مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

کلاسیک گری


 

کلاسیک‌گری

 

کلاسیک‌گری یا کلاسیسیزم نام یکی از مکاتب ادبی است.


این سبک به ادبیاتی گفته می‌شود که پیش از پیدایش مکتب‌های دیگر و در فاصله قرن‌های ۱۵ و ۱۷ در اروپا وجود داشت که خود از هنر یونان و روم قدیم تقلید شده بود. در واقع هنر کلاسیک اصلی همان هنر یونان و روم قدیم است و مهمترین قانون در نوشته و یا اثر کلاسیک تقلید از طبیعت است. اما نباید از این غافل بود که پیروان مکتب‌های دیگر نیز خود را ملهم از طبیعت می‌‌دانند.

رده‌بندی

در مکتب کلاسیک انواع آثار ادبی مانند طبقه‌های اجتماع با سلسله مراتب طبقه بندی شده است.

 

 

حماسه و رمان

مشخصات حماسه عبارتست از عظمت و شکوه جنگجویانه آن و برجستگی موضوع و قهرمانان آن. در حماسه ؛ قهرمانان ملی را به عظمت خدایی می‌‌رسانند. آنها از هر لحاظ کامل - دلاور - شجاع - با عزت نفس - پاکدامن ... می‌‌باشند و خطاهای آنان نیز خالی از جنبه قهرمانی نیست. شاهنامه فردوسی ؛ ایلیاد هومر در اوج این داستان‌ها قرار دارند و وقتی داستان به جای شعر به صورت نثر بیان شود رمان به وجود می‌آید. در رمان نیز همان اصول حماسی بکار می‌رود با این تفاوت که در حماسه جنگ و در رمان عشق مقام نخست را به عهده دارد.

 

تراژدی

ارسطو در تعریف تراژدی می‌‌گوید: تراژدی عبارتست از تقلید یک حادثه جدی و کامل و دارای وسعت معین ؛ با بیانی زیبا که زیبایی آن در تمام قسمت‌ها به یک اندازه باشد ؛ و دارای شکل نمایشی باشد نه داستان و حکایت ؛ و با استفاده از وحشت و ترحم ؛ عواطف مردم را پاک و منزه سازد. قهرمان تراژدی نباید جنایتکار باشد ؛ ضمنا بسیار پرهیزکار و درست کردار نیز نباید باشد ؛ ((باید از خوشبختی به تیره روزی افتاده باشد اما نه بر اثر جنایت بلکه بر اثر اشتباه)). همچنین قهرمان تراژدی باید با اشخاصی که طرف مقابل او را در تراژدی تشکیل می‌‌دهند رابطه خانوادگی و یا حسی داشته باشد.

 

کمدی

کمدی عبارتست از یک اثر نمایشی جالب که اشخاص آنرا شخصیت‌های پایین تری نسبت به تراژدی تشکیل می‌‌دهند و حوادث آن از زندگی روزمره گرفته می‌شود. در کمدی اصیل (حقیقت نمایی) باید بیشتر از موارد دیگر لحاظ شود و باید پایان خوشی داشته باشد و حادثه آن نیز جنبه ابتکاری داشته باشد.

اصول این سبک

اصول و قواعدی که این مکتب را گسترش می‌دهد و آنرا از دیگر مکتب‌های برجسته متمایز می‌کند به شرح زیر هستند:

1- تقلید و نمایش از طبیعت: هنرمند کلاسیست بیش از هر چیز باید سازنده (خوبی)باشد. سازنده‌ای که نمونه کارش را استاد کار کائنات و هستی‌ها پدیدآورده‌ است و او بایستی آنرا در آثار خود نقاشی کند. در این نقاشی و نگارگری دست هنرمند کلاسیک باز است و جنبه‌های نیک و دلخواه طبیعت را برمی‌گزیند و با آب و رنگ خیلی بیشتر و دلپذیرتر بر روی صفحه کاغذ می‌نمایاند.

2- توجه و تقلید از پیشینیان: ویژگی دومی که در کار این دسته از هنرمندان چشم‌گیر است، نگریستن و پروای بی‌اندازه آنان به خداوند ذوق و هنر باستان است. اینها همواره برای یافتن بهترین و برجسته‌ترین قالبها و نمونه‌های هنری به کاوش و بررسی در گنجینه گذشتگان می‌پردازد. از این رو است که زمانی هومر یونانی و گاهی هوراس‌ و ویرژیل رومی در آسمان اندیشه و نوشته آنها جلوه‌گری می‌نماید.

3- پروای خرد: هنرمند مکتب کلاسیسیسم هرگز در جولان اندیشه پا از دایره خود بیرون نمی‌نهد، به گفته روشن‌تر هیچگاه همچون رمانتیک‌ها گرفتار پنجه رویا و خیال نمی‌گردد. اصل خرد همواره راهبر هنرمندان کلاسیسیست است و آنان را از سرنگون گشتن بدامان "رویاهای شاعرانه" باز می‌دارد. از همین رو است که می‌بینیم پیروان این سبک همچون راسین و لافونتن در فرانسه و شکسپیر و میلتون در انگلیس، پروای زیادی در تراوشهای روان خویش نسبت به خرد نشان می‌دهند.

4- آموزندگی و دلپسندی: یک پدیده کلاسیسیستی می‌بایست حتماً در جامه سادگی و دلپسندی، پدیده‌ای انگیزاننده و آموزنده باشد، زیرا آموزش نیکی و رواج خوبی‌ها و زیبایی‌ها هدف اصلی یک هنرمند کلاسیک است.

5- جلوه راستی: آنچه را که نیک و درست است، هنرمند به قهرمان داستان خود می‌بخشد و برفتار او جلوه درستی و راستی می‌دهد، تا با آموزش نیکی و نمایش واقعیت مردم را بسوی خوبی‌ها و روشنایی‌ها راهبری نمایید.

این مکتب در سده‌های شانزده و هفده به اوج توانایی و گسترش خود می‌رسد و در فرانسه، ایتالیا، آلمان و انگلیس سخنوران زیادی بدان روی می‌نهند و برخی چون ویلیام شکسپیر دگرگونی‌های چندی در پایه‌های آن پدید می‌آورند. پدیده‌های این مکتب بیشتر به گونه شاهکارهای جاودان ادبیات جهان نمودار گردیده که به نام‌های شادینامه (کمدی)، غمنامه (تراژدی)، رزم‌نامه (حماسه) و همچنین شادینامه-غم‌نامه (تراژدی-کمدی) شناخته شده‌اند.

 

 

 

ضرب المثلهای فارسی


آ ـ الف

1- ادب از که آموختی از بی ادبان :        بادیدن رفتار بی ادبان و انجام ندادن آن.

2- آب در هاون کوبیدن :                      کاربیهوده انجام دادن .

3- آش کشک خاله ات بخوری پاته نخوری پاته :    این کار را باید انجام دهی  چه دلت بخواد چه دلت نخواد.

4- آش دهانسوزی نیست :                     بسیار مطلوب و محبوب نیست.

5- آتیش بیار معرکه:                             کسی که بهم زنی می کند .

6- آتیش زده به مالش :                         هر چی داشته بخشیده .

7- آب از دستش نمی چکد :                   خیرش به کسی نمی رسد .

8- آفتاب عمرش لب بومه :                    چیزی بمرگش نمانده .

9- آسمون همه جاش یه رنگه:               هر جا که باشی وضع همینه .

10- از این ستون به آن ستون فرجی است :     گذشت زمان ممکن است برای حل مشکل تو  مؤثر واقع شود.

11- آب ازآهن جدا کردن:                    کار د شواری را انجام دادن .

12- آب ازدریا بخشیدن :                      از مال دیگران بخشیدن و منت  نهادن

13- آب برو ، نان برو تو هم به دنبالش برو:    جمله ی توهین آمیزی است.

14- اسب تازی گر ضعیف بود                  همچنان از طویله خربه

15- آن راکه حساب پاک است  ا ز  محاسبه چه باک است :کسی که کارش در ست است از حساب و کتاب ترسی ندارد.

16- اندازه نگهدار کلواوشر بواو لا تسرفوا :  پرخوری .

17- ای که پنجاه رفت و در خوابی             مگر این پنج روز را دریابی

18- آنروز که آواز بود فکر زمستانت هم بود:        تا توان داشتی و مزمت داشتی به فکر آینده بودی یا نه مستانت

  19- آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود :    پشت دیگران ازکسی بدگویی کردن.

ب

1- بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد:    باچرب زبانی کارهای خویش راپیش می برد .

2- بزک نمیر بهارمیاد .خربزه با خیار می یاد:           به کسی و عده های دورو رازدادن.

3- بادمجان بم آفت نداره:      کنایه از این است که یک آدم زشت خود برتر
می میرد.

4- با یک گل بهار نمیشه:     با یک شخص درستگار دنیا درست نمی شود.

5- با یه من عسل هم نمی شود خوردش:    بد اخلاق بودن

6- به دعای گربه سیاه بارون نمی باره:     خدا به دعای آدم گناهکار اهمیت نمی دهد.

7- برای لای جزر دیوار خوبه:     خیلی بی مصرف است.

8- با یک تیر و دو نشون زدن:

9- باد آورده را باد می برد:     هر چیزی که آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.

10- به در گفت دیوار بشنوه:    غیر مستقیم حرف زدن

11- به هر گمانی مبر که خاکی است باشد که پلنگ خفته باشد:          بیشه

12- به نطق آدمی بهتر است از دواب ، دواب از تو به گر نگویی صواب

13- با هر دست که دادی پس می گیری.

14- بزرگی به عقل است نه به سال.

15- برای همه مادر است برای من زن بابا:   با همه مهربان است با من نا مهربان است.

16- با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی سیاه شوی:    در تأثیر همنشینی گویند ،‌یعنی در اثر همنشینی با بدان ،‌بد می شوی و با نیکان نیک.

17- با پولها کباب بی پول ها دود کباب:    شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می کند و بینوا می بیند و حسرت می کشد.

پ

1- پشت چشم نازک کردن:      ناز آوردن

2- پشت دست داغ کردن:        تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند.

3- پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود:      بد شانس است.

4- پرسیدن عیب نیست ،‌ ندانستن عیب است:      نادانی بد است.

5- پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست:     کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست.

6- پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت:     ثروت زیاد ، انسان را به تفنن های ناپسند وا می دارد.

7- پی تقدیر رفتن از کوری است.

8- پشم در کلاه نداشتن.

9- پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است:     تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است.

10- پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری:               قناعت.

11- پولش از پار و بالا می ره:    ثروت زیادی دارد.

12- پشت دست را داغ کردن:       تصمیم به انجام ندادن کاری گرفتن.

13- پایان شب سیه سپید است:    مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.

14- پول علف خرس است:     دارایی و مال منان را به هر کس که بخواهد نباید داد.

15- پیاده شو با هم راه بریم:   در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است.

 

ت

1- توبه گرگ مرگ است:    کسی که دست از عادتش بر نداره.

2- تا تنور گرم است نان را بچسبان:   کاملاً از فرصت استفاده کردن.

3- تعارف اومد نیامد دارد:    به کسی که تعارف می کنی ممکن قبول کنه ممکن نکنه.

4- تیرش به سنگ می خوره:   به هدفش نرسیده.

5- تیر توی تاریکی انداختن:    با چشم بسته کاری رو انجام دادن.

6- تافته جدا بافته بودن:      خود را غیر از بقیه دانستن.

7- تا توانی دلی بدست آور:    دل شکستن هنر نمی باشد.

8- تیشه به ریشه زدن:‌        با پای خود به گور رفتن.

9- توی هفت آسمون یک ستاره نداشتن:    بد شانسی آوردن.

10- تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست:    باز خواست آخرت.

11- ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی که این ره که تو می روی به ترکستان است

12- تا مردم سخن نگفته باشد                   عیب و هزش نهفته باشد

13- توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت:    کسی که قانع است قدرتمند است.

14- تو به خیر و ما به سلامت.

 

ج

1- جوجه را آخر پائیز می شمرند:    نتیجه کار آخر معلوم می شود.

2- جواب ابلهان خاموشیست:     جواب نادانها را نباید داد.

3- جانماز آب کشیدن:     به ظاهر خود را خوب نشان دادن.

4- جنگل مولاست:     جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.

5- جواب دندان شکن:     یعنی با منطق و حساب پاسخ داد.

6- جایی نمی خوابه که آب زیرش بره:     برای افراد زیرک گفته می شود.

7- جایی رفت که عرب نی انداخت:     کنایه از این است که بازگشتی ندارد.

8- جنگ دو سردارد:     یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شکست است.

9- جاتره بچه نیست:    چیزی وجود ندارد.

10- جان کسی را به لب آوردن:      زیادی منتظر شدن.

11- جای که نمک خوردی نکمدان مشکن

12- جهان ای برادر نماند بر کس     دل اندر جهان آفرین بند و بس

13- جای سوزن انداختن نیست

14- جوانمردی که بخورد و بدهد به از عابری که نخورد و بنهد:     جوانمردی که به دیگران کمک می کند بهتر از پارسایی است که نمی خورد و به دیگران هم کمک نمی کنند.

15- جای شکرش باقی است.

 

چ

1- چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی:     عاقل کاری را که پشیمانی به بار می آورد نمی کند.

2- چو فردا شد فکر فردا کنیم:     از حالا جوش فردا را نزنیم.

3- چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده:     با تجربه تر است.

4- چغندر به هرات زیره به کرمون:     هر چیزی به جای خودش.

5- چیزی که عوض داره گله نداره:      این کار به آن کار در.

6- چاقو دسته خودش را نمی بره:     خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی کنند.

7- چیزی بارش نیست:      ساده لوح بودن.

8- چیزی که از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان:     چیزی مخفی کردن نیست.

9- چشم بسته غیب می گوید:     به کسی گفته می شود که از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.

10- چشمش آلبالو گیلاس می چینه:       چیزی را به طور درست نمی بیند.

11- چه خوش گفت آن تهی دست سلحشور                     جوی زر بهتر از پنجاه من روز.

12- چو آید زپی دشمن جان شان               بیند و اجل پای اسب دوان.

13- چوب به لانه زنبور کردن.

14- چو انداختن:    جال و جنجال را انداختن.

15- چو کردی با کلوخ انداز پیکار              سر خود را به نالای شکستی.

16- چشمش آلبالو گیلاس می چینه:    چیزی را به طور درست نمی بیند.

 

ح

1- حساب حساب ، کاکابرادر:     مثل ، برادریمان سر جاش بزغاله یکی هفت صنار.

2- حرف راست را باید از بچه شنید:     صحبت درست را که کودک می گوید ، صحیح است.

3- حسود هرگز نیاسود:    از بخل و کینه به جایی نمی رسد.

4- حق به حقدار می رسد:       کار شایسته سزای آدم دستکار است.

5- حرفهای گنده تر از دهنش می زنه:      حرفهایی که بزرگتر از دهنش است می زند.

6- حالا که ماست نشد شیر بده:   مقصودی معین ندارد.

7- حاجی ، حاجی را در مکه می بیند:     وقتی کسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.

8- حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند:    حسادت.

9- حال در ماندگان کسی داند که به اصول خویش در ما ند:    دردمندی.

10- حادثه خبر نمی کند:    اتفاقات پیش از آنکه بفهمیم روی می دهد.

11- حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه:      با زدن حرف حلوا بدان که دهانت شیرین نمی شود.

12- حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت:      کار را بی موقع انجام دادن.

13- حرف حساب جواب نداره:     درست گفتن مسئله ای درباره حق کسی.

14- حرف حق تلخه:    درست گفتن هر حرفی را گویند.

 

خ

1- خرما از گرگی هم نداشت:    بدشانس بودن.

2- خودم کردم که لعنت بر خودم باد:    کاش این کار را نمی کردم.

3- خانه به دوش:    بی خانه بودن.

4- خرتب می کنه:     در فصل تابستان کسی که لباس گرم بپوشد.

5- خر بیار و باقالی بار کن:    در موردی گفته می شود که آشوب و معرکه بر سر موضوعی باشد.

6- خدا از دهنت بشنوه:     کاش همان شود که شما گفتین.

7- خواب زن چپ می زند:     در موری گفته می شود که خواب به تعبیرش خود باشد و بالعکس.

8- خود را به موش مردگی زدن:     در مورد کسی گفته می شود که برای انجام کاری دچار ضعف می شود.

9- خوردن برای زیستن و دکر کردن است            تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است

10- خران و گاوان کار بردار                    به ز آدمیان مردم آزار

11- خر که کمتر نهر بر وی بار                 بی شک آسوده تر کند رفتار:    بر خری که کمتر بار بگذارند بهتر راه می رود.

12- خواب نوشین بامداد در جمیل             میل باز دارد سپاه از سبیل

13- خاموشی ، به که جواب سخت.

 

د

1- دیگ به دیگ می گه روت سیاه:    کسی که عیب دارد به دیگران طعنه می زند.

2- در نا امیدی بسی امید است                  پایان شب سیه سپید است:       

هیچ گاه امیدت را از دست مده.

3- دل به دریا زدن:     ریسک کردن.

4- دل به دل راه داره:      کاری را عیناً انجام دادن.

5- در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست:     هر کاری بکنی مردم درباره ات حرف می زنند.

