مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

سنایی

مقدمه ومعرفی مختصری درشرح احوال حکیم سنایی غزنوی حکیم ابوالمجدبن آدم متخلص به سنایی شاعر وعارف نامدار اواسط قرن پنجم واوایل قرن ششم ه.ق. به احتمال زیاد درسال 473 ه.ق درغزینن به دنیا آمد وچنان که اثر تذکره نویسان نوشته اند واز ابیات اودرمنظومه حدیقه الحقیقه نیز برداشت می شود 62 سال بعد درهمان دیار درگذشت .وی هم دوره با مسعودبن ابراهیم فرزند نیل بهرام شاه غزنوی بود پدرش آدم از خاندان شریف وبزرگ بوده است وبه نوشته جامی شاعر وعارف قرن 9 در «نفحات الانس » با پدر شیخ «رضی بن لالا» که از دانشمندان وبزرگان عرفان بود نستبی داشته ونیز معلم فرزندان «ثقه الملک طاهربن علی » وزیر معروف بوده است . سنایی چه در روزگار خودوچه درسده های بعد همواره مورد تجلیل ادیبان گوناگون قرار گرفته وپس از مرگ نیز اقتدار بسیار برخودار بوده است بسیاری از شعرای معاصر او واعصار بعدی اورا درردیف عنصری،معزی ،رودکی و گاه برتر ازآنان برشمرده اند .سید الدین محمد عوضی «تذکرة معروف لباب الباب در وصف اوآورده است :‌« استاد الحکما ،‌ختم شهدا ،‌عبد الدین آدم السایی الغزنوی ؛سنایی که در دیده ی حکمت روشنایی بود ودرحدیقه ی بینایی سنایی ؛ قلب او همه انس بود ، به قلب انس (سنا)‌منصور شد ؛ ازقله بحر خاطرخود گنج ها نهاد وبدست بیان برجهانیان گوهر پاشید جامی در «نفحات الانس » درباره ی سنایی چنین نوشته است :« حکیم سنایی غزنوی قدس ا.. تعالی روحه ( که ) کنیت ونام وی ابوالمجد ودین آدم است … ازکبرای طایفه ی صوفیه است وسخنان وی را به استشهاد درمصتفات خودآورده اند وکتاب «حدیقه الحقیقه » برکمال وی درشعر وبیان اذواق ومواجید هرباب معرفت وتوحیه دلیل قاطع وبرهانی ساطع ایست اوازمریدان خواجه یوسف همدانی است …» دولتشاه سمرقندی نیز درتذکره ی الشعرای خود درباره ی سنایی نوشته است :‌« حکیم عارف المجد محدودنن آدم السنایی قدس ا… سره العزیز ، ازبزرگان دین واشراف روزگار است … » مولاناجلال الدین روحی با وجود کمال وفضل خود را از متابعان شیخ سنایی می داند ومی گوید :‌ «عطارروح بود وسنایی دوچشم او ماازسنایی وعطارآمدیم » ونیز آذر درآتشکده خود گفته است : «حکیم سنایی دلش منبع عرفان ودانش وجانش مخزن حکمت ، ازحکما ،‌حکیم انوری وخاقانی کمال عقیدت به او داشته اند واز عرفا مولانا جلال الدین روحی نهایت وثوق به او اظهار میکرد . واقعیت آن است که سنایی درآغاز کار چندی به مدح سلاطین وخوشگذرانی مشغول بود ولی دیری نگذشت که از این روش بیزار شد وبه عالم عرفان روی آورد وازشاهان زور گو دوری کرد وبه قول دولتشاه «ازدنیا ومافیها معرض بود» تاحدی که سلطان بهرامشاه غزنوی می خواست تاهمشیره ی خود را به نکاح شیخ درآورد. اوامتناع نمود وعزیمت حج کرد وبه خراسان آمد. ارادت خاص به شیخ المشایخ ابویوسف همدانی داشت ودرآن موقع بود که دوسر شعرهجوآمیز وگاه وقیح وی ظاهرا محصول دوره ای ایست که به خدمت سلاطین غزنوری راه یافته با دربارحکومت آشنا شده بود ومانند فرخی سیستانی روزگار را برمداحی وعیاشی می گذراند . تااینکه درآستانه سفر حج وپس از آن ،‌دگرگونی مهمی درحالش پدید آمد وزندگی اش درمسیر دیگری افتاد. خوشگذرانی وعیش ونوش نزد شاهان وبزرگان را کنار نهاد وزهد وعبادت وهم نشینی با مشایخ صوفیه را در پیش گرفت .نوشیته ی دولتشاه سمرقندی که علت توبه حکیم سنایی راچنین بیان می کند که :‌«… نوبتی درغزنین مدحی جهت سلطان ابواسحاق ابراهیم غزنوی گفته بود وسلطان عزیمت هند داشت به تسخیر قلاع کفار هند وحکیم می خواست به تعجبیل قصیده رابگذراند قصد ملازمت سلطان کرد ودرغزنین دیوانه ای بود که اورا «لای خوار » گفتندی وازمعنی خالی نبود . همواره در شرابخانه ها درد شراب جمع کردی ودرگلخن ها تجرع نمودی، چون حکیم سنایی به گلخن رسید وقصد گلخن کرد بشنود که «لای خوار» باساقی خود می گوید :‌ پرکن قدحی تابه کوری چشم ابراهیمک غزنوی بنوشیم ساقی گفت که این خطا گفتی چرا که ابراهیم پادشاه عادل وخیر است مذمت اومگوی . دیوانه گفت :‌اومردکی ناخشنود ونا انصاف است. غزنین را هنوز چنانکه شرط است ضبط نکرده ودر چنین زمستانی سرد میل ولایتی دیگر دارد وچون آن ولایت رانیز مسلم خواهد ساخت آرزوی ملک دیگر خواهد کرد وآن قدح را بسته ونوش کرد . بازساقی را گفت : پرکن قدحی دیگر تابنوشم به کوری چشم سنائیک شاعر ساقی بار دیگر گفت :‌آخر ای یار درباب سنایی مکن که بس مردکی احمق است ،لافی وگزافی چند فراهم آورده ونام شعر برآن بنهاده واز روی طمع هر روز پیش ابلهی ایستاده وخوش آمدی می گوید واین قدر نمی داند که اورا برای شاعری وهرزه گویی نیافرده اند . اگر روز اکبراز او سوال کنید که سنایی به حضرت ماچه آوردی ! چه عذر خواهد کرد ؟ این چنین مدارا جزابله وبو الفضول نتوان گفت.حکیم چون این سخن شنید ازحال برفت وبر اواین سخن کارگر آمدودل ازخدمت مخلوق بگردیدوازدنیا سردشد ودیوان مدح رادرآب انداخت وطریقت انقطاع « زهدوعبادت را شعار خود ساخت.» تقی الدین اوحدی اصفهانی نیز این داستان رادر«عرفات» نقل کرد.ودرعین حال افزوده است: اما (سنایی) هدایت حقیقی ازخدمت شیخ ابو یوسف همدانی یافت که به خانقاه اورا ازتعظیم کعبه خراسان گفتندی وحکیم بعد از سلوک مرتبه کارش به سرحدمی رسید.که سلطان بهرامشاه غزنویی آرزو کرد که همشیره خود رابه نکاح او آودره به شرف ازدواج وی در رساند مطلقاَ قبول نکرد. ابا نموده ولهذا در حدیقه فرمود :‌ «من نه مرد زن وزر وجاهم بخدا اگر کنم وگر خواهم » سنایی مانند شیخ عطار، درشمار صوفیانی است که مردم رابه کار وکوشش فراخوانده ومردم را از ظاهر پرستی ،‌درورویی ،‌ریا کاری ،‌مردم آزاری و عوام فریبی برحذر داشته است . وی درمثنوی حدیقه الحقیقه درستایش کار وکوشش می گوید :‌ «از پی کارت آفرید ستند جامه ی خلقتت بریدستند ملک وملک از کجا به دست آری چون مهمی شصت روزه بیکاری» ودردیوان خود خطاب به مردم حقیقت جوی چنین می گوید :‌ «سخن کز روی دین گویی ،‌چه عبرانی چه سویانی مکان کز توجق جویی چه جابلقا به جا بلسا گر امروز آتش شهرت بکشتی بی گمان رستی وگرند تفٍ این آتش تراهیزم کند فردا چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندرشب چودزدی باچراغ آید گزیده تر بردکالا سنایی پس از روی آوردن برجهان عرفان جهانخواران متجاوز وزورگو را مورد انتقاد شدید قرارداد و سعی داشت غرور وخودخواهی شهوت را با اعتراضات وسرزنش خویش بیدار کرند . وتا آن زمان که کسی جرات نداشت شاه ستمگر را نداند سنایی اورا چون چارپایان «مدد افساری»‌می خواند وخطاب به سلطان مستبد وبیدادگر می گوید :‌ «توهمی لافی که هی من پادشاه کشورم پادشاه خود ندای چون پادشاه کشوری؟ درسری کانجا خرد باید همه کبر است وظلم با چنین سر ،‌مدد افساری نه مدد افسری» هفت کشور دارد او ،من یک دری از عافیت هفت کشور گو تورا ، بگذار بامن یک دری ودرباره ی واعظان که به هر عمل ناروایی دست می زنند می گوید : «ای دریده یوسفان را پوستین از راه ظلم باش تا گرگی شوی وپوستین خود دری تابه خشم وشهوتی برمنبر اندر کوی دین برسرداری اگر چه سوی خود برمنبری وباز خطاب به سلاطین می گوید : «توای سلطان که سلطان است خشم وآرزوبه تو سوی سلطان سلطانان نداری اسم سلطانی تومانی وبد ونیکت چون زین عالم برون رفتی نیابد باتو درخاکت نزد مغفوری نه خاقانی فسانه ی خوب شو آخر چو می دانی که پیش از تو فسانه نیکوبدگشتند ساسانی وسامانی» سنایی درجوانی ازغزنین به خراسان سفر کرد وسال ها دربلخ ،‌سرخس ،‌مرو ،هرات ونیشابور اقامت داشت : وی درحدود سال 518 ه.ق به غزنین بازگشت وتاآخر عمر درآنجا ماند . خود او در مقدمه دیوان می گوید چون به غزنین آمدم یکی ازبزرگان، « خواجه عمید اجمد بن مسعود تیشه » به من پیشنهاد کرد تا اشعار خود را جمع کنم وسروسامانی به آنها بدهم . من خانه ای نداشتم اما آن بزرگ حوایج به مدت یکسال برایم خانه ای فراهم آورد . سبک واندیشه درباره سبک وشیوة سخن سنایی : کنیه ونام او نه نقل تذکره نویسان ابوالمجد بن آدم بود . واو خود درکتاب حدیقه خویش رابه همین نام خواند. ولی دربعضی قصائد خود راحسن نامید . لیکن تاحدی مسلم است که وی درعصر خود نیز به محدود بن آدم معروف بود ودرهیچ جا جز قصائد خود به نام حسن خوانده نشده واز این رواگرنسبت این قصاید به وی صحیح باشد نام اصلی اوحسن بوده است . کلمه سنایی که ظاهرا ازسنابه معنی روشنایی گرفته شده نام شعری اوست که درغالب قصاید وغزلیات او وارد شده ودرمواقع خطاب همین کلمه را استفاده کرده وهمدوره ایهایش نیز اورا غالباً به همین اسم خوانده اند . سنایی از گویندگان واستادان بی نظیر فارسی است که لفظ ومعنی رابه درجه کمال رسانیده ودشوارترین معانی را ازجهت تقصیر درعبارات پرورانیدومایه حیرت بزرگان معاصر گردیده وسخن شناسان را دربرابر قدرت طبع وقوت فکر خود خاضع نمود . دست تا اینکه دانایی بزرگ چون جلال الدین مولوی بلخی روحی به حسن بیان وپختگی فکر وی اعتراف نموده اوفرماید : «ترک جوش کرده ام من نیم خام ازحکیم غزنوی بشنو تمام درالهی نامه گوید شرح این آن حکیم غیب وفخر العارفین » چنانکه ازمشاهده قصائد سنایی بر می آید وی ابتدا پیرو سبک خرمی ومنوچهری بود ودردیوان این دو بسیار نظر داشته وازابیات ایشان استفاده کرد . اوبه فرخی اظهار عقیده نموده است وغزلهای اوبه سبک فرخی بسیار شبیه وبعضی اشتباه پذیر است ونیز گاهی درروش «مسعود سعد» قصیده می سراید اما دراین قصاید برای او چنان عظمتی نیست زیرا دراین روش ها موسس نبوده است . عظمت شاعر وقتی معلوم می گردد که در فکر ونظم الان معنایی یا درنظم ، اسلوب ،سبک وطبقه ای اختراع نماید نه اینکه به تقلید دیگران فکر کند یا سخن بگوید.هرچند این کار درحد خود مشکل است ،‌فایده ای ندارد تنهااین را می رساند که گوینده برخلاف طبیعت خود می تواند حرف بزند . اما عظمت بی نظیر وانکار ناپذیر سنایی که اورا درصف اول گویندگان فارسی قرار می دهد اززمانی شروع شد که اوبه عامل دنیوی پشت پا زده وازتقلید فکری دست کشیده و خود به یاری ذهن روشن بین درصدد تحقیق برآمده است ازاین موقع به بعد که دوره تفکر واصل حیات جاودانی سنایی است. افکار وی سرتا پا عوض شده وسخنان اوعمق عجیبی یافته است این تحول فکری که بالاخره به سرحد بی نیازی کشیده وبه سنایی سبک مخصوصی بخشیده که تاکنون دست هیچ گوینده بدان نرسیده است . این دوره ازعمرسنایی به محتوی عمیق ودرستی و صحت معنای ممتازاشاره دارد .گذشته ازمسائل توحید ومطالب علم الهی حاوی پند ها وتربیت وبدست آوردن زندگانی حکیمانه وفوزالبد که آرزوی بشر است گفته شده و با بهترین سبک تعبیر گردیده است و هر بیتی این بیت از حدیقه الحقیقه اشاره می کند: «هذل من هذل نیست تعلیم است بیت من بیت نیست تعلیم است » افق های شعر واندیشه سنایی غزنوی: درونمایه های اصلی شعر واندیشه سنایی در مجموعه آثارش ـ‌ آثار مسلم ،‌نه منسوب ـ‌به طورخلاصه ،‌هشت نوع درونمایه کلی درآثار مسلم سنایی می توان یافت که درذیل به بیان آنها می : الف ـ درونمایه های مربوط به عرفان عابدانه سنایی ، بیش ازهرچیز به عنوان یکی از پیروان مسلک عرفان عابدانه معرفی شده است . هرچند این درونمایه شعری ،‌تنها گرایش فکری ـ عقیدتی اونیست اما این قدر مسلم است که بخشی انبوه ازشعر ومحدوده ای فراخ از اندیشه اورا همین موضوع به خود اختصاص داده است . درواقع ،مثنوی گرانمایه «حدیقه الحقیقه وطریقع الشریعه » تا حد زیادی برخاسته ازهمین گرایش فکری ـ عقیدتی اوبه شمار می آید . افزون براین مثنوی قصاید فراوانی دردیوان اشعار وی یافت می شود که درونمایه آنها هم همین موضوع است . آنچه شگفتی خواننده را بر می انگیزد اینکه وی درمواردی حتی درخلال یک قصیده مدحی به سرودن ابیاتی مبادرت می ورزد که ازحیث محتوای باید آنها را در مجموعه ابیاتی با درونمایه عرفان عابدانه قرارداد؛چه بسا مضامین و نکته های عرفانی که در«حدیقه » نیامده اما درخلال این گونه قصاید مطرح شده باشد . بعلاوه ، بخشی از رباعیات ودیگر قالب های شعری موجود دردیوان ،‌از حیث درونمایه ،‌درزمره ی همین گروه قرار می گیرند. براین اساس ،‌یکی ازمحورهای اصلی شعر واندیشه سنایی ،‌عرفان عابدانه است . ب ـ درونمایه های مربوط به عرفان عاشقانه بخش دیگری ازاشعار سنایی را ـ که نسبتاً زیاد هم هست ـ درونمایه های مربوط به عرفان عاشقانه تشکیل می دهد . این درومایه ها، درانواع قالب های شعری ودرجای ،جای آثارش به چشم می خورد . دردیوان – برای مثال ـ قصایدی هست که فضای کلی حاکم برآنها را روح قلندری فرا گرفته ومضامین اینگونه قصاید غالبا از آن نوعی است که درعرفان عاشقانه مطرح است ؛‌بیان عشق وحالات عاشق ومعشوق . همچنین دراین نوع قصاید ، با باورها واصولا شیوه تفکر ملامتی مواجه می شویم که ازحیث محتوی آنها را نیز باید درزمره ی اشعاری با درونمایه به مربوط به عرفان عاشقانه جای داد دراین قسم اخیر شاعر بنا را می گذارد برانکار وتقبیح اماکن واشخاصی که ظاهری آراسته ام باطنی آلوده دارند ـ مثل زاهد ،‌مسجد و مقدس قلمداد کردن آنچه درشرع بعنوان ضد ارزش قلمداد شده است . ـ‌ مثل میخانه ،‌مستی و… وغرض وی دراین مجموعه ـ البته ـ همان مبارزه منفی علیه ریاکاری ونفاق مقدس مابانی است که بعدها توسط حافظ ادامه یافت . بخش دیگری ازعرفان عاشقانه سنایی درغزلیاتش مطرح شده است . غزلیات او از حیث درونمایه به دو دسته کلی تقسیم می شوند؛‌نخست غزلیاتی که دربردارنده ی محتوای مربوط به عرفانه عاشقانه هستند ودیگر آنها که بیشتر محتوای معانی مربوط به عشق های مجازی وزمینی است تا عشق ناب آسمانی . همچنین باورهای ملامتی وی ـ که با عرفان عاشقانه تناسب دارد ـ به کرات درغزلیات مطرح شده است . پاره ای دیگر ازتمایلات واندیشه های مربوط به عرفان عاشقانه سنایی را باید دراشعار نمادین وتمثیلی وی جستجو کرد ،‌درعین حال که این قسم ،‌به عرفان عابدانه سنایی هم اختصاص یافته است . عمده ترین اثر نمادین سنایی ،‌«مثنوی سیرالعبادالی المعاد»‌است این مثنوی که شرح سفر نمادین یک سالک است ازعالم خاک تاماورای افلاک ،‌بسیاری ازباورهای عرفانی محض وی را اعم از عابدانه وعاشقانه درخود جای داده است . دربرخی ازحکایات تمثیلی حدیقه – هرچند بندرت ـ نیز گاهی به مواردی برمی خوریم که ازلحاظ محتوی باید آنها را درذیل اشعار مربوط به عرفان عاشقانه جای داد که از آن جمله می توان به حکایت عاشقی اشاره نمود که به رغم هشدار معشوق مبنی براینکه درحالت صحووهوشیاری ازدجله عبور نکند ،‌وارد دجله شد وهلاک گردید. برطبق این حکایت ، راه عشق راهی است که باید آن را با مستی طی کرد نه هوشیاری واین همان چیزی است که محور اصلی عرفان عاشقانه را شکل می دهد. ج ـ دورنمایه های دینی ،‌وعظی واخلاقی درشعر سنایی دونوع اخلاق مطرح شده است . یکی آن بخش ازاخلاقیات که جزء مستحسنات صوفیه است ولزوماً با آنچه دراخلاق اسلامی غیر صوفیانه آمده تطابق ندارد ودیگر اخلاقیاتی که شکل صوفیانه محض نداشت وبا آنچه درکلام عالمان شریعت آمده مطابق است. اخلاقیات دسته دوم بیشتر درقصاید وی مطرح شده اما در عین حال در دیگر قالب های موجود دردیوان وهم درمثنوی های وی نیز می توان ابیاتی را یافت ـ که البته کم هم نیستند ـ که به این نوع درونمایه اختصاص یافته است . آنجا هم که وی مشخصاً بحث اخلاق را پیش می کشد، رنگ وبوی کلامش به بیانات واعظان منبری وعالمان شریعت نزدیک تر است تاسالکان طریقت. درعین حال ،‌چنانکه اشاره شد، موارد بسیاری هم هست که سنایی به تبلیغ وترویج اخلاق صوفیانه مبادرت می ورزد. د ـ انتقاد اجماعی با چاشنی طنز این نوع درونمایه ، دربیشتر قالب های شعری مورد استفاده او آمده است . یعنی هم دردیوان ـ با تنوع قالب های شعری که دارد ـ وهم درمثنوی ها ،‌می توان اینگونه اشعار را مشاهده کرد وهمین موضوع نشان دهنده ی اهمیت این درونمایه درنظر اوست. انتقادهای اجتماعی وی گاه شامل حال عامه مردم است وگاه متوجه گروه خاصی دراجتماع ؛‌برای مثال زاهدان ریائی یا صوفیه منافق ویا فلاسفه . بخشی ازهجویه های او راهم باید بازتابی ازهمین روحیه انتقادی شاعر به حساب آورد که البته با لحنی بسیار تند وگاه به دور از عفت قلم ،سروده شده است اما آنچه باید بطور خاص به آن توجه داشت اینکه علت وجودی قلندریات واشعار ملامتی مابانه اورا باید درهمین روحیه انتقادی شاعر جستجو کرد چه این قسم اشعار نشانه ی اعتراض اوبه وضع اجتماع ومقابله ای فرهنگی – قلمی علیه مفاسد روزگارش است واز این جهت سنایی راباید پیشرو حافظ دانست . براین اساس غیر از اشعاری که درونمایه آنها مستقیما به انتقاد اجتماعی مربوط می گردد پاره ای ازقلندریات وبخشی از هجویه های وی را هم باید تاحد زیادی متصل ازهمین روحیه انتقادی وی دانست . ه ـ مدح : درابتدا چنین به نظر می رسد که بدین اعتباریکه سنایی شاعری مداح بوده وبرطبق برخی دلایل تاپایان عمر هم مدح می گفته باید بیشتر قصاید اورا درزمره قصاید مدحی به حساب آورد اما با بررسی قصاید وی معلوم می شود که هرچند مدح بخش نسبتا جمیعی از اشعار اورا به خود اختصاص داده اما این مضمون تنها یکی از دورنمایه های قصاید اوست والبته لزوماً عمده ترین مضمون هم نیست مدیحه های او بیشتر که قصاید آمده اما در «حدیقه ‌»‌،«سیر ابعاد» و«کارنامه بلخ » هم مواردی ازاین گونه اشعار مشاهده میشود البته قصاید مدحی او ویژگی های خاص خود را دارد مدایح او آمیخته بافضایل اخلاقی ،‌دین وارزشهای انسانی است . شاعر ممدوح خود را به صفاتی چون مقتدای شریعت ، پیشوای شرع ودین وشادکننده ی دل اهل سنت وازاین قبیل صفات توصیف می کند ازاین دسته ازقصاید شاعر بیش ازاینکه درصدد مدح به شیوه ی مداحان درباری باشد دراندیشه ترویج فضایل اخلاقی است دریکی ازمدیچه های حدیقه هم این موضوع به چشم می خورد واین را می رساند که وی تا سال های پایانی عمر (یعنی دوران سرودن حدیقه ) همین شیوه ومدیحه سرایی را در پیش گرفته سنایی ازاین بابت تاثیر عمیقی برسعدی ومدیحه های او دارد .نوعی دیگرند قضاید مدحی وی با قصاید عرفانی آغاز می شود این نوع قصاید درحقیقت تربیتی ازمدح وعرفان هستند که جنبه های عرفانی درآنها به مدح غلبه یافته است . پاره ای دیگراز قصاید مدحی وی (شامل مدح اولیا می شود)‌که البته این کار ابتکار وی در قصاید مدحی سرچشمه می گیرد. اینگونه مدیحه ها که درنعت پیامبران وانبیاء سروده شده است مدایحی کاملا پاکیزه وبه دور از هرگونه شائبه ی مادی است .برخی دیگر از قصاید مدحی وی چنان است که گویا تمام قصیده تغزلی بیش نیست وعناصر تغزلی برسراسر قصیده سایه افکنده است وی دراین گونه قصاید هم گاه به بیان پند های اخلاقی می پردازد. ز- تعقل وحکمت : گرچه سنایی دربخشی از اشعارش ازعرفان عاشقانه سخن می گوید وبراین اساس ازعقل وعلوم عقلی به زشتی یاد می کند اما درمقابل بخش نسبتاً حجیمی ازاشعار خود راهم که ستایش مستقیم وغیرمستقیم عقل اختصاص داده است ازجمله مواردی که او درباره ی عقل وتعقل سخن گفته وشعر سروده باب عقل درحدیقه است . درباره علوم عقلی مثل فلسفه هم دونکته را بایدمتذکر شد منهت بها ینک اودرآغاز جوانی بافلسفه وعلوم عقلی بسیار مخالف بوده اما بعد ها که اندیشه هایش متعادل ترشده ازجنگ با فلسفه اثری نمی بینم چنانکه درحدیقه مباحث فلسفی تاثیربسزایی دارد :‌نکته ی دیگر اینکه وی درحدیقه ازجهان شناسی فلسفی استناد کرده است.بسیاری از اظهار نظرهای او درباره موضوعات متعدد ازنگرش حکیمانه برخاسته است تاعرفان محض!نسبت دادن صفت حکیم نیز خود دلیل دیگری است برگستردگی این محتوای درشعر ،‌اندیشه وشخصیت او ست. ح ـ هجو: هجوهای مومجود دردیوان گاهی درلفافه ای ازکنایات و استعارات بیان شده وزمانی نیز هجوهای موجود دردیوان وی با صراحت کامل بیان شده است .هرچند این بخش از اشعار او بسیار محدود است اما به هر حال بخشی از دورنمایه شعر اوست . ت - هزل: اینگونه مضامین درجای جای آثار او پراکنده اند با این تفاوت که برخی جاها محملی غیر از هزل برای اشعار او نمی توان تصور کرد ودرمواردی هست که می توان مضامین هزلی را به کمک زبان به معانی بیان کرد . «اخلاق سنایی » سنایی ازآغاز زندگی از مدح سرایان بودوگاهی نیز سخنان هزل آمیزی گفت واز راه مدح گویی نزد سلاطین مقام می گرفت واگر به این آرزو دست نمی یافت شاهد مقصود را به تیغ هجا برخویش مسلم می داشت ولذت الم انگیز حسی راکه بس ناپایدار است برلذت عقلی نفسی که بی تکلف وتحمل هزار گونه خط میسر نمی شود وی با این هم پیوسته همراه است وپیوند گسل نیست ترجیح میداد ویک چند اورا همچنین دیو آز درگذار داشت وگرد آفاق به هوس چون پرگاری گشت تا از طلاب مال ملول واز جهان وجهانیان معزول نشده وشاه خرشندیش جمال ومنع وطمع محال نمود لاجرم از مدح روی تافت واز درگاه شاهان دل گسست وهمت بلند داشت ودرکنج خانه نشست ودست در دامن طلب زد دل به لذت عقلی مشغول کرد تابه خود غنی گشت واستغنا اوبدان جا رسید که مواشاهان را ننگ شمرده گفت :‌ «من به سردزن وزر به جاهم به خدا گر کنم دگرخوهم ورتونامی رهی زاحسانم به سر تو که تاج نستانم » آثــار آثار او :‌1- حدیقه الحقیقه ،این کتاب که از جهت معانی والفاظ همتا ندارد ودرآن سنایی تمام قدرت خودرا به خرج داده گنج گرانبهاییست که نظیر آن کمتر دیده شده وشاید گفت تا کنون کتابی با حسن سبک وارسال امثال واشتمال برمعانی سودمند وتمثیلات کتاب حدیقه الحقیقه تنظیم شده است کتاب حدیقه ازقدیم باز منظور ادبا وسخنگویان فارسی بوده و خصوصا «نظامی گنجوی» و«خاقانی» در«مخزن الاسرار» و«تحفه العراقین» به این کتاب نظر داشته اند. این کتاب شامل 10 باب وده هزار بیت است . باب اول درتقدیس وتمجید وتعظیم خداوند ، باب دوم درستایش پیامبر وآل واصحاب ،باب سوم درعقل ،‌باب چهارم درفضیلت علم ، باب پنجم در غفلت ،‌باب ششم در صفت افلاک وبروج ، باب هفتم درحکمت وامثال ،‌باب هشتم درعشق ومحبت ،‌باب نهم دراحوال خود ودرجه کتاب ،باب دهم ستایش بهرام شاه غزنوی می باشد .این کتاب درآذرماه 524آغاز شده ودر دی ماه 525انجام گرفته است . چون کتاب حدیقه تمام شد علمای غزنین برسنایی طعنه زده واعتراض کردند. ناچار کتاب را به دارالسلام بغداد که آن روز مرکز خلافت عباسیه ومحل رجال علما افاضل بود فرستاد و«برهان الدین ابوالحسن علی بن ناصرغزنوی» راکه با وی مسابقه دوستی داشت واسطه نمود تا برصحت عقیده خود فتوی حاصل کند . 2- طریق التحقیق :‌این کتاب که نزدیک هزار بیت است درسال 528 یعنی سه سال پس ازنظر حدیقه به اتمام رسانیده وهر چند این رساله خود درعالم ادب مقامی بالا دارد اما بی پروای توان اظهار داشت که پس ازکتاب حدیقه ( نه ازحیث مطلب ونه ازجهت سبک وسلوک ) چندان بدیع نیست به طوری که هرکس درابتدا حدیقه را نگاه کند این رساله را تصدیق خواهد کرد که سنایی اطلاعات اخلاقی وفلسفی خود را درحدیقه به ودیعت گذاشته وتوانایی طبع خود را به حدی که ازشاعری مانند اوممکن وشایسته است بروزداده واین طناب رانمونه غیر کاملی ازحدیقه خواهد شمرد ولی اگر تنها طریق التحقیق را دیده ویا سایر کتب جز حدیقه مقایسه شود بسیارمهم ونادر «الاسلوب نظرخواهدرسید. اما این دوکتاب این فرق موجود است که اصلاحات سنایی دراین کتاب لطیف تر وعاشقانه تر ند وآن روح جبر وخشمگینی که در هریک ازصفحات حدیقه مجسم است اینجا دیده نمی شود ودر حقیقت آنجا معلمی قاهر واینجا پدری مهرباناست . 3-«رساله سیرالعباد»، این رساله مختصر ودرخود پانصد بیت واساس آن تمثیل قوی اخلاق است. ابتدای آن نغری است به نام «باد »که بدون پرستش رساله بوسیله آن شروع می شود. بعد صفت روح نامی وروح حیوانی وعقل مستفاد وتمثیل بعضی اخلاق رذیله است .درانجام تخلص به نام محمد بن منصور که رساله بدان ختم می گردد .این نتیجه نسبت به آن مقدمات نام دار ،کتاب را بی اهمیت می کند ولی اساس شعری واسلوبی آن متین واز آن جهت که تخیل این گونه تمثیلات وابداع آنهادرقالب شعر با آن استحکام مخصوص وجزاست خاص خالی از اشکال است برقدرت قدیحه این شاعر« استادبرهانی» واضح ودیدی روشن است . 4- دیوان قصاید غزلیات :‌این مجموعه تقریبا شامل بیست هزار بیت وتاریخ تحولات فکری سنایی است. ازهمین مجموعه می توان دانست که ابتدا وانتها فکر سنایی چه اندازه تفاوت دارد وسبک واسلوب چقدرمختلف شده به طوریکه خواننده باتعجب نگاه می کند وشاید اگر قدائن (‌از قبیل اختلافات افکار به واسطه اختلاف احوال )‌کمک نکند. این افکار مختلف رابه شعرای متعدد نسبت دهد زیرا دراین دیوان می خواند :‌ «هرگز نیافتم به چنین شعرهای نغز از هیچ دادودود به ده شعر یک شعار تاپنج گانه ایم دهند از دویست شعر اندر هزار روز دوچشمم چهار» وهمچنین اسلوب بیان درقصاید وغزلیات اختلاف کلی دارد یکجا می گوید: «ویحک ای پرده پر دردرماندگران بیش از این پرده با بیش هرالبله مدران » ودرجای دیگر گفته است :‌ «مکن درجسم وجان منزل که این دون است وآن والا قدم زین هردوبیرون نه اینجا باش نه آنجا» اما آن سه کتاب دیگر این حال را ندارند چه همه دریک بحر وسبک ویک نظم فکری تنظیم یافته اند آثار دیگر هم درکتب به اونسبت داده اند به تفصیل ذیل عقل نامه ،‌کارنامه بلخ، عشق نامه ،‌یک رساله نثر در مقدمه حدیقه جاپ بمبایی املا آن رابه سنایی نسبت داده ومی گوید قبل از وفات درحال تب املا کرد و«ابوالفتح فضل الله بن طاهر حسینی» بنوشت ولی درآخر این رساله وفات سنایی را در525 نوشته با اینکه مسلما بعد از این بیست سال دیگردرحیات بوده وهمین مطلب دراصل رساله تردید وارد می کند. شعرای معاصر سنایی :‌«عثمان مختاری» ، «مسعود سعد سلمان» ، میان او وسنایی مودت مستحکم بوده یکدیگر را ستوده اند، «سید حسن غزنوی» ،‌معزی که سنایی اورا به مدثبت گفته است ،‌«انوری» ،سوزنی که سنایی را تعویضاً وتصریحاً هجا کرده اند . ازکسانی که آثار اورا تصحیح وترجمه کرده یا مطالب بسیار دراین زمینه نوشته اند عبارتند از :‌«بدیع الزمان فروزانفر»،‌«سید محمد تقی مدرس رضوی» ، «عبد الحسن زرین کوب» ، «خلیل الله خلیلی»، «و.ل.نیکلسن R.A.N.cholson » و… این«پیشرو ایرانی دانته » که مدت ها ازشاعر مشهور ایتالیایی اندیشه تیز پردازش درس روح به عالم با نظیر آن عوالمی را طی کرده که دانته دراثر پرواز خود ،کمدی الهی ،‌تصویر نموده است درتوجیه چنین سخن گفته است : «ملکا ذکر توگویم که توپاکی وخدایی نروم جز به همان ره که توام راهنمایی همه درگاه توجویم ،همه ازفضل توپویم همه توحید توگویم که به توحید سزایی توزن وجفت نداری ،‌توخور وخفت نداری احد بی زن وجفتی ،‌ملک کاروایی نه نیازت به ولادت ، نه به فرزندت حاجت توطبیل الجروتی ، تو یضه الامرایی توحکیمی ،‌توعظیمی ،‌توکریمی ، تورحیمی تونماینده فضلی ،‌توسزاوار ثنایی بری ازرنج وگه ازی ، بری ازدرد ونیازی بری از بیم وامیدی ، بری از عیب وخطایی نتوان وضف توگفتن ، که تو درفهم نگنجی نتوان شبه توگفتن ،که تو دروهم نیایی بنه ی این خلق وتوبودی، نبود خلق وتوباشی نه بجنبی ،‌نه بگردی، نه بکاهی ، فزایی همه عزی وجلالی ، همه علمی ویقینی همه نوری وسروی ، همه جوری وجزایی همه غیبی توبدانی ، همه عیبی تو بپوشی همه بیشی توبکاهی ،‌همه کمی توفزایی احد لیس کمثله ،‌حمد لیس له فضر لمن الملک توگویی ،که مرآن راتوسزایی لب ودندان سنایی همه توحید توگوید مگراز آتش دوزخ بودش روی رهایی دراینجا به بررسی اشعار زیبای ذکر شده می پردازیم :اول از هرچیز وزن پویا وزنده وشورانگیز این شعر است که آدمی را تحت تاثیر قرارمی دهد . این شاخه از بحر ومل ( مثن مجنون )‌باتبدیل یک هجای بلند به کوتاه (فاعلا تن به فعلا تن )‌حالتی گرم ورقصان گرفته است . لالا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لا ـ ـ لا لاـ ـ تقسیم طول بیت به چهار پاره مساوی وموزون که گاه این پاره ها مقفی نیز هست ( نظیر ابیات 0و 2و3و4و5و6و) موسیقی داخل ابیات تابیت دوازدهم براین شادی وشنگی آهنگ شعر افزوده است درست است که شعر درنیایش است وتوحید اما نیایشی است سرشار ازشور وهیجان وعشق ، ازاین لحاظ یادآور برخی غزلیات مولوی است وروحی شاد که درآنها موج می زند ونیز بعضی تکرارها دربیت ها (‌مانند ابیات 2و3و5و6و7و10) به بسیاری ازغزلهای مولوی می ماند که این حالت درآنها بارزتر وفراوان تر است شاید اگر هنرمند گرامی شجریان درخواند این چکامه ، هم آهنگ با ساز وبیش درآمه ضربی قطعه این کیفیت شوق آمیز وشوروحال داد که از درون مایه وموسیقی شعرمی تراود بیشترپرورانده ونمایانده بود آواز دلنشین وی روح شعر سنایی راالبته منعکس میکرد . درهر حال ازهمان آغاز چکامه صداقت وصمیمیتی درشعر منعکس است نظیر مناجات نامه خواجه عبد الله انصاری ،خطاب «تو»‌ویا ضمیر مفرد مخاطب تا آخرین ابیات با کسی که ملک وجود خداست درالقا این حالت موثر است در عین حال که کلمات «ذکر ، پاک( سبحانه وتعالی ) ،‌راه( صراط مستقیم )‌هریک بره ای از قرآن کریم دارند ، چنان هم آهنگ با دیگر اجزا دربافت شعرنشسته اند که معنی خود را درکمال سادگی می رسانند .سنایی نیز مانندناصرخسرو شعرهایی دربیم دادن خلق از فرورفتن درلجه ی زندگانی دنیوی دارد وانتقاد ازمفاسد وتحقیر دشنام آمیز مردم گمراه ودعوت به مرگ ،‌« ازچنین زندگانی» اما دراین جا ازسخنان تلخ اثری نیست بلکه شاعری عارف وعارفی عاشق با معبود که محبوب نیز هست درسخن است . تکیه بیت دوم برتوحید است وترک هرچه به جز خدا.تناسب های لفظی ومعنوی که ازاین بیت آغاز می شوت تاآخر چکامه ادامه می یابد وبرحسن تاثیر شعر می افزاید .مضمون بیت سوم متاثر از قرآن کریم است. (‌ازجمله ،‌دک ،‌سوره توبه (‌9)‌آهی 30) دربیان صفات سلبیه خدا ( نظیر ابیات 4و6و7)‌ مصراع اول آن مرکب است. ازدوپاره مقفی . درمصراع دوم آهنگ عوض می شود وتنوعی پدید می آید درعین حال که بازگشت معنی به مصراع اول است و«ملک کامروا»‌پیوندی است با آغاز بیت نخستین ، صفت «احد» مقتبس ازقرآن مجید است مانندبرخی کلمات پرمعنی دیگردرسایر ابیات«جلیل ،‌نصیر،حکیم ، عظیم ،کریم ، رحیم نماینده فصل (‌ذوالفضل) ، عز (عزیز) ،جلال (ذوالجلال)، علم (علیم) ، نور ،صمد »چنان که بیت چهارم یادآور آیه شریف است :لم یلد ولم یولد . «جلیل الجبروت ونصیرالامراء » درمصراع دوم همین بیت ترکیبهایی استکه آهنگ آنهامتناسب با مضمونشا است با همینه وعظیم . اما بیت پنجم اوج شور وهیجان وشوق است . پاره های چهارگانه کوتاه وتند و قافیه دار مصراع اول وبر اساس چهار صفت الهی مذکور درقرآن نمودگار این حالت است انس شاعر با معارف اسلامی ثبت شده است .بدون هیچ تکلفی، کلماتی کوتاه وگزیده وپرمایه درذهن اومتداعی گردد وبرقلمش جاری شود، کلماتی که درعین حال هم وزن ومقفی است با برخورداری تمام از نیروی موسیقایی الفاظ.قدرت بیان همین است که شاعر بتواند بهترین ومناسب ترین کلمات رابرگزیند. زیرا کارکرد واژه ها درزبان شعر بابیان معمولی ویانشر ناگزیر متفاوت است. اما مصرا ع دوم بیت به دوپاره تقسیم شده است :‌بلند تر وسنگین تر متناسب با تأمل واستنتاج حاصل از آن . آن «تبادل همآهنگ بین تأثر وزبان شعر »‌که به نظر پل والری رکن اساسی مکانیسم شعرست یعنی حصول حالت شعری ازخلال سخن دراین گونه ابیات محسوس وجلوه گر است . ابیات ششم وهفتم که بهم پیوسته است ازنظر معنوی اوج می گیرد : بیان این نکته است ک خداونداز آنچه بشری است وموجب تقید ونمودار نقص است منزه است :‌رنج وگداز، درد ونیاز ،بیم وامید، خوردن وخفتن ، صورت ورنگ ، عیب وخطا .آدمی عظمت را بطبع درقیاس بانیازها وکاستی های خود درک می کند .نفی چون وچرا وشرک وشبیه از ذات پاک خداوند ـ که یادآور مباحث کلامیاست ـ نوع دیگری ازهمین نگرش است اما نیروی بیان ، به منزله پروبال این پرش وبرشدن را امکان پذیر کرده است ومارانیز با خود می برد . تکرار «بری از »‌درآغاز هشت پاره دوبیت مبین حداکثر تکیه وتاکید است .هر هشت جز پاره هایی است موزون ومتناسب که دربند قافیه «گذار »‌ و«نیاز » یا «خوردن »‌و«خفتن » نمی مانندوذهن شاعر درجستجوی نظایر آنها سراغ کلمات مهجوز نمی رود بلکه با آوردن‌«بیم وامید ، چون وچرا ،‌شرک وشبیه ، صورت و رنگ ، عیب وخطا» درپاره های دیگر هم تناسب های معنوی بکار رفته است وهم تنوعی رنگارنگ درمضمون ایجاد شده که تاثیر هروکمتر ازجوابگویی به قافیه نیست . بیت هشتم با هم نوایی که دریکایک اجزاء آن است وبه حد «ترصیع» می رسد قله ی معانی مذکورست : اقراروایمان به خدا وازتوصیف او اظهار عجز کردن ، نظیر همن نکته ظریفی که تنیسن ، رابرت براونینگ، شاعران انگلیسی که هم عصر نیز بودند گفته اند وخدا را دردرخشش ستارگان ومظاهری مانند آن ، یعنی درتجلیات صنع جستجوکرده اند سنایی درمقدمه حدیقه الحقیقه نیزگفت است : ‌«عجز ماحجت تمامی اوست… هیچ دل را به کنه اوره نیست عقل وجان ازکمالش آگه نیست » بیت بعد (9) متاثر است ازمبحثی کلامی :‌قدیم وباقی بودن ذات خدا دربرابرهمه کائنات که حادث است وفانی (جنبش وگردش وکهش وافزایش ) نیز نمودار نیاز ونقص است وخداوند منزه از ان ، منتهی این نکات را که موضوع بحث های دقیق درعلم کلام وفلسفه الهی است سنایی به زبان شعر ودر کمال سادگی گفت است ،‌درعین حال که هر موضوع آن دربیت باتکیه ها وقفها برجسته است کیست که درتامل راجع به هستی به این نتیجه نرسیده باشد؟ ازلبیدبن ربیعه شاعر عرب گرفته ـ که قرنها پیش می گفت هرکس وهرچیز بجز خدای یگانه فناپذیرست ـ تاشکسپیر که درهملت می سرود «هرچه زنده است باید سرانجام بمیرد واز دایره طبیعت بگذرد وبه عالم ابدیت بپیوندد» ومایکل ویگلزورث شاعر امریکایی که هر چیزی راجز عشق خدا بیهوده می دید ،یا توحیده مهدی اخوان (‌م. امید ) شاعر معاصر: «آن که راه دل ماسوی توبگشود تویی وان که بروی دلم از غیر وی آسود تویی… همگان هیچ ونبودند برهستی تو جان جاوید تویی ،‌هست تویی ،‌بود توی» ابیات 10و11 که دربیان صفات ثبوتیه خداست همان شور وهیجانا بیات 2و5و را دارد با همان حالت وآهنگ شوق آمیز«عز وجلال ،‌علم ویقین ،‌نور وسرور ، جود وجزا» درعین کوتاهی وایجاز وپیوستگی ها وتناسب های لفظی یا معنوی با یکدیگر ،سرشار ازمعنی است، همچنان که یکایک اجزاء بیت یازدهم : «غیب ودانستن ، غیب وعیب ، بیشی وکمی ، کاستن وفزودن »‌ بعلاوه معنی «عالم الغیب »‌و«ستار العیوب» ازصفات خدای تعالی ، درآن منعکس است ونیز مفهوم آیه شریفه« تعز من تشاء وتذل من تشاء‌» ومثالی است دیگر از انس شاعر با معارف دینی بیت 12 نیز باتضمین واقتباس «احد ،صمد ، لیس کمثله ولمن الملک » ازقرآن کریم از پشتوانه معنوی خاصی برخورداست : خدای یگانه وبی نیازی که اورا همانند وضد نیست ، توشایسته آنی که بگویی فرمانروایی وسلطنت عالم از ان کیست ؟ درفرهنگ باستان هند ، دربهاگواد گیتا : سرود خدا، درچندقرن پیش از میلاد نیز دربیان جلال لایزال خداوند آمده است : «آن دانای پیداوپنهان آن قدیم قادر لطیف تر از لطیف نگهبان همه جهان که برای او درصفحه خیال صورتی نقش نبندد خورشید درخشان آن سوی تاریکی ها» ویلیام بلیک شاعر عارف انگلیسی، نیز درشعر«سیمای خدا» خدا را مظهر کمال رحمت وشفقت وآرامش وعشق می دید . ولتر هم پس از همه بحث هابه این نتیجه رسیده بودکه درفرهنگ فلسفی آورده است :‌« برمن مسلم است ک واجد الوجودی جاودان وبصیر ودانا وبرتر ازهر چیز وجوددارد » سنایی دراین نیایش با روحی سرشار ازاعتقاد واخلاص وتسلیم امید رستگاری ونجات ازدوزخ دارد ،‌چنان که در پایان قصیده معروف «جسم وجان»‌نیز گفته است :‌ «بحرص ار شربتی خوردم مگیر ازمن که بد کردم بیابان بودوتابستان وآب سرد واستسقا به هرچ از اولیا گویند رزقنی ووفقنی به هرچ ازانبیا گویند آمنا وصدقنا» درهر حال حکیم سنایی درزمینه اخلاق وعرفان به پایه ای رسیده است که به آن شاعر دربار غزنه شباهتی ندارد . شعرسنایی نیایشی است ساده واز دل برخاسته وفارغ ازآرایشگریهای سخن . بدین سبب از آن گونه مضامین وتصویرهای تازه ومتفاوت ، نظیر «خفته وبیدار ،‌عاقل دیوانه ،‌سوختن آب دریاها ،‌خنده گریستن ، گریه خندیدن » ـ که این کیفیت را با ویژگیهای شعر عبدالقا دربیدل ( .م1133ه.ق ) مقایسه کرده اند ـ یا تصویرهای تازه ای مانند نسترن برای سخن ولاله برای چشم مقایسه کرده اند . تناسب هایی که درابیات پدید آمده جوشیده از طبع وزمینه ذهنی اوست نه اندیشیده وازسرعمد . از روزگاران کهن شعر قالب موزون و متناسب نیایش بوده است،نظیر گاتهای زردشت . ایمان ونیایش که مذهب دل است ناچاربه شعرـ که زبان دل است وبه قول ویلیام وردزورث « فیضان بی اختیار احساسی نیرومند است »ـ باید گفته شود چکامه سنایی نیز شعر است،‌نیایش است ،شوق وایمان است وموثر دردل وجان .باهمه بهره مندی از موزونی وموسیقی کلام وظرافتی که دراین شعر تجلی یافته گفتگویی ساده وبی پیرایه می باشد از سوی بنده ای مجذوب وپناه جوی ودوستدار با پروردگار. فـوت و آرامگاه سرانجام سنایی درکنج غوات از غزنین وبه احتمال زیاد درسالهای 535 ه.ق چشم از جهان فروبست آرامگاهش درغزنین زیارتگاه عموم است . «فهـرست منـابع» 1- چشمه روشن / دکتر غلامحسین یوسفی /انتشارات علمی / پاییز 1379/چاپ اول 2- حدیقه الحقیقه / سنایی غزنوی/ مدرس رضوی/ دانشگاه تهران / تهران 1374/چاپ چهارم 3-طریق الشریعه / سنایی غزنوی/ مدرس رضوی/ دانشگاه تهران /تهران 1374/چاپ چهارم 4-شاعر آیینه ها / دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی /تهران 1366/چاپ اول
نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 5 دی 1394 ساعت 19:58

حدیث یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 15:40

خیلی زیاده با این حال ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد