مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

مقاله سرا

این وبلاگ حاوی مقاله های بسیار کاربردی میباشد امیدواریم نهایت استفاده از آنها را ببرید

شاعران ناشناس

علی محمد افغانی (متولد 1304)از داستانهای کوتاه که بگذریم، علی محمد افغانی در زمینة آفریدن رمان اجتماعی شگفتی می‌آفریند و راه را برای پیدایش رمان‌های اجتماعی بعدی باز می‌کند. رمان 900 صفحه‌ای شوهر آهو خانم (1340) خیلی زود نویسنده‌اش را به شهرت می‌رساند: « انجمن کتاب ایران » آن را به عنوان داستان برگزیدة سال 1340 انتخاب می‌کند و منتقدین وقت به ستایش از آن می‌پردازند: «بی‌هیچ گمان، بزرگترین رمان زبان فارسی به وجود آمده و ( با قید احتیاط ) تواناترین داستان نویس ایرانی، درست همان لحظه‌ای که انتظارش نمی‌رفت، پا به میدان نهاده است» و « نویسنده در این داستان از زندگی مردم عادی اجتماع ما تراژدی عمیقی پدید آورده و صحنه‌هایی پرداخته است که انسان را به یاد صحنه‌های آثار بالزاک و تولستوی می‌اندازد. و این نخستین بار است که یک کتاب فارسی به من جرئت چنین قیاسی را می‌دهد». هر چند در این گفته‌ها مقدار زیادی ذوق‌زدگی دیده می‌شود، اما شوهر آهوخانم برجسته‌ترین رمان اجتماعی این دوره است. داستان در زمستان 1313 در شهر کرمانشاه می‌گذرد. پس از توصیفی کوتاه از شهر آرام ـ که گویی حادثه‌ای در بطن خود دارد ـ به نانوایی سید میران سرابی می‌رسیم. افغانی پس از توصیف جزء به جزء دکان و شاگردان و خصوصیات ظاهری سید، از طریق گفتگوی او با نانوایی ورشکسته، سجایای شخصیتی‌اش را تصویر می‌کند: کاسبکاری 50 ساله و رو به ترقی، رئیس صنف نانوایان است و با پختن نان قشون، خود را به قدرت حاکمه نزدیک کرده. مردی است مذهبی، خانواده دوست و دست و پا به خیر. هما، زن زیبارو و مطلقه، در همین فصل به نحوی طبیعی وارد داستان می‌شود و از همان آغاز بر سید تأثیر می‌گذارد. سید عاشق هما می‌شود اما جرئت ابراز این واقعیت را، حتی به خویش، ندارد. عشق خود را محبتی نوعدوستانه می‌انگارد. همراه سید ـ که در دلش توفانی بر پا شده ـ به خانه‌اش می‌رویم. با آهو خانم ـ زنش ـ و چهار فرزندش آشنا می‌شویم. فضای خانه نیز همچون فضای دکان با حوصله مجسم می‌شود و یک یک همسایگانش ـ مردمان فقیر ـ معرفی می‌شوند. اینان شخصیت‌های جانبی رمان هستند و قهرمانان اصلی را در پیشبرد ماجراها یاری می‌کنند. افغانی که به سبک واقعگرایان اروپایی قرن نوزده می‌نویسد، دانای کلی است که بر برون و درون شخصیت‌های اثرش آگاهی کامل دارد. نخست ظاهر آنها را توصیف می‌کند، سپس طی برخوردهایی با دیگران، روحیاتشان را می‌نمایاند و عاقبت با قرار گرفتن در موقعیت آنان، نسبت به رویدادها اظهار نظر می‌کند

شاعران ناشناس


عراقی

عراقی همدان (610 688 هجری = 1213 1289 میلادی ) از عارفان و شاعران نام آور قرن هفتست . آغاز جوانیش در همدان بتحصیل ادبیات و علوم گذشت . سپس در هژده سالگی بمولتان هندوستان روی نهاد و در خدمت شیخ بهاء‌الدین زکریا از کبار مشایخ آن سامان آغاز سلوک کرد وچندین سال بعد بعربستان و آسیای سغیر رفت و در قونیه بمجلس شیخ صدرالدین قونیوی از پیروان محیی الدین بن العربی صوفی بزرگ راه یافت و کتاب لمعات را در آن شهر تحت تأثیر فصوص الحکم ابن العربی تألیف نمود. سپس بمصر و شام سفر کرد ودر دیار اخیر در گذشت و در جوار قبر محیی الدین ابن العربی در دمشق مدفون گشت .

وی علاوه بر دیوان (قصائد و ترکیبها و ترجیعها و غزلها و ترانها و مقطعات )‌مثنوی کوتاهی بنام عشاق نامه در بیان مراتب عشق و حالات عاشقان دارد . کتاب لمعات او را نور الدین عبدالرحمن جامی بنام مراتب عشق وحالات عاشقان دارد . کتاب لمعات او را نورالدین عبدالرحمن جامی بنام اشعه اللمعات شرح کرده است .

عراقی عاشق سوخته ییست که با سخنانش از سوز درون و شوق باطن و کمال نفس خویش حکایت می کند . کلامش ساده و استوار و استادانه است .در غزلها و ترکیبها و ترجیعهای وی شور و شوقی بی مانند که نشانهالتهاب درونی اوست دیده می شود واین شوق گاه با تأمل در معارف و حقایق عرفانی همراه و گاه با توصیفات بدیع وکم سابقه یی از حالات سالکان و واصلان آمیخته است . مثنوی و قصائدش بیشتر رنگ تحقیق دارد و طبعاً حالت و لطافت غزلهای او را فاقدست . کلیات آثار او را آقای سعید نفیسی با مقدمه در احوال و آثارش بسال 1335 شمسی در تهران طبع کرده است .

 

غوغای میکده

ناگه از میکده فغان برخاست            ناله از جان عاشقان برخاست

شر و شوری فتاد در عالم              های و هویی از ین و آن برخاست

جامی از میکده روان کردند             در پیش صدروان روان برخاست

جرعه یی ریختند بر سر خاک                    شور غوغا زجرعه دان برخاست

جرعه با حاک در حدیث آمد            گفت و گویی از آن میان برخاست

سخن جرعه عاشقی بشنید               نعره زد وزسر جهان برخاست

بخت من چون شنید آن نعره            سبک از خواب سرگران برخاست

گشت بیدار چشم دل چومرا             عالم از پیش جسم و جان برخاست

خواستم تا زخواب برخیزم             بنگرم کز چه این فغان برخاست

 

شاعران ناشناس


صائب تبریزی

میرزا محمد علی صائب تبریزی، بزرگترین غزلسرای قرن یازدهم هجری، در حدود سال 1000 هجری قمری یا یکی دو سال بعد از آن در تبریز (و به قولی در اصفهان) زاده شد.

پدر او میرزا عبدالرحیم، تاجری معتبر بود. خانوادة صائب جزو هزار خانواری بودند که به فرمان شاه عباس از تبریز به اصفهان کوچ کردند و در محلة عباس‌آباد سکنی گزیدند.

صائب در اصفهان پرورش یافت و دانش‌های ادبی و عقلی و نقلی را نزد استادان آن شهر و خطاطی را نزد عموی خود شمس‌الدین تبریزی شیرین قلم مشهور به شمس ثانی، آموخت و در جوانی به حج رفت و به زیارت مشهد مقدس نیز نایل آمد:

لله الحمد که بعد از سفر حج صائب      عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم

صائب در سال 1034 هجری از اصفهان عازم هندوستان شد و به هرات و کابل رفت. حکمران کابل، ظفرخان پس از مدتی به جهت جلوس شاه جهان عازم دکن شد و صائب را نیز با خود همراه برد. شاه جهان، صائب را مورد عنایت قرار داد و به او لقب « مستعدخان» داد. در 1039 که صائب و ظفرخان در رکاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسید که پدر صائب از ایران به اکبرآباد هندوستان آمده است و می‌خواهد او را با خود به ایران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او خواجه ابوالحسن تربتی رخصت طلبید ولی حصول این رخصت تا دو سال طول کشید.

در سال 1042 هجری که حکومت کشمیر به ظفرخان واگذار شد، صائب نیز بدانجا رفت و از آنجا به اتفاق پدر عازم ایران شد. پس از بازگشت به ایران در اصفهان به حضور شاه عباس دوم رسید و خطاب ملک‌الشعرایی دربار صفوی یافت و تا پایان عهد آن پادشاه و چندسالی از دوران شاه سلیمان بزیست و در این مدت محضرش در اصفهان محل اجتماع اهل ادب و آمد و شد دوستداران سخن بود و او جز به قصد سیاحت بعضی از شهرها و ناحیت‌های ایران از اصفهان بیرون نرفت و در همان جا به سال 1086 یا نخستین روزهای سال 1087 دیده از جهان فروبست و در باغی که اکنون به «قبرآقا» معروفست به خاک سپرده شد.

صائب شاعری است عارف و ارادتمند مولوی و حافظ. گوینده‌ای است مضموم آفرین و نکته یاب و ژرف‌بین. توانایی او در ساختن ترکیبات و استعارات بدیع و زیبا اعجاب برانگیز است. شعر او آیینة تمام‌نمای حالات روحی و عواطف گوناگون بشری است. اندیشة پویای وی هر مضمونی را که به تصور درآید لباس نظم پوشانده و بسیاری از ابیات نغزش مثل سائر شده است. این گویندة توانا از صنایع به مراعات نظیر و ایهام توجه خاص دارد و شعر او بر پایة مضمون یابی و تمثیل استوار است.

کلیات اشعار او شامل قصیده و غزل و مثنوی است. سخن‌شناسان قصیده‌های او را چندان نستوده‌اند، مثنوی او را که در فتح قندهار به فرمان شاه عباس ثانی سروده متوسط دانسته‌اند. اما آنچه از شعرش مایة شهرت وی شده غزل است که قسمت اصلی و اکثر دیوانش را پدید آورده است. صائب اشعار خود را به ترتیب موضوع طبقه‌بندی کرده، اشعاری را که در وصف معشوق است «مرآت الجمال» و ابیاتی را که مربوط به آینه و شانه است « آرایش نگار» و اشعار مربوط به می و میخانه را « میخانه » و برگزیده‌ای از مطلع‌های غزل‌هایش را « واجب الحفظ» نام کرده است. عدد اشعار حافظ را از 60000 تا 300000 و بالاتر نیز گفته اند.60000 تا 300000 و بالاتر نیز گفته اند.

به کف شعله، اگر نقد شرر می‌آید
هست تا بر فلک از اختر سیاره، اثر
این نه دریاست که از کاوش این سنگدلان
لاله دارد خبر از برق سبک سیر بهار
چرخ راه آه شرربار من، از جا برداشت
« صائب» از سیــر گـــلستان سخـــن می‌آیم

   دل رم کردة ما هم، زسفر می‌آید
   سنگ بر شیشة ارباب هنر می‌آید
اشک تلخیست که از چشم گوهر می‌آید
که نفس سوخته، از خاک به در می‌آید
دیگ کم‌حوصلگان، زود به سر می‌آید
گل خورشــید مــرا، کــی به نظــر مــی‌آید

 

شاعران ناشناس


صادق چوبک

صادق چوبک ( متولد 1295) از نویسندگانی است که کار خود را در این دوره آغاز می‌کند و به زودی در ردیف بهترین داستان‌نویسان ایرانی قرار می‌گیرد. نگاه بیطرفانه و بی‌ترحم چوبک به فساد و زشتی، برای خوانندگان ایرانی که از نگرش احساساتی و مواعظ اخلاقی نویسندگان مختلف خسته شده بودند. از عوامل مهم شهرت چوبک است. برخلاف هدایت که حضورش پشت سر اغلب قهرمانان آثارش احساس می‌شود، چوبک به ندرت در مسیر داستان‌هایش دخالت میکند و به اظهار نظر می‌پردازد. در داستان‌های او زندگی وازدگان جامعة واپسمانده، از زاویه‌ای تازه توصیف می‌شود؛ بطوری که می‌توان گفت تا قبل از او ( جز هدایت در علویه خانم) هیچ نویسندة دیگری با چنین اشتیاقی به زندگی ولگردان، تریاکی‌ها، فواحش، مرده‌شویها و سایر فلکزده‌ها نپرداخته بود. اگر به جستجوی ریشه‌های این نوع داستان‌نویسی بپردازیم. به رمان اجتماعی اولیه و محمد مسعود برمی‌خوریم. اما چوبک دید اخلاقی و مویه‌وار این گونه نویسندگان را کنار می‌نهد و با عینیتی خونسردانه، پستی‌ها و تیره‌روزی‌های پائین‌ترین گروه‌های اجتماعی را منعکس می‌کند. البته توجه به نحوة گذران ستمدیدگان و پرده برداشتن از گوشه‌های تاریک و از نظر دورماندة جامعه، توجهی ناشی از رشد مفاهیم مردمگرایانه در سال‌های 30 1320 است. در این سال‌ها، روشنفکران می‌کوشیدند از راه تعمق در زندگی بی‌پناهان، بی‌عدالتی‌های اجتماعی را نشان دهند و لزوم تغییر را گوشزد کنند. نویسندگان خرده‌پای بسیاری به زندگی مردم اعماق جامعه پرداختند. اما نتوانستند از حد گزارشی سطحی فراتر روند. چوبک نخستین نویسندة نسل خود بود که موفق به ارائه تجسمی هنرمندانه از این زندگی‌ها شد. اما او نیز با توصیف ایستای فقر، بندگی و خفت همراه آن را توجیه می‌کند. یعنی چوبک تا حد به دست دادن توصیف‌هایی دقیق از زندگی نابسامان موفق است، اما آنگاه که می‌کوشد با کاوش در گذشته و ذهنیت شخصیت‌های آثارش به تحلیل زندگی بپردازد، محدودیت جهان‌بینی خود را به نمایش می‌گذارد. او، برخلاف نویسندگانی چون حجازی و دشتی، نظم حاکم را هماهنگ، بسامان و موجد خوشبختی مردم نشان نمی‌دهد، بلکه می‌کوشد درهم ریختگی و تلاشی آن را یادآور شود. اما نه تنها وضعیت بهتری را پیشنهاد نمی‌کند، بلکه تلاش برای گسیختن از وضع موجود را هم بیهوده می‌داند. و خواسته و ناخواسته ستمدیدگان را به حفظ آنچه هست فرا می‌خواند. این است آن نقطة اشتراکی که ناتورالیسم چوبک را با هنر بازاری ربط می‌دهد.

 

 

شاعران ناشناس


سلمان

وی از بزرگترین شعرای قصیده سرا و ازغزلگویان نیکوسخن قرن هشتمست. زندگی سلمان بیشتر در دربار امرای جلایری (ایلکانیان) و در پایتخت آنان ، بغداد سپری شده است تا در سال 778 هجری (=1376میلادی) در گذشت.

سلمان را می توان آخرین قصده سرای بزرگ ایران بعد از مغول و پیش از دوره بازگشت دانست و اگر چه درین فن باستادان بزرگ پیش از خود نیمی رسد ، لیکن بهرحال از همه معاصران خود بهتر از عهده تتبع قصادی شاعران قصیده سرای قرن پنجم و ششم بر آمده است.

غزلهای سلمان لطیف و از حیث مضامین و معانی درزمره غزلهای خوب فارسیست و بهمین جهت برخی از آنها باغزلهای حاف شیرازی اشتباه شده و در بعضی از نسخ دیوان آن استاد راه یافته است.

دو داستان منظوم یکی بنام «جمشید و خورشید» و دیگری بنامه «فراق نامه» از سلمان باقی مانده است.

درباره احوال سلمان رجوع شود به : تاریخ مفصل ایران ، ج1: مرحوم عباس اقبال ص552 553 تاریخ ادبیات ایران ، اقای دکتر رضازاده شفق ، ص324-328 ، رساله سلمان ساوجی ، مرحوم رشید یاسمی ، مقدمه کلیات سلمان ساوجی چاپ تهران.

 

زورق

پیکر این زورق رخشنده بر آب روان

می درخشد چون دو پیکر بر محیط آسمان

                                                            شکل این زورق مگر برجیست ابی کاندرو

                                                            دایما باشد سعود ملک را با هم قران

باد پای اب رفتاری که رانندش بچوب

آب او را هم رکاب و باد او را هم عنان

                                                            معده او بگذرراند سنگ خارا را سبک                       

                                                            لیک اب خوشوارش در درون آید گران