6- دودو تا چهار تا:     چیزی که واضح است.

7- دشمن دانا به از دوست نادان:    دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد ، خوب است.

8- دیوار موش داره موشم گوش داره:     حرف گوش به گوش بقیه می رسد.

9- در کار نکو حاجت هیچ استخاره نیست:    در انجام دادن کار خوب فکر و تأمل کردن جایز نیست.

10- دود از کنده بلند می شه:    هر چیز فشایی دارد.

11- درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود.

12- دروغی مصلحت آمیز به که داشتی فتنه انگیز:   دروغ مصلحت آمیز.

13- دوست شمار آنکه در نعمت زند           لاف یاری و برادر خواندگی

14- دشمن آن به که نیکی بینند:    نیکوکاری.

15- داشتم فایده نداره از داریم بگو:     از آنچه داشته نگو بگو اکنون چه داری.

 

 

 

ر

1- ریگ تو کفششه:     منظور داشتن از کاری.

2- روکه نیست سنگ پای قزوینه:     پررو بودن.

3- رفتم ثواب کنم کباب شدم:      در برابر خوبی ، بدی دیدم.

4- راه باز است و جاده دراز:     کسی برای رفتن مانع نمی شود.

5- روده بزرگه ، روده کوچکه رو خورد:    وقتی که انسان خیلی گرسنه باشد.

6- رنگش مثل گچ سفید شد:     منظور کسی است که از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.

7- رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن:      آرامش.

8- روده تنگ به یک نان تهی پر گردد            نعمت روی زمین پر نکند و بهره ننگ

9- رگ خواب کسی را به دست آورن.

10- ریش در دست دیگران داشتن.

11- ریش به فاضل انداختن گرسنه باشد.

12- رفت که ریش در بیاورد ، سبیلش را هم باخت:       خواست وضع بهتری پیدا کند ، آنچه داشت از دست داد.

 

ز

1- ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا:     هنگامی گفته می شود که تعارف بی فایده و باعث رنجش دیگران می شود .

2- زدیم و نگرفت :    کسی که خود را به خطر بیاندازد و نتیجه ای نداشته باشد .

3- زبانم مو در آورد : وقتی که کسی زیاد توضیح دهد و نتیجه نداشته باشد .

4- زیر آب کسی را زدن :          ‌کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن

5- زیر کاسه ، نیم کاسه است : یعنی فریب و حقه ای در کار است .

6- زردآلو را می خورد برای هسته اش:         هر کاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.

7- زن به در سرای مرد نکو هم درین عالم است دوزخ او

8- زاهد که درم گرفت و دینار شتر زاهدتر از آن کسی به است آر

9- زیر رنج بود گنج های پنهانی

 

س

1- سری که درد می کند دستمال نمی بندند :             وقتی احتیاج به کاری نیست دنبال کار اضافی نرو.

2- سیب دو نیمه :‌             کنایه از شباهت .

3- سرش به تنش زیادی کرده است :‌             از جانش سیر شده است.

4- سکوت نشانه ی رضایت است :‌            وقتی کسی ساکت است رضایتش را نشان می دهد.

5- سرش به تنش می ارزد :‌               ارزش احترام گذاشتن را دارد.

6- سگ زرد برادر شغال است :‌             یعنی در یک جنسند .

7- بسیلش را چرب کردن :               یعنی به کسی رشوه دادن.

8- سر پیری و معرکه گیری :‌          در مورد کسانی است که زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند .

9- سالی که نکوست از بهارش پیداست :           مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد.

10- سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌              کنایه به کسی است که خود پر از عیب و اشکال است ولی عیب کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد.

11- سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست :                   سه چیز استوار نمی ماند مال که خرید و فروش شود و علمی که مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.

12- سخن را سر است ای خردمند و بن                 میاور سخن در میان سخن :‌           ارزش سخن

13- سخنران پرورده ی پیرکهن            بیندیشد آنکه بگوید سخن

14- سخی دوست خداست :‌             سخاوتمند و بخشنده دوست خداست.

15- ستاره ی سهیل است

 

 

 

ش

1- شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ :                 کنایه از آدمی است که آرزوهای دور و درازی دارد.

2- شنیدن کی بود مانند دیدن :              هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نکن .

3- شتر بابارش گم می شه :              وقتی چیزی با ظرفش گم می شود.

4- شتر سواری دولا دولا نمی شود :            کار را باید با آگاهی انجام داد.

5- شاهنامه آخرش خوش است :                  همیشه در اول کار نباید قضاوت کرده

6- شتری که در خانه ی همه را می زند :‌             چیزی که برای همه است .

7- شمر ، جلودارش نمیشه :           یعنی بسیار آدم شروری است.

8- شنیدم گوسفند را بزرگی            رها نیندازدهان و دست گرگی

9- شبانگه کاردبر حلقش بمالید روان گوسفند از وی نبالید .

10- شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفسلان :‌                 شیطان با آدمهای یک رنگ کاری ندارد.

11- شوی زن زشت روی و نابینا به :                شوهر زن زشت باشد بهتر است

12- شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست :              خوراکی هیچ ،‌اسباب و ظروف و سفره بیار - اصل هیچ و فروع بسیار

 

ص

1- صابوش به جامه‌ی کسی خوردن :          یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.

2-صد تا چاقو بسازه ، یکیش دسته نداره :      یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.

3- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد :            کنایه از کسی که همیشه ظاهرش را حفظ می کند.

4- صبر ،‌کلید کارهاست :            یعنی عجله کردن در کارها اصلاً جایز نیست .

5- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد:    روزی

6- صبر ایوب

7- صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

8- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه                 شکست عهد صحبت اهل طریق را:     پیمان شکنی.

9- صدا از ته چاه بر آمدن.

10- صلح دشمن چو جنگ دوست بود.

 

ض

1- ضرر تلخه:    یعنی ضرر و زیان حتی اگر خیلی کم هم باشد با این حال ناراحت کننده است.

2- ضرب ، ضرب اول:    در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.

3- ضامن روزی بود روزی رسان.

4- ضعیفی که با قوی دلاور کند یاد دشمن است در هلاک خویش:    هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.

 

ط

1-   طاقتم طاق شد: بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.

2-   طوطی وار یاد گرفتن:   یعنی بدون این که معنی اش را بداند این حرف را زده است.

3-   طبل توخالیست:   فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.

4-   طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌که هست‌خلق‌تحسین‌کنند:  واوخجل ازپای‌زشت‌خویش.

5-   طلب کردم زدانایی بکی پند مرا فرمود با نادان مپیوند.

6-   طمع را سه حرف است هر سه تهی.

7-   طبالی به که بطالی

 

 

ع

1- عاقبت جوینده یابنده بود:   کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.

2- عقل اون پاره سنگ بر می داره:    عقل ندارد.

3- عجله کار شیطونه:   عجله کار درستی نیست.

4- عاقبت حق به حقدار رسید:    همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

5- عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست:     عالم ناپرهیزگار.

6- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.

7- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل:    عالم بی عمل.

8- عاقلان را یک اشارت بس بود.

9- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید.

10- عطای او را بلقای او بخشیدم:   افردای که خیر و شر آنها یکی است.

 

ف

1- فیلش یاد هندوستان کرده:    یاد خبری دور افتاده است.

2- فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه:    هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.

3- فردا هم روز خداست:    یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.

4- فلانی اجاقش کوره:    منظور از کسی است که بچه دار نمی شود.

5- فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد.    تحمل و طاقت.

6- فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در:    انتظار.

7- فهم سخن چون نکند مستمع                 قوت طبع از متلکم بجوی.

8- فکر نان کن که خربزه آب است:    به فکر نان درآوردن باش که خربزه آب است و شکم را سیر می کند.

 

ق

1- قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری:    ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.

2- قصاص در این دنیاست:   یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.

3- قاشق نداره آش بخورد:   کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.

4- قوز بالاقوز:   کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.

5- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.

6- قرآن بر سر زبان است و در میان جان:    دیانت

7- قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید:    قدر عافیت.

 

ک

1- کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد:    آدم می تواند تلافی کند.

2- کبکش خروس می خونه:    خیلی خوشحال است.

3- کوگوش شنوا:    گوش ندادن به حرف.

4- کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد:    خیس بودن.

5- کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید:   صبر.

6- کس نبیند بخیل فاصل را       کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد      کرمش عیبها فرو پوشد:      افراد فاصل.

7- کرم بین و لطف خداوند گار       گر بنده کرده است و او شرمسار.

8- کند همجنس با همنجنس پرواز:     هر کسی با مثل خودش رابطه دارد.

 

گ

1- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم:   صبر کردن.

2- گاومون زائیده:     دردسر به سراغ آدم آمدن.

3- گاو پیشانی سفید است:    همه کس و در همه جا او را می شناسند.

4- گاو بی شاخ و هم:   یعنی انسان قوی و هیکل دارد.

5- گر از بینی دیگر شد هلاک مرا هست بطراز طوفان چه باک

6- گر دست فتاده ای بگیری مردی             ور بر کسی خرده نگیری مردی

7- گربه شیر است در گرفتن موش            لیک موش است در مصاف پلنگ

8- گاه باشد در کودکی نادان          بغلسط بر هدف زند تیری

9- گرت از دست برآید ذهنی شیرین کف     مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

10- گرگ که پیر می شود ، رقاص شغال می شود:      هر آدم شروری ، در روزگار پیری دست آموز دیگرانست

 

ل

1- لگد به بخت خود زدن:     در مقابل خود ایستادن

2- نقش دادن:     کاری به طول انجامیدن

3- لبش بوی شیر می دهد:      هنوز طفلی بیش نیست

4- همه مهربانتر از مادر:      تملق کردن

5- لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست:     هیچگاه وقتی می توان ببخشی انتقام نگیر

 

م

1- مرغ همسایه غاز است:    نا آگاهی

2- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است:    وقت داشتن

3- ماست را کیسه کردن:    گول زدن

4- مرغ یک پا داره:    لجبازی کردن

5- مار تو آستین پرورش دادن:    کسی که زیان و ضرر می زند را بزرگ کردن

6- مار خورده و افعی شده:     خیلی باهوش و زیرک است

7- مگواندوه خویش با دشمنان                  که لامول گویند شادی کنان:  دشمنی

8- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال:               آسایش

9- مورچگان را چو بود اتفاق          شیر ژیان را به راننده پوست

10- مزن بی تأمل بگفتار دم            نگو گوی گردوگوئی چه غم

11- مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

12- مسکین خر اگر چه تمیز است              چون با رهمی برد عزیز است:زحمتکش

 

ن

1- نفس از جای گرم برآمدن:    در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.

2- نم پس نمی دهد:   کارش عیب و ایراد ندارد

3- نخود هر آش شدن:         فضول بودن

4- نور علا نور بودن:          کار خیل خوب بودن

5- نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین بستن و به خدمت ایستادن:          قناعت

6- نصیحت پادشاهان کردن کسی رامسلم بود که نیم سرندارد یاامید.       کاربیهوده

5- ندانستی که بینی بر پای                       چو در گوشت نیامد مردم

6- نماند به ستمکار بد روزگار                  بماند بر او لعنت پایدار

7- نان از برای کنج عبادت گرفته اند صاحب دلان به کنج عبادت برای نان: سوء استفاده

8- نا بینا به کار خویش بیناست.

 

و

1- وجود یکی است ولی شکم دوتاست:    یعنی دو نفر هر چقدر به یکدیگر نزدیک باشند باز هم از هم جدا هستند.

2- وقت نداره سرشو بخارونه:        منظور آنست که گرفتار است.

3- وین شکم بی هنر پیچ ، پیچ             صبر ندارد که بسازد به هیچ

4- وقت ضرورت چون نماند گزیر       دست‌بگیردسرشمشیرتیز: ضرورت‌کارواجب

5- وفاداری مدار از بلبلان چشم          که هردم بر گلی دیگر سرآیند: وفاداری

هـ

1- هر پستی ، بلندی دارد:    بعد از هر سختی آسانی هست.

2- هادی ، هادی اسم خود بر ما نهادی:    یعنی که به ارتکاب عمل خلافی دست زده ای و مرا بدان متهم می کنی.

3- هشتش گرو نهش است:   آه در بساط ندارد.

4- هر که بامش بیش ، برفش بیشتر:   هر کس کار بیشتری کند بهره بیشتر می‌برد.

5- هرکه درحال‌توانایی نکوئی‌نکند         ازوقت ناتوانی‌سختی ببیند: انجام‌کارخوب

6- هرکه در زندگانی نانش بخورند چون بمیرد نامش نبرند: حسنت در این دنیا

7- هر که آمد عمارتی تو ساخت                رفت و منزل بدیگری پرداخت

8- هر که نان از عمل خویش خورد            منت از حاتم طائی نبرد

9- هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد:         پا از گلیم خود دراز کردن

10- هر جا سر است سخن است.

11- هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد

ی

1- یکی به دو کردن:    جر و بحث کردن

2- یک دست صدا نداره: باید با دیگران متحد بود

3- یک من ماست چقدر کره می دهد:   تلافی کردن

4- یک پاش لب گور است:    پیر است

5- یک خلعت زیبا به از هزار خلعت زیبا

6- یزدان کسی را که دارد نگاه                  نگردد ز سرما و گرما تباه

7- یاردیرینه‌مراگونه‌زبان توبه مده    که مراتوبه‌شمشیری نخواهدبودن: سرسختی

8- یک تیر و دو نشان:         با یک کار به دو نتیجه رسیدن

9- یاسین به گوش خر خواندن:        پند بی فایده به کسی دادن

10- یک چشم گریان و یک خندان:    در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند.

رمان


رمان به عنوان ادبیات غیردینی

مقدمه:

رمان نوعی هنر ادبی است که دین را به ندرت مضمون اصلی و آشکار خود قرار می دهد.

برخی از کتابها که شبیه رمان اند چنین می کنند ولی بهتر این است که آنها را از آثار ارشادی خواند، زیرا گرچه شاید از لطف اسلوب یا قوت ترغین بهره مند باشند، خاستگاهشان هنری نیست تبلیغی است.

رمان اصیل،حتی در ساده ترین گونه های آن می کوشد انسان را در جامعه نمایش دهد؛ هر آموزشی که محتملاً ملازم آن است ، یا هر نتیجه اخلاقی که محتملاً بدان اشارات دارد در مرتبتی فروتر ازاین سائقه هنری جای دارد.

رمان نویسان بزرگ چه بسا مضمون هایی اختیار می کنند که واجد مفاهیم ضمنی دینی اند، ولی این مفاهیم ضمنی پوشیده بیان می شوند و در عمل و تفکر «شخصیت های داستان» بروز می یابند نه در پند و اندرز مستقیم.

برای آنکه درک درستی از پیوند رمان ودین پیدا کنیم می بایست پیوست اثر هنری را بشکافیمو به مغز آن بنگریم، و نمی بایست انتظار همرأییِ تام و تمام رمان با هیچ صورتی از مذهب رسمی باشیم. نمی خواهیم که بگوییم که آب رمان و دین به یک جوی نمی رود.، اگر واژه دین را به این معنای آن بگیریم که مستلزم رعایت دقیق نیروها، قوانین، اندیشه ها و آرمانهایی است که چندان نیرومندند که حرمت و ایمان بر می انگیزند.

رمان می کوشد که نشان دهد که انسان، گیج و خطاکار، با پیچیدگی های زندگی روبرو می شود که در میان آنها شاید عناصری باشد که بتوان آنها را الهی خواند . اگر بپذیریم که انسان فطرتاً دینی است، رمان نمی تواند دین را نادیده بگیرد گرچه مضمون اصلی آن همچنان انسان باشد.

تاریخچه رمان

رمان به تقریب 400سال پیش پدید آمد. این شکل داستانی را می توان خلف حماسه (epic) دانست که با انسان به مثابه  وجودی قهرمانی سروکار داشت و خلف رمانس(romance) که فارغ از این بایستگی بوده که شخصیت هایش از قوانین احتمالات متابعت کنند یا علل معین   پیامدهای معمولشان را سبب گردند.

رمان،که در نتیجه رنسانس به عالم ادبیات پا نهاد و از نهضت اصلاح دین (REFORMATION) قویاً تأثیر پذیرفت ، اقتضا می کند که داستان به طور کلی محتمل باشد و شخصیت هایش بر حسب تجربه متعارف باورکردنی  جلوه کنند.

از رمان انتظار می رود که داستانی باشد درباره آنچه بیشتر خوانندگان زندگی واقعیش به حساب می آورند و چون اندیشه های مربوط به زندگی واقعی به نحو جدایی ناپذیری همبسته با چیزس است که بشر در هر دوره ای از تاریخ، معمولاً آن را بدون چندان تفکری می پذیرد.

رمان آیینه جامعه شد و به همین دلیل آیینه سرشت دورانی که رمان ناظر به آن بود گرچه رمان نمی کوشد از موضوع هایی که کاملاً دینی است  دوری جوید ، کارمایه اصلی آن را در این قلمرو بهتر است اخلاقی خواند.


اخلاق از نظر رمان نویسان

اخلاقی را که رمان نویسان مطرح می سازند می توان در چند اصل اخلاقی کلی (یاموضوع کلی)خلاصه کرد:«خدا را نمی توان فریفت، زیرا هر کسی آن می درود که می کاردٍ»(عهد جدید،رساله پولس رسول به غلاطیان ، باب6، آیه7)؛«خداوند می گوید انتقام از آن من است، من مکافات خواهم داد»(همان،رساله به عبرانیان، باب10، آیه30)؛«سگ دیگر بار به قی خود باز گشته است و خنزیر شسته شده  به کار غلطیدنش در گل»(همان، رساله دوم پولس رسول، باب2، آیه23)؛ «انسان هیچ است، و اگر گمان کند که چیزی است خود را فریب داده است»(همان، رساله پولس به غلاطیان،باب6،آیه3).

اینها برخی از اصول اخلاقی متنبه ساز کتاب مقدس است که خمیر مایه دهها رمان بوده است.

این واقعیت که مجری بودن این قوانین عام را در زندگی روزمره می توان به چشم دید، و نیز این امر که قوانین عام مزبور حقایق روان شناختی اند ، آنها را راهنمای رمان نویسان می سازد که لازم است، مثل هر هنرمند دیگری مشاهده تیزبین باشد. او ممکن است این حقایق تلخ را با شوخ طبعی بیان کند، و بعضی از رمان های به حق دینی به چشم جهانیان کتابهای با مزه ای جلوه کرده است ولی اخلاق موجود در زیر ساخت آنها فراتر از بامزگی و خنده است.

دون کیشوت

در این مقاله مجال بررسی تاریخی رمان نیست با وجود این بی فایده نیست به دون کیشت (1605) اثر میگوئل دِ سروانتس اشاره کنیم که غالباً آن را نخستین رمان اصیل دانسته اند.

داستان این رمان سرگذشت مردم محترمی است که مطالعه کتابهای قدیمی رمانس و سلحشوری عقل او را زایل کرده است؛ او ابلهانه لباس شوالیه ها بر تن می کند و به دنبال ماجرا پیش می تازد. او در قصه ای پریشان و گاه خشن وسرسری به مسخره گرفته می شود، کتک می خورد و تحقیر می شود، تا سرانجام در بستر مرگ بلاهت آمیز بودن پندار واهی اش را در می یابد.

بسیاری از مردم این کتاب را از طریق اقتباس های تئاتری و سینمایی و اپرایی و همچنین از طریق واژه quixotic که «برانگیخته از آمارهای افتخار آمیز به دست نیامدنی» معنی می دهد و رواج عام دارد، می شناسند و ان را به طور سطحی می خوانند یا اصلاً نمی خوانند .ولی مطالع دقیق رمان دلیل اصلی قدرت فوق العاده آن را آشکار می سازد.

دون کیشت نخستین نمونه ادبیات عامه پسند است که مضمون عمیقاً دینی آن عبارت است پیروز شدن در عین شکست ـ مفهومی که ریشه محکمی در مسیحیت دارد دون کیشت که در برابر کسانی که با او بد رفتاری می کنند مؤدب و بزرگمنش است و آماده است به هر قیمتی که هست به یاری درماندگان بشتابد و بر ظلم و جور بتازد، به وضوح از روستائیان کودن و اشراف بی رحمی که او را می آزارند و از او نفرت دارندوالاتر است.

ما او را دوست می داریم زیرا دیوانگی او مسیح وار استو پیروزی او اینجهانی نیست.

نامه های پیکویک

این مضمون در رمان های بیشماری تکرار شده است یکی از بزرگترین این رمان ها نامه های پیکویک اثر چارلز دیکنز است که در آن آقای پیکویک که در ابتدا شخصیتی ابله و تقریباً لوده جلوه می کند به سبب حبس نا عادلانه ای چنان ژرف نگر می شود که از شقاوتی که بخشی از جامعه اوست کاملاً آگاهی می یابد.

این نکته از لحاظ مضمون مورد بحث ما واجد اهمیت است که آقای پیکویک به یمن وجود نوکرش ، سام ولر، همچنان که دون کیشت به یمن وجود ندیم روستایی اش سانچو پانزا ، به آن حد از فهم عادی و خرد عملی دست می یابد که از بلا نجات می یابد.

سروران مظهر ایمان و امید و خیرخواهی و عدالت و شجاعتند ولی آنان بدون تدبیر و میانه روی نوکران به گمراهی دچار می شدند. شخصیتی که همه هفت فضیلت بزرگ1 را داراست  مقامی فراتر از قهرمان رمان دارد، ولی هرگاه قهرمانی که بیشتر آن فضایل را داراست به یمن وجود یاور یا خادمی کامل گردد که دارای فضایلی است که او فاقد آنهاست شاید داستان بزرگ و سحر آمیزی پدی آید.

همچنان که فضیلت های بزرگ در رمان های بزرگ به صورت های بیشمار، گرچه غالباً در لفافه ظاهر می شوند گناهان کبیره نیز چنینند.

ذکر یک نمونه برای هر یک از این گناهان فهرستی فراهم می آورد که به ناچار فاقد بسیاری دیگری از آثاری است که همپایه آن نمونه اند. با وجود این هرگاه غرور را مد نظر قرارمی دهیم به یاد می آوریم که با چه درخششی در دامبی و پسر (1880) اثر فئودور داستایوسکی و موبی دیک(1851)اثر هرمن ملویل است؛ حسد خمیرمایه دختر عمو بت(1846) اثر اونوره دوبالزاک است؛ شهرت نمونه های فراوانی دارد که برخی از آنها این رذیلت را به صورتی ظریف عرضه کرده اند، از جمله کلاریسا هارلو اثر ساموئل ریچاردسون و برخی دیگر با صراحت ، از جمله فانی هیل اثر جان کله لند، شکم بارگی مضمونی است کمتر متداول، گرچه شرابخواری که می توان آن را یکی از وجوه شکمبارگی دانست بسیار متداول است در آسوموار (1877)اثر امیل زولا کاویده شده است، آز مضمونی است متداول و پسر عمو پونس (1847) اثر بالزاک آن را در لفافه جنون جمع آوری اشیاء عتیقه نشان می دهد. این جنون در سیلون پونس با آزی مرتبط است که شکمبارگی را در زرورق خوش خوراکی می پوشاند  تا از زشتی آن بکاهد تنبلی او بلمف اثر ایوان گنچارف را به یاد می آورد که در آن این گناه تا بطنش کاویده شده است بی تردید این فهرست کامل نیست ، چه مثلاً بی رحمی که دیکنز نمونه های بسیاری از آن به دست داده است. جزو هفت گناه کبیره1. نیست؛ و حماقت هم که گوستار و فلوبر با ظرافت در مادام بوواری به نمایش گذاشته است جزو آن نیست؛ فخر فرشی هم نیست .

این گناه اگر چه بزرگ نیست، در عالم بورژواها دلمشغولی رایجی است و در هیچ اثر دیگری به اندازه در جستجوی زمان گمشده اثر مارسل پروست موشکافانه تشریح نشده است. به واقع هر فضیلتی که به افراط کشیده شود به رذیلت بدل می شود و گاه نیز رذیلت ممکن است رنگ رنگ فضیلت به خود گیرد.

این امر عالِم اخلاق را با وضع دشواری روبرو می سازد ولی رمان نویس را خوش می آید زیرا کامیابی او منوط است به تمایزهای ظریف و به حرکت در جهت مخالف (enantiodromia) ، یا گرایش صفات و عواطف به اینکه به ضد خود تبدیل شوند که حقیقتی شناخته شده در روان شناسی است.

رمان هایی با مضمون کلیسایی

رمان نویسانی که کلیسا و کلیساییان را مضمون اثر خود قرار می دهند غالباً بر نقص ها انگشت می گذارند که تردیدی در وجود آن نقص ها نیست ولی تصویری که آنان از کل کلیسا به دست می دهند التفات آمیز نیست .

این مطلب به ویژه هنگامی صادق است که مذهبی که تصویر می گردداز نوع مذهب کلیسای انجیلی است.

در چنین مذهبی عامه مردم انتظار دارند که واعظ ی کشیش خود نمونه ای از فضیلت هایی باشد که به دیگران توصیه می کند واجد آنها باشند؛ به تعبیر سینکلر لوئیس او یک «نیکمردحرفه ای» است. ناکامی او در اینکه نیکمرد تمام عیاری باشد رمان را شیرین می سازد زیرا ریا کاری داستان جذاب تری است تا فضیت.

در اِلمر گنتری(1927) اثر سینکلر لوئیس  تمام شیادی های مقدس نمایی  عامیانه بر ملا می گردد و مضحک بودن جاذبه ای که این نوع شیادی ها برای مردم ساده دل و ساده اندیش دارد نشان داده می شود.

تصویر حقیقی تری از زندگی دینی بدان سان که کشیشان خوش نیت ولی بی بهره از استعداد روحی داشته اند در رمان های انتونی ترولوپ یافت می شود.

در سرپرست(1855)، شخصیت اصلی، آلیجناب سپتیموس هاردینگ، مردی نیک ولی بزدل وضعیف است و و مشکل او به هنگامی که متهم می گردد بدون انجام کاری مقرری دریافت می دارد انتخاب بین اصول اخلاقی مسیحی و مقتضیات زندگی است ؛ او به پیروی ازافکار عمومی از شغل سرپرستی بیمارستان استعفاء می دهد .

در برجهای بارچستر(1857)، که دنباله سرپرست است، ما با داماد عالیجناب هاردینگ، کشیش گرانتلی آشنا می شویم که با اشتیاق آرزوی جانشینی پدر را در سر می پرورد که اسقف است، زیرا او بلند پروازی دنیوی سفت و سختی دارد؛ ولی در فصل نخست کتاب،گرانتلی می بایست تصمیم بگیرد که آیا حاضر است شغل اسقفی را به قیمت زندگی پدرش به دست بیاورد یا نه. ا. به تکیه بر ایمانش تصمیم می گیرد نه به فرمان بلند پروازی اش.

صحنه ای که در آن در کنار بستر پدرش طلب بخشایش می کند تکان دهنده است و با استادی ساخته شده است.  ذره ای مقدس نمایی ب تزویر در آن صحنه به چشم نمی خورد.

گرانتلی قدیس نیست ولی مردی است اصولی . درهمین رمان خوش ساخت ما با یکی از زیر دستان اسقف ، آقای اسقف ، آقای اسلوپ آشنا می شویم که بلند پروازی مفرطش را در زیر ردای پرهیزکاری می پوشاند و با عالیجناب دکتر ویزی استنهوپ که مواجب کشیشی دریافت می دارد ولی در ایتالیا به تنعم زندگی می کند و کارش را به دوش کشیشان زیردستش بار کرده است.

ترولوپ انواع زیادی از روحانیان را از برابر چشم های ما عبور می دهد که برخی از ایشان به این دلیل از رسوایی اخلاقی نجات می یابندذ که کلیسای انگلستان نقش ویژه کشیشی را از شخصی که آن را انجام می دهد متمایز کرده است ، گرچه سوء استفاده از این تمایز را ناپسند دانسته است ولی شخصیت هایی نظیر آقای هاردینگ سرپرست و عالیجناب فرانسیس ارابین که نمونه ای است از دانشمند کشیش و روشنفکر و عالیجناب جوسایا کرولی که خالق در وجود او غرور و فروتنی ، مردانگی و ضعف و هوشیاری زیرکانه و خشک اندیشی تلخ را در هم آمیخته است ، روحانیون ترولوپ را سربلند می سازند  و این اعتقاد کاملاً انگلیسی و کاملاً ویکتوریایی او را تأئید می کنند که روحانیون لازم نیست قدیس باشند ولی باید مردان مطلقاً اصولی و محترمی باشند.

اِلمر گنتری، که نه این بود و نه آن بود، شباهت چندانی به چنین روحانیونی نداشت.

هیچ بحثی در باب این موضوع نمی تواند نقشی را که منش هنری و فکری رمان نویس در نمایش او از دین ایفا می کند  و تأثیر آن را بر شخصیت هایش نادیده بگیرد هر نوع تعمیمی تردید برانگیز است ولی به طور کلی می توان گفت آن طبعی که نویسنده را رمان نویس می سازد با مذهب رسمی سر سازگاری ندارد، و مبازه مانوی بین تاریکی و روشنایی بیشتر با قصد او (نمایش انسان در جامعه)سرسازگاری دارد تا پایبندی تزلزل ناپذیر به یک کیش، البته استثناهای مهمی نیز وجود دارد.

تقدیر کالونیستی خمیرمایه خاطرات واعترافات خصوص یک گناهکاربخشوده(1824)اثر جیمز هاگ است.

به تحقیق در بتن تمامی آثار جیمز جویس ، گراهام گرین و آنتونی برجیس اندیشه کاتولیکی وجود دارد و روح ارتودکسی یکپارچه ای به رمان های الکساندر سولژنیتسین دمیده شده است. ولی غالباً مضمون دون کیشوت  تکرار می گردد: مرد خوب ضعف هایی از خود نشان می دهد که او را ب دردسر می اندازد و نیروهای مخالف او که به احتمال بیشتر بلاهت و سنت گرایی و خود پرستی اند و تا شرارت عمدی موقتاً پیروز می شوند.

این خواننده است که خوبی قهرمان را درک می کند و پاس می دارد و ای امر در اثری که حسن هنری چندانی ندارد شاید فقط رضلیت خاطری به خواننده بدهد حال آنکه در رمان های بزرگ به او بینش وسیعتری از زندگی و درکی از احساس دینی می بخشد که او قبلاً فاقد آن بوده است.

هدف عمده ی رمان نویس

رمان نویس خوب به وسایل غیر مستقیم به این نتیجه دست می یابد؛ قصد او آموزش دادن نیست بلکه سرگرم کردن به منظور متقاعد کردن است.

هدف عهده او، که اگر از آن منحرف شود به هنرش لطمه زده است، تصویر کردن زندگی بدان گونه است که می بیند و طبع او هر چه او را لمس می کند به رنگ خود در می آورد.

طبع هنرمند همواره نجیب نیست؛ جامعیت جان هدف اوست نه کمال آن.

بسیاری از رمان نویسان که سینکلر لوئیس نمونهای از ایشان است، آرمان گرایان سرخورده ای هستند که از زندگی خشمگینند زیرا زندگی با بهتری تصورهای آنان همنوا نیست، و خرده گیری آنان از دین همچون سایر مضمون های بزرگ میل به تلخی دارد. نگرش ملایم ترولوپ موهبت نادرتری است. می توان تا سرحد ملال نمونه ذکر کرد بی آنکه چندان حاصلی به دست آورد. اجازه بدهید به گفتن این مطلب بسنده کنیم که روان معذب و ناآرامی چون داستایوسکی دین را مثل نویسنده ای چون تولستوی که متخلق به اخلاق عمیقتر و در عین حال محدود تری است نمی بیند.

هیچ یک از این دو نویسنده روحیه ای شبیه به روحیه فلسفی و شوخ و قطعاً تحصلی توماس مان ندارد. دررمان های اینان و و نویسندگان بیشمار دیگر، اگر پی چیزی بگردیدکه«زندگی واقعی» خوانده می شود، به جستجوی چیزی برخواسته اید که فقط به صورتی مبهم می توان تعریفش کرد.

به گفته ولادیمیر نابوکف :«هر داستان بزرگ استادانه ای جهان نومایه ای است و به همین جهت بعید است با جهان خواننده مطابق داشته باشد» خواننده جدی به همان صورتی به چنین جهانهای نومایه پا می گذارد که با هر اثر هنری مواجه می شود- در جستجوی انبساط وروشن نگری.

ارگ رمان چنین حاصلی داشته باشد دریافت خواننده از «زندگی واقعی» دگرگون می شود.

خوانندگا جدی اکثریت خوانندگان را تشکیل نمی دهند، نویسندگان جدی نیز در اکثریت نیستند.

لازم است از این خطای مهم برحذر باشیم که می کوشد هنر را منحصراً برحسب حدی اعلای آن تعریف کند. فروتر از حد اعلا ، رمانهای بیشماری وجود دارند که نمی توان آنها را واجد هیچ نوع شایستگی ندانست و کنار گذاشت؛ آنها شاید آثار کوچکی باشند، یا در سطحی فروتر از این ، یا شاید بسیار عامه پسند باشند و به همین لحاظ تا حدی تأثیرگذار .

 رمان پرفروش را نباید به این دلیل که بسیاری از مردم دوستش می دارند کنار گذاشت؛ همین محبوبیت خود نشان می دهد که بیشتر مردم چه چیزی را نمایش انسان در جامعه می دانند و بنابراین نشانه های است از اینکه آن مردم جامعه را چگونه می بینند.

ادبیات عامه پسند حتی بیش از اینکه بنمایاند این خوانندگان چه چیزی را حقیقت می پندارند نشان می دهد آنان آرزو دارند که چه چیزی حقیقت می داشت.

این مطلب هم در مورد دین صادق استو هم در مورد بسیاری از چیزهای دیگر.

چنین می نمایاند که بسیاری از خوانندگان علاقه مندند که دین از ورود به رمان معاف شود، چه به صورت مستقیم و چه به شکل نوعی آگاهی از امر مینوی.

نویسندگانی که این علاقه خوانندگان را نادیده می گیرند خویشتن را در معرض خشم ایشان قرار می دهند.

آلدوس هاکسلی ، که به چشم گروه مشتاق و کثیری از خوانندگان مظهر کامل شکاکیت دوران پس ازجنگ جهانی اول بوده ، آنان را در سال 1936 با انتشار نابینا در غره حیرت زده و دلگیر کرد.

در این رمان صدای عالم اخلاق و کاشف ایمان را که بیشتر در دنیای جدید زیبا(1932) آشکار بود دیگر نمی شدناشنیده گرفت.

تجربه مشابهی نیز برای اِوِلین وو رخ داد . آثار این نویسنده که هم طنز آمیز است و هم خنده دار(این دو اصطلاح مترادف نیستند) خوانندگان مشعوفی برای او دست و پا کرد. خوانندگان گرچه می دانستندکه او کاتولیک است ولی تا سال 1945 که دیداری دیگر از برایدزهد از خواننده می طلبید که مذهب رسمی کاتولیکی را امری بسیار جدی طلقی کند در نمی یافتند که او تا چه حد کاتولیک سرسختی است.

توبه لرد مارچمین را در بستر مرگ منتقدانی استهزا کرده اند که نمی توانستند به خود بقبولانند که چنین چیزی می تواند حقیقت داشته باشد. توده های از لحاظ دینی بی سواد، که بسیاری از منتقدان از جمله آنانند، این حقیقت را بر نمی تافتند که شخص بذله گو و لوده می تواندذ مذهبی هم باشد.

نکته مهم اینکه هاکسلی هنگامی روحیه جستجو گرش را که زیر ظاهر شکاکش پنهان بود آشکار ساخت که چهل ساله بود؛ و اِوِلین وو هنگامی خوانندگانش را مجبور کرد  با واقعیت گیج کننده روبرو شوند که چهل و دو ساله بود. هر دوی آنان نیمی از عمر را پشت سر گذاشته بودند که دگرگونی بنیادی روان شناختی مسائلی عرضه کرد که دیگر نمی شد آنها را مطرح نساخت یا از چشم خوانندگان پوشاند.

زندگی تمام رمان نویسان جدی، بدون استثنا نشان می دهد که استحاله ای از این دست در کار هنری شان رخ داده است.

اگر دین به نحو کاملاً قابل تشخیصی رخ ننماید، روح خضوع دینی و نوعی اعتقاد اخلاقی در آثار نویسنده تجلی می یابد -  به خصوص در اثری که بیش از همه مبین روحیات اوست.

در داستان های عامه پسند، یعنی در رمان های پر فروش، نویسنده دین یا ظواهر دین را بکار می گیرد(نه لزوماً از سر کهنه رندی) تا در خوانندگانش این تصور را به وجو بیاورد که درباره مسائل جدی به تفکر و تعمق مشغولند. نمونه ای از این داستان ها درد عشق (1977) اثر کالین مکالچ است که خوانندگان بیشماری آن را شگفت انگیز و حتی عمیق دانسته اند.

کشیش از عشق خود دست نمی کشد زیرا این کار پا گذاشتن بر سر چیزی است که لازمه جامعیت اوست؛ به موقع، در هنگامی که مقام کاردینالی یافته است، پسر حرامزاده اش را به حرفه کشیشی وارد می کند.

 دربطن کتاب کالین مکالچ  و نظایرآن،چیزی نهفته است که نباید نادیده اش گرفته: مسیحیت تمایلات جنسی انسان را هرگز کاملاًبخش بالقوه شریفی از هستی او نشناخته است.

این کتابها اعتراضی است نسبت به آن نگرش، و خواهان این است که دین تمایلات جنسی و عنصر مشخصاً زنانه را بخشی از جان انسانی بدان سان که در هر دو جنس متجلی استبه حساب آورد.

تعارض بین روحیه زنانه والا و روحیه عذاب دهنده کاملاً مردانه با ظرافت در داغ ننگ (1850) اثر ناتانیل هاثورن کاویده شده است؛ عظمت هستر پرین رویاروی مذهب رسمی عاشق پنهانی اش عالیجناب آرتور دیمسدیل ، قرار می گیرد و تردیدی وجود ندارد که روح کدامیک در حقیقت دینی تری است.

کتابهای بیشماری این مسئله را به شیوه ای بررسی کرده اند که شاید در حد اعلای توان نویسندگانش بوده است ولی توان ایشان را فقط می توان ناچیز خواند یا در پاره ای از موارد پوچ یکی از نخستین نمونه های این نوع کتاب رمان پر طرفدار آمبروسیو یا راهب(1795) اثر جنون جنسی زنانه ، قتل ، جادو و شهرت نامطبوع آمیخته با کنایه هایی از همجنس بازی کاویده شده است.  این رمان بی تردید بسیار خواندنی است ولی تصور آن از الوهیت از صحنه های تفتیش عقاید و پیمان بی معنی با شیطان فراتر نمی رود(نمونه ای زیبا از مضمون پیمان با شیطان دکتر فاستوس(1947) اثر توماس مان است).


اثر منزجز کننده وگوتیک1 لوئیس بدین لحاظ ذکر شد که پیشرو بسیاری از قصه هایی است که در آنها دین به شیوه ای که ویلیام شکسپیر «عسل چاشنی شکر» توصیفش کرده است به زشتکاری خدمت می کند ولی این رمان ها عامه پسند، و نمی توان انکار کرد که آنها نشان دهنده این واقعیت اند که بسیاری از مردم دین را چگونه می بینند.

گوژپشت نتردام(1831)اثر ویکتور هوگو از لحاظ هنری نمونه عالیتری است.

یهودی سرگردان(1844) اثر اوژن سو اثر کوچکی است که در آن عقل گرایی فاقد اصول فوضی یسوعیان کاویده شده است.

لازم است اشاره بکنیم به گروه بزرگی از کتابها که از راز به مثابه بخش حاشیه ای داستانهایشان و نوعی شیطان پرستی رمانتیک بکار می گیرند تا فضایی شیطانی و منحط ایجاد کنند .

دو اثر ژوریس کارل هویسمانس تحسین شده است: وارونه(1884) که در آن کاتولیسیسم چاره بدبینی فلج کننده ای دانسته شده است و انجا(1891) که قهرمان آن از طریق سحر و جادو به جستجوی ایمان تسلی بخش برمی خیزد.

در سطحی فروتر از لحاظ هنری رمانس دیرپای دراکولا (1897) اثر برم استاکر قرار دارد  که در آن مضمون عامه پسند خون آشامی خمیر مایه رویدادهاست .

این کتاب ها را در هیچ بحثی در باب دین و رمان نمی توان نادیده گرفت زیرا آنها گواه این آرزو در گروه کثیری از عامع خوانندگانند که نازایی معنوی مسلم جهان را که برآمده از انقلاب صنعتی و علمی است چیزی تعدیل کند . اینکه عامه مردم به روح منفی سحر و جادوی روی می آورند نه به چیزی امید بخش تر تعجب انگیز نیست.

هرگان دین نیرویش را از دست بدهد ، خرافات به سرعت جای آن را می گیرد  و به وحی یا جهش دینی نو ونیرومندی نیاز است تا آن حرکت را دیگرگون سازد.

تعجب انگیز نیست که هرگاه دین در این طبقه از ادبیات ظاهر می گردد کاتولیسیسم و ارتدوکسی و عرفان یهودی (قباله)همدلانه تر از پروتستانیسم با احساس دینی عامیانه یا تکامل نایافته سازگاری نشان می دهند.

مذاهب اصلاح شده مسیحیت به خاطر شوقی که در نابودکردن خرافه دارند گاه چنین می نماید که هرگونه حس الوهیت را نیز به همراه خرافه نابود کرده اند و شاید بتوان گفت که انسان نمی تواند بدون برخی از عناصر ایمان که عالمان سخت گیر اخلاق آنها را در ردیف خرافه جای می دهند به آسودگی زندگی کند .

روح انسان قادر نیست فقط به سوی جنبه مثبت و روشن حیات جذب شود؛ می بایست برای ایجاد تعادل بهره ای از عناصذ تاریک و ناشناخته و ترسناک نیز داشته باشد.

به خاط همین کشش ناشناخته به سوی جنبه تاریک الوهیت است که حتی برای هنرمند ادبی بزرگ این همه دشوار است که شخصیتی کاملاً خوب و پسندیده تصویر کند . ضد قهرمانان دیکنز از قدرتی برخوردارند  که در مردان و زنان خوب او یافت نمی شود و این هرمند بزرگ معمولاً توازنی ایجاد می کند ، از جمله در مغازه عتیقه فروشی (1841) که لیتل نل معصوم و مقدوس رویاروی خباثت غریب کوئیلپ کوتوله قرار می گیرد. این رویارویی تنشی ایجاد می کند که به رمان حیات می بخشد، و رمان سست می شد اگر نل بدون برخورد با هیچ مانعی هر چه می خواست می کرد.

داستایوسکی در برادران کارامازوف (1880) نمی تواند با همه استادی و توان هنری اش آلیوشای مقدس را به اندازه برادرش  ایوان واقعی بنمایاند که مردی بود نیمی نیک و نیمی شریر.

انسان جدید آگاه است که این تنش عنصری ناگزیر در زندگی خود اوست و ان را در داستان می پسندد.

تصویر قدرتمندی که لئو تولستوی در جنگ و صلح (1868) و آنا کارنین (1878) از این تنش به دست داد او را هنرمند ادبی عالیمرتبه ای ساخت ولی هنگامی که بعداً مصمم شد آثاری با لحن اصلاح گرانه آشگاری بنویسد  آن شکوه و جلال از دست رفت. با وجود این ما می بایست با این اعتقاد عمیق تولستوی همدلی نشان دهیم که قوه محرکه هنر باید دینی باشد و احساس دینی را در اعلاترین مرتبه اش در دسترس مردمی بگذارد که نه عابدند و نه فلسفی مشرب. این اعتقاد را در بسیاری از رمان های درجه یک می توان مشاهده کرد.

در قلمرو وسیعی از ادبیات عامه پسند اخلاق مقبول ولی گاه خامی راه یافته است که هدفش بیش از هر چیز دیگر جلب رضایت خوانندگان است.

 در رمان های وسترن قهرمان و ارزش هایی که او به حمایتشان برخاسته است بر ضد قهرمان که فاسد و بی رحم است و رفتارش با زنان غالباً تحقیر آمیز است پیروز می شود. زیرا پیروزی ضد قهرمان در مبارزه اسطوره لیاقت و شایستگی را که خوانندگان رمان های وسترن ارزش می نهند باطل می کند. اخلاق ساده مشابهی نیز در بیشتر داستان های علمی به چشم می خورد. این نکته ای است معنی دار و مهم .

 به گفته گیلبرت چسترتون:«مفروضات اساسی و انرژی های جاودانی بشر را می توان درداستان های ترسناک دوپولی  و نو ولت های یک پولی یافت» . شمار زیادی از خوانندگان داستان های پلیسی ، بی آنکه به روی خود بیاورند، هواخواه اخلاق «خداوند می گوید انتقام از آن من است ، من مکافات خواهم داد»هستند یا قانون خشن تر سفر خروج -«اگر فتنه ای دیگر پیش آیدآنگاه جان به عوض جان بستان ،چشم به عوض چشم،دندان به عوض دندان، دست به عوض دست و پا به عوض پا». چه کسی وسیله انتقام خداوند است، چه کسی قاتل یا دزد را به سزای عملش می رساند؟ البته کاراگاه بزرگ ، خواه شرلوک هولمز باشد که ماشین استنتاج خونسردی است؛ خواه پدر براون خود چسترتون که اهل شفقت است؛ خواه پیتر ویمسی که اشراف زاده دانشوری است؛ و خواه نرو ولف که روشنفکر بی تحرکی است در حال کاراگاه بزرگ چهره ای است که در نمایش دینی قرون وسطی نیز،که گاه«تأدیب الهی» نامیده می شد، وجود داشت. او برقرار کننده توازن و مجری عدالت است و به نیابت از جانب قدرت برتری کار می کند.

همین الگو در داستان جاسوسی نیز مشاهده می شود که رقیب اصلی رمان پلیسی است . وسوسه هایی که جاسوس را وا می دارد به کشورش خیانت کند هر قدر که جذاب و قابل اغماض باشد و ضد جاسوس هر قدر که کُند وخسته و سرخورده و شلخته باشد، رد پایان خائن به ارزش های برتر می بایست پیدا شود و جزای خیانت خود را ببیند. 

در این داستان ها لحن غالباً بدبینانه است ؛ خدمت جاسوسی غالباً نوعی بازی معرفی می گردد ولی در ورای هر بازی آرزوی پیروزی نهفته است و در نتیجه پیروزی برقرار کردن یا اثبات مجدد برتری.برتری چه؟ برتری اخلاق متعالی.

اخلاق تا چه حد با دین فرق دارد؟ از لحاظ رمان نویس اخلاق گاه شبیه مذهبی است که مردمی اختیار می کنند که می خواهند خدا را نادیده بگیرند یا او را در ورای این حجاب نگه دارند که خدا بزرگتر از آن است که با کار علائق عادی بیابد.

این شاید مذهب مردمی باشد که خدای همیشه حاضر را رفیق مزاحمی می دانند ، زیرا آگاهند که نمی توانند همواره در کمال زندگی کنند ، و باور ندارند که خدا نقایص آنان را درک می کند .

ولی اثبات یک نظام اخلاقی بدون توجه به ارزشهای الهی کار دشواری است که فیلسوف به عهده می گیرد و فراتر از چشم انداز حتی خوانندگان بسیار هوشمند است.

رمان در بهترین حالتش یک اثر هنر ادبی است، و شکلی از سرگرمی در تمام سطوح، که با انسان در تمام وجوه زندگی اش سروکار دارد از جمله ، ولی نه لزوماً با نظر موافق ، با زندگی دینی اش.

اینکه پیوستگی رمان با دین به طورعمده از طریق اخلاق صورت می گیرد نه از طریق ایمان یا وحی نباید باعث توجه کسی شود.

رمان به هر کمالی که در اخلاق یا فلسفه دست یابد ، سرشتش اینجهانی باقی می ماند.


چکیده مطالب:

در داستان های عامه پسند یعنی در رمان های پرفروش نویسنده دین ی ظاهر دین را بکار می گیرد تا در خوانندگانش این تصویر را به وجود بیاورد که درباره مسائل جدی به تفکر و تعمق مشغولند. قصد رمان نویس خوب آموزش دادن نیست بلکه سرگرم کردن به منظور متقاعد کردن است هدف او که اگر از آن منحرف شود به هنرش لطمه زده است . تصویر کردن زندگی بدان گونه است که می بیند و طبع او هر چه را لمس می کند به رنگ خود در می آورد. بسیاری از رمان نویسان آرمان گرایان سرخورده ای هستند که از زندگی خشمگینند زیرا زندگی با بهترین تصورهای آنان هم نوا نیست  و خرده گیری آنان از دین همچون سایر مضمون های بزرگ میل به تلخی دارد. رمان پر فروش را نباید به این دلیل که بسیاری از مردم دوستش دارند کنار گذاشت همین محبوبی فرد نشان می دهد که بیشتر مردم چه چیزی را نمایش انسان در جامعه می دانند بنابراین نشانه ای است از اینکه ان مردم جامعه را چگونه می بینند ادبیات عامه پسند حتی بیش از اینکه نشان بدهد این خوانندگان چه چیزی را حقیقت می پندارند نشان می دهد آنان آرزو دارند که چه چیزی حقیقت می داشت. گروهی از کتابها راز را به مثابه بخش حاشیه ای داستانهایشان استفاده می کنند از نوعی شیطان پرستی رمانتیک بکار می گیرد تا فضایی شیطانی ایجاد کنند . از نظر رمان نویس اخلاق گاه شبیه مذهبی است که بعضی از مردم آن را انتخاب می کنند تا خدا را نادیده بگیرند، یا او را در ورای این حجاب نگه دارند که خدا بزرگ تر از آنی است که به کار علائق عادی بیابد.

رمان در بهترین حاتش یک اثر هنر ادبی است و شکلی از سرگرمی در تمام سطوح که با انسان درتمام زندگی اش سروکار دارد. رمان به هر کمالی که در اخلاق یا فلسفه دست یابد سرشتش این جهانی باقی می ماند.   

 

 

 



1 - هفت فضیلت بزرگ از لحاظ مسیحیت عبارتند از چهار فضیلت اخلاقی که تدبیر و میانه روی و شجاعت و عدالتند و سه فضیلت دینی که امید، ایمان و خیرخواهی است

1 - هفت گناه کبیره عبارتند از : غرور، آز، شهوت، حسد، شکمبارگی،خشم و تنبلی

1 - رمان یا رمانس گوتیک به نوعی از داستان گفته می شود که وقایع آن در قرون وسطی روی(1717-1797)نویسنده انگلیسی،با تحریر رمانسسی موسوم به Story castle  of  oranto, a  gothic ابداع کرد.

انواع ادبی


مجموعه آثار ادبی یک سرزمین یا یک زبان

یا یک دوره از تاریخ است که به وسیله شاعران و نویسندگان یک قوم یا ملت پدید آمده باشد . اثر ادبی سخنی است که اندیشه و احساس و تجربه گوینده یا نویسنده را آمیخته با تخیل هنرمندانه بیان کند . وسیله آفرینش اثر ادبی کلمه ها و جمله ها ؛ یعنی زبان است . پدیدآورنده اثر ادبی ، شعر یا نثرش را با خیال و عاطفه و اندیشه و تجربه خود می آمیزد تا آن را به صورت اثری در آورد که دارای ارزش هنری باشد . چنین اثری عاطفه و تخیل و اندیشه شاعر یا نویسنده را به شنونده یا خواننده انتقال می دهد ، احساسات و عواطف او را بر می انگیزد ، او را شاد ، اندوهگین ، یا شگفت زده می کند و تجربه هایی را به او می آموزد . شاعر یا نویسنده هنگامی می تواند اثری ادبی بیافریند که خودش شادی ها ، رنج ها ، آروزها ،     ناکامی ها ، و فراز و نشیب های زندگی را آزموده باشد . به همین سبب اثر ادبی در ظاهر بیانگر عاطفه و اندیشه و تجربه یک نویسنده یا شاعر است ، اما از عاطفه و اندیشه و تجربه بسیاری از انسان ها سخن می گوید که توانایی آفرینش و بیان را نداشته اند .

آثار ادبی ممکن است به صورت شعر ، نثر یا آمیخته ای از آن ها باشند .

شعر

کلامی است موزون و خیال انگیز که احساس و عاطفه شنونده یا خواننده را بر می انگیزد . حقیقت زندگی را در قالب خیال بیان می کند ، و آدمی را به تخیل وا می دارد . به همین سبب ، بسیاری از ادبیان خیال را پایه اصلی شعر دانسته اند . مثلا فردوسی ، سراینده شاهنامه ، برای آن که سوگ کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب را بیان کند و اندوه از دست رفتن او را در شنونده یا خواننده برانگیزد ، شعری چنین خیال انگیز سروده است .

          که زیبد کزین غم بنالد پلنگ                    ز دریا خروشان برآید نهنگ

و گر مرغ با ماهیان اندر آب                    بخوانند نفرین بر افراسـیاب

فردوسی ، به یاری خیال ، جانوران خشکی و درای را همانند انسان ، دارای عاطفه تصور می کند و همه را در غم کشته شدن سیاوش نالان و خشمگین می بیند .

شاعر برای سرودن شعر از وزن و قافیه استفاده می کند . به کمک آن ها قالب یا شکل ظاهری شعر را می سازد و آنچه به یاری آن ها بیان می کند ، محتوا یا مایه اصلی شعر است . بسیاری از آثاری را که وزن و قافیه دارند ولی تخیل و عاطفه شنونده یا خواننده را بر نمی انگیزد ، شعر نمی خوانند ، این گونه آثار را نظم یا سخن منظوم نامیده اند .

نثر ادبی

نوشته ای است که در قالب شعر یا سخن منظوم بیان نشده باشد . نثر ادبی نیز چون شعر ، ویژگی هایی دارد . روانی ، نظو و به هم پیوستگی قسمت های مختلف نوشته ، توضیح اندیشه ها در حدی که برای انتقال آن ها به خواننده کافی باشد ، توجه نویسنده به انتخاب واژه ها و به بار تحیلی و توصیفی نوشته را می توان از جمله ویژگی های نثر ادبی شمرد . نثر ادبی ممکن است ساده و بی پیرایه یا آهنگین باشد ؛ مثلا تاریخ بلعمی ترجمه و تالیف محمد بلعمی ، وزیر منصوربن نوح سامانی ، نثری است آهنگین که آمیخته با نظم است .

نثر ادبی را در گذشته بیشتر در نوشته های تاریخی ، دینی ، فلسفی ، عرفانی و در نوشتن زندگینامه ، پند و اندرز و مانند آن ها به کار می بردند . امروزه نثر ادبی را بیشتر در نوشتن داستان ، نمایشنامه و فیلمنامه به کار می برند .

قالب ها یا گو نه های ادبی 

هر شعر یا نوشته محتوا و قالبی دارد . محتوا ، اندیشه یا پیامی است که شاعر یا نویسنده می کوشد تا آن را به شنونده یا خواننده منتقل کند ، و قالب ، شکل و زبان و بیانی است که برای انتقال لین اندیشه یا پیام به کار می برد . شاعران و نویسندگان برای بیان موضوع های گوناگون از قالب های گوناگون استفاده می کنند . مهم ترین گونه های ادبی ، گذشته از شعر که پیش از این شرح دادیم ، عبارتند از داستان و نمایشنامه . زندگینامه ها ، نثر های تاریخی و جغرافیایی کهن نیز که در این قالب ها نمی گنجد ، ارزش ادبی دارند .

داستان 

سخن یا نوشته ای است که در آن گوینده یا نویسنده ، فکر و هدف خود را در قالب رویدادهای واقعی یا خیالی که برای شخصیت های گوناگون پیش می آید ، بیان می کند و کنجکاوی شنونده یا خواننده را بر می انگیزد تا از دنباله رویدادها و نتیجه آن ها آگاه شود . داستان از روزگاران کهن تا به امروز مهم ترین گونه ادبی در ادبیات شفاهی و سپس در ادبیات کتبی مردم جهان بوده است . داستان ها را
می توان به داستان های قدیم و داستان های جدید تقسیم کرد .

داستان های قدیم را قصه نیز می نامند . قصه ها هم به نظم و هم به نثر و گاهی آمیزه ای از این دو هستند . قصه ها را به قصه های بلند و قصه های کوتاه و به قصه های تخیلی و قصه های واقعی نیز می توان تقسیم کرد . در بعضی از قصه ها تخیل و واقعیت با هم آمیخته اند . مثلا ، سمک عیار قصه ای است بلند به نثر ، و خسرو شیرین نظامی قصه ای است بلند به نظم . قصه کو تاه را حکایت می نامند . حکایت ها ممکن است به نثر یا به نظم باشند . قصه ها را به افسانه و غیر افسانه نیز تقسیم کرده اند .

افسانه قصه ای است که بیشتر از تخیل مایه گرفته تا از واقعیت . در افسانه از ماجراهایی سخن گفته می شود که قهرمان های آن یا واقعی نیستند یا کارهای غیر واقعی انجام می دهند . قهرمان های افسانه انسان ها ، جانوران ، اشیا ، پدیده های طبیعی یا موجودات تخیلی هستند . رابطه زمان و مکان و قهرمان ها در افسانه ، منطقی و طبیعی به نظر نمی رسد و بیان بیشتر افسانه ها نزدیک به زبان گفتاری است و از سخن پردازی ها و حاشیه رویها و توصیف های طولانی و زاید پرهیز دارد . هزاران سال است که آدمی به یاری ذهن افسانه پرداز خود ، به کنجکاوی هایش درباره آفرینش و پدیده های طبیعی و ناشناخته های دیگر و حتی آرزوهایش پاسخ داده است . بسیاری از افسانه های کهن ، نویسنده معین ندارند . این افسانه ها سینه به سینه نقل شده اند و از نسلی به نسل دیگر رسیده اند و با گذشت زمان دگر گونی هایی در آن ها پدید آمده است . بعضی از نویسندگان به جمع آوری و گاهی به باز نویسی این گونه افسانه ها پرداخته اند . مانند افسانه های شارل پرو ، نویسنده فرانسوی ، افسانه های برادران گریم ، نویسندگان آلمانی ، و افسانه های کهن گردآوری صحبی مهتدی .

قصه های غیر افسانه ای ، قصه هایی هستند که از رویدادهای تاریخی و واقعی مایه گرفته اند ، مانند حماسه ها ، داستان های قهرمانی ، سرگذشت های پیامبران ، و قصه های مذهبی . شاهنامه فردوسی ، ایلیاد و ادیسه اثر هومر ، نویسنده یونان باستان ، قصص الانبیای نیشابوری ، قصه های غیر افسانه ای به شمار می روند .

حکایت های طنز آمیز کوتاهی را که شخصیت های آن ها جانوران هستند و هدف نویسنده در آن بیان یک نکته اخلاقی است ، فابل می نامند ، مانند فابل های ازوپ ، افسانه پرداز یونان باستان ، فابل های لافونتن ، نویسنده فرانسوی ، و فابل های کریلف نویسنده روسی .

داستان های جدید را به داستان بلند یا رمان و داستان کوتاه یا نوول و افسانه جدید می توان تقسیم کرد .


رمان 

در برگیرنده مجموعه ای از رویدادهای زندگانی یک یا چند شخصیت در زمان طولانی است ، مانند رمان کلیدر نوشته محمود دولت آبادی و رمان آرزوهای بزرگ اثر چارلز دیکنز ، نویسنده انگلیسی ، و جنگ و صلح اثر لئون تولستوی ، نویسنده روسی .

داستان کوتاه یا نوول

برشی است از زندگانی یا از یک رویداد . در داستان کوتاه عده شخصیت ها کمتر از داستان بلند و رویدادی که نویسنده به شرح آن می پردازد ، ساده و کوتاه
 است .

افسانه های جدید

مانند افسانه های قدیم بیشتر بر پایه تخیل استوارند تا واقعیت ، با این تفاوت که ساخته ذهن یک نویسنده هستند و از زندگی ، آرزوها ، و نیازهای زمان نویسنده مایه می گیرند . مانند افسانه قلعه حیوانات اثر جورج اورول ، نویسنده انگلیسی ، و مسافرت به مرکز زمین ،‌اثر ژول ورن ، نویسنده فرانسوی .

نمایشنامه

داستانی است که با این هدف پدید می آید که روی صحنه تئاتر بازی شود ، یا به صورت نمایشنامه رادیویی به گوش شنوندگان برسد ، یا بر صفحه تلویزیون برای بیندگان به نمایش درآید . با این همه ، نمایشنامه از آثار ادبی خواندنی نیز به شمار می رود . بیان نمایشنامه ترکیبی است از گفتار و رفتار و حرکت بازیگران که تصویری روشن از داستان یا رویدادی به دست می دهد . مانند نمایشنامه دیکته از غلامحسین ساعدی ، نویسنده معاصر ایرانی . نمایشنامه ای را که بر اساس آن فیلم سینمایی تهیه می شود ، فیلمنامه می نامند .

سبک ها و مکتب های ادبی

هر شاعر یا نویسنده ای برای بیان اندیشه و پیام و عاطفه و تخیل خود شیوه ای خاص به کار می برد و واژه ها و ترکیب های خاصی را بر می گزیند و جمله های کوتاه یا بلند به کار می برد و از آرایش های سخن کمتر یا بیشتر استفاده می کند . مجموعه این ویژگی ها سبب می شوند که شعر یا نوشته یک شاعر یا نویسنده با آثار شاعران و نویسندگان دیگر فرق داشته باشد . چنین ویژگی های آثار هر شاعر یا نویسنده را سبک می نامند .

از این گذشته ، مسایل اجتماعی و سیاسی هر دوره از تاریخ ، شیوه زندگی مردم ، و عوامل دیگر بر آثار ادبی آن دوره تاثیر می گذارد و پسند های خاصی به وجود می آورند . در نتیجه شاعران و نویسندگان هر دوره در گزینش محتوای آثار خود ،‌چگونگی به کار بردن کلمه ها و ترکیب ها در معناهای گوناگون ،‌ چگونگی استفاده از وزن و قافیه و موسیقی کلام و مانند آن ها از اصل ها و شیوه هایی پیروی می کنند که میان آن ها یا گروهی از آنان مشترک است . این ویژگی های مشترک آثار گروهی از نویسندگان و شاعران هر دوره را مکتب می نامند . اما در زبان فارسی  در این مورد نیز به جای مکتب بیشتر کلمه سبک را به کار می برند .

مثلا سادگی و روانی و خالی بودن از صنایع بدیعی ( آرایش های سخن ) و استفاده بیشتر از واژه ها و ترکیب های فارسی از ویژگی های نثر فارسی در دوره سامانیان است که نثر ساده یا نثر مرسل نامیده می شود .

هیچ یک از سبک های ادبی ناگهان پدید نمی آید و ناگهان جای خود را به سبک دیگر نمی دهد . گاهی چندین سبک ادبی سال ها در میان شاعران و نویسندگان پیروانی دارد .

هر یک از سبک های ادبی را معمولا هم با توجه به محتوای آن ، و هم با توجه به ویژگی های زبان و بیان آثاری که به آن سبک پدید آمده اند در نظر می گیرند . مثلا ، هنگامی که از سبک خراسانی در شعر فارسی سخن می گوییم ، منظور هم نوع اندیشه و دورنمایه شعری ، هم زبان و شیوه بیان و هم سرزمینی است که این سبک شعر در آن پا گرفته است. گاهی منظور از سبک فقط درونمایه یا زبان و بیان یک اثر ادبی است. مثلاً، وقتی که از نثرِ مَصنوع سخن می گوییم، تنها به زبان و شیوه بیان آن توجه داریم.

سبک های ادبی سرزمین های گوناگون جهان یکسان نیستند. ادبیات هر سرزمین به سبب ویژگی های زبان و بیان واندیشه و رویدادهای تاریخی و مسایل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مردم جهان با یکدیگر، نفوذ فرهنگ های بیگانه در فرهنگ و تمدن کشورهای دیگر، و گسترش رسانه های همگانی، سبب تاثیر و تاثرپذیری سبک های ادبی سرزمین های گوناگون در ادبیات سراسر جهان شده است. با این همه، سبک های ادبی هر سرزمین دارای ویژگی هایی است که مانند آن ها را کمتر می توان در ادبیات مردم کشورهای دیگر یافت.

مهم ترین سبک های شعر فارسی عبارتند از : سبک خراسانی، سبکِ عراقی، و سبک هندی.

سبک خراسانی یا سبک ترکستانی

از قرن سوم هجری در سرزمین ماوَراءُالنهر رواج یافت. ویژگی های مهم این سبک عبارت است از سادگی بیان، روانی اندیشه، خودداری از آوردن موضوهای تخیلیِ دور از ذهن، استفاده کمتر از واژه های عربی و آرایش های سخن. این ویژگی ها را در شعر شاعرانی چون رودکی، منوچهری، فردوسی و مسعود سعد سلمان می توان یافت.

سبکِ عراقی

از نیمه ششم هجری در عراقِ عَجم، یعنی در منطقه ای که شهرهایی چون همدان، ری و اصفهان واقع شده اند و همچنین در آذربایجان و فارس پدید آمد.

ویژگی های مهم این سبک عبارت است از استفاده از آرایش های سخن بخصوص استفاده و کنایه، به کار بردن نکته ها و مفهوم های لطیف، استفادة بیشتر از واژه های عربی.

این ویژگی ها را در شعر شاعرانی چون سعدی، حافظ، خاقانی و عطار و مولوی می توان یافت.

سبک هندی یا سبکِ اصفهانی

که شیوة شاعران پارسی گویِ دربار شاهان هند بود، از قرن دهم هجری پدید آمد. ویژگی های مهم این سبک عبارت است از تخیل دقیق و آوردن نکته های باریک و پیچیده و دور از ذهن، و استفادة بیشتر ازکنایه و استعاره و مَثَل. این ویژگیها را در شعر شاعرانی چون صائب تبریزی، بیدل دهلوی، و کلیم کاشانی می توان یافت.

مهم ترین سبک های نثر فارسی، عبارتند از نثرِ مرسل، نثر مسجع، و نثر مصنوع.

نثر مرسل

 از دوره سامانیان، یعنی در قرن های سوم و چهارم هجری، رواج یافت. نویسندگان پیرو این سبک، در نوشته های خود زبان و بیانی ساده و روشن به کار می بردند و نوشته هایشان روان دور از هرگونه صنعت پیچیده ادبی بود. کتابهای تاریخ بیهقی و سیاست نامه نمونه هایی از نثر مرسل هستند. پس از این دوره، بسیاری از نویسندگان ایرانی، با روی آوردن به شیوه زبان و بیان آثاری که به زبان عربی نوشته شده بود، کم کم ساده نویسی و زبان و بیان روان را کنار گذاشتند و نوشته های خود را با نثر مُسجع و نثر مَصنوع، که به آن نثر فنی نیز می گویند، آراستند. از ویژگی های نثر مسجع به کار بردن کلمه ها و ترکیب ها و جمله های آهنگین است. نثر مسجع دارای وزن و قافیه و نزدیک به نظم یا سخن منظوم است. قدیمی ترین نوشته ها به این سبک را از قرن پنجم هجری در سخنان ابوسعید ابوالخیر و کمال آن را در نوشته های خواجه عبدالله انصاری می توان یافت.

در نثر مصنوع، که از نیمه قرن ششم هجری پدید آمد، به کار بردن صنعت های پیچیده ادبی در زبان و بیان، دور و درازنویسی، استفاده از کلمه ها و ترکیب های عربی فراوان، و آوردن مثال ها و شعرها از هنرهای نویسندگی شناخته شد. ترجمه فارسی کتاب کلیله و دمنه، نمونه ای است از نثر مصنوع.

در ادبیات بعضی از سرزمین هایِ جهان سبک های جداگانه ای برای شعر و نثر وجود ندارد. گاهی یک سبک ادبی هم شعر و هم نثر و حتی بعضی از هنرهای دیگر، چون نقاشی و مجسمه سازی و موسیقی، را در بر می گیرد. از میان سبک های اروپایی بیشتر شهرت دارند و امروزه در ادبیات بسیاری از  سرزمین های دیگر پیروان فراوان یافته اند.

مهمترین این سبک ها، که بیشتر براساس درونمایه آنها دسته بندی شده اند، عبارتند از : کلاسیسیم، رمانتیسم، رئالیسم، ناتورالیسم، سمبولیسم، و سوررئالیسم.

رمانتیسم

مکتبی است که بیشتر از احساس و  عاطفه و خیال پردازی پیروی می کند. پیروان این مکتب در آثار خود زشتی و زیبایی، ثروت و فقر، شکوه و خواری، شادی و اندوه و مانند آنها را کنار هم قرار می دهند. قهرمان های آنها انسانهای معمولی هستند و نویسنده به بیان ویژگی ها و حالتهای روحی آن ها می پردازد. ویکتورهوگو نویسنده فرانسوی، پوشکین شاعر روسی، و گوته شاعر آلمانی، آثار خود را به این سبک پدید آورده اند. مکتب رمانتیسم در پایان قرن هجدهم پدید آمد و در نیمه اول قرن نوزدهم، که اروپا دستخوش دگرگونی های شدید اقتصادی و صنعتی و انقلاب های سیاسی و اجتماعی بود، به اوج رسید ودر نیمه دوم همان قرن از رونق افتاد. زیاده روی در برتر شمردن احساسات و عواطف و خیال بر عقل و واقعیت در مکتب رمانتیسم سبب پیدایش مکتب رئالیسم شد.

رئالیسم

مکتبی است که بیشتر بر بیان واقعیت های و زندگانی، همان گونه که هست، تکیه دارد. رئالیسم به بررسی دقیق رفتارهای آدمیان، حالت های روحی ‌آنها، و محرومیت ها و بیرحمی ها و فساد جامعه می پردازد و علت های آنها را بیان می کند.

بالزاک نویسنده فرانسوی، تولستوی نویسنده روسی، دیکنر نویسنده انگلیسی، از پیشگامان این سبک بوده اند. مکتب رئالیسم در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی پدید آمد.

ناتورالیسم

مکتبی است که احساس و عاطفه و تخیل را کنار می گذارد و بر واقعیت های طبیعت و اصول و قانون های علمی تکیه دارد. ناتورالیسم، انسان را موجودی اسیر در چنگال غریزه های خود و وراثت و قانون های طبیعی می شناسد. این مکتب که در سال های پایانی قرن نوزدهم میلادی پدید آمد، پیروان چندانی جز در اروپا نیافت. امیل زولا نویسنده فرانسوی، تورگنیف نویسنده روسی، و جورج الیوت نویسنده انگلیسی از پیشگامان این مکتب بودند.

سمبولیسم

مکتبی است که بر احساس و عاطفه تکیه دارد و اندیشه را با اشاره های غیرمستقیم بیان می کند و از بیان روشن و صریح و مستقیم پرهیز دارد. پیروان این مکتب عقیده دارند که اثر هنری نیز مانند موسیقی است و هر شنونده یا خواننده و بیننده آن باید به نسبت ادراک و احساس خود معنی اثر را دریابد. مکتب سمبولیسم در سال های پایانی قرن نوزدهم میلادی رواج یافت. موریس مترلینگ، نویسنده بلژیکی پیرو این سبک بود.

سوررئالیسم

مکتبی است که بر بیان احساس و اندیشه آزاد، بدون توجه به وابستگی به قاعده های شناخته شده ادبی و هنری تکیه دارد.

کلاسیسیسم

در قرن هفدهم و هجدهم میلادی، در اروپا، پیشرفت های علمی بسیاری صورت گرفت و انقلاب صنعتی آغاز شد. نویسندگان، از سنت های مذهبی قرون وسطی و از بیان احساسات خود روی گرداندند و بر اهمیت عقل و استدلال تکیه کردند. از این رو این دوران را عصر خرد یا روشنگری نامیدند. نویسندگان این دوره می کوشیدند تا آثارشان تقلیدی از طبیعت انسان باشد و عقیده داشتند که چون هنرمندان دوران باستان طبیعت انسان را به بهترین شیوه در آثار خود توصیف کرده اند، پس باید آثار دوران باستان را سرمشق قرار داد. از این رو نویسندگان به آثار روم و یونان باستان توجه کردند و به همین سبب آنها را کلاسیک یا نئوکلاسیک (کلاسیک نو) خوانده اند.

در انگلستان، نئوکلاسیک ها شروع به ساده نویسی کردند. رایج ترین شیوه نوشتن در این دوران، طنز بود که از پیشگامان آن در نثر، جاناتان سویفت و در شعر الگزاندرِر پوپ هستند. نویسندگانی چون جوزف اَدیسون و ریچارد استیل با چاپ مقاله در روزنامه ها و مجله ها، روزنامه نویسی را رونق دادند. رمان نویسی از بزرگترین دستاوردهای ادبیات انگلستان، در این عصر است. نخستین نشانه های رمان را می توان در آثار دانیل دفو، نویسنده رابینسون کروزو یافت. پاملاِ، با درونمایه ای اخلاقی، اثر سمیوئل ریچاردسن و رمان تام جونز، نوشته هنری فیلدینگ از نخستین رمان های انگلیسی به شمار می روند. در زمینه نقد ادبی نیز، آثار مشهوری از پوپ و سمیوئل جانسن به چاپ رسید.



 

 

انواع ادبی

انواع ادبی چیست؟

انواع ادبی، در ردیف نظامهایی از قبیل سبک شناسی و نقد ادبی، یکی از اقسام جدید علوم ادبی و یا به قول فرنگی ها یکی از شعبه ها و مباحث نظریه ادبیات Theory of literature است. موضوع اصلی آن طبقه بندی کردن آثار ادبی از نظر  ماده و صورت در گروه های محدود و مشخص است.

اگر بخواهیم به ادبیات هم از دیدگاه عملی نگاه کنیم، باید بتوانیم آثار ادبی را طبقه بندی کنیم و انواع مشابه آثار ادبی را در طبقات مخصوصی قرار دهیم . زیرا مهمترین مختصه علم این است که می تواند طبقه بندی کند. این مهم در ادبیات به وسیله انواع ادبی صورت می گیرد.اما در انواع ادبی هدف اصلی طبقه بندی کردن بر حسب ساختمان آثار ادبی و مختصات درونی و ساختاری آنهاست. باید خاصه های مشترک دسته یی از آثار ادبی را استخراج کرد و وجوه تفارق را با دسته های دیگر نشان داد، و این هدفی دشوار و دیریاب است از این رو ناچار، گاهی به طبقه بندی کردن بر حسب صورت (مثلا تعداد ادبیات و وضع قافیه) بسنده می شود.

در ادبیات غرب از تلفیق تراژدی ـ کمدی Tragicomedy به وجود آمده است که ارسطو در کتاب فن شعر از آن سخن نگفته بود؛ و یا در ادبیات ما مولانا از تلفیق غزل و مثنوی، قالب غزل ـ مثنوی را بر ساخته است که بدیع نویسان سنتی از آن سخن نگفته اند و یا سعدی در قالب حماسی قصیده، به ادب تعلیمی (پند و اندرز) پرداخته است و از این رو در مختصات قصیده تغییراتی وارد کرده است.

شاهنامه از آن جا که به طرح داستان های اساطیری و ملی قوم ایرانی پرداخته است، جنبه حماسی دارد و حماسه، شعر بلند روایی است. فردوسی برای طرح مطالبی مفصل ـ حدود شصت هزار بیت ـ ناچار بوده است قالب مثنوی را برگزیند. هم چنین در سده های نخستین ادب فارسی که تفوق با آثار حماسی بود قالب قصیده رواج داشت و بعدها به عللی که مشروحا در مباحث تاریخ ادبیات و سبک شناسی مذکور است، ادب غنایی که در غزل متجلی می شود جای حماسه و قصیده را گرفت.

تینیاف Tynyanov یکی از فرمالیست های روسی می گوید :

«مساله تاریخ ادبیات و بحث تحول ادبیات، همان بحث جانشینی فرم های ادبی است.»

سلسله مراتب نوع یا نظام نوعی gener system در دوره های سبکی ما کم و بیش چنین است :

سبک خراسانی : قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی، ترکیب و ترجیع بند، غزل

سبک عراقی : غزل، مثنوی، رباعی، قصیده، قطعه، ترکیب و ترجیع بند

سبک هندی : غزل، مثنوی، قصیده، قطعه

به نظر ما بهتر است بگوییم انواع، گاهی در دورانی مورد بی توجهی و غفلت قرار می گیرند، اما ممکن است در ادوار بعد دوباره تجدید حیات کنند، مثلا غزل بعد از رواج شعر نو مورد بی توجهی قرار گرفت؛ اما امروزه دوباره مرسوم شده است. چنانکه غزل امروزی تحت تاثیر شعر نو، تحول و تکاملی یافته است.

دیگر از مباحث انواع ادبی، بحث پیدایش انواع است که در آن از پیدایش و حتی تاریخچه انواع ادبی سخن می رود. برخی از اشعار نو مثلا «پریا»ی احمد شاملو بر مبنای ترانه های عامیانه ساخته شده است و یا جمال زاده و صادق هدایت در نگارش برخی از داستان های خود، از مایه های ساختاری داستان های عامیانه‌وفولکلوریک‌استفاده کرده اند.

می توان آثار و انواع ادبی قدیم را به شکل و صورت آثار و انواع جدید ادبی در آورد. استفاده از عناصر کهن هنری، در موسیقی و تئاتر هم مرسوم است.

آیا همه انواع ادبی در نزد همه اقوام وجود داشته است؟ مسلما خیر، چنان که نوع ادبی داستان کوتاه در ایران، بر اثر تقلید از نمونه  های غربی، بعد از مشروطیت به وجود آمده است و قالب رباعی در ادبیات قدیم عربی وجود نداشته است. این بحث ممکن است به این جا منجر شود که اقوام مختلف کدام یک از انواع را از یکدیگر تقلید کرده اند؛ چنان که یک نظریه در باب  پیدایش رباعی این است که از شعر اقوام ترک و  چینی تقلید شده است.

به خوبی مشهود است که این در ادب، تا کنون از دیدگاه انواع ادبی مورد مطالعه جدی قرار نگرفته است، مثلاً با توجه به این که اکثر اشعار دیوان کبیر مولانا در قالب غزل است، چنین به نظر می رسد که دیوان مزبور از نوع ادب غنایی باشد؛ اما دقت بیشتر، ما را به برخی از مختصات حماسی در غزلیات آن راهنمایی می کند، چنانکه باید برای آنها به  نوع مختلط غنایی ـ حماسی قایل شد. حضور عناصر حماسی در متون عرفانی گاهی به حدی زیاد است که به ناچار باید به نوعی حماسه که آن را می توان حماسه عرفانی نامید قایل شد.

یک اثر  حماسی ممکن است تمام مختصات حماسه را نداشته باشد یا  چیزهایی بر سری داشته باشد.

مشکل دیگر این است که کار انواع ادبی، طبقه بندی آثار صرفا ادبی است؛ اما در مطالعات ادبی گاهی با آثار مهمی سرو کار داریم که از دیدگاه ماده ادبیات کاملا جزو ادبیات محسوب نمی شوند؛ اما از نظر ماده جزو تاریخ محسوب می شوند. و به همین ترتیب آثار متعددی را می توان نام برد که بیشتر، از جنبه های فلسفی یا عرفانی مورد  توجه اند تا از نظر ادبی، و باید مسامحه آن ها را در نوع ادب تعلیمی قرار داد. آثاری از قبیل مثنوی معنوی یا سیر العباد الی  المعاد که به اصطلاح جزو شعر علمی هستند و تفکر خاصی را آموزش می دهند. در ادبیات قرون وسطایی هر ملتی دیده می شود که برخی از فرمهای ادبی در خدمت موضوعات غیر ادبی اند.

آثاری که جزو فرعی یک طبقه بندی کلی هستند مثلا نوول نامه یی یا نوول تاریخی زیر مجموعه نوع نوول محسوب می شوند.

گاهی خاصه های اصیل یک نوع در اثری بیشتر و قوی تر و در اثر دیگر کمتر و کم رنگ تر است. هر اثر حماسی تحقق بالفعلی از تفکر و زبان حماسی است، اما تفکر و زبان حماسی، یک امکان بالقوه است.

از این رو باید گفت که هر اثر حماسی نسبت به خود حماسه نسبت خصوص و عموم دارد. بدین ترتیب هر نوع ادبی، مجموعه نامحدودی از آثار ادبی است. پس در حقیقت نمی توان گفت که فلان اثر حماسه است، بلکه باید گفت از آثار حماسی است، یا عضو و شاخه یی از حماسه است.

ممکن است اثری امروزه زنده باشد، اما نوع آن رایج نباشد؛ مثلا کلیله و دمنه امروزه تا حدی خوانده می شود اما نوع فابل مرسوم نیست، یا  گلستان هنوز خوانده می شود حال آنکه شیوه ادبی آنکه یکی از فروع مقامه نویسی و نثر موزون است رایج نیست.

یکی از مسایل غامض ادبی، بیان تشابهات و فروق مفهوم سبک و نوع است.

اهمیت کدام نوع ادبی بیشتر است؟ ارسطو تراژدی را از حماسه برتر می دانست، و افلاطون حماسه را بر تراژدی ترجیح می داد. در دوره رنسانس حماسه را عالی ترین نوع از انواع ادبی می دانستند و امروزه نوع رمان را بر همه انواع ترجیح می نهند. در مبحث انواع ادبی واضح است که برخی از انواع مانند حماسه و غنا و تراژدی و کمدی از انواع دیگر گسترده تر و مهم تر هستند و بسیاری از انواع فرعی را می توانند شامل شوند.

انوری قصیده پرداز قرن ششم یک جا مسائل روانی و یک جا مسائل اجتماعی را در پدید آمدن انواع شعر خود موثر دانسته است :

خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب

فکرتی تیز و ذکائی رام و طبعی بی خلل

ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح

وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل

در حماسه ممکن است به کنش های تراژیک هم برسیم، اما اصل بر دلاوری ها و سلحشوری ها و ایجاد افتخار و دادن امید به یک قوم و ملت است.

سابقه انواع ادبی

سابقه انواع ادبی مثل غالب علوم ادبی به آثار ارسطوی یونانی و هوراس Horace رومی می رسد. در فن شعر آنان، حماسه و تراژدی دو نوع عمده اند، هر چند ارسطو از ادب غنایی Lyric بحث نمی کند، ولی به طور کلی می تو ان گفت انواع عمده ادبی در نزد قدمای غرب عبارت بود از :‌

1ـ نوع حماسی                 2ـ نوع غنایی          3ـ نوع نمایشی که خود دو گونه است :

الف) سوگنامه یا تراژدی                      ب) شادی نامه یا کمدی

در دوران معاصر، انواع جدیدی به انواع ادبی سابق افزوده شد، داستان بلند، داستان کوتاه، بیوگرافی، مقاله نویسی و از این قبیل. علاوه بر این، هر نوع ادبی Genre، اجناسی Species هم دارد که بعضا در قدیم محلوظ نظر نبوده اند، چنان که انواع و اقسام تراژدی یا حماسه یا غزل داریم که برخی در قدیم شناخته شده نبوده است. به هر حال نوع ادبی می تواند فروعی داشته باشد، چنان که مثلا شهر آشوب از فروع هجو است.

نظریات مختلف درباره طبقه بندی کردن انواع ادبی

شاید غیر علمی ترین طبقه بندی کردن، طبقه بندی آثار ادبی به نظم و نثر باشد، زیرا در آن به خاصه های ماهوی ادبیات توجه نمی شود. آن گاه نظم را به شعبی و نثر را نیز به شعبی تقسیم کرده اند و غالبا به مشخصات ظاهری توجه داشته اند. از طرف دیگر این تقسیم بندی بسیار قدیمی است و در نزد همه اقوام معمول است و به هر حال در ادبیات هر قومی از لحاظ صورت بین نظم و نثر تفاوت است.

در باب این که نقد ادبی را می توان یک نوع ادبی دانست یا خیر، بهتر است به این مساله توجه داشته باشیم که درمباحث ادبی، ما با دو مفهوم علوم ادبی. مقصود از آثار ادبی، نوشته هایی است که اصاله و بالذات ادبی هستند، مثل رمان و شعر و در آنها جنبه خلاقیت مطرح است. مقصود از علوم ادبی آثاری است که درباره ادبیات نوشته می شوند، علوم ادبی نظامهایی هستند که ادبیات را بررسی می کنند مثل نقد ادبی، تاریخ ادبیات، انواع ادبی و غیره.

جالبترین و جدیدترین کوشش در تئوری انواع ادبی مباحث نورتروپ فرای ادیب معروف کانادایی(1990 ـ 1912) در کتاب تشریح نقد ادبی است او به چهار نوع عمده ادبی معتقد است : نمایشی، پهلوانی، هجایی و غنایی؛ اما مساله این است که هر کدام از این انواع را به یکی از فصول سال و اوقات شبانه روز که بیانگر دوره یی از تاریخ زندگی بشر است مربوط می کند؛ بهار و سحر با تولد و طفولیت و تابستان و ظهر با شباب و خزان و غروب با پیری و مرگ و زمستان و شب با فنا و زوال متناظرند.

نقد نوعی یا نقد بر مبنای انواع ادبی

در نقد نوعی آثار هنری را بر مبنای قالب یا سبک یا موضوع تقسیم می کنند، مثلا در سینما می گویند : فیلم جنایی، فیلم تاریخی، فیلم وسترن ... نقد نوعی در ادبیات بدین معنی است که در مطالعه اثر توجه داشته باشیم که نوع ادبی آن اثر کدام است و در این نوع، بر حسب سنت چه قراردادهایی باید ملحوظ شود.

نقد نوعی سابقه یی کهن دارد و در حقیقت یک طریقه سنتی در برخورد با آثار ادبی است  منشا آن به فن شعر ارسطو می رسد.

روش تکامل به دلایلی مشابه با آن در سلسله مراتب موجودات، مهره داران را برتر از نرم تنان می دانند، موجب تهیه سلسله مراتبی در انواع می شود.

تمییز انواع ادبی

کوتاه سخن آن که اولا همیشه نمی توان نوع ادبی یک اثر را با دقت و صراحت مشخص کرد و ثانیا کمتر اتفاق می افتد که بتوان اثری را با ذکر نوع آن چنان که باید و شاید معرفی کرد. هنوز تقسیم بندی های ما و مصطلحات انواع ادبی، جامع و مانع نیستند.

گلستان سعدی از نظر صورت تلفیقی از مقامه و مناجات مسجع خواج عبدالله است و نه این است و نه آن. و از نظر معنی، ادبیات تعلیمی است که در آن حکایت پردازی هم شده است.

نوع، سبک، ساخت، شکل

نظریه انواع خیلی بحث برانگیز و تبیین مشابهات و فرق های نوع با مفاهیم دیگر نزدیک به آن باریک و دشوار است، چنان که بسیار اتفاق می افتد که مفهوم نوع با سبک و ساخت و شکل در هم می آمیزد.

به نظر می رسد که نوع بیشتر ناظر و متکی به معنی و سبک بیشتر ناظر و متکی به صورت باشد. کلیله و دمنه به لحاظ نوع، ادب تعلیمی تمثیلی است اما به لحاظ سبک نثر فنی تمثیلی است.

انواع ادبی در ایران

تقسیم بندی غریبان که مبتنی بر آرای ارسطو (وهوراس) در کتاب فن شعر است، بیشتر جنبه معنایی دارد و از این رو جهانی است. اما تقسیم بندی ما در ایران بیشتر صوری بوده است و مثلا شعر را با توجه به تعداد ادبیات و وضع قافیه ها و به اصطلاح رنه ولک از روی شکل بیرونی به غزل، قصیده و قطعه و رباعی تقسیم کرده ایم. نقص این طبقه بندی این است که شعر را به لحاظ معنی بررسی نمی کند. مثلا در قالب غزل، هم غنا می بینیم و هم عرفان و هم سیاست و هم وصف.

در شرح این ده شیوه نوشته اند که مقصود «نسیب و تشبیب، مفاخره، حماسه، مدح، رثا، هجا، اعتذار، شکوی، وصف، حکمت و اخلاق است.»

در قابوسنامه می خوانیم : «آن سخن که گویی اندر نوع نخستین عنصرالمعالی یعنی مدح و غزل (تغزل، شعر غنایی) و هجا از بقیه مهمتر بوده است.

این انواع را می توان به نحو زیر به صورت مرتب تر و علمی تر بیان کرد :

1ـ غنایی مقصود از نسیب و تشبیب (و غزل) همان تغزل است که جنبه غنایی دارد.

2ـ حماسی، مفاخره و مدح ماهیت حماسی دارند.

3ـ هجایی، طنز در این قسمت قرار می گیرد.

4ـ روایی، وصف از فروع آن است.

5ـ تعلیمی، حکمت و اخلاق (زهد) جنبه تعلیمی دارند.

اما نثر، در کتب ما از نثر مرسل (ساده) و مسجع (موزون) و فنی و مصنوع ( که یک نوع آن ترسل است) سخن رفته است و این تقسیمات هم بیشتر صبغه سبک شناسانه دارد.

در کتب قدیم هیچ گاه مستقلا به بحث در انواع ادبی نپرداختند و این وضع تا دوران ما هم چنان ادامه داشته است.

انواع حماسه

حماسه ها را به اعتبارهای مختلف از قبیل قدمت و موضوع تقسیم کرده اند :

تقسیم بر حسب قدمت

1ـ حماسه های سنتی که به آنها حماسه های ابتدایی یا  نخستینه و حماسه های شفاهی نیز گویند.

مثل ایلیاد، اودیسه، مهابهاراتا، رامایانا، ایاتکار زریران، شاهنامه فردوسی، گرشاسپ نامه اسدی، بهمن نامه، برزونامه.

حماسه های سنتی را اصیل ترین انواع حماسه دانسته اند.

2ـ حماسه های ثانوی یا حماسه های ادبی که به صورت استادانه یی، بر مبنای حماسه های ادبی که به صورت استادانه یی، بر مبنای حماسه های قدیمی ساخته شده اند.

مثل اِنه ئید ویرژیل که بر مبنای ایلیاد و اودیسه ساخته شده اند و بهشت گمشده میلتون که حماسه یی مسیحی است.

3ـ حماسه های متاخر یا سومین که از روی حماسه های ثانوی، در ادوار متاخر ساخته شده است. مثل رستم و سهرابی که ماتیو آرنولد شاعر انگلیسی، بر مبنای رستم و سهراب شاهنامه ساخته است.

تقسیم بر حسب موضوع

1ـ حماسه اساطیری که قدیمی ترین و اصیل ترین نوع حماسه است. مثل حماسه سومری گیل گمش و بخش اول شاهنامه فردوسی ( تا داستان فریدون). قسمت هایی از ایلیاد و اودیسه، قسمت هایی از تورات، رامایانا و مهابهاراتا را هم می توان جزو حماسه های اساطیری دانست.

2ـ حماسه های پهلوانی که در آن از زندگی پهلوانان سخن رفته است.حماسه پهلوانی ممکن است جنبه اساطیری داشته باشد؛ مثل زندگی رستم در شاهنامه و ممکن است جنبه تاریخی داشته باشد، مثل ظفرنامه حمدالله مستوفی و شهنشاهنامه صبا که قهرمانان آنها وجود تاریخی داشته اند.

3ـ حماسه های دینی یا مذهبی که قهرمان آن یکی از رجال مذهبی است و ساخت داستان حماسه بر مبنای اصول یکی از مذاهب است؛ مثل کمدی الهی دانته، خاوران نامه ابن حسام (شاعر قرن نهم) خداوند نامه ملک الشعرا صبای کاشانی.

4ـ حماسه های عرفانی که در ادبیات فارسی فراوان است. در این گونه حماسه، قهرمانان بعد از شکست دادن دیو نفس و طی سفری مخاطره آمیز در جاده طریقت، نهایه به پیروزی که همانا حصول به جاودانگی از طریق فنا فی الله است، دست می یابند. مثل حماسه حلاج در تذکره الاولیا. منطق الطیر. بهگوت گیتا را هم که از متون مذهبی هند محسوب می شود، گاهی حماسه عرفانی خوانده اند.

ادبیات یونانی : ایلیاد و اودیسه

ایلیاد در 24 فصل، شرح هفته های آخر جنگ های ده ساله یونان و تروا است. پاریس پسر شاه تروا، هلن، شاهزاده زیبای یونان را از نزد شوهرش ربوده است و این کار، یونانیان را به جنگ با مردم تروا می کشاند.

اودیسه، 24 سرود دارد. اولیس یکی از پهلوانان یونانی جنگ تروا در راه بازگشت به وطن دچار سرگشتگی ها و گرفتاری هایی می شود، مردم می پندارند که او مرده است. برخی بر آنند تا با همسر زیبای او پنه لوپ ازدواج کنند. اولیس، ناشناس به زادگاه خود بر می گردد و خواستگاران سمج را به عقوبت می رساند.

ادیسه

ادیسه نیز اثر هومر و شامل 24 سرود است. به عقیده یونانیان خدایان طرفدار تروا، در راه بازگشت پهلوانان یونانی مانعی ایجاد کردند و در این باره داستانهایی بر سر زبانها بود. ادیسه ماجراهای اودوسئوس (اولیس) در راه بازگشت از جنگ های تروا به سرزمین مادریش ایتاکا (انطاکیه) است.

منشا ادب غنایی

شعر غنایی در دو معنی به کار می رود :

1ـ اشعار احساسی و عاطفی.                2ـ اشعار عاشقانه

در ادبیات ما بیشتر این معنی دوم معروف است و لذا ما محور بحث را بر آن می نهیم. برخی از منتقدان اصل اشعار عاشقانه را به روابط مرد و زن در دوران مادرسالاری ـ که جامعه تحت حکومت زن بود ـ مربوط کرده اند.

زیر بنای ادبیات عرفانی هم از این دیدگاه همان ادب غنائی است.

ادبیات غنایی داستانی

چنان که قبلا گفته شد، شعر غنایی در تعریف ادبای غرب، شعری کوتاه و غیرروایی است و اگر بلند باشد به آن شعر غنایی نمایشی می گویند. در ادبیات فارسی، چندین منظومه عالی غنایی داستانی وجود دارد مثل ویس و رامین، لیلی و مجنون و خسرو و شیرین که بلند و روایی هستند و داستانی عاشقانه را روایت می کنند.

در این داستان ها موضوع اصلی بیان حالات و احساسات مربوط به وصال و فراق است.

باید به این نکته نیز توجه داشت که در ادب حماسی شاعر معمولا در داستان تصرف نمی کند و به هر حال کمتر احساسات و عواطف خود را بروز می  دهد و همین طور است در ادب دراماتیک، اما در ادب غنایی، شاعر امیال و آرزوهای خود را در مواقع مناسب در قصه دخالت می دهد.


سبک ادب غنایی

چنان که گفته شد یک معنی ادب غنایی، اشعاری است که از احساسات و عواطف فردی سخن می گوید.

معنی دیگر ادب غنایی اشعار عاشقانه است. اشعار عاشقانه در ادبیات ما سه نوع است، یا با معشوقی زمینی مواجه ایم یا غزلیات عاشقانه و لفظی و یا با معشوقی آسمانی.

در ادب غنای پیشرفته (ادب عرفانی) با معشوقی نمادین و خیالی و اساطیری مواجه ایم که به هیچ وجه زمینی و دست یافتنی نیست، به اصطلاح چهره نیست. شاعر در وصف علو او  و‌آرزوی تقرب به درگاه او سخن می گوید. و همین معشوق است، که عارفان از آن، به معبود و خدا تعبیر می کنند.

ادب غنایی و وصف

چنان که به شعرحماسی، روایی (نقلی) می گویند و غمنامه و شادی نامه را دراماتیک یعنی نمایشی می خوانند (حتی اگر به صحنه نیاید) و لذا در آن بیشتر با عمل مواجهیم.

منشا وصف طبیعت در اشعار غنایی احساس از دست دادگی باغ بهشت و روزگاران خوش گذشته است. شعر فارسی از نظر توصیف ـ بهار، باغ، صبح، شب، ستارگان و ماه و خورشید پرندگان، گیاهان، دشت ها و صحراها، مجلس بزم، و باده خواری، ادوات موسیقی ـ بسیار متنوع و غنی است.

تراژدی یا غمنامه

تراژدی، نمایش اعمال مهم و جدی یی است که در مجموع به ضرر قهرمان اصلی تمام می شوند، یعنی هسته داستانی plot جدی به فاجعه Catastrophe منتهی می شود. این فاجعه معمولا مرگ جانگداز قهرمان تراژدی است. ارسطو در فن شعر در تعریف تراژدی می نویسد :

«تراژدی تقلید و محاکات است از کار و کرداری شگرف و تمام، دارای (درازی و) اندازه یی معلوم و معین، به وسیله کلامی به انواع زینت ها آراسته است ... و این تقلید و محاکات به وسیله کردار اشخاص تمام می گردد نه این که به واسطه نقل روایت انجام پذیرد. و شفقت و هراس را برانگیزد تا سبب تطهیر و تزکیه نفس انسان از این عواطف و انفعالات گردد.»

در تراژدی، معمولا قهرمان می میرد و این مرگ دلخراش باعث کاتارسیس می شود. ارسطو می گوید قهرمان تراژدی در ما هم حس شفقت را بیدار می کند و هم حس وحشت و هراس را.

اما این که ارسطو از ترس و شفقت تراژیک سخن می گوید از اینجاست که قهرمان تراژدی آن قدر بد نیست که دچار چنان سرنوشت رقت آوری شود، بلکه اصلا بد نیست و حتی خوب است.

این مباحثی که ارسطو مطرح کرده است، در آثار تراژدی نویسان بزرگ یونان از قبیل آخیلوس یا آشیل و سوفکلس وائوریپیدس یا اوریپید دیده می شود و در  تراژدی های ما هم کم و بیش هست، چنان که بخت برگشتی و اشتباه را هم در رستم و سهراب می توان دید و هم در رستم و اسفندیار.


ارسطو در تراژدی شش عامل تشخیص داده بود :

1ـ هسته داستانی که ترتیب منظم و منطقی حوادث و اعمال است.

2ـ قهرمانان و اشخاص که بازیکنان نمایشنامه باشند.

3ـ اندیشه ها که حرفهای قهرمانان یا نتایج اعمال آنان است.

4ـ بیان یا گفتار که نحوه کاربرد و تاثیر کلمات در تراژدی است. طرز بیان باید سنگین و موزون باشد.

5ـ آوازکر، آوازهایی است که دسته های همسرایان در تراژدی می خوانند.

6ـ وضع صحنه یا منظر نمایش که مربوط به صحنه‌ آرایی و صحنه سازی است.

به هر حال، اصل تعارض یا تضاد بین امیال و اراده ها و افکار، همواره در تراژدی چه قدیم و چه جدید نقش برجسته یی داشته است.

منشاء تراژدی

مطالبی که تا کنون مطرح شد توصیف ساختمان تراژدی به عنوان یک نوع ادبی بود، اما در تبیین لایه های اساطیری و باستانی تراژدی و به عبارت دیگر در باب منشاء آن گفته اند که تراژدی در اصل جنبه مذهبی داشت و هدف از آن جلب رضایت خدایان و برانگیختن حس رحمت آنان بوده است.

غرض از این اشارات، این است که توجه داشته باشیم در تراژدی هم مانند حماسه و غنا زیربناهای اساطیری دخیل اند و مثلا همین موتیف تقابل پدر و پسر، اساس تراژدی معروف ادیپوس شاه اثر سوفکل است که در آنجا ادیپ ناخواسته پدر خود لایوس را می کشد.

به نظر گلیبرت مورای اساس تراژدی های یونانی، آئین ها و مناسک مربوط به خدای قربانی شده و خدای رستاخیز یافته یا رستاخیزی است.

ادیپوس شاه

سوفکل (حدود 496 ـ 456 قبل از میلاد) یکی از بزرگترین نمایشنامه نویسان یونان باستان است. یکی از تراژدیهای معروف او تراژدی ادیپ شاه است که فروید با توجه به آن اصطلاح عقده ادیپ را وضع کرد.

ادیپ پسر لایوس پادشاه تب (تبس) بود. اسم مادر او یوکاسته (ژوکاستس) است. غیبگویان به لایوس گفته بودند که ادیپ پدر خود را کشته با مادرش ازدواج می کند. به دستور لایوس، ادیپ را در کوهی رها کردند تا از بین برود. ادیپ بزرگ شد و چون از گفته غیبگویان آگاهی یافت از کورنت گریخت. در راه به لایوس برخورد و در منازعه یی ناشناخته او را کشت.

انواع رمان از نظر ساخت

رمان را به لحاظ ساختمان و مایه های سبکی به چهار نوع، تقسیم کرده اند :

1ـ رمان حوادث

رمانی است که در آن تکیه اصلی بر حوادثی است که در طی زمان مدام اتفاق می افتد، و رمان فی الواقع چیزی نیست جز مجموعه یی از حوادث و ماجراهایی پی در پی مختلف. مثل رمان روبنسون کروزئه اثر دانیل دفئو


2ـ رمان شخصیت

رمان های جدید برخلاف رمان های قدیم که معمولا رمان حوادث بوده اند، رمان شخصیت هستند. در رمان حوادث، تکیه بر اعمالی است که قهرمان داستان انجام می دهد، مثل سمک عیار.

3ـ رمان نامه ای

که در آن ساخت رمان بر مبنای نامه هایی است که بین دو قهرمان اثر رد و بدل می شود.مثل نامه های یک زن ناشناس اثر استفان تسوایک یا نامه های ورتر اثر گوته.

4ـ رمان اندیشه

رمانی است که مبنای آن بر ایده ها و مشرب های از پیش معلوم قالبی است مثل رمان های نویسندگان حزب کمونیست شوروی سابق. برخی از آثار جورج ارول (مثلا مزرعه حیوانات) و هاکسلی هم از این دست است.

انواع رمان برحسب موضوع

رمان ها را برحسب تکیه یی که بر مطالب کرده اند و از نظر فرقی که در موضوع و مقاصد هنری دارند، به نحو زیر تقسیم می کنند :

1ـ نوول شکل پذیری یانوول تربیتی

موضوع این گونه رمان ها توسعه و تکامل ذهن و شخصیت قهرمان است. برخی از آثار توماس مان و سامرست موام (ماه و شش پنی) از این دسته اند.


2ـ رمان اجتماعی

که در آن تکیه بر تاثیر اجتماع و مقتضیات اجتماعی بر روی شخصیت قهرمانان و حوادث داستان است و گاهی نیز در آن تزهایی برای اصلاحات اجتماعی عرضه می شود، مثل خوشه های خشم جان اشتین بک داستان پرداز آمریکایی.

3ـ رمان تاریخی

در این نوع رمان، زمینه اثر و شخصیت ها و حوادث از تاریخ اخذ شده اند، مثل رمان ایوانف اثر والتر اسکات یا قصه دو شهر اثر چارلز دیکنز یا آشیانه عقاب نوشته زین العابدین موتمن.

4ـ رمان محلی

که تکیه آن بر آیین و رسوم و لهجه شهرها و ولایات است نه به این قصد که صبغه محلی پیدا کند بلکه به این جهت که تاثیر اوضاع و احوال و عوامل محلی را بر کردار و رفتار شخصیت های داستان نشان دهد و نحوه تفکر و احساسات قهرمانان داستان را با توجه به زمینه ها و مایه های محلی تعیین نماید. مثال این گونه رمان، ایالت یوکنا پاتافا اثر فاکنر و برخی از آثار رسول پرویزی و صادق چوبک (مثلا تنگسیر) است.

5ـ رمان روانی

که در آن از مسائل ذهنی و روانی قهرمان یا قهرمانان داستانی سخن می رود. نمونه آن برخی از آثار جویس و ولف و صادق هدایت مثلا بوف کور است.

انواع رمان از نظر پلات

هسته داستانی رمان هم انواع مختلفی دارد : تراژدی، کمدی، طنز، عاشقانه.

ریشه لغوی داستان و حکایت

با توجه به بحث های افلاطون و ارسطو در باب ماهیت ادبیات که محاکات است، لغاتی چون داستان و حکایت و افسانه باید در اصل به چنین مفهمومی دلالت داشته باشند.

حکایت مصدر ثلاثی مجرد همین محاکات (مصدر ثلاثی مزید فیه) است.

در برخی از لغات فرنگی مربوط به داستان و ادبیات هم این معنی اصلی قابل ردیابی است.

ملاحظاتی در باب داستان های سنتی ایرانی

1ـ داستان های بلند از نظر ساختار فرق چندانی با حکایت ندارند، جز آن داستان بلند، بلندتر از حکایت است.

2ـ معمولا هدف از قصه یا حکایت ارائه اندیشه یی عرفانی یا اخلاقی است مثل داستان منطق الطیر یا حکایات مثنوی و کلیله و دمنه.

3ـ به هر حال داستان شخصیت به سبک امروزی نیست یا بسیار نادر است.

4ـ زبان همه شخصیت ها یکسان و در هر طبقه و شرایطی به یک گونه است.

5ـ نویسندگان یا راویان و نقالان بیشتر به صفات بیرونی اشخاص قصه توجه داشتند و از ذکر جزئیات حالات درونی و ذهنی قهرمانان استنکاف می ورزیده اند.

6ـ داستان ها معمولاً روایتی جدید از یک قصه قبلی هستند و نویسندگانی که خود به خلق داستانی پرداخته باشند انگشت شمارند.

7ـ مخصوصا داستان های منظوم، بهانه یی برای هنرنمایی شعری است و در آن دقایق و شگردهای داستان پردازی تحت الشعاع مسایل بلاغی قرار گرفته است.

8ـ معمولا پلات ندارند یا پلات آنها بسیار ساده است.

9ـ از آنجا که داستان، ابتکاری نبوده است و مردم از قبل با روایاتی از آن آشنا بوده اند، نویسنده کوششی از برای این که خواننده پایان داستان را در حدس نزند، نمی کند.

10ـ گاهی در آغاز داستان از صنعت براعت استهلال استفاده می شود.

11ـ دیگر از عناصر ضد داستانی، عناوینی است.

12ـ صحنه ها در کنار هم مجموعاً مانند یک پرده نقاشی یا صفحه مینیاتور است.

13ـ برخی از داستانها مانند معماری، شعر، قالی بافی و دیگر هنرهای ایرانی مبتنی بر قرینه سازی اند.

14ـ نویسنده به توصیف جزییات علاقه ندارد.

15ـ عوامل متافیزیکی، جادو، حیوانات عجیب ... معمولا در داستان ها نقش دارند.

16ـ معمولا بین عاشق و معشوق یا دو تن از قهرمانان مناظره یی در می گیرد و یکی از طرفین سرفراز می شود.

17ـ داستان، مدور است.

انواع داستان های کهن از نظر موضوع و سبک

1ـ عاشقانه (غنایی) : ویس و رامین، یوسف و زلیخا، خسرو و شیرین.

2ـ عرفانی : منطق الطیر

3ـ حماسی و پهلوانی : داستانهایی از شاهنامه، اسکندرنامه،‌ گرشاسب نامه

4ـ رمانس : داراب نامه، سمک عیار، امیرارسلان رومی، سندباد نامه، هزار افسان.

5ـ حماسه دینی : قصه حمزه بن عبدالمطلب مشهور به سیره حمزه یا رموز حمزه

6ـ تراژیک : رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، لیلی و مجنون

7ـ طنز : حکایاتی از عبید زاکانی

8ـ تعلیمی (اخلاقی) : حکایاتی از بوستان

9ـ فلسفی : حی بن یقظان

10ـ رمزی (سمبلیک) : داستان هایی از سهروردی، گنبده سیاه در هفت پیکر

11ـ داستان های وهمی و جادویی : مثل حکایاتی که در کتب عجایب المخلوقات آمده

12ـ داستان های واقعی : مثل حکایاتی که در باب زندگی مشایخ در کتبی از قبیل اسرارالتوحید و مناقب العارفین افلاکی آمده است.

13ـ داستان های قرآنی : مثل داستان های قصص الانبیاء.

14ـ تمثیلی : داستان هایی از کلیله و دمنه و مرزبان نامه.

15ـ مقامه نویسی : مثل مقامات حمیدی و برخی از داستان های گلستان.

ادبیات تعلیمی

اثر ادبی تعلیمی، اثری است که دانشی (چه عملی و چه نظری) را برای خواننده تشریح کند، یا مسایل اخلاقی، مذهبی، فلسفی را به شکل ادبی عرضه دارد. نوشتن آثار تعلیمی از قدیم سابقه داشته است و اتفاقاً رواج آن در روزگاران قدیم بیشتر بوده است. لوکرتیوس شاعر و فیلسوف رومی در قرن اول پیش از میلاد، منظومه یی دارد موسوم به درروم ناتورا یعنی در باب طبیعت اشیا که در آن عقاید و آرای فلسفی اپیکور فیلسوف یونانی را تشریح کرده است. عرصه کاربرد اصطلاح ادب تعلیمی بسیار وسیع است، زیرا به هر حال هر اثری مطلبی را تعلیم می دهد. گاهی اصطلاح ادب تبلیغاتی را هم معادل با ادب تعلیمی به کار می برند.

زندگی نامه نویسی

یک نوع از آثار ادبی، نگارش شرح زندگی رجال ادب و هنر است. در زمان ما ایروینگ استون نویسنده آمریکایی که در 1989 در گذشت در این زمینه به شهرت رسید. معروف ترین اثر او شور زندگی است.  آثار دیگری هم دارد از قبیل رنج و سرمستی و ملوان سوارکار.

یکی از فروع زندگی نامه نویسی، خاطره نویسی است، زیرا این دو معمولا با هم در آمیخته اند. سفرنامه نویسی هم از فروع زندگی نامه نویسی است، زیرا بخشی از زندگی نویسنده را در بر می گیرد.

مرگ قصیده

بعد از حمله مغول در قرن هفتم و برچیده شدن بساط پادشاهان بزرگ و دربارهای باشکوه، قصیده جای خود را به غزل داد.یکی از شاعرانی که آگاهانه به فنای یعنی غزل عاشقانه را به اوج خود رسانده بود و در قصیده سرایی نیز اسلوب خاص نوی داشت. سعدی چندین جا مرگ قصیده را رسما اعلام کرده است.

سعدی در قطعات گوید :

سخن عشق حرام است بر آن بیهده گوی          که چو ده بیت غزل گفت مدیح آغازد

حبذا همت سعدی و سخن گفتن او                    که ز معشوق به ممدوح نمی پردازد


قصیده به نثر

گاهی در مطاوی متون نثر فنی، قصاید منثوری در مدح دیده می شود که به تقلید از قصاید منظوم ساخته شده و ساختمان قصیده از جمله مدح و شریطه در آن رعایت شده است، مانند قطعه یی از راحه الصدور و آیه السرور راوندی. استاد بهار در سبک شناسی استفاده از مضامین شعری را در نثر تحلیل شعری خوانده است.  این رویه در نثر فنی معمول بوده است.

غزل

غنا در ادبیات منظوم فارسی عمده در سه غالب غزل و مثنوی و رباعی متجلی می شود و از این رو غزل را هم می توان به لحاظ صورت  و معنی مشخص آن، یک نوع ادبی محسوب داشت.

غزل در قرن ششم که در ارکان قصیده خللی وارد شده بود پا گرفت و به اصطلاح نوع مخاصم یا مقابل شد. منشاء غزل ظاهرا تغزلِ قصیده است. مطلع آن مصرع و طرح قافیه یی آن مانند قصیده است :

الف،الف                           ب،الف

ج،الف                    د،الف

موضوعات اصلی غزل بیان احساسات و عواطف و ذکر جمال و کمال معشوق و شکایت از بخت و روزگار است.

مثنوی منسوب به مثنی (دوتا دوتا) و به معنی دوتایی است، زیرا در هر بیت دو قافیه مستقل آمده است، یعنی در هر دو مصراع قافیه دارد و با بیت بعد فرق می کند بدین نحو.

الف، الف

ب، ب

ج، ج

د، د

به طور کلی می توا ن گفت که از مثنوی در موارد چهارگانه زیر استفاده می شود :

1ـ برای داستان های حماسی و تاریخی، مثل شاهنامه فردوسی.

2ـ برای داستانهای عاشقانه یا صوفیانه، مثل خسرو و شیرین و لیلی و مجنون.

3ـ برای طرح آموزه های عرفانی، مثل حدیقه الحقیقه و منطق الطیر و مثنوی.

4ـ برای طرح مطالب تعلیمی و اخلاقی، مثل بوستان.

رباعی

رباعی منسوب به رباع (چهارگان، هر چیزی که چهار جز داشته باشد) و به معنی چهارتایی است.

رباعی هر چه قدیمی تر باشد، بیشتر چهارقافیه یی است بدین نحو :

الف، الف

الف، الف

اما رباعیات جدیدتر بیشتر خصی است، یعنی مصراع سوم آن قافیه ندارد :

الف، الف

ب، الف


رباعی به لحاظ موضوع سه نوع است :

1ـ رباعی عاشقانه : رباعیات قدیم مثلا رباعیات رودکی از این نوع است.

2ـ رباعی صوفیانه : صوفیه بسیار به رباعی توجه داشتند و از مشایخ صوفیه معمولا رباعیاتی باقی مانده است.

3ـ رباعی فلسفی : رباعیات منسوب به خیام از این دست است.

دوبیتی

دوبیتی یا ترانه هم مانند رباعی است، منتها وزن آن «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» است. مضامین دوبیتی غنایی است. دو بیتی های بابا طاهر و فایز دشستانی معروف است، گوینده بسیاری از دوبیتی ها ـ که معمولا روستاییان و شبانان بوده اند ـ معلوم نیست.

جوونی هم بهاری بود و بگذشت                      به ما یک اعتباری بود و بگذشت

میون ما و تو یک الفتی بود                             که آن هم نوبهاری بوده و بگذشت

قطعه

قطعه (مصدر نوعی) شعری است که معمولاً مطلع مصرع ندارد و دو بیت یا بیشتر است.

و این قطعه یی از سعدی :

هر کجا دردمندی از سر شوق                                            گوش برناله حمام کند

چارپایی برآورد آواز                                                        و آن تلذذ بر او حرام کند

حیف باشد صفیر بلبل را                                          که زفیر خر ازدحام کند

کاش بلبل، خموش بنشستی                                                تا خر آواز خود تمام کند

نمونه قطعه دوبیتی مصرع از گلستان سعدی :

گرچه شاطر بود خروس به جنگ                               چه زند پیش باز رویین چنگ

گربه شیر است در گرفتن موش                       لیک موش است در مصاف پلنگ

چهارپاره

چهارپاره که گاهی به غلط به آن رباعیات پیوسته می گویند قالبی است که مقارن رواج شعر نوع به وجود آمد و آن مرکب از بندهای دوبیتی است که با هم افتراق قافیه و اتحاد معنی دارند. اولین چهارپاره را جعفر خامنه یی تبریزی سرود (حدود 1342 ه.ق).

قوالب شعر نو

شعر نو از نظر قالب سه  نوع است :

1ـ شکل نیمایی که بدان شعر آزاد گویند.

2ـ شکل شاملویی که بدان شعر سپید گویند.

3ـ شعر موج نو نه تنها وزن عرضی ندارد بلکه آهنگ و موسیقی آن حتی مانند شعر سپید هم آشکار نیست.

رباعی سه بیتی

رباعی دو بیتی است اما در آثار برخی از صوفیه خصوصاً عین القضات همدانی اشعاری به وزن رباعی دیده می شود که سه بیتی هستند. و ندرتاً رباعیات چهاربیتی هم به شکل تمام مطلع دیده شده است.


فهرست مآخذ

اسحاق، دکترمحمد، شعر جدید فارسی، ترجمه دکتر سیروس شمیسا، فردوس ، 1379

اسلامی، دکتر محمد علی، داستان داستان ها، انتشارات توس، 1356

افلاکی، شمس الدین احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، دنیای کتاب، 1362

براهنی، دکتر رضا، قصه نویسی، انتشارات اشرفی، 1348

بندتو کروچه، کلیات زیباشناسی، ترجمه فواد روحانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358

حسینی، دکتر صالح، جریان سیال ذهن، مجله مفید، دی ماه 1366

خاقانی شروانی، گزیده اشعار، به کوشش ضیاءالدین سجادی، سازمان کتابهای جیبی، 1351

دایره المعارف فارسی، غلامحسین مصاحب (سرپرست)، انتشارات فرانکلین، 1345

دیچز، دیوید، شیوه های نقد ادبی، ترجمه دکتر غلامحسین یوسفی و محمدتقی صدقیانی، انتشارات علمی، 1366

سیدای نسفی، کلیات آثار، دوشنبه، نشریات دانش، 1990

شفیعی کدکنی، دکترمحمدرضا،انواع ادبی وشعر فارسی، مجله خرد و کوشش، دوره  چهارم، دفتر سوم.

شمیسا، سیروس، نقد ادبی، فردوس، 1378

صفا، دکتر ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، 5جلد، فردوس، 1364

مختصری در تاریخ نظم و نثر فارسی، انتشارات امیر کبیر، 1353

عبادیان، دکتر محمود، انواع ادبی(پلی کپی)، دانشکده ادبیات فارسی و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبائی.

کاسیرر، ارنست، زبان و اسطوره، ترجمه محسن ثلاثی، نشر نقره، 1366

محجوب، دکتر محمد جعفر، سبک خراسانی در شعر فارسی، سازمان تربیت معلم و تحقیقات تربیتی

نظامی عروضی، چهارمقاله، مصحح دکتر محمدمعین، انتشارات امیر کبیر، 1366


فهرست

انواع ادبی چیست؟---------------------------------------- 1

سابقه انواع ادبی----------------------------------------- 5

نظریات مختلف درباره طبقه بندی کردن انواع ادبی----------------- 6

نقد نوعی یا نقد بر مبنای انواع ادبی---------------------------- 7

تمییز انواع ادبی----------------------------------------- 7

نوع، سبک، ساخت، شکل----------------------------------- 8

انواع ادبی در ایران--------------------------------------- 8

انواع حماسه-------------------------------------------- 9

ادبیات یونانی : ایلیاد و اودیسه------------------------------- 11

ادیسه------------------------------------------------ 11

منشا ادب غنایی----------------------------------------- 12

ادبیات غنایی داستانی------------------------------------- 12

سبک ادب غنایی----------------------------------------- 13

ادب غنایی و وصف--------------------------------------- 13

تراژدی یا غمنامه---------------------------------------- 13

منشاء تراژدی------------------------------------------ 15

ادیپوس شاه-------------------------------------------- 16

انواع رمان از نظر ساخت----------------------------------- 16

انواع رمان برحسب موضوع -------------------------------- 17

انواع رمان از نظر پلات------------------------------------ 18

ریشه لغوی داستان و حکایت-------------------------------- 19

ملاحظاتی در باب داستان های سنتی ایرانی---------------------- 19

انواع داستان های کهن از نظر موضوع و سبک-------------------- 20

ادبیات تعلیمی------------------------------------------- 21

زندگی نامه نویسی--------------------------------------- 22

مرگ قصیده-------------------------------------------- 22

قصیده به نثر------------------------------------------- 23

غزل------------------------------------------------- 23

رباعی------------------------------------------------ 24

دوبیتی------------------------------------------------ 25

قطعه------------------------------------------------- 25

چهارپاره---------------------------------------------- 26

قوالب شعر نو------------------------------------------ 26

رباعی سه بیتی------------------------------------------ 26

فهرست مآخذ------------------------------------------- 27