[11] - محمد علی نوشن سخنگوی دشت خاوران همان ص 91

[12] - نقل از چشمه روشن دکتر غلامحسین یوسفی انتشارات سخن

[13] - ازان چمله‌اند رودکی ، دقیقی ابوالحسن علی آغاجی کسایی مروزی ، فردوسی ، منوچهری ،‌اسدی طوسی ، خضرالدین اسعد گرگانی، مسعود سعد سلطانی ناصر خسرو انوری ازرقی هروی ، نظامی گنجه‌ای ، خاقانی ، حسن وثوق ، رهی معیری،‌ نسیم ، ابراهیم صهبا و دیگران

[14] - کسانی چون منوچهری و کمال الدین اسماعیل اصفهانی و قبول ترشیزی در آنان به شرح سخن گفته‌اند کمال الدین اسماعیل اصفهانی قصیده‌ای مشهور برف سروده است که قبولی ترشیزی و رهی معیری و ابراهیم صهبا نیز همان وزن و ردیف را اختیار کرده‌اند. تا می‌رسد به نمایش برف و اسکی سوارها از وثوق الدوله و مطایبه رهی و صهبا در باب اسکی سواری مدیر روزنامه بابا شمل

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد