مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

سعدی


مقدمه

 بدون تردید ، تحقیق و دقت مورخان درباره زندگانی بزرگان در خور ستایش است ، ولی تا جائیکه بر غموض روح آنها روشنی بریزد . پس جستجو و تفحص باید گرد اموری دور زند که در پرورش شخصیت و جهت سیر معنوی آنها موثر باشد ، ورنه سیاه کردن صفحاتی از نقل اقوال مختلفه ، راجع به سال تولد و ماه ، وفات وعده اولاد و سفرهای بیحاصل و حتی پیدا کردن مممدوحین شاعری ، خبر ملال ثمری ندارد ، مگر اینکه فرض شود این وقایع در تکوین معنویات او تاثیری داشته است . فعلا نوازش امیری یا قهر و غضب او در برانگیختن طبع شاعری کمک کرده باشد.

امیل لودویک در نگارش شرح زندگی گوته و بیسمارک خیلی به حاشیه پرداخته ، از دوران کورکی و محیط اجتماعی آندو سخن گفته و حتی حوادث  ناچیز بسیاری از دوران صباوت گوته و رسوم اعیان پروس را بیان کرده است ، ولی همه آنها به نحوی در تکوین شخصیت این سیاستمدار و آن فرزانه بزرگ موثر جلوه می کند .

متاسفانه درباره سعدی چنین تحقیقاتی صورت نگرفته و از زندگانی وی در اوان جوانی و پس از آن در دوره اقامت بغداد و تحصیل در مدرسه نظامیه و مسافرتی وی در بلاد اسلامی و کیفیت زندگانی او طی سی سالی که در کشورهای عربی بسر برده است چیز قابلی در دست نیست و آنچه از گفته های خود وی برمی آید خیلی کم است و معلوم نیست تا چه حد با واقع یا وقایع تاریخی مطابقت دارد ، از همین روی غالب محققان دقیق معتقدند حکایات و واقعات مندرجه د رگلستان یا بوستان قابهائیست که سعدی مطالب خود را در آن گذاشته است ، بنابراین نباید از آنها صحت تاریخی متوقع بود . پس ناچار نباید دنبال سعدی تاریخی رفت ، بلکه باید دنبال سعدیی شتافت که گلستان را نوشته ، بوستان را بنظم درآورده  قصاید ارزنده و غزلیات بیمانندی سروده است . اساسا سعدی حقیقی آنست که از این آثار سر بیرون می آورد .تمام تفحص ها در اطراف زندگانی مرد بزرگی برای شناختن قیافه حقیقی و بازیافتن روح و فکر اوست و این مقصود از گفته ها و نوشته های شاعر و نویسنده ای بهتر صورت می گیرد . (( از کوزه همان برون تراود که در اوست )) تراوشهای روح سعدی بهتر از هر کتاب تاریخی او را به ما نشان می دهد.

 مطلب دیگری که شایسته است این مقدمه بدان منتهی شود این نکته است که تمام قدرت و قوت سعدی در طرز بیان و سبک مخن وی نهفته است. نشان دادن این معنی مستلزم ورود در فن سخن و اسرار ترکیبات و تلفیقات اوست و برای اهل فن و اهل تحقیق مجال وسیعست که وارد جزئیات شده ، تار و پود سخن او را بیرون کشیده و ماهیت آنرا نشان دهند ، مثلا چه واژه هایی بیشتر و چه کلماتی کمتر به کار برده ، در ترکیب جمله چه شیوه ای دارد ، از مضمونها کدام از خود اوست و کدام را از دیگران گرفته و آنها را که از دیگران گرفته چگونه تغییر داده ، مضمون واحد را به چند شکل ادا کرده الخ . همانطوریکه در بالا گفته شد بزرگترین وجه امتیاز سعدی شیوه سخن اوست و بحث در این موضوع مستلزم تخصص در تمام فنون لغت و ادبست ، تا با تحلیل و تعلیل های فنی بتوان سر زیبایی و استحکام زبان او را نشان داد ، و این امر برای مردمان متفننی که زیبایی را میستایند و پیوسته مجموع را می بینند و بوجد می آیند ، بدون اینکه وارد رموز فنی کار شوند ، دشوار مینمود.

        شیوه سخن و فصاحت متلالا سعدی این رای را موجه و قابل قبول میکرد : سعدی غزلسراست با طبیعی ترین و بشری ترین احساس ، سروکار دارد . با سر انگشت جادوگر خود تارهای قلب ما را به نوا در می آورد و این کار را بدون تکلف انجام میدهد  . بسهولت نوازنده زبردستی که با سیمهای تار بازی میکند و از آن نفمه های موزون میریزد ، سعدی کلمات را بهم جوش داده و جمله های مترنم می آفزایند .

سعدی جنبه های مختلف دارد : هم نثر و هم نظمی از خود باقی گذاشته است که معیار اصالت زبان فارسی امروز بشمار میرود ،‌ هم قصیده سراست و هم غزلهای آبدار سروده ، هم موعظه کرده و هم به مطایبه پرداخته ، هم در اخلاق سخن رانده و هم در سیاست و اجتماع ، هم از تصوف و عرفان دم زده است ، و هم مانند متشرع زاهدی از ظواهر دیانت .

خلاصه در بسیاری از نواحی عقلی و روحی و اجتماعی وارد شده است ، بطوریکه مظهر خردمندی قرار گرفته و قریب هفت قرن است که جمله ها ، مصراعها و ادبیات وی مانند امثال سایره دهان به دهان می گردد و گفته های وی چکیده حکمت بشمار می رود .

همه سرمایه سعدی سخن شیرین بود            وین از او ماند سدانم که چه با او برود

جدل ناپذیرترین کار سعدی سخن اوست . در تاریخ ادبی ایران که گویندگاه چیره طبع

فراوانند سعدی بطور خیره کننده ای میدرخشد . کسی چون او صنعت و سادگی ، استحکام و روانی ، عذوبت و رقت را بهم نیامیخته و بدین موزونی سخن نگفته است. قدرت وی در سخن به پایه ایست که نقطه های قابل انتقادی را در ناحیه فکری پوشانیده و حسن بیان وی چنان بر مطالب او پوشش زیبایی می افکند که خواننده را از غور و تعمق باز می دارد و نقطه های ضعف و متناقصات گفته های وی به چشم می خورد . به همین دلیل قریب هفتصد سال گلستان کتابی اخلاقی و تربیتی بشمار رفته و دربست آنرا به اطفال می آموختند.

  همین معنی پرده ای از پندار بر دیده شیفتگان وی کشیده ، او را جامع ترین و کاملترین

گویندگان ایران گفته اند . در کتابی که به سال 1316 ، بمناسبت جشن هفتصدمین سال نگارش گلستان ، از طرف وزارت فرهنگ منتشر گردید و عده زیادی از فاضلان صاحب نظر مقالاتی در آن داشتند ، این وجد و ایمان به سعدی خوب مشاهده می شد : او را شاعر ، نویسنده ، حکیم پیشه و نوعدوست و غیره گفته بودند ، و مرحوم فروغی عشق سعدی ، عشق طبیعی و بشری سعدی را ، عشقی که مترنم ترین دیوان غنایی را بوجود آورده است ، نادیده انگاشته ، آنرا (( عشق به عوالم مافوق الطبیعه )) گفته و صریحا نوشته بود (( زبده و لب عرفان را در پرده معاشقه پوشانیده است )) و هزارها ادبیات عاشقانه سعدی را فراموش کرده و به چند بیتی نظیر بیت زیر استشهاد کرده بود :

هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظرست                عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست

     میان سعدی و پایه گذاران شعر فارسی این وجه مشترک هست که از سادگی بیان برخوردار و لفظی جای سادگی را گرفته و انحراف ذوق ، هرگونه لفاظی و عبارت پردازیرا عنوان کمال طبع و ادب می پندشت . پس باید قریحه در سعدی ذاتی و قوی باشد تا از تاثیر محیط برکنار مانده و صنایع لفظی را در سخن تا حدی بکار برد که بدان تشنگی و موج دهد و آثار تکلف وتصنع در آن محسوس نگردد ، بقول خود او :

         معشوق خوبروی چه محتاج زیور است بر انگشتان کشیده خوشرنگ زیبایی که بزیور نیازی ندارد آگر نگین پرآبی بدرخشد از زیبایی آن نمی کاهد و شاید خوبی آنرا بیشتر نشان دهد ، ولی اگر ب همین انگشتان شش هفت آنهایی اهمیت می دهد که به گفته او موج و خوش آهنگی دهد :

                  هزار بار بگفتم که دیده نگشایم

                 بروی خوب و لیکن تو چشم می بندی

                من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم

                 تو چنان عاشق رویت که ز ما بیخبری

                می حرامست و لیکن تو بدین نرگس مست

                نگذاری که ز پیشت برود هشیاری

            شاعر برای اینکه مفهوم ذهنی خود را روح و قوت دهد باغراق و مبالغه دست میزند ، ولی برخلاف آنهائیکه خیال کرده اند مبالغه هرقدر فزونتر باشد ، شعر زیباتر است و از اینرو گفته اند (( اکزبها املحا )) شاعران بزرگ از زیاده روی درین باب اجتناب داشته اند .

              بوستان سراسر بوستان از اغراقهای زننده و غیرطبیعی پاکست ، در قصاید که جای مبالغه و میدان دروغ پردازیست ، سعدی قابل مقایسه با مدیحه سرایان نیست و چنانکه در فصل مربوط به قصاید خواهیم دید از اعتدال بیرون نمی رود . در غزل که عرصه هنرنمائی سعدیست و استاد استادان بشمار می رود اثری از مضمون های غیرطبیعی که بعدها در غزل متداول شد نمی یابیم . سعدی هیچوقت نمی گوید :

  گر بمیرم منما چهره بمن روز وداع                   حسرت روی تو حیفست که از دل برود

  برعکس مضمونهای سعدی درین باب هماهنگ احساس هر بشریست که دوست می دارد :

گویند تمنائی از دوست بکن سعدی                    جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنائی

     چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به  شب فراق منه شمع پیش بالینم

اگر هم اغراق گوید چنان از حسن تعبیر کسوت زیبائی بر آن پوشانیده است که اغراق او ، زننده و ناسازگار با ذوق سلیم نیست .

         بجای گلستان سعدی اگر بوستان را شاهکار سعدی گفته بودند و یکی از سه حادثه بینظیر ادب فارسی ، سزاوارتر بود . بوستان بیش از چهار هزار بیت است ، ولی همه آنها یکدست ، پخته ، فصیح و نمونه بلاغت است . شاید نتوان بیش از صدبیت در آن یافت که بر طبع مشکل پسندان دقیق ، سزاوار انتقال باشد . این کیفیت را در کتاب ادبی دیگر نمیتوان یافت . شاید همین استواری یکنواخت بوستان ، مرحوم ادیب پیشاوری را ( هنگامیکه درباره فردوسی و سعدی از وی نظر خواسته اند ) بدین رای کشانیده بود که (( بوستان به تنهائی میتواند با شاهنامه برابری کند )).

خود این امر که شخصی پس از شاهنامه بنظم کتابی در همان وزن دست زند و سخن را بدین استحکام و رفعت رساند ، اعتماد و ایمان او را بقریحه خویش نشان میدهد و چیزی که هم فهم و قوه تشخیص سعدی را می نمایاند و هم ارزش بوستان را زیاد

می کند ، این است که موضوع آنرا غیر از موضوع شاهنامه قرار داده است.بوستان را باید شاهکار سعدی نامید بدو دلیل آشکار : از حیث لفظ ، پختگی بیان ، ترکیبات منسجم ، استحکام جمله بندی ، غروبت و روانی از سایر گفته های سعدی پیشی گرفته است. بوستان نمونه کامل بلاغت و فصاحت و پختگی طبع مقتدر و بکمال رسیده سعدی است و

بسیاری از ادبیات ان از فرط ایجاز و پرمغزی میتواند ضربالمثل و مایه استشهاد گردد .

        مطالب اخلاقی و ملاحظه های اجتماعی ، پندها و دستورالعمل های زندگی و خلاصه آنچه بوستان را از حیث معنی بلند و گرانمایه می کند ، شاید خیلی ابتکاری نباشد و گویندگان دیگر گفته باشند ، ولی سبک فصیح و بلیغ سعدی بر آنها لباس برازنده ای پوشانیده است که نزد هیچ یک از استادان پیشین حتی نظامی و ناصرخسرو مطالب اخلاقی بدین رسائی و روشنی جلوه نمی کند . زبان سعدی در بوستان به اوج کمال خود رسیده است و نکته دومی که آن را شاهکار نوشته های سعدی قرار می دهد مطالب و مندرجات آنست. بوستان از حیث مطلب پرمایه ترین آثار سعدیست . در خلال آن بلندی مقصد ، استواری فکر ، نشر فضایل روحی و اجتماعی و بالجمله روح بزرگوار وی هویدا میشود .

             از همان باب اول که (( در تدبیر و عدل و رای )) سخن رانده و از نخستین حکایت بوستان ، روح انساندوست سعدی ، مرد اجتماع و اخلاق که عدالت و مردمی را اساس انسانیت و کشور بانی میداند تجلی میکند :

              شنیدم که در وقت نزع روان

             به هرفر چنین گفت نوشیروان

            که خاطر نگه دار و درویش باش

            نه دربند آسایش خویش باش

           نیاساید اندر دیار تو کس

          چو آسایش خویش جوئی و بس

           نیاید به نزدیک دانا پسند

          شبان خفته و گرگ در گوسفند

         برو پاس درویش محتاج دار

         که شاه از رعیت بود تا جدار

       رعیت چو بیخند و سلطان درخت

          درخت ای پسر باشد از بیخ سخت

           خیلی تفاوت است میان این لهجه و آن حکایت گلستان که پادشاهی بر یکی از امناء دولت خود خشم گرفت و او را بزندان انداخت ، امیر دیگری بوی نامه نوشت و رفتار شاه وقت را نکوهیده و ویرا بخدمت خود دعوت کرد . خواجه زندانی از راه احتیاط جوابی به امیر نوشته ، وفاداری خود را به خاندان شاه جائر ابراز داشت . این نامه بدست پادشاه افتاد و از کرده خود پشیمان شد و عذر خواست که : (( خطا کردم ترا بی جرم آزردن )) ، گفت (( ای پادشاه روی زمین ! بنده در این حالت مرخداوند را خطائی نمی بیند ، تقدیر خداوند تعالی رفته بود که مرین بنده را مکروهی رسد ، بدست تو اولیتر که سوابق بر این بنده داری و ایادی منت)).

              نوشیروان همچنین به هرفر پند میدهد :

             مراعات دهقان کن از بهر خویش

              که مزدور خوشدل کند کار بیش

          سعدی در بوستان بطور مطلق نصیحت نمیدهد ، در هدایت مردم به نیکی به آنها نشان میدهد که خیر و مصلحت خود آنها در خوبی کردن است . از زبان انوشیروان به هرفر میگوید: در مراعات حال دهقان ، تو رعایت خود میکنی و بخویشتن سود میرسانی ، زیرا مزدور خوشدل بهتر و بیشتر کار می کند و تو از نتیجه کار او بهره مند میشوی.این همان اصلی است که خردمندان و مصلحین در قرون اخیر گفته و بکارفرمایان نشان داده اند که راه انتفاع آنها راه مطمئن و سالم بهره برداری ـ در اینست که کارگران آسوده و از آینده خود مطمئن باشند . بیان مبادی اخلاقی بطور مجرد ، یعنی خوبی و بدی صفاتی را قطع نظر از نتایج آنی و طبیعی آن گفتن ، چندان موثر نیست .

  افراد بشر در پی منافع خویشند . بدکاران به قصد جلب نفع بدی میکنند ، پس بر مربیان

اخلاقست که با بیانها و تقریب های گوناگون به آنها نشان دهند که خیر آنها و مصلحت آنها و نفع همین دنیا و زندگانی آنها در این است که از بدی بپرهیزند . علت اینکه بسیاری از اوامر و نواهی دینی سست و متروک می ماند برای همین است که هادیان دین عواقب تخلف از آن اوامر و نواهی را بدنیای دیگر محول کرده اند .

دنیای دیگر بقدری دور است که نمی تواند بشر ضعیف و حریص را ، بشریکه منافع آنی و

روزانه خود را می جوید ، از ارتکاب شد بازدارد . همچنین اکثریت جامعه بشری حسن و قبح ، خوبی و بدی را درک نمی کند . پس بهترین و نتیجه بخش ترین راه تهذیب اینستکه تمام تعالیم دینی و اخلاقی را به خیر و مصلحت خود مردم مرتبط سازند و نشان دهند که راه کج مستلزم سقوط و تباهی زندگانی خود آنها میشود . سعدی در بوستان این روش را بیشتر بکار بسته است.

          به پادشاه مطلق العنان نشان داده میشود که خیر و صلاح ، یعنی بقاء ملک و سلطنت در گسترش داد است و ظلم و تعدی موجب زوال ملک و قدرت میشود.

    بوستان لبریز از مطالب است ، ولی بعضی ابواب آن بطور خاصی جذاب و فتانست :

فصل چهارم (( در فضیلت تواضع است )) اما تنها در فضیلت تواضع نیست ، در انصاف ،

گذشت و جوانمردی تمثیل های ارزنده ای دارد ک هگاهی دستورهای حضرت مسیح ( ع ) را بیاد انسان می آورد:

           چرا دامن آلوده را حد زنم

           چو در خود شناسم که تر دامنم

         مکن عیب خلق ای خردمند فاش

         بعیب خود از خلق مشغول باش

        از جمله ، حکایت مرد تباهیست که سراسر عمر را با فساد و شر گذرانده بود . روزی حضرت مسیح را می بیند که بصومعه زاهدی فرود می آید ، مجذوب روحانیت او شده بصومعه میرود.ولی عابد که مرد فاسد را میشناخت روی در هم کشیده ویرا ار محضر خود میراند ، در حال از خداوند به عیسی وحی آمد که :

               به بیچارگی هر که آید برم

              نیندازمش ز آستان کرم

             وگر عار دارد عبادت پرست

            که در خلد با وی شود هم نشست

            بگو ننگ از او در قیامت مدار

            که او را به جنت برند این به نار

               در بوستان گاهی (( فضایل )) برای ذات خود ستودنیست زیرا زیبا است و زیبائی ، زیان سعدی را بسرودن میگشاید و گاهی از لحاظ اثر وضعی و بیچون و چرائی که بر آن مترتب است . گاهی تواضع و گذشت بصورت عملی پسندیده از روح کریمی سر میزند مانند حکایت مستی که بربط را بر سر پارسائی شکست .

یکی بربطی در بغل داشت مست

              بشب بر سر پارسائی شکست

              چو روز آمد آن نیکمرد سلیم

              بر سنگدل برد یک مشت سیم

              که دوشنبه معذور بودی و مست

              تو را و مرا بربط و سر کشست

              مرا به شد آن زخم و برخاست بیم

              ترا به نخواهد شد الا بسیم

و گاهی اثر شوم و زیانبخش غرور و خودپسندی بدین صورت بیان میشود :

             یکی در نجوم اندکی دست داشت

         و لیک از تکبر سری مست داشت

          بر کوشیار آمد از راه دور

          دلی پر ارادت سری پرغرور

        خردمند از او دیده بر دوختی

        یکی حرف در وی نیاموختی

        چو بی بهره عزم سفر کرد باز

       بدو گفت دانای گردن فراز

      تو خود را گمان برده ای پرخرد

      انائی که پر شد دگر خون برد ؟

     ز دعوی پری ز آن تهی میروی

      تهی آی تا پر معانی شوی

  ز هستی در آفاق ، سعدی صفت

  تهی گرد و باز آی ، پر معرفت

از خواندن حکایت فوق بیماری مزمن خودپسندی که امروز محسوسترین نقطه ضعف ما را

تشکیل میدهد در ذهن شخص مصور میشود . وقتی خوب کاوش کنیم می بینیم همین یک

خوی نکوهیده مصدر بسیاری از ناهنجاریها و ناسازگاریهای اجتماعی ، میباشد : انصاف و مروت در زیر تازیانه آن کرخ میشود ، معایب و نقایص ما در هر ناحیه از زندگانی راکد و سیر تحول و رفتن به سوی کمال متوقف میماند : حکومت تاب شنیدن انتقاد ندارد ، انتقادکننده اعتدال و انصاف را از دست میدهد . نویسنده و شاعر گفته های خود را نمونه کمال پنداشته ، هرگونه خرده گیریرا بر بی انصافی حمل می کند . کار خودپسندی و غرور ما بجائی رسیده است که هر مادری دختر خود را زیباترین دختران شهر میداند . هر پدری پسر خود را نابغه و برتر از تمام جوانان تصور می کند . چنانکه سعدی هم در این باب میگوید :

                                   (( هر کس را عقل خود بکمال نماید و فرزند خود بجمال ))

      گاهی حکایت بوستان تصویر زنده ایست از وضع اجتماع مانند سرگذشتی که برای خود سعدی رویداده است و از قراین بر می آید که هنگام سیر و سیاحت در یکی از بلاد غربت بخانه قاضی شهر که عده ای اهل فضل نیز حضور داشته اند وارد میشود ، وصف نعال را اختیار نکرده بر جائی که متناسب شان خود پنداشته است می نشیند . نوکر قاضی که ا زسرووضع سعدی ، او را ولگردی گستاخ تشخیص میدهد از آنجایش بلند کرده در پایین مجلس مینشاند که :

نه هر کس سزاوار باشد به صور

کرامت به فضل است و رتبت بقدر

به عزت هر آنکو فروتر نشست

بخواری نیفتد ز بالا به پست

           سعدی قانع و عزیزالنفس که در ایام سیر و سیاحت امور خود را با وعظ میگذرانید ، لابد

سرووضع ژولیده و درویشانه داشته است . گماشتگان خانه های بزرگان مانن دسگ با لباس کهنه و مردمان ژولیده میانه خوشی ندارند . صاحب خانه هم که بغروتمکین خویش می بالد راهی میشود که مردی از عامه ناس یا درویشی بیابانگرد در میان صدرنشینان قرار گیرد ، از اینرو با سکوت خود رفتار نوکر را تایید می کند . در اینگونه مجلس ها غالبا صحبتهای علمی و مذهبی بمیان می آید و از قضا همانروز مباحثه ای درمیگیرد که سعدی آنرا با چند بیت زیبا نقاشی کرده است و هنگامی که شخص ابیات مزبور را می خواند صحنه مباحثاتی که هم اکنون تیز میان طلاب درمیگیرد برابر ذهنش مصور میشود :

گشادند بر هم در فتنه باز

به (( لا )) و (( لغم )) کرده گردن فراز

تو گفتی خروسان شاطر به جنگ

فتادند در هم بمنقار و چنگ

یکی بیخود از خشمناکی چو مست

یکی بر زمین میزدی هر دو دست

سعدی ژنده پوش از پایین مجلس وارد بجث میشود و بیان فصیح و مستدل قضیه را روشن می کند.

از هر طرف صدای آخرین بلند میشود :

سمند سخن تا بجائی براند                  که قاضی چو خر در وحل باز ماند

 

        آنوقت خواستند بدو اکرام کنند . قاضی دستار خود را بوی میدهد ولی سعدی بی نیاز و منیع الطبع آنرا قبول نمی کند .

بدست و زبان منع کردش که دور

منه بر سرم پای بند غرور

تفاوت کند هرگز آب زلال

گرش کوزه زرین بود یا سفال ؟

خرد باید اندر سر کرد و مغز

نباید مرا چون تو دستار نغز

           بوستان (( حکایت )) زمینه یا مقدمه ایست برای نشر آرای اجتماعی سعدی و درین راه توفیق بیمانند یافته است . انتخاب از بوستان دشوارست زیرا غالب مطالب شایسته نقل است، مخصوصا باب اول که سزاوار است در کتابهای درسی دبستانها و دبیرستانها گنجانیده میشود و در زیر برای نمونه به چند حکایت اشاره می کنیم :

حکایت مفصلی که بدین بیت آغاز میشود :

شنیدم که دارای فرخ تبار

ز لشکر جدا ماند روز شکار

       حکایت پادشاهی که می خواست از سلطنت کناره گرفته زاهد شود و روشن ضمیری بوی

نصیحت داد که :

تو بر تخت سلطانی خویش باش

باخلاق پاکیزه درویش باش

طریقت بجز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده و دلق نیست

حکایتی که از عمربن عبدالعزیز نقل میکند که در ایام قحطی انگشتری گرانبهای خود را فروخت و به یاری گرسنگان شتافت .

گلستان

      امرسون نویسنده و متفکر معروف آمریکایی در قرن نوزدهم میگوید :

سوری بزبان همه ملل و اقوام عالم سخن میگوید و گفته های او مانند هومر و شکسپیر و سروانت مونتینی همیشه تازگی دارد . امرسون کتاب گلستان را یکی از اناجیل و کتب مقدسه دیانتی جهان میداند و معتقد است که دستورهای اخلاقی آن قوانین عمومی و بین المللی است . یکی از مترجمین انگلیسی گلستان که درباره صحت برخی از گفته های اخلاقی آن تردید دارد بخوانندگان خود توصیه میکند که این گفته ها را ندیده بگیرند و چنانکه پاره ای از کشیشان هنگام قرائت دروس انجیل و تورات از برخی جمله ها و گفته های آن نخوانده میگذرند ‌ ،  آنان نیز در مورد سعدی همین کار را بکنند . گلستان رویهمرفته یک کتاب اخلاقی گرانقدری است و اگر پاره ای از دستورات اخلاقی و افکار آن بیشتر جنبه ماکیاولیک دارد تا جنبه ایده آلی بدان جهت است که مولف آن با سیر آفاق و انفس بسیاری که در جهان کرده است ، اساسا میخواهد دستورعملی برای دشواریهای بیشماری که انسان در زندگی با آن مواجه است به

آدمی بیاموزد .

                        گلستان در طی قرون متمادی کتاب درسی و قرائتی کلیه مدارس اسلامی بوده و وقتی انگلیسیها به هندوستان دست یافتند مامورین آنها بهترین طریقی که برای دست یابی به روحیات غامض و کیفیت افکار و بینش هندیان مسلمان پیدا کردند همانا مطالعه در مندرجات گلستان بود . آثار و افکار سعدی تقریبا یک قرن پیش از همه شعرای دیگر ایرانی در اروپا ترجمه شده و خواننده داشته است . گلستان در سال 1651 ( م ) بزبان لاتین ترجمه شده اند.

             گلستان درباره همه محرکات نفسانی بشری بحث می کند و وسعت دامنه معقولات آن بقدری است که از پست ترین اغراض و هواهای انسانی گفتگو می کند تا عالیترین صفات و کیفیات روحی او . میگویند سعدی : نزدیک به یک قرن عمر کرده و بمسافرتهای بسیار رفته است و از سرزمین هند تا طرابلس را در غرب دیده است . بواسطه همین سیر آفاق و برخورد با مردان بسیار از هر قوم و نژاد و از هر دین و ایمان (( سعدی )) صاحب مشربی وسیع و سعه صدری بی نظیر شده است و همین وسعت مشرب و روحیه جهانی اوست که او را از مردمان غربی معاصر خودش و حتی از بزرگان و متفکرین دوره جنگهای صلیبی نیز ممتازتر و والا میسازد.

خانه زندانست و تنهایی ضلال                     هر که چون سعدی گلستانیش نیست

 

           گفته اند سال 656 سرفصل جدیدیست در تاریخ ادبی ایران ، نگارش گلستان حادثه ایست که دو نظیر بیشتر ندارد . شاهنامه و مثنوی . خود سعدی نیز به گلستان بالیده و شاید آنرا شاهکار خود پنداشته است.

بچه کار آیدت ز گل طبقی

از گلستان من ببر ورقی

           نازش به گلستان آیا باین دلیل واضح متکیست که تا آن تاریخ نثری بروشنی و فصاحت گلستان بفارسی نوشته نشده بود یا سعدی برای شعر خود ، مخصوصا بوستان با همه کمال و اتقان ، کمابیش مانندی فرض کرده ولی گلستانرا بیمانند دانسته است ؟

               در هر صورت جای چنین تصوری باز و چنین فرصتی معقولست :

قبل از وی گویندگان بزرگی چون فردوسی ، رودکی ، نظامی ، ناصرخسرو ، خاقانی ، فرخی ، مسعودسعد ، منوچهری پایه نظم را برجای بلندی استوار کرده بودند . هر قدر نظم سعدی باوج کمال رسیده باشد نظایری برای آن میتوان یافت . بوستان که بحد اعتلای پختگی رسیده است دربرابر خود (( کاخی بلند )) دارد که از باد و باران گزندی نخواهد دید ولی نظیر گلستان را در آثار بزرگان گذشته کجا میتوان یافت ؟

            گلستان کتابیست ارجمند و از حیث انشاء ، روشن و بیمانند و از همین روی رایج ترین کتابهای درسی شد و شاهکار سعدی بقلم رفت . همین روانی و فصاحت ، مانند جلا و برق خیره کننده ای بر مطالب آن پاشیده شده و چشمها را از غور در ماهیت آن بازداشته است : در اذهان عمومی گلستان کتابیست اخلاقی و سراسر پند و موعظه و مشحون از حکمت و نشان دادن راه و رسم زندگی .

         از خواندن بعضی گفته های سعدی در گلستان عصر استبداد و خودسری امرای ترک و مغول در ذهن مصور میشود و بطور وضوح دشواری وظایف او مجسم : از یک طرف امرا و سلاطین را با زبان نرم و جادوگر موعظه میکند و از خداوند بیم میدهد و از سوی دیگر بمردم می آموزد که چگونه از شر این امرای خونخوار ، خویش را برکنار کند .

              اگر سعدی را درست شناخته باشیم میدانیم که در وی فکر انقلابی و روح سرکش حسن صباح و عمر خیام و ناصر خسرو نیست ، بلکه برعکس طبع معتدل سازشگر و خوی نرم و صلح جو داشته ، میخواهد با همین عوامل و عناصر موجود در اجتماع کار کند و تا ممکنست از شر و بدی بکاهد و راه سلامت و میانه روی را بیاموزد .

سعدی در بوستان و گلستان و قصاید خود سیمای خردمند دنیادیده ای را دارد که در فکر سلامت جامعه است و می خواهد مردم را بشاهراه صلاح و حسن اخلاق راهنمون شود .

               گذری در ابواب گلستان سعدی می اندازیم : باب سوم گلستان در فضیلت قناعتست . البته قناعت فضیلت است برای اینکه نقطه مخالف آن است ولی قناعت را نباید با دون همتی و بطالت اشتباه کرد . همانطور که قناعت فضیلت است سعی و عمل نیز فضیلت است . مخصوصا فضیلتی است اجتماعی و در سایه تلاش و کار افراد ، جامعه برفاه و فراوانی نائل میشود .

           در مسائل اخلاقی اشکال کار در تعیین حدود آنهاست ، چنانکه مصدر و عواقبشان در سنجش آنها تاثیر دارد.

تعیین حدود فضائل و رذایل از مهمترین مباحث اخلاقست :

              عملی چه هنگام شجاعت است و ممدوح و در ضمن چه شرایطی قهور میشود و مذموم ؟

         احترام به نفس و اعتماد داشتن به خویشتن از صفات پسندیده ایست که شخص را از سقوط در پستی حراست میکند ، چنانکه موجب رستگاری وی تواند شد ، ولی همین صفت پسندیده اگر از حد خود تجاوز کند مبدل بغرور میشود که از زشت ترین خصلت ها بشمار میرود زیرا موجب زحمت سایرین و مانع تعقل و اعتدال دارنده اش میگردد .

            شخصی از ترس دزدی نمی کند و دیگری از شجاعت . کسی از ضعف دروغ نمیگوید و دیگری از فرط ایمان و قوت روح . نفس یک عمل و یک خصلت که فی حد ذاته خوب و مورث سلامت اجتماع است هنگامیکه از دو مصدر مخالف سرچشمه میگیرد دریک درجه از زیبایی و قوت و اعتلاء باقی نمی ماند . باب سوم گلستان ا زبهترین و صادق ترین ابواب گلستان است ، یا برای اینکه منطبق با خوی و روش خود سعدیست ، پس فطرت وی آنرا انشاء کرده است و یا بعلت اینکه حرص و طمع از خصلتهای رایج عصر وی میباشد و از اینرو میدان جولان سخن وسیع و مطالب زیادی هست که فضیلت قناعت را نشان دهد.

           باب هشتم گلستان را شاید بتوان درخشانترین ابواب آن دانست زیرا نمود کاملیست از زبان سعدی و مشحون از پند و حکمت . در باب هشتم به مطالب زیادی برمی خوریم که در حد اعلای فصاحت و استحکام قرار گرفته و بواسطه ایجاد کم نظیر به کلمات قصار مانند است :

ـ جواهر اگر در خلاب افتد همان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد همان خسین

ـ  مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل

ـ  توانگری به هنرست به بمال و بزرگی به خرد است نه بسال .

ـ  پیکان از جراحت بدر آید و آزار در دل بماند .

ـ دو کس دشمن ملک و مردمیند پادشاه بی حلم و زاهد بی علم

ـ  آتش خشم ، اول در خداوند خشم افتد پس آنگه زبان به خصم رسد .

ـ  بدخوی در دست دشمنی گرفتار است که هر جا که رود از چنگ عقوبت او رهائی نیابد .

ـ  دانا چون طبله عطارست خاموش و هنرنمای ، و نادان چو طبل ، بلند آواز و میان تهی .

ـ  نصیحت پادشاهانرا گفتن کسی را مسلم است که بیم سر ندارد یا امید زر .

                  در باب هشتم گلستان حکایات کمتر و تاملات و تفکرات سعدی بشکل پند و حکمت پراکنده است ، بلندی قدر گلستان بخوبی ظاهر میشود . علاوه ،  گلستان همیشه گوهر درخشانیست در ادبیات ایران ، زیرا سلامت انشاء و زیبایی نثر آن ، آنرا معیار فصاحت قرار داده است و مطالب پراکنده آن نمودار اوضاع و احوال اجتماع و نماینده طرزفکر و طرزتعقل نژاد ایرانیست ، گلستان سرجای خود ارجمند و در میراث ادیبی ایران واحدی بیمانند باعی میماند زیرا بیش از بسیاری از سایر آثار ادبی آیینه عصر نویسنده والامقامش قرار دارد .

منابع:

1- در کتاب قلمرو سعدی ، نوشته علی دشتی

2-کتاب گنجینه ادبیات آسیایی      تالیف John.Dyohameam

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد