مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

جلال ال احمد


دیباچه

ما در کشوری زندگی می‌کنیم که به اعتراف همه‌ی نویسندگان و هنرمندان جهان، مهد هنر، ادب و تمدن است. دانستن شرح حال نویسندگان نامدار ایران زمین یک نیاز ضروری و یا به عبارتی دیگر یک وظیفه است.

اینکه بدانیم قدمای ما یا ادیبان معاصر در عرصه‌ی داستان، رمان یا مقاله چه کرده‌اند و چه آثاری را به رشته تحریر درآورده‌اند و یا اینکه در این ساحل شنی بی‌انتهای دنیای ادبیات چه ردپایی از خود به جا گذاشته‌اند.

این امر ما را کمک می‌کند تا با مطالعه‌ی آثار آنان و یا نقد و بررسی یا تحلیل هر یک از آثارشان به عمق اندیشه‌های ناب و بکر آنها پی ببریم و این خود به خواننده لذتی خوشایند می‌بخشد که هیچ چیز را توان قیاس و برابری با آن نیست.

در پایان آرزو می‌کنیم این مختصر کار پژوهشی گروهی ما مورد پسند شما خوانندگان عزیز واقع گردد و اگر کاستی در محتوا و یا غلط چاپی در این کتاب ملاحظه می‌نمایید به بلند همتی خود ما را ببخشید چرا که ما نوخاستگان پژوهش در گام اول تحقیق قرار داریم و به راهنمایی‌های دلسوزانه شما سخت محتاجیم.

جلال آل احمد

در شمارة نوروز 1324 مجلة سخن داستانی به چاپ رسید که تولد نویسنده‌ای دیگر را نوید می‌داد، نویسنده‌ای که همچون چوبک با تأثیر از هدایت شروع کرد اما خیلی زود در پی یافتن استقلال هنری برآمد و پاره‌ای از «ایرانی» ترین داستان‌ها را پدید آورد.

داستان « زیارت » نام داشت و جوان 22 ساله‌ای به نام جلال آل احمد

(1348-1302) آن را نوشته بود. آل احمد موفق شده بود با شوری مذهبی شرحی دقیق و درونی از یک سفر زیارتی به دست دهد. جنبة مذهبی داستان آنقدر قوی است که توصیفها را نیز در برگرفته است:

خورشید که با قرص قرمز رنگ خود کم‌کم فرو می‌نشست در نظرم پرچم خونین عزیزان زهرا می‌نمود که اندک اندک سرنگون می‌شد.

داستان « زیارت » ویژگی‌های اساسی داستان نویسی آل احمد را در خود دارد: راوی داستان آدمی است بیگانه از جمع: « هر کس حالی دارد و جز من هیچ‌کس در اینجا تماشاچی نیست». همین ناظر وقایع است که در دیگر داستان‌ها نیز از وقایع و آدمها برایمان گزارش می‌دهد. در داستان « دید و بازدید عید » و چند داستان دیگر از مجموعة دید و بازدید (1324)، راوی تماشاگر تصویرهایی انتقادی اما سطحی از سنخ‌های مختلف اجتماعی ترسیم می‌کند. جرقه‌هایی از سمتگیری به سوی ایده‌های نوین، به صورت همدردی با مردم فقیر، نیز در اولین داستان‌هایش به چشم می‌خورد؛ جرقه‌های کم‌سویی که قادر به روشن کردن و نشان دادن درون زندگی محرومان نیست. اما آل‌احمد در هیچ‌یک از این داستان‌ها موفق به آفریدن شخصیت یا موقعیت زنده‌ای نمی‌شود و حتی نمی‌تواند به توصیف درونی داستان «زیارت» نزدیک شود و در حد گزارش‌نویس روزنامه می‌ماند. قلم نویسندة جوان سطح وقایع را خراش می‌دهد و قادر به دستیابی به واقعیت و توصیف آن نیست. این داستان‌ها که از حد واقعگرایی سنتی جمالزاده فراتر نمی‌روند، برشهایی گزارشی از زندگی سنتی را به نمایش می‌گذارند. نویسندة بی‌تجربه با اظهار نظرهای گاه و بیگاهش سیر داستان را قطع می‌کند و به آشفتگی‌ها می‌افزاید، او که نمی‌تواند از طریق اعمال و گفتار آدم‌های داستان مقصود خود را بیان کند، در داستان دخالت می‌کند و با چند جملة نتیجه‌ای برای خواننده تعیین تکلیف می‌کند. تنها در داستان « گلدان چینی» است که حادثه با روانی و یکدستی پیش‌ می‌رود.

از دیگر داستان‌های او: شمع قدی ـ افطار بی‌موقع ـ سه تار ـ وسواس ـ آفتاب لب بام و است.

علی محمد افغانی متولد 1304:

از داستانهای کوتاه که بگذریم، علی محمد افغانی در زمینة آفریدن رمان اجتماعی شگفتی می‌آفریند و راه را برای پیدایش رمان‌های اجتماعی بعدی باز می‌کند. رمان 900 صفحه‌ای شوهر آهو خانم (1340) خیلی زود نویسنده‌اش را به شهرت می‌رساند: « انجمن کتاب ایران » آن را به عنوان داستان برگزیدة سال 1340 انتخاب می‌کند و منتقدین وقت به ستایش از آن می‌پردازند: «بی‌هیچ گمان، بزرگترین رمان زبان فارسی به وجود آمده و ( با قید احتیاط ) تواناترین داستان نویس ایرانی، درست همان لحظه‌ای که انتظارش نمی‌رفت، پا به میدان نهاده است» و « نویسنده در این داستان از زندگی مردم عادی اجتماع ما تراژدی عمیقی پدید آورده و صحنه‌هایی پرداخته است که انسان را به یاد صحنه‌های آثار بالزاک و تولستوی می‌اندازد. و این نخستین بار است که یک کتاب فارسی به من جرئت چنین قیاسی را می‌دهد». هر چند در این گفته‌ها مقدار زیادی ذوق‌زدگی دیده می‌شود، اما شوهر آهوخانم برجسته‌ترین رمان اجتماعی این دوره است.

داستان در زمستان 1313 در شهر کرمانشاه می‌گذرد. پس از توصیفی کوتاه از شهر آرام ـ که گویی حادثه‌ای در بطن خود دارد ـ به نانوایی سید میران سرابی می‌رسیم. افغانی پس از توصیف جزء به جزء دکان و شاگردان و خصوصیات ظاهری سید، از طریق گفتگوی او با نانوایی ورشکسته، سجایای شخصیتی‌اش را تصویر می‌کند: کاسبکاری 50 ساله و رو به ترقی، رئیس صنف نانوایان است و با پختن نان قشون، خود را به قدرت حاکمه نزدیک کرده. مردی است مذهبی، خانواده دوست و دست و پا به خیر. هما، زن زیبارو و مطلقه، در همین فصل به نحوی طبیعی وارد داستان می‌شود و از همان آغاز بر سید تأثیر می‌گذارد. سید عاشق هما می‌شود اما جرئت ابراز این واقعیت را، حتی به خویش، ندارد. عشق خود را محبتی نوعدوستانه می‌انگارد. همراه سید ـ که در دلش توفانی بر پا شده ـ به خانه‌اش می‌رویم. با آهو خانم ـ زنش ـ و چهار فرزندش آشنا می‌شویم. فضای خانه نیز همچون فضای دکان با حوصله مجسم می‌شود و یک یک همسایگانش ـ مردمان فقیر ـ معرفی می‌شوند. اینان شخصیت‌های جانبی رمان هستند و قهرمانان اصلی را در پیشبرد ماجراها یاری می‌کنند.

افغانی که به سبک واقعگرایان اروپایی قرن نوزده می‌نویسد، دانای کلی است که بر برون و درون شخصیت‌های اثرش آگاهی کامل دارد. نخست ظاهر آنها را توصیف می‌کند، سپس طی برخوردهایی با دیگران، روحیاتشان را می‌نمایاند و عاقبت با قرار گرفتن در موقعیت آنان، نسبت به رویدادها اظهار نظر می‌کند.


صادق هدایت

صادق هدایت ( 1330ـ 1281) پیش از اینکه نخستین داستان‌هایش را بنویسد، مطالب زیادی در زمینة اندیشه‌های بودایی، احضار ارواح و پیشگویی خوانده بود. این مطالب تأثیر تأسف‌آوری بر داستان‌هایش گذاشت. داستان‌هایش، همچنین، از آموخته‌های نویسنده دربارة روانکاوی فروید، ضربه‌ای مشابه خورد. این ضربه بخصوص از آن جهت قابل اهمیت است که هدایت کوشید گزارشهای سادة جمالزاده را با تحلیل روانی آدمهای داستان و نشان دادن تناقضات درونی آنها، به داستان روانی نزدیک کند؛ کوشید احساسات پیچیدة شخصیت‌ها را مطرح سازد و موقعیت زیستی نابسامان آنها را بیش از آنکه ـ چون داستان نویسان قبلی ـ گزارش کند، تجسم بخشد. هدایت در گسترش فضای دید و توسعة شگردهای نوشتن نویسندگان ایرانی نقش مهمی ایفا کرد. اما سنت ناپسندی را نیز تحکیم بخشید و آن، محور دانستن مسائل جنسی

ـ بر مبنای عقاید فروید ـ  در زندگی انسان‌ها بود.

هدایت که در خانواده‌ای اشرافی بزرگ شده بود، همواره تلاش کرد با توصیف صادقانة واقعیت، تصوراتی را که اندیشة حامیان وضع موجود بر آنها استوار بود، درهم شکند؛ تصوراتی از قبیل بسامان بودن اوضاع و سعادتمندی توده‌ها. هر چند ذهنیات ناشی از تربیت در خانواده‌ای اشرافی، بر اعمال و افکار شخصیت‌های داستان‌هایش تأثیر بسیاری گذاشت، اما کوشش او برای ارائه تصویری عمیق‌تر از واقعیت، درخور ستایش است. در سال‌هایی که نویسندگان کهنه‌اندیش برای گریز از طرح مسائل اساسی مردم، به فاحشه‌خانه‌ها می‌گریختند، یا در قالب داستان‌های اخلاقی پرسوز و گداز و رمان‌های تاریخی‌نما، بر سرنوشت اشرافزادگان از « اصل » افتاده دل می‌سوزاندند، هدایت داستان را به عنوان شاهدی از زندگی مردمی محروم به کار گرفت. تلاش وی در نشان دادن فاجعه‌آمیز بودن وضعی که به عنوان دوران شکوفایی ملی وانمود می‌شد، نشانگر تعهد اجتماعی اوست.

هدایت در 1307 به قصد خودکشی خود را در رودخانة مارن پاریس انداخت، اما نجاتش دادند. شرح این اقدام ناموفق را در زنده‌به گور نوشت و آن را «یادداشتهای یک دیوانه » نام نهاد. هدایت که طی خودکشی لحظه‌های مواجهه با مرگ را تجربه کرده بود، شخصیت‌های آثارش را نیز وا می‌داشت که به این تجربه بپردازند؛ تجربه‌ای که در سراسر عمرش با آن درگیر بود. او نتوانسته بود خودش را بکشد، اما شخصیت‌های داستان‌هایش را در این امر «موفق » می‌گرداند و اغلب آثارش را با مرگ به پایان می‌رساند. از دیگر آثار او: شب‌های ورامین ـ مردی که نفسش را کشت است.

تقی مدرسی: در 1311 در خانواده‌ای روحانی پرورش یافت. وقتی دانشجوی طب بود، نخستین رمانش یکلیا و تنهایی او (1334) از سوی مجلة سخن به عنوان بهترین رمان ایرانی سال 1335 را یافت و مدرسی را در زمرة نویسندگان مشهور ایران درآورد. ده سال بعد ـ وقتی دیگر ساکن آمریکا شده بود ـ دومین رمانش شریفجان، شریفجان ( نام قبلی: نسل کلاغها) را نشر داد، اما این اثر نه تنها تأثیری بر ادبیات زمان خود نگذاشت، سقوط نویسنده را نیز گواهی داد. در 1347 مجموعه داستان گمرگ چینواد آگهی شد اما انتشار نیافت. مدرسی جز چند داستان کوتاه در جنگ اصفهان و سخن اثر دیگری منتشر نکرد.

قابل توجه‌ترین اثر نویسنده، رمان کوتاه یکلیا و تنهایی او است. نخستین علتی که برای محبوبیت این رمان به ذهن می‌رسد، ساختمان محکم و نیز زیبا و توصیفی آن است. نثری شاعرانه و عاطفی که شخصیت‌ها و موقعیت‌ها را با توصیف‌هایی احساساتی و رنگین تصویر می‌کند. نثری شبه کلاسیک و خوش‌آهنگ که با قطعه‌های تابلو مانندش، خوانندگان بیزار از سطحی‌نویسان آسانگین را جذب کرد؛ خوانندگانی که سنگینی یأس دوران را با خواندن صحنه‌های عاشقانة رمان، که عطری کهن از آنها برمی‌خاست، به فراموشی می‌سپردند. مدرسی برای بیان مضمون تاریخی ـ فلسفی خود به نثری کهنه‌نما و غریب احتیاج داشت. پس، به جایی که مضمون را گرفته بود ـ به تورات ـ روی آورد و روال روایتی عتیق کتاب مقدس را به کار گرفت. البته پیش از او نویسندگانی چون طبری از اسطوره‌ها و نثر توراتی برای بیان مسائل اجتماعی استفاده کرده بودند. اما مدرسی زبان تورات را که با آن یهوه ـ خدای خشم و انتقام، نه محبت و بخشش ـ حقایق « ابدی » را بر مردم آشکار کرده است. برای بیان مسائل کلی بشری به کار گرفت. و بدین ترتیب برای بیان مضمون داستان خود، قالبی مناسب آفرید.

بهرام صادقی (1363 ـ ؟)

نخستین داستان‌هایش را از 20 سالگی ـ وقتی دانشجوی طب بود ـ نوشت و از 1335 شروع به چاپ آنها در مجلات ادبی کرد. در 1337 یک چند جزو هیأت نویسندگان مجلة صدف بود. دوران خلاقیت هنری‌اش زمانی طولانی نپائید اما در همین مدت کوتاه داستان‌هایی فراموش‌ناشدنی آفرید؛ داستان‌هایی که او را در صف اول نویسندگان ایران قرار دارند.

مهمترین مضمون داستان‌هایش جستجو در عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی بازماندگان نسل شکست است. این جستجو که با طنزی آمیخته به فاجعه، و در شکل‌های متنوع داستانی صورت می‌گیرد، بهرام صادقی را شایان توجه‌ترین نویسندة نسل خویش می‌سازد. کارهای اصلی‌اش را بین سال‌های 1341 ـ 1335 می‌نویسد و منتشر می‌کند، هر چند تا سال‌های 50 نیز تک داستان‌هایی انتشار می‌دهد اما اصولاً نویسندة این دهه است. واخوردگی، شکست، فقر و یأس آدمهای کوچک، روشنفکران آرمان باخته و معتاد شده، کارمندان فقیر و دانشجویان واخورده را با توانایی ترسیم می‌کند. صادقی با ارائه طنزآمیز جنبه‌های دردناک زندگی، ضمن آن که نشان می‌دهد جهان ما چقدر کهنه و رنجبار است، آرزوی خود را به برقراری عدالت اجتماعی ابراز می‌کند. بدین ترتیب، طنز او نفی زندگی نیست، افشای تمامی عواملی است که باعث حقارت و خواری زندگی می‌شوند. آثار بهرام صادقی که با تسلط فراوان بر فرم نوشته شده‌اند و به نحو حیرت‌انگیزی سال‌های پس از کودتا را نمایش می‌دهند، پیش از هر چیز هنر (داستان) هستند، نه گزارش اجتماعی یا روانی. خودش گفته است: « در وهلة اول باید داستان نوشت، داستان خالص، باید ساخت، به هر شکل و هر جور فقط مهم این است که راست بگوئی»

و چون در نوشتن صادق بود و قهرمانان آثارش را به خوبی می‌شناخت، انعکاس زندگی در آثارش با چنان عمقی صورت گرفته است که در میان همنسلانش کمتر نظیر دارد.

اما صادقی تا به نقطة اوج کارش برسد، تا غریزی نوشتن را نظم بخشد و به مرحلة خلق اثر هنری برسد، تجربیاتی دارد در حد تجربیات نویسندگان همدوره‌اش. داستان‌های « فردا در راه است» و « گردهم»، همچون داستان‌های اجتماعی نگار که در آن سال‌ها داشت باب می‌شد، به زندگی محرومان کوی و برزن می‌پردازند. در این داستان‌های از درونکاوی عمیق و طنزآمیز داستان‌های بعدی نویسنده خبری نیست. در « فردا در راه است » ـ اولین داستان چاپ شدة صادقی ـ از ورای پرده‌ای که باران کشیده است آدمها در منظر دید قرار می‌گیرند و نویسنده تلاش می‌کند با توصیف دقیق موقعیت و حرف‌های آدم‌ها، حالت‌ روحی‌شان را تجسم بخشد: در شبی توفانی که باران یکریز بارنده همه چیز را در هم می‌ریزد حادثه‌ای اتفاق افتاده: « فضلی » کشته شده و اهالی محل از درگیری‌های قبلی او و غلامخان سخن می‌گویند. سپس محلة درگیر سیل توصیف می‌شود. وصف مرگ فضلی و سیل بنیان کن درهم می‌آمیزد و از محیط طبیعی برای نمودن هیجان‌زدگی و ترس آدمها استفاده می‌شود.

از دیگر داستان‌های او : کلاف سردرگم ـ تأثیرات متقابل و است.

غلامحسین ساعدی ( متولد 1314):

او نیز چون صادقی، نویسنده با قدرتی است که در تجزیه و تحلیل زندگی اجتماعی نقش مهمی دارد. اما در آثار وی جای طنز را حسرت و خشم گرفته است. ساعدی برای نشان دادن آثار روانی اجتماعی خشونت جامعه بر ارواح مردم کوچک، از مرزهای تثبیت شدة واقعگرایی در می‌گذرد و به نوعی سوررئالیسم ( یا رئالیسم وهم‌آلود) می‌‌رسد. در فضای غمگنانة داستان‌هایش حوادث واقعی چنان غیرعادی می‌نمایند که هراس‌انگیز می‌شوند، بطوری که گاه به نظر می‌رسد نویسنده علت مسائل و مشکلات اجتماعی را در ماورالطبیعه می‌جوید. در این نوع داستان‌ها، ساعدی برای رسیدن به نتایج تمثیلی، با کمک عوامل ذهنی و حس اغراق‌آمیز فضایی مشکوک و ترسناک می‌آفریند.

ساعدی نخستین‌نما نمایشنامه‌ها و داستان‌هایش را از سال 1324 در مجلات سخن، صدف و آرش به چاپ رساند. هنوز دهة چهل فرا نرسیده بود که در زمینة نمایشنامه‌نویسی چهره‌ای سرشناس شد ـ نمایشنامه‌هایش را با نام «گوهر مراد » می‌نوشت. مهمترین داستان‌هایش را از سال‌های 1340 به بعد منتشر کرد.

تصاویر سهمناک از ملال، ترس و آسیب‌های روانی، نخستین مجموعه داستان ساعدی، شب‌نشینی با شکوه ( 1339)، را می‌سازد. تمام داستان‌های این کتاب به ادبار زندگی کارمندان جزء و بازنشسته اختصاص دارد. این داستان‌ها که در فضای سنگین می‌گذرند. ابعاد گوناگون مخاطراتی را که این قشر اجتماعی با آن مواجه است، به تصویر می‌کشند.

از دیگر آثار او: خواب‌های پدرم ـ استعفا نامه ـ سرنوشت مختوم ـ حادثه به خاطر فرزندان.

جمال میرصادقی ( متولد 1312) نویسنده‌ای است که، چون بهرام صادقی، با چاپ داستان‌هایش در مجله سخن به شهرت می‌رسد. اما برخلاف صادقی در پی راهیابی‌های تازة ادبی نیست میرصادقی در بهترین آثارش به خاطرات کودکی باز می‌گردد و با انتخاب واژه‌ها و عبارت‌هایی مناسب در ساختن فضایی غمگین و دلتنگی‌اور توفیق نسبی می‌یابد. البته هیچ‌گاه قادر به خلق اثری هنرمندانه در القای دلتنگی و غربت نمی‌شود، حتی گاه به ورطة احساسات بازی گریه‌آور ـ به سبک رمان اولیه ـ سقوط می‌کند، اما اغلب در مرز دلتنگی و سانتی‌مانتالیسم می‌ماند. چنین است که با وجود انتخاب سوژه‌های خوب، داستان‌هایش خام می‌مانند و نمی‌توانند تأثیری قوی بر خواننده بگذارند. و از آنجا که فقط بر عاطفه خواننده تکیه میکند، اثری رمانتیک می‌آفریند که هدفی جز ایجاد تأسفی لحظه‌ای و احساسی ندارد. به همین جهت اثرش باعث تحولی در دید خواننده نمی‌شود. میرصادقی برای تحریک احساسات خواننده به « فقرنگاری» روی می‌آورد و داستان‌هایی دربارة آثار فاجعه‌آفرین فقر، جهل، فحشا، اعتیاد و سنتهای کهنه می‌نویسد، اما در راه نشان دادن رنج و ادبار مردم و تصویر دنیایی تیره و اضطراب آور، دنیایی سرشار از مرض و محرومیت به رئالیسمی آسان در می‌غلتد، دربارة مسائل بدیهی شعار می‌دهد و صحنه‌هایی کلیشه‌ای می‌آفریند. داستان‌های نخستین کتاب‌هایش، شاهزاده خانم سبزچشم (1341) و چشمهای من خسته (1345)، داستان‌هایی کهنه و محدود از زندگی‌های محدود فقرا، فواحش و معتادان است. تنها در داستان « مرد » قادر به توصیفی شورانگیز از دوران بلوغ می‌شود. داستان‌هایی تمثیلی با اعتقاد به قاهریت سرنوشت نیز نوشته است: در داستان « دیوار »، دیوار چون مرز سرنوشت کودکان را از هم جدا می‌کند و اتوبوس در داستان « آمد و شد» تمثیلی است از کاروان آدمهایی که در راه زندگی مانده‌اند.

اما بهترین داستان‌های میرصادقی، از دیدگاه کودکان، منظومه‌ای داستانی از تاریخچة زندگی در یک محلة سنتی ارائه می‌دهند. این داستان‌ها که گویی ادامة یکدیگرند و در اولین و آخرین کتاب‌های نویسنده دیده می‌شوند، با یک شیوة بیان و از یک زاویه دید نوشته شده‌اند. زندگی کهنه و رنجبار محلة سنتی داستان‌ها در فکر نویسنده شکل گرفته بود. یعنی نویسنده بر مبنای خاطرات و تجارب محدود خود می‌نویسد تا جلوه‌های گوناگونی از غیرانسانی بودن زندگی گذشته و اکنون را به نمایش بگذارد. میرصادقی از دید کودکی که نخستین بار با فقر و فریب آشنا می‌شود، نشان می‌دهد که ثروتمندان چقدر از کسانی که برایشان کار می‌کنند فاصله دارند و چه اندازه نسبت به آنها بی‌رحم‌اند. هراسی که کودک از راه دیده‌ها و شنیده‌هایش به خواننده منتقل می‌کند، تصویری هولناک از روابط اجتماعی در سرزمین نویسنده بدست می‌دهد. وقایع این دسته از داستان‌های میرصادقی از دید جعفر، کودکی از خانواده‌ای سنتی و مرفه، بیان می‌شود. جعفر که دور و بر خودش را با تیزبینی نمی‌بیند، با حواس پرتی نگاهی ناتورالیستی به زندگی می‌اندازد. بیان وقایع از نظر گاه کودک، بهانه‌ای می‌شود برای بکارگرفتن صناعت و داستان‌نویسی فاکنر و بیان غیرمستقیم حوادث، بی‌آنکه میرصادقی بتواند به عمق معنی و ظرافت صورت آثار فاکنر دست یابد.

از دیگر آثار او: آن شب که برف بارید ـ طلب آمرزش و شاخه‌های شکسته است.

محمود اعتمادزاده « به‌آذین »

به آذین ( متولد 1293) از نویسندگانی است که همزمان با علوی به مقابله با سنتهای پوسیده رمان‌نویسی اولیه برخاست و در راه آفریدن رمانی واقعی کوشید. رمانی که او نوشت ـ دختر رعیت (1331) ـ همچون رمان علوی، افق تازه و گسترده‌تری از زندگی را در منظر خوانندگان ادبیات فارسی قرار داد. این دو نویسنده کوشیدند شیوة کهنه گسترش طرح کلی رمان تسلسل رویدادهای سرگرم کننده و تفسیرهای پندآموز ـ را در هم بریزند و طرحی نو در اندازند. علوی در چشمهایش به مطالعه‌ای روانشناسانه دست زد، اما به‌آذین بر زمینة اجتماعی عینی‌تری پیش رفت.

به‌آذین در اولین مجموعة داستان‌هایش ـ پراکنده (1323) ـ به خاطر پرداختن به مضمونهای جنسی و عرفانی و آفریدن قهرمانان رمانتیک و به دور از زندگی، تحت تأثیر ادبیات بازاری است. در این داستان‌ها، همچون شین‌پرتو و ناظرزاده کرمانی، کمبود فرهنگ هنری و اجتماعی خویش را با کاربرد واژه‌های رنگارنگ و لفاظی‌های آهنگین جبران می‌کند. هوس خودنمایی با کلمات بر نوشته‌های بعدی نویسنده نیز تأثیری ناپسند می‌گذارد.

در کتاب دوم ـ به سوی مردم (1327) ـ به‌آذین به موضوع‌های اجتماعی روی می‌آورد. اما در این کتاب نیز زبان نویسنده از تصنعی خودنمایانه لطمه دیده است. گرایش آدمها از وضعیت اجتماعی و روحی آنها و کنش داستان ناشی نمی‌شود، بلکه نویسنده به جای همه حرف می‌زند و گاه به گاه شعار می‌دهد. از آنجا که روحیه و زندگی افرادی که درباره‌شان می‌نویسد را خوب نمی‌شناسد. حرفهای روشنفکرانة خود را از دهان آنها بیان می‌کند. در داستان « مسأله تازه»، علیجان کارمند جزء پس از یک گفتگوی کوتاه به بیداری اجتماعی دست می‌یابد و در داستان « برق سر نیزه» درگیری با تظاهرکنندگان ناگهان « دگرگون می‌شود» و چون روشنفکری ماهر به تجزیه و تحلیل امور سیاسی می‌پردازد.

از دیگر آثار او: شهری چون بهشت ـ سرگذشت کوچه مردی که ؟؟؟

ابراهیم گلستان

پیگیرترین دنباله‌رو داستان‌نویسان آمریکایی در ایران ابراهیم گلستان است که نخستین ترجمة داستان‌های همینگوی و فاکنر به فارسی را از او داریم. بیشترین تلاش این نویسنده صرف استحکام ساختمان‌ داستان‌هایش می‌شود. در مجموعه داستان آذر، ماه آخر پائیز (1328) نشان می‌دهد که در بکارگیری صناعت داستان نویسی فاکنر موفقیت‌هایی نیز داشته است. گلستان در داستان نویسی معاصر فارسی به عنوان نویسنده‌ای که بیش از اندازه به سبک پایبند است، شهرت دارد. خود او می‌گوید: « برای من نقطة اساسی یک کار، ساختمان است... عقیده‌ای را که برای ساختمان دارم از همان اول داشتم و رعایت کردم ... اگر ساختمان قصه محکم باشد و عقایدش کمونیستی یا فاشیستی، یا کاتولیکی، یا امپریالیستی باشد، در حد این تحلیل فرقی نمی‌کند» به خاطر همین عقاید صورت‌پرستانه است که گلستان از سوی نویسندگان مدرنیست ایرانی مورد تقلید و تکریم قرار می‌گیرد. مدرنیستهای دلخسته‌ای که مضمون آثارشان را ملالهای عاشقانه و غمهای تجریدی و غریبی تشکیل می‌دهد که به قول چرنی شفسکی « زائیدة بیکاری و فقدان دلواپسی‌های مادی است.» از سوی دیگر گلستان نیز آنگاه که می‌خواهد از داستان‌نویسان برجستة ایرانی نام ببرد، جز نویسندگان مدرنیست کسی را نمی‌شناسد.

گلستان داستان‌های آذر، ماه آخر پائیز و شکار ساله (1334) را طی سال‌های 1326 تا 1331 نوشت. موضوع تمام این داستانها را که پس از انشعاب حزبی او نوشته شده‌اند تردید در درستی فعالیت‌های اجتماعی و بالاخره بیهودگی این فعالیت‌ها تسکین می‌دهد.

در این داستان‌های روشنفکر پسند، گلستان می‌کوشد با شکستن زمان و به زمان حال آوردن وقایع گذشته، تأثیری قوی بر خواننده بنهد. علاقه‌ای ندارد که به شیوة واقعگرایی سنتی، واقعیت را به صورت حوادثی که به طور منظم در پی هم می‌آیند و داستان را در زمینه‌ای خاص تکامل می‌بخشند و به پیش‌ می‌برند، تصویر کند. بلکه به شیوة داستان نویسان نو، واقعیت محدودی از زمان حال را می‌گیرد و از خلال آن، گذشته‌ای مفصل را بیان می‌کند.

از دیگر آثار او: در خم راه ـ آذر ماه آخر پائیز

صادق چوبک

صادق چوبک ( متولد 1295) از نویسندگانی است که کار خود را در این دوره آغاز می‌کند و به زودی در ردیف بهترین داستان‌نویسان ایرانی قرار می‌گیرد. نگاه بیطرفانه و بی‌ترحم چوبک به فساد و زشتی، برای خوانندگان ایرانی که از نگرش احساساتی و مواعظ اخلاقی نویسندگان مختلف خسته شده بودند. از عوامل مهم شهرت چوبک است. برخلاف هدایت که حضورش پشت سر اغلب قهرمانان آثارش احساس می‌شود، چوبک به ندرت در مسیر داستان‌هایش دخالت میکند و به اظهار نظر می‌پردازد. در داستان‌های او زندگی وازدگان جامعة واپسمانده، از زاویه‌ای تازه توصیف می‌شود؛ بطوری که می‌توان گفت تا قبل از او ( جز هدایت در علویه خانم) هیچ نویسندة دیگری با چنین اشتیاقی به زندگی ولگردان، تریاکی‌ها، فواحش، مرده‌شویها و سایر فلکزده‌ها نپرداخته بود. اگر به جستجوی ریشه‌های این نوع داستان‌نویسی بپردازیم. به رمان اجتماعی اولیه و محمد مسعود برمی‌خوریم. اما چوبک دید اخلاقی و مویه‌وار این گونه نویسندگان را کنار می‌نهد و با عینیتی خونسردانه، پستی‌ها و تیره‌روزی‌های پائین‌ترین گروه‌های اجتماعی را منعکس می‌کند. البته توجه به نحوة گذران ستمدیدگان و پرده برداشتن از گوشه‌های تاریک و از نظر دورماندة جامعه، توجهی ناشی از رشد مفاهیم مردمگرایانه در سال‌های 30 1320 است. در این سال‌ها، روشنفکران می‌کوشیدند از راه تعمق در زندگی بی‌پناهان، بی‌عدالتی‌های اجتماعی را نشان دهند و لزوم تغییر را گوشزد کنند. نویسندگان خرده‌پای بسیاری به زندگی مردم اعماق جامعه پرداختند. اما نتوانستند از حد گزارشی سطحی فراتر روند. چوبک نخستین نویسندة نسل خود بود که موفق به ارائه تجسمی هنرمندانه از این زندگی‌ها شد. اما او نیز با توصیف ایستای فقر، بندگی و خفت همراه آن را توجیه می‌کند. یعنی چوبک تا حد به دست دادن توصیف‌هایی دقیق از زندگی نابسامان موفق است، اما آنگاه که می‌کوشد با کاوش در گذشته و ذهنیت شخصیت‌های آثارش به تحلیل زندگی بپردازد، محدودیت جهان‌بینی خود را به نمایش می‌گذارد. او، برخلاف نویسندگانی چون حجازی و دشتی، نظم حاکم را هماهنگ، بسامان و موجد خوشبختی مردم نشان نمی‌دهد، بلکه می‌کوشد درهم ریختگی و تلاشی آن را یادآور شود. اما نه تنها وضعیت بهتری را پیشنهاد نمی‌کند، بلکه تلاش برای گسیختن از وضع موجود را هم بیهوده می‌داند. و خواسته و ناخواسته ستمدیدگان را به حفظ آنچه هست فرا می‌خواند. این است آن نقطة اشتراکی که ناتورالیسم چوبک را با هنر بازاری ربط می‌دهد.


 


مختصری درباره جلال آل احمد و آثار او

سال و محل تولّد:  2 آذر 1302 تهران

سال و محل وفات: 18 شهریور 1348 - اسالم گیلان

جلال آل احمد دوم ، آذرماه سال 1302 در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود ، او هرگز نتواست در یک جا حتی در بستر آرامش بخش باورهای دینی ، آرام گیرد و شاید تحت تاثیر همین زندگی پرتکاپو و سرشار از مسا له بود که آل احمد به شیوه و سبک جدیدی از نویسندگی دست یافت و تا مدت ‏ها نویسندگان جوان نسل بعد از خود را ، شیفته زبان و اندیشه خویش کرد .

به گزارش بخش ادبی خبرگزاری کار ایران ایلنا ، جلال در سال 1322 در نجف درس طلبگی خواند و پس از بازگشت به ایران در سال 1323 به احزاب سیاسی پیوست و چندی با حزب توده همکاری کرد ، اما در این محیط نیز چیزی را که می‏خواست به‏دست نیاورد .

وی ، از سال 1326 به شغل معلمی روی آورد . آل احمد نخستین داستان خود را در سال 1324 با عنوان "زیارت" در مجله سخن منتشر کرد .مجموعه دید و بازدید او نیز در همین سال منتشر شد .

مجموعه " از رنجی که می‏بریم " ، بیشتر تحت تاثیر شعارهای حزبی درباره فشاری که حکومت برکارگران و افراد سیاسی اعمال می‏کرد ، در سال 1326 منتشر شد . در دو مجموعه داستان " سه‏تار " و "زن زیادی" تعصب و نادانی مردم کوچه و بازار را با لحنی انتقادی تصویرکرده‏است .

مشهورترین اثر داستانی آل‏احمد ، داستان بلند " مدیر مدرسه " است که به سال 1337 منتشر شد . مدیر مدرسه سرگذشت مدیری بی‏پناه است که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 ، فضای اداری فاسد سرانجام او را به ناامیدی می‏کشاند .

نثر پرشتاب و بریده بریده جلال که به نثر تلگرافی شهرت یافته ، در همین اثر به کمالی شایسته رسید و نسل جوان آن روز و دهه بعد را به شدت تحت تاثیر قرارداد . رمان " نون و القلم (1340) " کوشش دیگری است برای بازگویی اوضاع اجتماعی ، داستان "نفرین زمین "(1346) درواقع ادامه مدیر مدرسه است و در آن معلم روستا به گزارش تحولات روستاها در روزگار اصلاحات ارضی می‏پردازد . این کتاب یکی از نخستین رمان‏هایی است که در آن ، نویسنده به مسائل روستا و ادبیات روستا می‏پردازد .

مجموعه پنج داستان که پس از مرگ او به سال 1350 منتشر شد ، در برگیرنده داستان‏هایی است که نویسنده از دوران کودکی خود به یاد آورده‏است . او همچنین از همان آغاز به نوشتن مقالات اجتماعی و انتقادی پرداخت و نگارش مقالات (تک نگاری) مونوگرافی و سفرنامه نویسی روی آورد .

از جلال ، در زمینه مقاله نویسی انتقادی ، مجموعه‏های "هفت مقاله " ، " سه مقاله دیگر " ، " کارنامه سه ساله " ، " ارزیابی شتابزده " ، " در خدمت و خیانت روشنفکران" و "غرب زدگی" به رشته تحریر درآمده است که به ویژه در دو کتاب اخیر ، نویسنده به مهم‏ترین مسائل جامعه ایران یعنی دو موضوع "غرب "و "روشنفکران " پرداخته و با دیدی ناقدانه و سنت‏گرا با توجه به موازین جامعه‏شناسی ، آرای معروف به غرب‏زدگی خود را پرشتاب و کوبنده مطرح کرده‏است .

استحکام نثر جلال در مقاله‏های انتقادی و سبک مقطع او ، شیوه کار وی در داستان‏نویسی را به شدت متاثر ساخته و داستان‏های کوتاه و بلند وی را هم به ساختار و محتوای مقاله نزدیک کرده‏است .

در قلمرو سفرنامه ، تک‏نگاری و مشاهدات ، اورازان ، تات نشین‏های بلوک زهرا و جزیره خارک در تیم خلیج فارس ، یادگارهایی است که از قلم آل‏احمد برجای مانده‏است .

وقتی به سال 1345 سفرنامه حج او به نام " خسی در میقات " انتشار یافت ، توجه بسیاری از

حج‏کنندگان و اهل قلم را به خود معطوف کرد . به طوری که می‏توان گفت این اثر با تقلیدهای فروانی که به دنبال داشت ، توانست سبک نوینی در سفرنامه نویسی حج پدید آورد .

آل احمد ، ترجمه‏هایی از آثار نویسندگان بزرگ چون داستایوفسکی ، ژان پل سارتر ، آندره ژید و اوژن یونسکو نیز دارد که در مجموع نسبت به دیگر زمینه‏های نویسندگی برای او به عنوان یک مترجم ، شان چندانی به بار نیاورده است ، چنان‏که تلاش ‏های او در کار مطبوعات نیز شهرتی برای او به بار نیاورد .
زندگی آل احمد ، در شهریور 1348 در حالی که 45 سال بیشتر نداشت به پایان رسید
.

آثار: 1- از رنجی که می بریم 2-اورازان 3-پنج داستان 4-تات نشین های بلوک زهرا 5-جزیره خارک در یتیم خلیج فارس 5- چهل طوطی 6- خسی در میقات 7- در خدمت و خیانت روشنفکران 8- دست های آلوده 9- دید و بازدید 10- زن زیادی 11- سرگذشت کندوها 12- سفر آمریکا 13- سفر به ولایت عزرائیل 14- سفر روس 15- سه تار 16- غرب زدگی 17- مدیر مدرسه 18- مکالمات 19- نفرین زمین 20- نون وا لقلم 21- یک چاه و دو چاله


بویین زهرا و آوج آذربایجان

شهرستان بوئین زهرا در جنوب استان آذربایجانی قزوین، در دشت قزوین و در دامنه های شمالی رشته کوهی که در بعضی از نقاط مرز بین استان های قزوین، همدان و مرکزی می باشد بنا شده و از نظر ارتباطی در مسیر جاده تهران ـ همدان و جاده ساوه قرار دارد. این راهها نواحی جنوبی و شرقی آذربایجان (نواحی مجاور ترک نشین استانهای تهران ، مرکزی و همدان) را به نوحی شمالی آذربایجان (استانهای قزوین و زنجان) متصل می کند .

مرکز شهرستان بوئین زهرا، شهر بوئین در 135 کیلومتری تهران و 55 کیلومتری شهر قزوین واقع شده است. این شهرستان دارای 5 بخش مرکزی (بوئین)، آوج، شال، اسفروردین و دانسفهان می باشد. مرکز بخش آوج شهر آوج است که در فاصله 123 کیلومتری جنوب غربی بوئین زهرا واقع شده است. آب و هوای غالب این بخش هم مثل سایر نقاط آذربایجان کوهستانی است . ارتفاعات خرقان غربی در غرب و کوههای آق داغ در شرق این بخش از جمله مهمترین کوهستانهای آن را تشکیل می دهد. خره رود ( طویلترین و پر آب ترین رود شهرستان)، ساوه چای، آوه رود از رودهای مهم بوین زهرا میباشند.

با وجود مراتع سرسبز در دامنه کوهستانها اساس فعالیتها و اشتغالات مردم این بخش را مانند دیگر نقاط آذربایجان، کشاورزی، دامداری و باغدرای (تولید انگور) تشکیل می دهد. ، در زمینه صنایع دستی نیز مانند تمام نواحی ترک نشین ایران و آذربایجان قا لی بافی (بویژه فرش های افشار و تکاب) و منجق دوزی رواج دارد. موردی مهم از دید تاریخی ، زلزله خیز بودن این ناحیه باز هم مانند اکثر نقاط دیگر آذربایجان است. زلزله اخیر که در استان های آذربایجانی قزوین٫ زنجان و همدان در اول تیرماه گذشته رخ داد ، براساس آمار رسمی بیش از دویست نفر کشته به جا گذاشت و خسارات و ضایعات فراوانی در مناطق روستایی به بار آورده تعدادی از روستاها را صددرصد تخریب نمود.

زبان های رایج در شهرستان بویین زهرا، ترکی و جزایر زبانی تاتی می باشند. با این همه اکثریت مطلق مردم شهرستان ترک می باشند: " "سازمان شهرداریهای استان قزوین" "...زبان رایج در شهرستان بویین زهرا، ترکی وتاتی می باشد. اکثریت مردم ترک زبان می باشند. ..."

توضیحاتی در باره چند کلمه ترکی بکار رفته در نوشته فوق:

آغ [آق، آغجا، آقجا، آغجه، آقجه] : سفید٫ کم شمار٫ کم تراکم. آق داغ به معنی کوه سفید (کم تراکم) است. مثالهایی از اسامی جغرافیایی شهرستان بویین زهرا و تاکستان و...: آغ بولاغ, آق قویو (یعنی چاه سفید), آقجه دام (یعنی ساختمان سفید), آغجا قیه (یعنی صخره سپید) ، آقجاکند (ده سفید)، آغ کهریز، آق میر, آق بابا....
داغ [داق، تاق، تاغ] : کوه. مثالهایی از اسامی جغرافیایی شهرستان بویین زهرا و تاکستان و... : آقداغ=آق داغ , جرن داغ (کوه آهوی زرد), قوشا داغ(جفت کوه) , تکین داغ (کوه شاهزاده), قازان داغ (کوه قازان=پیروز)، سوری داغ (کوه گله)....
چای: رودخانه. مثالهایی از اسامی جغرافیایی شهرستان بویین زهرا و تاکستان و... : ساوه چای
٫ چای بلاغ (رود چشمه), میانچای

قارا[قرا، خره ، قره:] سیاه، متراکم، قوی و انبوه. . مثالهایی از اسامی جغرافیایی شهرستان بویین زهرا و تاکستان و... : قارارود, خره رود ، قره بلاغ, قره داش, قارا تپه, قره تپه,کوه قره قلعه, قره آغاج, قره بایر, قشلاق قارا، قلعه قرا داش, قره قلعه، قره چنگول، قره کوسه لر، قره باغ،قره قرقان، قره تیره،قره یاتاق، کوه قره میل.....

آوه، [اویا، اووا، یووا] : در کلمه آوه رود و نیز نامهای بسیار مختوم به آباد. اوبا و یا اووا در ترکی قدیم به معنی محل زندگی، جلگه، مرغزار، دشت باز و غیره بوده است. این کلمه در زبانهای ترکی به شکل“iy. ey. oy. uy. Iay. yuy. ev. oba وجود دارد. بسیاری از نامهای جغرافی آذربایجان و خراسان و ایران که متاسفانه از طرف فرهنگستان زبان فارسی به خطا به شکل ختم شده به "آباد" ثبت شده اند،در واقع به اوبا-اووای ترکی(uwa، oba/uba،-wa, -oa, va, -uo ) ختم میشده اند. کلمه یووا در ترکی (به معنی لانه ) نیز با اوبا همریشه میباشد.
قالی: ضخیم و کلفت. کلمه قالین ترکی (+ن: پسوند تاکید) از این کلمه ریشه میگیرد.
منجق:[ مینجیق، بنجق، بونجوق، مونجوق] دانه های سنگهای قیمتی، چنین دانه هایی (و نیز ناخن شیر و ...) که بر پرچمها (توغها) ویا طبق باورهای ترکی برای جلوگیری از چشم زدن به دم اسب بسته میشد. پرچمهایی که دارای چنین سنگهای قیمتی ویا دانه هایی بوده اند. همچنین نام پدر آتیللا از

ترکهای هون .(کلمات پرچم و طوغ نیز ترکی میباشند)

ساوه: [ساو-سابو ، ساوا] به معنی زدن،کوبیدن و دفع کردن است.(ریشه کلمات ترکی امروزین ساواش، سووماق، سوووشماق...سوورماق).سابیر ویا ساوار همچنین نام اقوامی از ترکان باستانخزر ، کومان، اوقور و بولغار و...و نام شخص نیز بوده است. همچنین ساو- چاو با بسط معنی از دفع و پخش کردن به معنی شان، شهرت، صدا و پیغام ...نیز میباشد. که به این معنی اخیر در نامهای سبلان=ساو آلان و ترکیب سوز سوو باقی مانده است.

آوج : به ترکی نام نوعی پرنده

خرقان:[قره قان] (معادلQôroxan قرخان مغولی) به معنی رود کوچک ویا باریکه آب کوهستانی. مثالهایی از اسامی جغرافیایی شهرستان بویین زهرا و تاکستان و... : قره قرقان، و خرقان. در ریشه شناسی خرقان نام ترکهای قاراخانی نیز پیشنهاد شده اند. (هنوز در استان قزوین و مناطق ترک نشین جوار آن در استان تهران به نام چیگیل ویا چگین برخورد میشود که طائفه ای ازترکهای قاراخانیان هستند که در این نواحی از آذربایجان ساکن شده بودند)

زبان تاتی

زبان تاتی که از گروه شمالی زبان‌های غربی ایرانی می‌باشد یکی از کهن‌ترین زبان‌های این مرز و بوم است که بسیاری از ویژگی های زبان‌های باستانی ایرانی را حفظ کرده و به عقیده برخی از زبان شناسان و محققین بازمانده زبان مادی می‌باشد. در این مورد دیاکونف دانشمند روسی در کتاب تاریخ ماد خود می‌گوید:

"هنوز هم تات‌ها و تالش‌ها و گیلک‌ها و مازندرانی‌ها به لهجه‌هایی سخن می‌گویند که خود بقایایی از زبان هند و اروپایی می‌باشد که در آغاز لسان ماد شرقی بوده است، امتیاز  ویژه این لهجه‌ها کهنگی و مهجوری ترکیب اصوات است که در بسیاری از موارد با زبان پارسی تفاوت داشته و با مادی و پارتی و اوستایی شباهت دارد. بدین سبب اگر تات‌ها و تالش‌ها را مادهایی بشماریم که به عنف، پارسی شده‌اند کاملاً راه خطا پیموده‌ایم."

جا دارد در اینجا به نظر دکتر یار‌شاطر نیز اشاره گردد او می‌نویسد:

" اینجانب در طی چند سال گذشته در ضمن جستجویی که برای یافتن زبان‌های ایرانی در سرزمین قدیم ماد در پیش گرفته بودم، موفق شدم، به عده‌ای از این زبان‌ها دسترسی پیدا کنم و آنها را ضبط نمایم، این زبان‌ها در سرزمینی که میان رود ارس در شمال و سمنان و سنگسر در شرق و حدود ساوه و همدان در جنوب و مغرب گسترده است، پراکنده‌اند و با یکدیگر رابطه قوی دارند و اکثر آنها را می‌توان از یک گروه به شمار آورد. از آنجا که سرزمین این زبان‌ها در ماد قدیم قرار دارد و قواعد صوتی و دستوری آنها نیز منافی با آنچه که از زبان مادها می‌دانیم نیست به جا خواهد بود. اگر این زبان‌ها را به عوض "تاتی" که نارساست و ظاهراً ترک زبانان مصطلح کرده‌اند "مادی" بخوانیم، خاصه آن که در تاریخ ایران دلیلی در دست نیست که "تات زبان‌های" این نواحی از محل دیگری به این سرزمین کوچ کرده باشند و تردید نیست که لهجه‌های ایرانی این نواحی به جز فارسی و کردی بازمانده لهجه‌های مادهاست، که تاکنون در نواحی دور افتاده و در پناه کوهستان‌ها و یا در میان گروه‌هایی که نیرو و استقلال فطری بیشتری داشته‌اند دوام یافته است."

دو نکته دیگر نیز وجود دارد که نزدیکی تاتی با مادی را اثبات می‌کند. یکی نزدیکی جغرافیایی تات‌های استان قزوین با پایتخت مادها یعنی هگمتانه و این که این مناطق در اصل جزء سرزمین ماد سفلی بوده و نکته دیگر که مهمتر است این است که هردوت پدر تاریخ، وقتی به ایران می‌آید چهار واژه وچنداسم خاص از زبان مادی ثبت می‌کند که آن چهار واژه هم‌اکنون در بین تات‌های استان قزوین به خصوص در تاکستان کاربرد دارد که عبارتند از:

اسپیکا، اسپ، کوتک (کوته)، زان که هم‌اکنون در تاکستان به صورت اسپه به معنی سگ اسب به معنی اسب کوتیکا به معنی توله سگ بزون یا بزونستن به معنی دانا یا دانستن به کار برده می‌شوند.

برخی از محققین از جمله یار شاطر، تاتی تاکستانی را مادر زبان تاتی مناطق دشت قزوین می‌داند و می‌گوید تاکستانی دارای لهجه‌های متعددی می باشد که از آن جمله می‌توان به اشتهاردی، رامندی، چالی یا شالی و غیر اینها میان قزوین و زنجان و تهران اشاره کرد که تاکستانی از جهتی با سمنانی و از جهتی با تالشی شبیه است.

و.ب.هنینگ زبان‌شناس معروف در مقاله بسیار ارزشمند خود تحت عنوان زبان کهن آذربایجان ضمن مقایسه تاکستانی با تالشی و سمنانی وابستگی‌های این زبان‌ها را بررسی و بازگو کرده و می‌گوید: "می‌توان گویش تاکستانی را به صورت واسطة العقدی در نظر گرفت که گروه‌های شمالی و شرق و جنوبی زبان‌های ایرانی را به هم پیوند می‌دهد. این که گویش مذکور از لحاظ فوق در موضعی مناسب و طبیعی قرار گرفته از آنجا معلوم می‌شود که بین این گویش و زبان‌های گیلکی طبری که در مجاورت آن در جانب شمال و شمال شرقی قرار گرفته‌اند، بعضی ویژگی‌های مشترک به چشم می‌خورد.

لازم به ذکر است که به غیر از استان قزوین زبان تاتی در استان‌های اردبیل، آذربایجان شرقی، مرکزی، تهران، سمنان و گیلان نیز گویشورانی دارد . همچنین در جمهوری آذربایجان و داغستان روسیه نیز تات زبان‌های بسیاری زندگی می‌کنند که توضیح مفصل آن در مقاله از تاکستان تا داغستان که توسط نگارندگان این سطور نگاشته شده آمده است.

بررسی بیشتر در مورد زبان تاتی را به زبان‌شناسان زبده داخلی و خارجی می‌سپاریم و در این قسمت به مطابقت برخی از واژه‌های پهلوی و اوستایی با تاتی تاکستان و بلوک رامند می‌پردازیم.

واژگان تات و تاتی

واژه‌های تات و تاتی داستان درازی دارند و دیدگاه‌های گوناگون و گاه متضادی برای آن بیان شده است. شرق شناسان درباره ریشه‌ها و معانی آن بسیار سخن گفته اند ولی آنچه مسلم است تاتی یک زبان است و اگر چه امروزه از گستردگی آن کاسته شده است اما سالیان درازی در بسیاری از مناطق ایران پهناور فرمانروایی داشته و هنوز هم به حیات خود در پهنه تاریخ این سرزمین ادامه می دهد.

 ایران سرزمینی است که از دیدگاه نمادهای تمدن و فرهنگ کم نظیر و حتی بی نظیر است. یکی از این نمادهای فرهنگی و شاید مهمترین آنها زبان و ادبیات کهن آن است که همواره بر تارک ادبیات جهان درخشیده است.

 از ویژگیهای مهم فرهنگی ایران پهناور، گوناگونی قومی و به تبع آن گوناگونی نمادهای فرهنگی از جمله زبان این اقوام است. رایج بودن گویش‌های گوناگون و زیبا هم چون کردی، لری، گیلکی، مازندرانی، تاتی، و بسیاری گویش‌های دیگر نشان از قدمت وتنوع بافت فرهنگی ایران دارد.

یکی از زبان‌های باستانی و کهن ایران که پیشینه ای بلند در تاریخ ایران و اقوام ایرانی دارد زبانی است که امروزه تا تی خوانده می شود.

در نوشتارهایی، کوشش خواهد شد تا با ارائه اطلاعاتی درباره تاتی، تصویر روشنی از چگونگی این زبان در طول تاریخ و دلایل فراز و فرود آن و نیز شرایط و جایگاه کنونی آن فراروی علاقمندان به فرهنگ و زبان سرزمین ایران به ویژه تات زبانان قرار دهد.

به دلیل گسترده بودن موضوعاتی که درباره یک زبان و ادبیات می توان به آنها پرداخت از یک سو و اهمیت نگرش جامع تر و ژرف تر به هر بخش از بررسی‌های مربوط به زبان تاتی، لازم است گفتارهای تخصصی و ویژه‌ای درباره‌ی این زبان ارایه گردد.

·   پروفسور مارکوارت آلمانی واژه تات را مرکب از دو واژه می داند،تات به معنی زیردست و چیک که ادات تصغیر در زبان ترکی است بنابراین مفهوم کلی آن را زیردست کوچک بیان کرده و اضافه می نماید که ترکان پس از غلبه بر بومیان ایرانی (در مناطق تحت سیطره خود) آن را به مردم زیردست خود اطلاق می کردند.

·  در نوشته‌های بسیاری از پیشینیان  همه جا تات، تاجیک، تاچیک و تازیک به معنی غیر ترک و ایرانی به کار رفته است. چنان که در دیوان لغات ا لترک کاشغری (466 ه ق) واژه ی تات معادل (الفارسیه) گرفته شده و تت به معنای ایرانی و پارسی آمده است.

·   در کتاب طبقات ناصری (657 ه ق) واژه تات به معنی تازیک و تاجیک و برای فارسی زبانان به کار رفته است.

·     در لغت نامه علامه دهخدا آمده است:

·   اگر از هر فرد روستایی یا ایلات آذربایجان بپرسید  تات یعنی چه ؟ بی درنگ جواب می دهد: تات یعنی تخته قاپو و آبادی نشین، پس به طور کلی می توان به این نتیجه رسید که تات کلمه یی بوده به جای تاجیک که لااقل از ده قرن پیش از طرف ترکان (بی سواد و مال دار و بیابان گرد) زردپوست مناطق اورال به ایرانیان (دانشمند و کشاورز و شهرنشین) اطلاق شده است و زبان تاتی نیز به لهجه‌های مختلف زبان ایرانی گفته می شده که تات‌ها بر آن سخن می گویند

·   در دایرة المعارف فارسی که زیر نظر مرحوم دکتر غلامحسین مصاحب گردآوری شده،آمده است: تات لفظی است ترکی و به معنی عناصر خارجی سرزمین ترکان به کار رفته است، این لفظ در کتیبه‌های  اورخون  نیز آمده و موارد استعمال آن تاریخی پیچیده دارد و در این سیر تاریخی تغییراتی در آن راه یافته مثلا به ملل تحت استیلای ترکان و بالاخص در دوره استیلای ترکان بر ایرانیان، به ایرانیان اطلاق شده است.

·   مرحوم محیط طباطبایی در کتاب  تاجیکان در مسیر تاریخ، در زمینه ی تفاوت دو واژه ی تات و تاجیک می نویسد:

تفاوت مفهوم این دو واژه در موارد استعمال آن‌ها می باشد که تات غالبا در تعریف یا شناسایی ایرانیانی به کار رفته است که زبان ترکی نمی دانستند در صورتی که تاجیک به ایرانیانی گفته می شد که به زبان فارسی سخن می گفته اند.  به عبارت دیگر تات مترادف با بدل نام ایرانی است که ملت متمدن قدیمی را در این منطقه تشکیل می داده اند ولی هرگز قومی و ملتی در تاریخ سه هزار سال گذشته در گذرگاه زمان و مکان به نام تاجیک وجود نداشته است که بیرون از قلمرو و وجود ایران، کیان مستقلی داشته باشد. بلکه تاجیک صفتی برای ایرانی فارسی زبان بوده و بر غیر ایرانی اطلاق نمی شده است.

·   واژه تات در اوستا در قالب پساوند آمده است به عنوان مثال می توان به کلمات مرکب خرداد و امرداد اشاره کرد که در اوستا به صورت هئورتات و امرتات بیان شده است و یا واژه‌های دیگری همچون ارش تات به معنی راستی، دروتات به معنی درستی، اوپرتات به معنی برتری، رسس تات به معنی عدل و داد و... که به گفته برخی صاحب نظران  واژه تات تغییر یافته ی واژه داد است و به معنی عدالت و دادگری.

·    مولانا جلال ا لدین در بیتی از ملمعات خود سروده است:

گر تات ساک و گر روم ساک و گر تورک           زبان بی زبانی را بیاموز

در این بیت با توجه به برجستگی اقوام روم و ترک و ایرانی  در آن زمان، مولانا خواسته است که با بیان هر سه قوم، مخاطبان پیام خود را (که در مصرع دوم آمده است) عام مشمول نماید که به روشنی می توان کاربرد واژه تات را به معنای عام ایرانی استنباط کرد.

·   در قفقاز آن بخش از ایرانیانی را که هنوز به  فارسی تکلم می کنند تات می گویند.

یحیی ذکاء درکتاب جستاری درباره زبان مردم آذربایجان می نویسد:

«‌‌‌... و اما درباره تات‌ ها و زبان تاتی باید گفت که در پیرامون همدان و قزوین و کرانه‌های سفیدرود و مازندران شرقی و تا لش و آذربایجان و نیز بیرون از ایران در افغانستان و قفقاز.تیره‌هایی از مردم هستند که خود را تات می نامند و زبانشان نیز تاتی خوانده می شود».

·   علی عبدلی در کتاب ادبیات تات و تا لش آورده است:

«‌‌‌تات نامی است که به بخش گسترده یی از جامعه ایران بزرگ اطلاق شده است. تات‌ها نه یک قوم و نه یک طایفه و ایل اند بلکه جماعات مختلفی از ایرانی زبانان هستند که اطلس پراکندگی  آن‌ها از داغستان و شیروان و آذربایجان و قزوین و زنجان تا سمنان و خراسان را در بر می گیرد. زبانی که جماعات موسوم به تات به آن سخن می گویند آن چنان متنوع و متفاوت است که با وجود ایرانی یودن و وجوه مشترک فراوانی که دارند به عنوان لهجه‌های مرتبط به هم در زیر عنوان یک زبان واحد قرار نمی گیرند به عنوان مثال لهجه‌هایی که تات‌های بخش جرگلان بجنورد و برخی روستاهای خط مرزی ترکمنستان به آن سخن می گویند با لهجه‌های تات‌های تاکستان. بلوک زهرا و رامند از یک طرف و تاتی مرند و خلخال از طرف دیگر و همه اینها با تاتی قفقاز همان قدر متفاوتند.»

·   ملک ا لشعرای بهار در سبک شناسی (جلد سوم) می نویسد:

«‌‌ایرانیان از قدیم به مردم اجنبی تاجیک و تازیک می گفته اند چنان که یونانیان، بربران و اعراب عجمی را عجم گویند. این لفظ در زبان دری تازه (تازی) تلفظ شده و رفته رفته خاص اعراب گردید ولی در توران و ماوراء النهر، لهجه قدیم باقی ماند و به اجانب تاچیک می گفتند و بعد از اختلاط ترکان آلتایی با فارسی زبانان آن سامان لفظ تاجیک به همان معنی داخل زبان ترکی شد و فارسی زبان را تاچیک خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد.»

·   مردم کرانه ی جنوبی رودارس، مردمی را که از پل خدآفرین  به آن سو (دشت مغان و آستارا) نشیمن دارند یا آن که به زبان ترکی سخن می گویند کرد و از پل به این سو (جلفا و ماکو) را تات می نامند.

·   قشقایی‌هایی که به ترکی سخن می گویند مردم فارس زبان را تات اطلاق می کنند.

· دسته ای دیگر از پژوهشگران تات و تاجیک و تازیک را هم ریشه دانسته و آن را به واژه طایی نسبت می دهند چرا که ایرانیان از دیرباز قبیله ی طی را که از مردم یمن بودند، پیش و بیش از دیگر اعراب می شناختند و با آنان رفت و آمد و داد و ستد داشتند و آنها را تاژ و تازیک می نامیدند چنان که یونانیان و رومیان همه ایرانیان را پارس یا فرس (که نام تیره ای از آنان بود) می خواندند.

·  در کتاب تات نشین ‌های بلوک زهرا تا لیف زنده یاد جلال آل احمد آمده است:

افسانه یی در افواه مردم سگزآباد (از توابع بویین زهرای قزوین) است بدین مضمون که در زمان‌های خیلی قدیم پادشاهی خونخوار که به ویرانگری و مردم کشی شهرت داشته و نامش تات بوده است به حوالی بلوک زهرا و خمسه می رسد که علامت روی کلاه خود او و اطرافیانش دو شاخ بوده است.

 ا ها لی و بومیان حقه ای سوار می کنند و هر کدام کلاهی از آن نوع و شکل برای خود می سازند و با هدایا و قربانی‌ها به پیشباز می روند و به این صورت از خرابی و کشتار نجات  می یابند و کم کم آن پادشاه افسانه ای در منطقه سکنی گزیده و مستقر می شود و زبان مردم نیز به نام همان پادشاه نام تات می گیرد.

·  در افسانه‌ها و مثل‌های مردم ترک زبان تبریز، تات به معنی مرد دانا، با سواد و صاحب کتاب   (در زمانی که داشتن سواد و اهل کتاب بودن نادر بوده است) به کار رفته است:


بو  سوز هیچ تاتن کیتا بنده یوخدور

این سخن در کتاب هیچ تاتی نیز وجود ندارد.

·   ترکمن‌های ماورای خزر تات را درباره تاجیک‌ های ایرانی الاصل به کار می برند.

·  برخی دیگر از دانشمندان نیز تات را یک واژه ایرانی دانسته اما می گویند که تات و تاجیک و تازیک از یک ریشه بوده و هر سه به معنی بیگانه و مردم غیر ایرانی (انیران) است و ایرانیان اصیل بیگانگان را تاجیک و تازیک می گفته اند.

·  دکتر یار شاطر نیز در تایید هم سانی زبان تاتی و مادی می گوید:

در نواحی شمال غربی ایران زبان رایج اکثر ایرانیان ترکی است ولی در گوشه و کنار این نواحی هنوز گروه‌هایی هستند که به زبان کهن تر این سامان سخن می گویند. غا لب این زبان‌ها با وجود اهمیتی که دارند هنوز انتشار نیافته اند. اینجانب طی چند سال گذشته در ضمن جست و جویی که برای یافتن بازمانده‌های زبان ایرانی در سرزمین قدیم ماد در پیش گرفته بودم موفق شدم به عده ای از این زبان‌ها دسترسی پیدا کنم و آن‌ها را ضبط نمایم.

 این زبان‌ها در سرزمینی که میان رود ارس در شمال و سمنان و سنگسر در شرق و حدود ساوه و همدان در جنوب و مغرب گسترده است، پراکنده اند و با یکدیگر رابطه ای قومی دارند و اکثر آنها را می توان از یک گروه به شمار آورد از آجا که سرزمین این زبان‌ها در ماد قدیم قرار دارد و قواعد صوتی و دستوری آنها نیز منافی با آن چه در زبان مادها می دانیم نیست ، به جا خواهد بود اکثر این زبان‌ها را به عوض تاتی که نارساست و ظاهرا ترک زبانان مصطلح کرده اند مادی بخوانیم.

·  در برخی نوشته‌ها آمده است:

تات در زبان ترکی مصغر شده کلمه تانغوت است که به معنی خارجی و بیگانه می باشد. این واژه پس از حضور ترکان در سرزمین‌های شرق ایران به ایرانیان تحت تسلط ترکان گفته شد و به تدریج با تداوم حضور ترکان و گسترش مناطق تحت سیطره آنان، این واژه نیز معنای وسیع تر گرفت و معادل ایرانیان (به معنای عام) به کار رفت.


تطبیق برخی از واژه‌های تاتی با اوستایی و پهلوی

اوستایی، پهلوی                    تاتی                          فارسی

هه اُوَ                           آوْ(مذکر)آوه(مونث)           او، ضمیر سوم شخص مفرد برای زن و مرد

ازَم                                       اَز                             من

ایزم                                      ایزِم                             هیزم

اسپید                                    ایسپی                       سفید

آسیاو                                    آسیا                         آسیاب

بان                                        بُن                             بام

پاکی‌یَ                                   پاک                            پاک و تمیز

پوتک                                    پوک                             پوک،پوکیده

تُوم                                       تُوم                              تخم

دمب                                     دمب                             دم                                             

درو                                       درو                             دروغ

دول                                      دول                      ظرف آب چرمی یا پلاستیکی

دیتار                                     دُیار                              آشکار و پیدا

اوزوان                                   زبون                            زبان

سمب                                     سم                              سم

سوچ                                      سوج                            سوز

غژب                                     غضب                          غصب

کرک                                     کرکِه                            مرغ خانگی ماکیان

گف                                      گپ                               گپ

گوز                                      اوز                               گردو

مخ                                        مِخ                                میخ

مزگ                                      مغز                             مغز

مزگِت                                    مَچِد                              مسجد


وفرِ                                        وارهِ(مونث)                     برف

واز                                          بِوَزَستَن                        پریدن

سرگین                                  گیو                               سرگین،مدفوع

وینیک                                    وینّیه                            بینی،دماغ

وهانک                                   وُنهِ                               بهانه

وَرکِ                                      وَرِه                               بره

وهرک                                    وَرْگ                            گرگ

وس                                        وس                             بس

یو                                          یُوْ                                جو

دا                                           آدیَن                            دادن

تاشیتن                                    بتاشتن                          تراشیدن

درش                                     درشت                           درشت

پرس                                      آپرسَسْتَن                      پرسیدن

هدا                                         هَم‌اوگا                          همانجا

خشان من                                 خُش اومیَن                    خوش آمدن

زُن                                          بِزون-بِزونَستن              دانستن

وین                                       ویندن                           دیدن

هونَر                                       هونَر                            هنر

آدان                                      آدییَن                           دادن

نس                                         (رس) برسَسْتَن               رسیدن

وید                                        ویر                              یاد

برِز                                         بِلند                              بُلند

ائوج                                       واج                              گوینده

وات                                       وا                                 باد

آوا                                         آو                                آن

دَرِزاهی                                   دَرْزِنِ                            سوزن

سَت                                       سَت                              صد 100

هشتات                                   هشتات                         80

وَلگ                                       وَلگ                            برگ

وهار                                      واهار                              بهار

اوستایی،پهلوی                         تاتی                             فارسی

وارون                                    وارون                            باران

گیل                                      گیل                              گِل

میچِک                                   میجیک                          مژه

اسپان                                     اسپه                             سگ

گیروا                                    گردن                            گردن

ودیه                                      ویه                              عروس

چخرا                                      چاره                            چرخ نخ ریسی

مَخَش                                     مَگَز                             مگس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد