شیخ مُصلِح الدین مُشرف بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی (۶۰۰ (هجری قمری) ؟ - ۶۹۰ (هجری قمری) ؟) (۱۲۰۰ (میلادی) ؟ - ۱۲۹۰ (میلادی) ؟) از مهمترین شاعران و نویسندگان زبان فارسی است.
سعدی در شیراز دیده به جهان گشود. خانوادهاش از دینآموختگان بودند و پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. پس از درگذشت پدر، سعدی که هنوز نوجوان بود، به توصیه اتابک برای ادامه تحصیل عازم بغداد شد و در مدرسه مشهور نظامیه و دیگر حوزههای علمی آن شهر به دانشآموزی پرداخت. تا ۶۲۳ (هجری قمری) (۱۲۲۶ (میلادی)) سعدی به عنوان طالب علم در بغداد ماند و از محضر استادانی چون شیخ ابوالفرج جوزی و شیخ شهابالدین سهروردی بهره برد. پس از دانشآموختگی تصمیم به ترک بغداد گرفت ولی چون ایالت فارس ناامن و محل تاخت و تاز مغولان بود، به شیراز بازنگشت و برای حج گزاردن و جهانگردی یک رشته سفرهای طولانی را در پیش گرفت.
در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر است و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان چندان اعتماد کرد، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنه، آذربایجان، فلسطین، یمن و افریقای شمالی هم دیدار کرده باشد. او در این سفرهای سخت ماجراهای بسیار از سر گذراند که اسارتش به دست فرانکها و بردگی در کار ساختمان برج و باروی شهر طرابلس از آن جمله است.
پس از حدود سی سال جهانگردی، وقتی سعدی به زادگاه خود بازگشت، مردی کهنسال بود (۱۲۵۵ (میلادی)) و ابوبکر بن سعد بن زنگی بر فارس حکومت میکرد. سالهای باقیمانده عمر سعدی به موعظه و نگارش گذشت. با استفاده از تجربهها و آموختههایش کتاب بوستان را در سال ۶۵۵ (هجری قمری) (۱۲۵۷ (میلادی)) به نظم، و گلستان را در سال ۶۵۶ (هجری قمری) (۱۲۵۸ (میلادی)) به نظم و نثر نگاشت.
گلستان سعدی نام کتابی است که سعدی در میانههای عمر و یک سال پس از نوشتن بوستان (کتاب نخستش) آن را به نثر روان فارسی نوشت. از نثرهای روان، و بیمانند گلستان است که آن را استاد سخن میدانند. سعدی در همان ابتدا و در دیباچه گلستان، کتاب خود را با نثری آغاز میکند که به واقع نشان دهنده چیرگی او در سخنوری و دانش او در واژه گزینی فارسی است. رفتار شاهان، منش درویشان، مزایای سکوت، جوانی و پیری از جمله موضوعاتی است که سعدی در هشت باب گلستان از آنها سخن میراند. پایان یافتن گلستان به دست سعدی برابر است با زمانی که مغولان به وسیله هلاکوخان موفق به فتح بغداد شدند.
· ۱۲۰۰ (میلادی) ؟- سعدی در شیراز به دنیا میآید.
· ۱۲۰۶ (میلادی) - تموچین عنوان چنگیزخان میگیرد.
· ۱۲۲۰ (میلادی) - خوارزمشاه از چنگیزخان شکست میخورد.تحصیلات ابتدایی سعدی در شیراز پایان مییابد.
· ۱۲۲۶ (میلادی) - تحصیلات سعدی در مدرسه نظامیه بغداد تمام میشود.
· ۱۲۲۷ (میلادی) - چنگیزخان میمیرد.
· ۱۲۴۱ (میلادی) - قسمت بزرگی از سرزمین روسیه زیر سلطه باتوخان در میآید.
· ۱۲۴۳ (میلادی) - مغولها از رومیها در نزدیکی سیواس شکست میخورند.
· ۱۲۵۶ (میلادی) - دوره مسافرتهای سعدی پایان مییابد.
· ۱۲۵۷ (میلادی) - نوشتن بوستان سعدی تمام میشود.
· ۱۲۵۸ (میلادی) - نوشتن گلستان سعدی تمام میشود. هلاکوخان بغداد را فتح میکند.
· ۱۲۵۹ (میلادی) - دوران بازنشستگی سعدی شروع میشود.
· ۱۲۷۱ (میلادی) - مارکوپولو از پارس به چین مسافرت میکند.
· ۱۲۷۳ (میلادی) - مولانا جلالالدین رومی میمیرد.
· ۱۲۹۰ (میلادی) ؟ - سعدی در شیراز میمیرد.
سعدی شیرازی
ابومحمد مشرفالدین (شرفالدین) مصلح بن عبدالله بن مشرف، متخلص به سعدی شاعر و نویسندة بزرگ ایران که به « افصح المتکلمین» معروف شده است بیگمان بزرگترین شاعریست که بعد از فردوسی آسمان ادب فارسی را به نور خیرهکنندة خود روشن ساخت و آن روشنی با چنان نیرویی همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن از تأثیر آن کاسته نشده است و این اثر تا پارسی بر جای است همچنان برقرار خواهد ماند.
در باب نام و نام پدر سعدی اختلاف بسیار است. مؤلفان و نویسندگان قدیم در ثبتنام و کنیه و لقب سعدی دقت لازم را به کار نبردهاند و نتیجة پژوهشهای دهههای اخیر در نهایت این شده است که به روایت ابن فوطی (متوفی 723 هجری) که معاصر سعدی بوده و با سعدی نامهنگاری داشته است، رضایت دهند و نام او را « مصلحالدین»، کنیهاش را « ابومحمد» لقبش را «مشرفالدین» یا « شرفالدین» و تخلصش را « سعدی» بدانند.
همین تردید و ابهام دربارة تاریخ تولد، وفات و دوران زندگی او نیز دیده میشود چنانکه تاریخ تولدش را از 585 تا 606 هجری و سال وفاتش را 691 و 695 احتمال دادهاند.
به هر حال، سعدی در شیراز ولادت یافت و در کودکی از پدر یتیم ماند. خانواده و قبیلة او غالباً عالمان دین بودند و سعدی هم بعد از تحصیل مقدمات از شیراز بیرون آمد و به بغداد رفت و حدود سال 623 هجری در مدرسه نظامیه سکونت گزید و به تکمیل معلومات پرداخت.
در بغداد به صحبت ابوالفرج بن الجوزی نائل آمد و همچنین محضر شهابالدین عمر سهروردی صاحب کتاب « عوارف المعارف» را دریافت. پس از آن از بغداد سفر کرد و به شام و حجاز رفت و زیارت حج به جا آورد و در شام یک چند به وعظ و همچنین به سیاحت و عبادت پرداخت و به سال 655 هجری و در عهد سلطنت اتابک ابوبکر بن سعد به شیراز باز آمد.
در مراجعت به شیراز سعدی در شمار نزدیکترین اتابک ابوبکربن سعد و پسرش سعد بن ابوبکر درآمد و بوستان و گلستان را به نام اتابک ابوبکربن سعد تألیف نمود. وی در عین انتساب به دربار سلغری و مدح پادشاهان آن سلسله، شاعری درباری نبود، بلکه زندگی را به آزادگی و ارشاد و خدمت به خلق در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف ( 372-269) میگذرانیده و با حرمت بسیار زندگانی را به سر میبرده است.
بعد از زوال سلغریان باز سعدی از شیراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت و ظاهراً در بازگشت از این سفر بود که از طریق آسیای صغیر به آذربایجان رفت و مورد تکریم شمسالدین جوینی و برادرش عطاملک جوینی قرار گرفت. داستان ملاقات او با همام تبریزی که تذکرهنویسان گفتهاند، اگر درست باشد، باید در همین اوقات اتفاق افتاده باشد و احتمال میرود که سفر او به آسیای صغیر و ملاقات او با جلالالدین محمد مشهور به مولوی که بعضی از تذکرهنویسان گفتهاند، در همین اوقات واقع شده باشد. در آثار سعدی اشاراتی هم به مسافرتهای او در یمن، بلخ، بامیان، هند و کاشغر هست که احتمالاً ادعای صرف و برای صحنهسازی حکایات موضوعة اوست.
اواخر عمر سعدی در شیراز گذشت و بنابر مشهور هم در زاویة خویش که اکنون سعدیه خوانده میشود، مدفون گشت. تخلص سعدی ظاهراً منسوب است به نام سعدزنگی و هر چند شعری در مدح او در آثار سعدی نیست ظاهراً به سبب انتساب خود و پدرش به دستگاه این اتابک، عنوان « سعدی» تخلص او گشته و قول دیگر این است که تخلص او به نام سعدبن ابوبکر است.
اقامت و تحصیل سعدی در دیار عرب سبب تبحر در عربیت و آشنایی او با ادب عربی گشت و مناسبت و مشابهت بعضی از مضامین نظم و نثر او با آثار شاعران و نویسندگان عرب حاصل این آشنایی است. چنانکه قصاید عربی و ملمعات او نیز گواه تبحر اوست در زبان عربی.
طرز بیان سعدی بر انسجام و رقت معنی استوار است.
سعدی نیز ـ مانند انوری ـ به اهمیت زبان محاوره و زبان بیتکلف وقوف تمام داشته و یکی از رازهای « سهل ممتنع» بودن شعر او استفاده از همین زبان و به کارگرفتن ذخیرههای بیپایان آن است. شهرت او بیشتر در غزل است که حتی مایة رشک بعضی از معاصران وی ـ مثل همام تبریزی ـ شده است. امیر خسرو دهلوی و خواجو و حافظ نیز او را در این شیوه استاد شمردهاند. در قصاید و مدایح او صراحت لهجهایست که در کلام دیگران نیست و این شیوة بیان که ملامت و نصیحت را با مدح و تشویق میآمیزد، مخصوص اوست.
آثار سعدی
آثار سعدی متنوع و بسیار است و تمام آنها از نظم و نثر تحت عنوان « کلیات سعدی» جمع و تدوین شده است:
آثار منثور:
1ـ مجالس پنجگانه، 2ـ رساله در پاسخ صاحبدیوان، 3ـ رساله در عقل و عشق
4ـ نصیحه الملوک، 5ـ گلستان: از شاهکارهای ادبی ـ هنری کلاسیک جهان به شمار میرود که سعدی آن را به سال 656 و در مدتی کمتر از سه ماه تألیف کرده است، فهرست بابهای هشتگانة آن چنین است:
1ـ در سیرت پادشاهان 2ـ در اخلاق درویشان 3ـ در فضیلت قناعت
4ـ در فوائد خاموشی 5ـ در عشق و جوانی 6ـ در ضعف پیری
7ـ در تأثیر تربیت 8ـ در آداب صحبت
آثار منظوم:
1ـ بوستان یا سعدی نامه: یکی از شاهکارهای شعر فارسی است که در اخلاق و تربیت و وعظ و تحقیق است و در ده باب تنظیم شده است:
1ـ عدل 2ـ احسان 3ـ عشق 4ـ تواضع 5ـ رضا 6ـ ذکر
7ـ تربیت 8ـ شکر 9ـ توبه 10ـ مناجات و ختم کتاب
2ـ قصائد عربی، 3ـ قصائد فارسی، 4ـ مراثی، 5ـ ملمعات و مثلثات،
6ـ ترجیعات، 7ـ طیبات، 8ـ بدایع، 9ـ خواتیم،
10ـ غزل قدیم، 11ـ صاحبیه، 12ـ خبیثات( در این قسمت جامع کلیات سعدی « مجالس هزل و مضحکات» را که به نثر است بر این مجموعه افزوده)، 13ـ رباعیات، 14ـ مفردات.
تاریخ اتمام بوستان سال 655 و عدد ابیات آن در حدود 4000 است.
بگذار تا
مقابل روی تو بگذریم |
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
|
سر آن نــدارد امشب که بـــرآید آفتـــابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نــکرد خوابی
به چه دیرماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کـــردی و نکـــردند مؤذنــان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبـــتی بخـــواند
همه بلبلان بمردند و نماند جــــز غرابـی
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که بـرافکند نقابی
سرم از خدای خواهد که بپایش اندر افتد
که درآب مرده بهتر کـــه در آرزوی آبی
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید
مگسی کجا توانـــد که بیفـــکــند عقـــابی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
دل همچو سنگت ایدوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیــابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کــن
که هزار بار گـــفتی و نیـــامدت جـوابی
ابومحمد مشرفالدین (شرفالدین) مصلح بن عبدالله بن مشرف، متخلص به سعدی شاعر و نویسندة بزرگ ایران که به « افصح المتکلمین» معروف شده است بیگمان بزرگترین شاعریست که بعد از فردوسی آسمان ادب فارسی را به نور خیرهکنندة خود روشن ساخت و آن روشنی با چنان نیرویی همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن از تأثیر آن کاسته نشده است و این اثر تا پارسی بر جای است همچنان برقرار خواهد ماند.
در باب نام و نام پدر سعدی اختلاف بسیار است. مؤلفان و نویسندگان قدیم در ثبتنام و کنیه و لقب سعدی دقت لازم را به کار نبردهاند و نتیجة پژوهشهای دهههای اخیر در نهایت این شده است که به روایت ابن فوطی (متوفی 723 هجری) که معاصر سعدی بوده و با سعدی نامهنگاری داشته است، رضایت دهند و نام او را « مصلحالدین»، کنیهاش را « ابومحمد» لقبش را «مشرفالدین» یا « شرفالدین» و تخلصش را « سعدی» بدانند.
همین تردید و ابهام دربارة تاریخ تولد، وفات و دوران زندگی او نیز دیده میشود چنانکه تاریخ تولدش را از 585 تا 606 هجری و سال وفاتش را 691 و 695 احتمال دادهاند.
به هر حال، سعدی در شیراز ولادت یافت و در کودکی از پدر یتیم ماند. خانواده و قبیلة او غالباً عالمان دین بودند و سعدی هم بعد از تحصیل مقدمات از شیراز بیرون آمد و به بغداد رفت و حدود سال 623 هجری در مدرسه نظامیه سکونت گزید و به تکمیل معلومات پرداخت.
در بغداد به صحبت ابوالفرج بن الجوزی نائل آمد و همچنین محضر شهابالدین عمر سهروردی صاحب کتاب « عوارف المعارف» را دریافت. پس از آن از بغداد سفر کرد و به شام و حجاز رفت و زیارت حج به جا آورد و در شام یک چند به وعظ و همچنین به سیاحت و عبادت پرداخت و به سال 655 هجری و در عهد سلطنت اتابک ابوبکر بن سعد به شیراز باز آمد.
در مراجعت به شیراز سعدی در شمار نزدیکترین اتابک ابوبکربن سعد و پسرش سعد بن ابوبکر درآمد و بوستان و گلستان را به نام اتابک ابوبکربن سعد تألیف نمود. وی در عین انتساب به دربار سلغری و مدح پادشاهان آن سلسله، شاعری درباری نبود، بلکه زندگی را به آزادگی و ارشاد و خدمت به خلق در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف ( 372-269) میگذرانیده و با حرمت بسیار زندگانی را به سر میبرده است.
بعد از زوال سلغریان باز سعدی از شیراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت و ظاهراً در بازگشت از این سفر بود که از طریق آسیای صغیر به آذربایجان رفت و مورد تکریم شمسالدین جوینی و برادرش عطاملک جوینی قرار گرفت. داستان ملاقات او با همام تبریزی که تذکرهنویسان گفتهاند، اگر درست باشد، باید در همین اوقات اتفاق افتاده باشد و احتمال میرود که سفر او به آسیای صغیر و ملاقات او با جلالالدین محمد مشهور به مولوی که بعضی از تذکرهنویسان گفتهاند، در همین اوقات واقع شده باشد. در آثار سعدی اشاراتی هم به مسافرتهای او در یمن، بلخ، بامیان، هند و کاشغر هست که احتمالاً ادعای صرف و برای صحنهسازی حکایات موضوعة اوست.
اواخر عمر سعدی در شیراز گذشت و بنابر مشهور هم در زاویة خویش که اکنون سعدیه خوانده میشود، مدفون گشت. تخلص سعدی ظاهراً منسوب است به نام سعدزنگی و هر چند شعری در مدح او در آثار سعدی نیست ظاهراً به سبب انتساب خود و پدرش به دستگاه این اتابک، عنوان « سعدی» تخلص او گشته و قول دیگر این است که تخلص او به نام سعدبن ابوبکر است.
اقامت و تحصیل سعدی در دیار عرب سبب تبحر در عربیت و آشنایی او با ادب عربی گشت و مناسبت و مشابهت بعضی از مضامین نظم و نثر او با آثار شاعران و نویسندگان عرب حاصل این آشنایی است. چنانکه قصاید عربی و ملمعات او نیز گواه تبحر اوست در زبان عربی.
طرز بیان سعدی بر انسجام و رقت معنی استوار است.
سعدی نیز ـ مانند انوری ـ به اهمیت زبان محاوره و زبان بیتکلف وقوف تمام داشته و یکی از رازهای « سهل ممتنع» بودن شعر او استفاده از همین زبان و به کارگرفتن ذخیرههای بیپایان آن است. شهرت او بیشتر در غزل است که حتی مایة رشک بعضی از معاصران وی ـ مثل همام تبریزی ـ شده است. امیر خسرو دهلوی و خواجو و حافظ نیز او را در این شیوه استاد شمردهاند. در قصاید و مدایح او صراحت لهجهایست که در کلام دیگران نیست و این شیوة بیان که ملامت و نصیحت را با مدح و تشویق میآمیزد، مخصوص اوست.
آثار سعدی
آثار سعدی متنوع و بسیار است و تمام آنها از نظم و نثر تحت عنوان « کلیات سعدی» جمع و تدوین شده است:
1ـ مجالس پنجگانه
3ـ رساله در عقل و عشق
4ـ نصیحه الملوک
5ـ گلستان
از شاهکارهای ادبی ـ هنری کلاسیک جهان به شمار میرود که سعدی آن را به سال 656 و در مدتی کمتر از سه ماه تألیف کرده است، فهرست بابهای هشتگانة آن چنین است:
2ـ در اخلاق درویشان
3ـ در فضیلت قناعت
4ـ در فوائد خاموشی
5ـ در عشق و جوانی
6ـ در ضعف پیری
7ـ در تأثیر تربیت
8ـ در آداب صحبت
یکی از شاهکارهای شعر فارسی است که در اخلاق و تربیت و وعظ و تحقیق است و در ده باب تنظیم شده است:
1ـ عدل
2ـ احسان
3ـ عشق
4ـ تواضع
5ـ رضا
6ـ ذکر
7ـ تربیت
8ـ شکر
9ـ توبه
10ـ مناجات و ختم کتاب
2ـ قصائد عربی
3ـ قصائد فارسی
4ـ مراثی
5ـ ملمعات و مثلثات
6ـ ترجیعات
7ـ طیبات
8ـ بدایع
9ـ خواتیم
10ـ غزل قدیم
11ـ صاحبیه
12ـ خبیثات(در این قسمت جامع کلیات سعدی « مجالس هزل ومضحکات » را که به نثر است بر این مجموعه افزوده)
13ـ رباعیات
14ـ مفردات
تاریخ اتمام بوستان سال 655 و عدد ابیات آن در حدود 4000 است.
بگذار
تا مقابل روی تو بگذریم |
دزدیده
در شمایل خوب تو بنگریم از
خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم |
سر آن نــدارد امشب که بـــرآید آفتـــابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نــکرد خوابی
بزه کـــردی و نکـــردند مؤذنــان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبـــتی بخـــواند
نفحات صبح دانی زچه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که بـرافکند نقابی
سرم از خدای خواهد که بپایش اندر افتد
که درآب مرده بهتر کـــه در آرزوی آبی
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید
مگسی کجا توانـــد که بیفـــکــند عقـــابی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
دل همچو سنگت ایدوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیــابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کــن
که هزار بار گـــفتی و نیـــامدت جـوابی
مقدمه
بدون تردید ، تحقیق و دقت مورخان درباره زندگانی بزرگان در خور ستایش است ، ولی تا جائیکه بر غموض روح آنها روشنی بریزد . پس جستجو و تفحص باید گرد اموری دور زند که در پرورش شخصیت و جهت سیر معنوی آنها موثر باشد ، ورنه سیاه کردن صفحاتی از نقل اقوال مختلفه ، راجع به سال تولد و ماه ، وفات وعده اولاد و سفرهای بیحاصل و حتی پیدا کردن مممدوحین شاعری ، خبر ملال ثمری ندارد ، مگر اینکه فرض شود این وقایع در تکوین معنویات او تاثیری داشته است . فعلا نوازش امیری یا قهر و غضب او در برانگیختن طبع شاعری کمک کرده باشد.
امیل لودویک در نگارش شرح زندگی گوته و بیسمارک خیلی به حاشیه پرداخته ، از دوران کورکی و محیط اجتماعی آندو سخن گفته و حتی حوادث ناچیز بسیاری از دوران صباوت گوته و رسوم اعیان پروس را بیان کرده است ، ولی همه آنها به نحوی در تکوین شخصیت این سیاستمدار و آن فرزانه بزرگ موثر جلوه می کند .
متاسفانه درباره سعدی چنین تحقیقاتی صورت نگرفته و از زندگانی وی در اوان جوانی و پس از آن در دوره اقامت بغداد و تحصیل در مدرسه نظامیه و مسافرتی وی در بلاد اسلامی و کیفیت زندگانی او طی سی سالی که در کشورهای عربی بسر برده است چیز قابلی در دست نیست و آنچه از گفته های خود وی برمی آید خیلی کم است و معلوم نیست تا چه حد با واقع یا وقایع تاریخی مطابقت دارد ، از همین روی غالب محققان دقیق معتقدند حکایات و واقعات مندرجه د رگلستان یا بوستان قابهائیست که سعدی مطالب خود را در آن گذاشته است ، بنابراین نباید از آنها صحت تاریخی متوقع بود . پس ناچار نباید دنبال سعدی تاریخی رفت ، بلکه باید دنبال سعدیی شتافت که گلستان را نوشته ، بوستان را بنظم درآورده قصاید ارزنده و غزلیات بیمانندی سروده است . اساسا سعدی حقیقی آنست که از این آثار سر بیرون می آورد .تمام تفحص ها در اطراف زندگانی مرد بزرگی برای شناختن قیافه حقیقی و بازیافتن روح و فکر اوست و این مقصود از گفته ها و نوشته های شاعر و نویسنده ای بهتر صورت می گیرد . (( از کوزه همان برون تراود که در اوست )) تراوشهای روح سعدی بهتر از هر کتاب تاریخی او را به ما نشان می دهد.
مطلب دیگری که شایسته است این مقدمه بدان منتهی شود این نکته است که تمام قدرت و قوت سعدی در طرز بیان و سبک مخن وی نهفته است. نشان دادن این معنی مستلزم ورود در فن سخن و اسرار ترکیبات و تلفیقات اوست و برای اهل فن و اهل تحقیق مجال وسیعست که وارد جزئیات شده ، تار و پود سخن او را بیرون کشیده و ماهیت آنرا نشان دهند ، مثلا چه واژه هایی بیشتر و چه کلماتی کمتر به کار برده ، در ترکیب جمله چه شیوه ای دارد ، از مضمونها کدام از خود اوست و کدام را از دیگران گرفته و آنها را که از دیگران گرفته چگونه تغییر داده ، مضمون واحد را به چند شکل ادا کرده … الخ . همانطوریکه در بالا گفته شد بزرگترین وجه امتیاز سعدی شیوه سخن اوست و بحث در این موضوع مستلزم تخصص در تمام فنون لغت و ادبست ، تا با تحلیل و تعلیل های فنی بتوان سر زیبایی و استحکام زبان او را نشان داد ، و این امر برای مردمان متفننی که زیبایی را میستایند و پیوسته مجموع را می بینند و بوجد می آیند ، بدون اینکه وارد رموز فنی کار شوند ، دشوار مینمود.
شیوه سخن و فصاحت متلالا سعدی این رای را موجه و قابل قبول میکرد : سعدی غزلسراست با طبیعی ترین و بشری ترین احساس ، سروکار دارد . با سر انگشت جادوگر خود تارهای قلب ما را به نوا در می آورد و این کار را بدون تکلف انجام میدهد . بسهولت نوازنده زبردستی که با سیمهای تار بازی میکند و از آن نفمه های موزون میریزد ، سعدی کلمات را بهم جوش داده و جمله های مترنم می آفزایند .
سعدی جنبه های مختلف دارد : هم نثر و هم نظمی از خود باقی گذاشته است که معیار اصالت زبان فارسی امروز بشمار میرود ، هم قصیده سراست و هم غزلهای آبدار سروده ، هم موعظه کرده و هم به مطایبه پرداخته ، هم در اخلاق سخن رانده و هم در سیاست و اجتماع ، هم از تصوف و عرفان دم زده است ، و هم مانند متشرع زاهدی از ظواهر دیانت .
خلاصه در بسیاری از نواحی عقلی و روحی و اجتماعی وارد شده است ، بطوریکه مظهر خردمندی قرار گرفته و قریب هفت قرن است که جمله ها ، مصراعها و ادبیات وی مانند امثال سایره دهان به دهان می گردد و گفته های وی چکیده حکمت بشمار می رود .
همه سرمایه سعدی سخن شیرین بود وین از او ماند سدانم که چه با او برود
جدل ناپذیرترین کار سعدی سخن اوست . در تاریخ ادبی ایران که گویندگاه چیره طبع
فراوانند سعدی بطور خیره کننده ای میدرخشد . کسی چون او صنعت و سادگی ، استحکام و روانی ، عذوبت و رقت را بهم نیامیخته و بدین موزونی سخن نگفته است. قدرت وی در سخن به پایه ایست که نقطه های قابل انتقادی را در ناحیه فکری پوشانیده و حسن بیان وی چنان بر مطالب او پوشش زیبایی می افکند که خواننده را از غور و تعمق باز می دارد و نقطه های ضعف و متناقصات گفته های وی به چشم می خورد . به همین دلیل قریب هفتصد سال گلستان کتابی اخلاقی و تربیتی بشمار رفته و دربست آنرا به اطفال می آموختند.
همین معنی پرده ای از پندار بر دیده شیفتگان وی کشیده ، او را جامع ترین و کاملترین
گویندگان ایران گفته اند . در کتابی که به سال 1316 ، بمناسبت جشن هفتصدمین سال نگارش گلستان ، از طرف وزارت فرهنگ منتشر گردید و عده زیادی از فاضلان صاحب نظر مقالاتی در آن داشتند ، این وجد و ایمان به سعدی خوب مشاهده می شد : او را شاعر ، نویسنده ، حکیم پیشه و نوعدوست و غیره گفته بودند ، و مرحوم فروغی عشق سعدی ، عشق طبیعی و بشری سعدی را ، عشقی که مترنم ترین دیوان غنایی را بوجود آورده است ، نادیده انگاشته ، آنرا (( عشق به عوالم مافوق الطبیعه )) گفته و صریحا نوشته بود (( زبده و لب عرفان را در پرده معاشقه پوشانیده است )) و هزارها ادبیات عاشقانه سعدی را فراموش کرده و به چند بیتی نظیر بیت زیر استشهاد کرده بود :
میان سعدی و پایه گذاران شعر فارسی این وجه مشترک هست که از سادگی بیان برخوردار و لفظی جای سادگی را گرفته و انحراف ذوق ، هرگونه لفاظی و عبارت پردازیرا عنوان کمال طبع و ادب می پندشت . پس باید قریحه در سعدی ذاتی و قوی باشد تا از تاثیر محیط برکنار مانده و صنایع لفظی را در سخن تا حدی بکار برد که بدان تشنگی و موج دهد و آثار تکلف وتصنع در آن محسوس نگردد ، بقول خود او :
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است بر انگشتان کشیده خوشرنگ زیبایی که بزیور نیازی ندارد آگر نگین پرآبی بدرخشد از زیبایی آن نمی کاهد و شاید خوبی آنرا بیشتر نشان دهد ، ولی اگر ب همین انگشتان شش هفت آنهایی اهمیت می دهد که به گفته او موج و خوش آهنگی دهد :
هزار بار بگفتم که دیده نگشایم
بروی خوب و لیکن تو چشم می بندی
من چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرم
تو چنان عاشق رویت که ز ما بیخبری
می حرامست و لیکن تو بدین نرگس مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری
شاعر برای اینکه مفهوم ذهنی خود را روح و قوت دهد باغراق و مبالغه دست میزند ، ولی برخلاف آنهائیکه خیال کرده اند مبالغه هرقدر فزونتر باشد ، شعر زیباتر است و از اینرو گفته اند (( اکزبها املحا )) شاعران بزرگ از زیاده روی درین باب اجتناب داشته اند .
بوستان سراسر بوستان از اغراقهای زننده و غیرطبیعی پاکست ، در قصاید که جای مبالغه و میدان دروغ پردازیست ، سعدی قابل مقایسه با مدیحه سرایان نیست و چنانکه در فصل مربوط به قصاید خواهیم دید از اعتدال بیرون نمی رود . در غزل که عرصه هنرنمائی سعدیست و استاد استادان بشمار می رود اثری از مضمون های غیرطبیعی که بعدها در غزل متداول شد نمی یابیم . سعدی هیچوقت نمی گوید :
گر بمیرم منما چهره بمن روز وداع حسرت روی تو حیفست که از دل برود
برعکس مضمونهای سعدی درین باب هماهنگ احساس هر بشریست که دوست می دارد :
گویند تمنائی از دوست بکن سعدی جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنائی
چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به شب فراق منه شمع پیش بالینم
اگر هم اغراق گوید چنان از حسن تعبیر کسوت زیبائی بر آن پوشانیده است که اغراق او ، زننده و ناسازگار با ذوق سلیم نیست .
بجای گلستان سعدی اگر بوستان را شاهکار سعدی گفته بودند و یکی از سه حادثه بینظیر ادب فارسی ، سزاوارتر بود . بوستان بیش از چهار هزار بیت است ، ولی همه آنها یکدست ، پخته ، فصیح و نمونه بلاغت است . شاید نتوان بیش از صدبیت در آن یافت که بر طبع مشکل پسندان دقیق ، سزاوار انتقال باشد . این کیفیت را در کتاب ادبی دیگر نمیتوان یافت . شاید همین استواری یکنواخت بوستان ، مرحوم ادیب پیشاوری را ( هنگامیکه درباره فردوسی و سعدی از وی نظر خواسته اند ) بدین رای کشانیده بود که (( بوستان به تنهائی میتواند با شاهنامه برابری کند )).
خود این امر که شخصی پس از شاهنامه بنظم کتابی در همان وزن دست زند و سخن را بدین استحکام و رفعت رساند ، اعتماد و ایمان او را بقریحه خویش نشان میدهد و چیزی که هم فهم و قوه تشخیص سعدی را می نمایاند و هم ارزش بوستان را زیاد
می کند ، این است که موضوع آنرا غیر از موضوع شاهنامه قرار داده است.بوستان را باید شاهکار سعدی نامید بدو دلیل آشکار : از حیث لفظ ، پختگی بیان ، ترکیبات منسجم ، استحکام جمله بندی ، غروبت و روانی از سایر گفته های سعدی پیشی گرفته است. بوستان نمونه کامل بلاغت و فصاحت و پختگی طبع مقتدر و بکمال رسیده سعدی است و
بسیاری از ادبیات ان از فرط ایجاز و پرمغزی میتواند ضربالمثل و مایه استشهاد گردد .
مطالب اخلاقی و ملاحظه های اجتماعی ، پندها و دستورالعمل های زندگی و خلاصه آنچه بوستان را از حیث معنی بلند و گرانمایه می کند ، شاید خیلی ابتکاری نباشد و گویندگان دیگر گفته باشند ، ولی سبک فصیح و بلیغ سعدی بر آنها لباس برازنده ای پوشانیده است که نزد هیچ یک از استادان پیشین حتی نظامی و ناصرخسرو مطالب اخلاقی بدین رسائی و روشنی جلوه نمی کند . زبان سعدی در بوستان به اوج کمال خود رسیده است و نکته دومی که آن را شاهکار نوشته های سعدی قرار می دهد مطالب و مندرجات آنست. بوستان از حیث مطلب پرمایه ترین آثار سعدیست . در خلال آن بلندی مقصد ، استواری فکر ، نشر فضایل روحی و اجتماعی و بالجمله روح بزرگوار وی هویدا میشود .
از همان باب اول که (( در تدبیر و عدل و رای )) سخن رانده و از نخستین حکایت بوستان ، روح انساندوست سعدی ، مرد اجتماع و اخلاق که عدالت و مردمی را اساس انسانیت و کشور بانی میداند تجلی میکند :
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرفر چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگه دار و درویش باش
نه دربند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس
چو آسایش خویش جوئی و بس
نیاید به نزدیک دانا پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
برو پاس درویش محتاج دار
که شاه از رعیت بود تا جدار
رعیت چو بیخند و سلطان درخت
درخت ای پسر باشد از بیخ سخت
خیلی تفاوت است میان این لهجه و آن حکایت گلستان که پادشاهی بر یکی از امناء دولت خود خشم گرفت و او را بزندان انداخت ، امیر دیگری بوی نامه نوشت و رفتار شاه وقت را نکوهیده و ویرا بخدمت خود دعوت کرد . خواجه زندانی از راه احتیاط جوابی به امیر نوشته ، وفاداری خود را به خاندان شاه جائر ابراز داشت . این نامه بدست پادشاه افتاد و از کرده خود پشیمان شد و عذر خواست که : (( خطا کردم ترا بی جرم آزردن )) ، گفت (( ای پادشاه روی زمین ! بنده در این حالت مرخداوند را خطائی نمی بیند ، تقدیر خداوند تعالی رفته بود که مرین بنده را مکروهی رسد ، بدست تو اولیتر که سوابق بر این بنده داری و ایادی منت)).
نوشیروان همچنین به هرفر پند میدهد :
مراعات دهقان کن از بهر خویش
که مزدور خوشدل کند کار بیش
سعدی در بوستان بطور مطلق نصیحت نمیدهد ، در هدایت مردم به نیکی به آنها نشان میدهد که خیر و مصلحت خود آنها در خوبی کردن است . از زبان انوشیروان به هرفر میگوید: در مراعات حال دهقان ، تو رعایت خود میکنی و بخویشتن سود میرسانی ، زیرا مزدور خوشدل بهتر و بیشتر کار می کند و تو از نتیجه کار او بهره مند میشوی.این همان اصلی است که خردمندان و مصلحین در قرون اخیر گفته و بکارفرمایان نشان داده اند که راه انتفاع آنها – راه مطمئن و سالم بهره برداری ـ در اینست که کارگران آسوده و از آینده خود مطمئن باشند . بیان مبادی اخلاقی بطور مجرد ، یعنی خوبی و بدی صفاتی را قطع نظر از نتایج آنی و طبیعی آن گفتن ، چندان موثر نیست .
افراد بشر در پی منافع خویشند . بدکاران به قصد جلب نفع بدی میکنند ، پس بر مربیان
اخلاقست که با بیانها و تقریب های گوناگون به آنها نشان دهند که خیر آنها و مصلحت آنها و نفع همین دنیا و زندگانی آنها در این است که از بدی بپرهیزند . علت اینکه بسیاری از اوامر و نواهی دینی سست و متروک می ماند برای همین است که هادیان دین عواقب تخلف از آن اوامر و نواهی را بدنیای دیگر محول کرده اند .
دنیای دیگر بقدری دور است که نمی تواند بشر ضعیف و حریص را ، بشریکه منافع آنی و
روزانه خود را می جوید ، از ارتکاب شد بازدارد . همچنین اکثریت جامعه بشری حسن و قبح ، خوبی و بدی را درک نمی کند . پس بهترین و نتیجه بخش ترین راه تهذیب اینستکه تمام تعالیم دینی و اخلاقی را به خیر و مصلحت خود مردم مرتبط سازند و نشان دهند که راه کج مستلزم سقوط و تباهی زندگانی خود آنها میشود . سعدی در بوستان این روش را بیشتر بکار بسته است.
به پادشاه مطلق العنان نشان داده میشود که خیر و صلاح ، یعنی بقاء ملک و سلطنت در گسترش داد است و ظلم و تعدی موجب زوال ملک و قدرت میشود.
بوستان لبریز از مطالب است ، ولی بعضی ابواب آن بطور خاصی جذاب و فتانست :
فصل چهارم (( در فضیلت تواضع است )) اما تنها در فضیلت تواضع نیست ، در انصاف ،
گذشت و جوانمردی تمثیل های ارزنده ای دارد ک هگاهی دستورهای حضرت مسیح ( ع ) را بیاد انسان می آورد:
چرا دامن آلوده را حد زنم
چو در خود شناسم که تر دامنم
مکن عیب خلق ای خردمند فاش
بعیب خود از خلق مشغول باش
از جمله ، حکایت مرد تباهیست که سراسر عمر را با فساد و شر گذرانده بود . روزی حضرت مسیح را می بیند که بصومعه زاهدی فرود می آید ، مجذوب روحانیت او شده بصومعه میرود.ولی عابد که مرد فاسد را میشناخت روی در هم کشیده ویرا ار محضر خود میراند ، در حال از خداوند به عیسی وحی آمد که :
به بیچارگی هر که آید برم
نیندازمش ز آستان کرم
وگر عار دارد عبادت پرست
که در خلد با وی شود هم نشست
بگو ننگ از او در قیامت مدار
که او را به جنت برند این به نار
در بوستان گاهی (( فضایل )) برای ذات خود ستودنیست زیرا زیبا است و زیبائی ، زیان سعدی را بسرودن میگشاید و گاهی از لحاظ اثر وضعی و بیچون و چرائی که بر آن مترتب است . گاهی تواضع و گذشت بصورت عملی پسندیده از روح کریمی سر میزند مانند حکایت مستی که بربط را بر سر پارسائی شکست .
یکی بربطی در بغل داشت مست
بشب بر سر پارسائی شکست
چو روز آمد آن نیکمرد سلیم
بر سنگدل برد یک مشت سیم
که دوشنبه معذور بودی و مست
تو را و مرا بربط و سر کشست
مرا به شد آن زخم و برخاست بیم
ترا به نخواهد شد الا بسیم
و گاهی اثر شوم و زیانبخش غرور و خودپسندی بدین صورت بیان میشود :
یکی در نجوم اندکی دست داشت
و لیک از تکبر سری مست داشت
بر کوشیار آمد از راه دور
دلی پر ارادت سری پرغرور
خردمند از او دیده بر دوختی
یکی حرف در وی نیاموختی
چو بی بهره عزم سفر کرد باز
بدو گفت دانای گردن فراز
تو خود را گمان برده ای پرخرد
انائی که پر شد دگر خون برد ؟
ز دعوی پری ز آن تهی میروی
تهی آی تا پر معانی شوی
ز هستی در آفاق ، سعدی صفت
تهی گرد و باز آی ، پر معرفت
از خواندن حکایت فوق بیماری مزمن خودپسندی که امروز محسوسترین نقطه ضعف ما را
تشکیل میدهد در ذهن شخص مصور میشود . وقتی خوب کاوش کنیم می بینیم همین یک
خوی نکوهیده مصدر بسیاری از ناهنجاریها و ناسازگاریهای اجتماعی ، میباشد : انصاف و مروت در زیر تازیانه آن کرخ میشود ، معایب و نقایص ما در هر ناحیه از زندگانی راکد و سیر تحول و رفتن به سوی کمال متوقف میماند : حکومت تاب شنیدن انتقاد ندارد ، انتقادکننده اعتدال و انصاف را از دست میدهد . نویسنده و شاعر گفته های خود را نمونه کمال پنداشته ، هرگونه خرده گیریرا بر بی انصافی حمل می کند . کار خودپسندی و غرور ما بجائی رسیده است که هر مادری دختر خود را زیباترین دختران شهر میداند . هر پدری پسر خود را نابغه و برتر از تمام جوانان تصور می کند . چنانکه سعدی هم در این باب میگوید :
(( هر کس را عقل خود بکمال نماید و فرزند خود بجمال ))
گاهی حکایت بوستان تصویر زنده ایست از وضع اجتماع مانند سرگذشتی که برای خود سعدی رویداده است و از قراین بر می آید که هنگام سیر و سیاحت در یکی از بلاد غربت بخانه قاضی شهر که عده ای اهل فضل نیز حضور داشته اند وارد میشود ، وصف نعال را اختیار نکرده بر جائی که متناسب شان خود پنداشته است می نشیند . نوکر قاضی که ا زسرووضع سعدی ، او را ولگردی گستاخ تشخیص میدهد از آنجایش بلند کرده در پایین مجلس مینشاند که :
نه هر کس سزاوار باشد به صور
به عزت هر آنکو فروتر نشست
بخواری نیفتد ز بالا به پست
سعدی قانع و عزیزالنفس که در ایام سیر و سیاحت امور خود را با وعظ میگذرانید ، لابد
سرووضع ژولیده و درویشانه داشته است . گماشتگان خانه های بزرگان مانن دسگ با لباس کهنه و مردمان ژولیده میانه خوشی ندارند . صاحب خانه هم که بغروتمکین خویش می بالد راهی میشود که مردی از عامه ناس یا درویشی بیابانگرد در میان صدرنشینان قرار گیرد ، از اینرو با سکوت خود رفتار نوکر را تایید می کند . در اینگونه مجلس ها غالبا صحبتهای علمی و مذهبی بمیان می آید و از قضا همانروز مباحثه ای درمیگیرد که سعدی آنرا با چند بیت زیبا نقاشی کرده است و هنگامی که شخص ابیات مزبور را می خواند صحنه مباحثاتی که هم اکنون تیز میان طلاب درمیگیرد برابر ذهنش مصور میشود :
تو گفتی خروسان شاطر به جنگ
فتادند در هم بمنقار و چنگ
یکی بیخود از خشمناکی چو مست
یکی بر زمین میزدی هر دو دست
سعدی ژنده پوش از پایین مجلس وارد بجث میشود و بیان فصیح و مستدل قضیه را روشن می کند.
از هر طرف صدای آخرین بلند میشود :
آنوقت خواستند بدو اکرام کنند . قاضی دستار خود را بوی میدهد ولی سعدی بی نیاز و منیع الطبع آنرا قبول نمی کند .
بدست و زبان منع کردش که دور
منه بر سرم پای – بند غرور
تفاوت کند هرگز آب زلال
گرش کوزه زرین بود یا سفال ؟
خرد باید اندر سر کرد و مغز
بوستان (( حکایت )) زمینه یا مقدمه ایست برای نشر آرای اجتماعی سعدی و درین راه توفیق بیمانند یافته است . انتخاب از بوستان دشوارست زیرا غالب مطالب شایسته نقل است، مخصوصا باب اول که سزاوار است در کتابهای درسی دبستانها و دبیرستانها گنجانیده میشود و در زیر برای نمونه به چند حکایت اشاره می کنیم :
حکایت مفصلی که بدین بیت آغاز میشود :
شنیدم که دارای فرخ تبار
ز لشکر جدا ماند روز شکار
نصیحت داد که :
تو بر تخت سلطانی خویش باش
باخلاق پاکیزه درویش باش
طریقت بجز خدمت خلق نیست
حکایتی که از عمربن عبدالعزیز نقل میکند که در ایام قحطی انگشتری گرانبهای خود را فروخت و به یاری گرسنگان شتافت .
گلستان
امرسون نویسنده و متفکر معروف آمریکایی در قرن نوزدهم میگوید :
سوری بزبان همه ملل و اقوام عالم سخن میگوید و گفته های او مانند هومر و شکسپیر و سروانت مونتینی همیشه تازگی دارد . امرسون کتاب گلستان را یکی از اناجیل و کتب مقدسه دیانتی جهان میداند و معتقد است که دستورهای اخلاقی آن قوانین عمومی و بین المللی است . یکی از مترجمین انگلیسی گلستان که درباره صحت برخی از گفته های اخلاقی آن تردید دارد بخوانندگان خود توصیه میکند که این گفته ها را ندیده بگیرند و چنانکه پاره ای از کشیشان هنگام قرائت دروس انجیل و تورات از برخی جمله ها و گفته های آن نخوانده میگذرند ، آنان نیز در مورد سعدی همین کار را بکنند . گلستان رویهمرفته یک کتاب اخلاقی گرانقدری است و اگر پاره ای از دستورات اخلاقی و افکار آن بیشتر جنبه ماکیاولیک دارد تا جنبه ایده آلی بدان جهت است که مولف آن با سیر آفاق و انفس بسیاری که در جهان کرده است ، اساسا میخواهد دستورعملی برای دشواریهای بیشماری که انسان در زندگی با آن مواجه است به
آدمی بیاموزد .
گلستان در طی قرون متمادی کتاب درسی و قرائتی کلیه مدارس اسلامی بوده و وقتی انگلیسیها به هندوستان دست یافتند مامورین آنها بهترین طریقی که برای دست یابی به روحیات غامض و کیفیت افکار و بینش هندیان مسلمان پیدا کردند همانا مطالعه در مندرجات گلستان بود . آثار و افکار سعدی تقریبا یک قرن پیش از همه شعرای دیگر ایرانی در اروپا ترجمه شده و خواننده داشته است . گلستان در سال 1651 ( م ) بزبان لاتین ترجمه شده اند.
گلستان درباره همه محرکات نفسانی بشری بحث می کند و وسعت دامنه معقولات آن بقدری است که از پست ترین اغراض و هواهای انسانی گفتگو می کند تا عالیترین صفات و کیفیات روحی او . میگویند سعدی : نزدیک به یک قرن عمر کرده و بمسافرتهای بسیار رفته است و از سرزمین هند تا طرابلس را در غرب دیده است . بواسطه همین سیر آفاق و برخورد با مردان بسیار از هر قوم و نژاد و از هر دین و ایمان (( سعدی )) صاحب مشربی وسیع و سعه صدری بی نظیر شده است و همین وسعت مشرب و روحیه جهانی اوست که او را از مردمان غربی معاصر خودش و حتی از بزرگان و متفکرین دوره جنگهای صلیبی نیز ممتازتر و والا میسازد.
گفته اند سال 656 سرفصل جدیدیست در تاریخ ادبی ایران ، نگارش گلستان حادثه ایست که دو نظیر بیشتر ندارد . شاهنامه و مثنوی …. خود سعدی نیز به گلستان بالیده و شاید آنرا شاهکار خود پنداشته است.
نازش به گلستان آیا باین دلیل واضح متکیست که تا آن تاریخ نثری بروشنی و فصاحت گلستان بفارسی نوشته نشده بود یا سعدی برای شعر خود ، مخصوصا بوستان با همه کمال و اتقان ، کمابیش مانندی فرض کرده ولی گلستانرا بیمانند دانسته است ؟
در هر صورت جای چنین تصوری باز و چنین فرصتی معقولست :
قبل از وی گویندگان بزرگی چون فردوسی ، رودکی ، نظامی ، ناصرخسرو ، خاقانی ، فرخی ، مسعودسعد ، منوچهری پایه نظم را برجای بلندی استوار کرده بودند . هر قدر نظم سعدی باوج کمال رسیده باشد نظایری برای آن میتوان یافت . بوستان که بحد اعتلای پختگی رسیده است دربرابر خود (( کاخی بلند )) دارد که از باد و باران گزندی نخواهد دید ولی نظیر گلستان را در آثار بزرگان گذشته کجا میتوان یافت ؟
گلستان کتابیست ارجمند و از حیث انشاء ، روشن و بیمانند و از همین روی رایج ترین کتابهای درسی شد و شاهکار سعدی بقلم رفت . همین روانی و فصاحت ، مانند جلا و برق خیره کننده ای بر مطالب آن پاشیده شده و چشمها را از غور در ماهیت آن بازداشته است : در اذهان عمومی گلستان کتابیست اخلاقی و سراسر پند و موعظه و مشحون از حکمت و نشان دادن راه و رسم زندگی .
از خواندن بعضی گفته های سعدی در گلستان عصر استبداد و خودسری امرای ترک و مغول در ذهن مصور میشود و بطور وضوح دشواری وظایف او مجسم : از یک طرف امرا و سلاطین را با زبان نرم و جادوگر موعظه میکند و از خداوند بیم میدهد و از سوی دیگر بمردم می آموزد که چگونه از شر این امرای خونخوار ، خویش را برکنار کند .
اگر سعدی را درست شناخته باشیم میدانیم که در وی فکر انقلابی و روح سرکش حسن صباح و عمر خیام و ناصر خسرو نیست ، بلکه برعکس طبع معتدل سازشگر و خوی نرم و صلح جو داشته ، میخواهد با همین عوامل و عناصر موجود در اجتماع کار کند و تا ممکنست از شر و بدی بکاهد و راه سلامت و میانه روی را بیاموزد .
سعدی در بوستان و گلستان و قصاید خود سیمای خردمند دنیادیده ای را دارد که در فکر سلامت جامعه است و می خواهد مردم را بشاهراه صلاح و حسن اخلاق راهنمون شود .
گذری در ابواب گلستان سعدی می اندازیم : باب سوم گلستان در فضیلت قناعتست . البته قناعت فضیلت است برای اینکه نقطه مخالف آن است ولی قناعت را نباید با دون همتی و بطالت اشتباه کرد . همانطور که قناعت فضیلت است سعی و عمل نیز فضیلت است . مخصوصا فضیلتی است اجتماعی و در سایه تلاش و کار افراد ، جامعه برفاه و فراوانی نائل میشود .
در مسائل اخلاقی اشکال کار در تعیین حدود آنهاست ، چنانکه مصدر و عواقبشان در سنجش آنها تاثیر دارد.
تعیین حدود فضائل و رذایل از مهمترین مباحث اخلاقست :
عملی چه هنگام شجاعت است و ممدوح و در ضمن چه شرایطی قهور میشود و مذموم ؟
احترام به نفس و اعتماد داشتن به خویشتن از صفات پسندیده ایست که شخص را از سقوط در پستی حراست میکند ، چنانکه موجب رستگاری وی تواند شد ، ولی همین صفت پسندیده اگر از حد خود تجاوز کند مبدل بغرور میشود که از زشت ترین خصلت ها بشمار میرود زیرا موجب زحمت سایرین و مانع تعقل و اعتدال دارنده اش میگردد .
شخصی از ترس دزدی نمی کند و دیگری از شجاعت . کسی از ضعف دروغ نمیگوید و دیگری از فرط ایمان و قوت روح . نفس یک عمل و یک خصلت که فی حد ذاته خوب و مورث سلامت اجتماع است هنگامیکه از دو مصدر مخالف سرچشمه میگیرد دریک درجه از زیبایی و قوت و اعتلاء باقی نمی ماند . باب سوم گلستان ا زبهترین و صادق ترین ابواب گلستان است ، یا برای اینکه منطبق با خوی و روش خود سعدیست ، پس فطرت وی آنرا انشاء کرده است و یا بعلت اینکه حرص و طمع از خصلتهای رایج عصر وی میباشد و از اینرو میدان جولان سخن وسیع و مطالب زیادی هست که فضیلت قناعت را نشان دهد.
باب هشتم گلستان را شاید بتوان درخشانترین ابواب آن دانست زیرا نمود کاملیست از زبان سعدی و مشحون از پند و حکمت . در باب هشتم به مطالب زیادی برمی خوریم که در حد اعلای فصاحت و استحکام قرار گرفته و بواسطه ایجاد کم نظیر به کلمات قصار مانند است :
ـ توانگری به هنرست به بمال و بزرگی به خرد است نه بسال .
ـ پیکان از جراحت بدر آید و آزار در دل بماند .
ـ آتش خشم ، اول در خداوند خشم افتد پس آنگه زبان به خصم رسد .
ـ بدخوی در دست دشمنی گرفتار است که هر جا که رود از چنگ عقوبت او رهائی نیابد .
ـ دانا چون طبله عطارست خاموش و هنرنمای ، و نادان چو طبل ، بلند آواز و میان تهی .
ـ نصیحت پادشاهانرا گفتن کسی را مسلم است که بیم سر ندارد یا امید زر .
در باب هشتم گلستان حکایات کمتر و تاملات و تفکرات سعدی بشکل پند و حکمت پراکنده است ، بلندی قدر گلستان بخوبی ظاهر میشود . علاوه ، گلستان همیشه گوهر درخشانیست در ادبیات ایران ، زیرا سلامت انشاء و زیبایی نثر آن ، آنرا معیار فصاحت قرار داده است و مطالب پراکنده آن نمودار اوضاع و احوال اجتماع و نماینده طرزفکر و طرزتعقل نژاد ایرانیست ، گلستان سرجای خود ارجمند و در میراث ادیبی ایران واحدی بیمانند باعی میماند زیرا بیش از بسیاری از سایر آثار ادبی آیینه عصر نویسنده والامقامش قرار دارد .
منابع:
1- در کتاب قلمرو سعدی ، نوشته علی دشتی
2-کتاب گنجینه ادبیات آسیایی تالیف John.Dyohameam
محمد زکریای رازی،(۲۵۱ ه.ق، ۸۶۵ ؛ ۳۱۳ ه.ق، ۹۲۵) پزشک، فیلسوف و شیمیدان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.
محمد زکریای رازی |
|
زمینه فعالیت |
دانشمند و فیلسوف |
تولد |
|
مرگ |
|
گفتاورد |
|
«ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها و مخالفت با اندیشههای فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتابهایی که بنام مقدس آسمانی معروفاند ، کتب خالی از ارزش و اعتباراند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون و ارسطو و سقراط خدمت مهمتر و مفیدتری به بشر کردهاست.» |
نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیهاش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتابهایشان او را محمد بن زکریای رازی خواندهاند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نامهای رازس Rhazes=razes و رازی Al-Razi در کتابهای خود یاد کردهاند. به گفته ابوریحان بیرونی وی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ری متولد شده و دوران کودکی و نوجوانی و جوانیاش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عود مینواخته و گاهی شعر میسرودهاست. بعدها به کار زرگری مشغول شد و پس از آن به کیمیاگری روی آورد، وی در سنین بالا علم طب را آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آنکه در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیزبو آسیب دید، برای درمان چشم به پزشکی روی آورد. . [۲] در کتابهای مورخان اسلامی آمدهاست که رازی طب را در بیمارستان بغداد آموختهاست، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاه جندی شاپور بودهاست و رازی برای آموختن علم به بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آنجا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان معتضدی را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی به ری بازگشت و عهدهدار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایتهای مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیایی چون بخار جیوه میداند.
رازی در پنجم شعبان ۳۱۳ هجری (۱۵ اکتبر ۹۲۵ میلادی) در ری وفات یافتهاست. مکان اصلی آرامگاه رازی نامعلوم است.
[ویرایش] در مورد تاریخ تولد و مرگ رازی
مهمترین سند تاریخی دربارهٔ تولد و مرگ رازی کتاب «فهرست کتب رازی» نوشتهٔ ابوریحان بیرونی است. در این کتاب تولد رازی در غرهٔ شعبان ۲۵۱ هجری قمری و درگذشت او در پنجم شعبان ۳۱۳ هجری قمری ثبت شدهاست. ضمنا «در این رساله ابوریحان علاوه بر آن که صریحاً تاریخ تولد و وفات رازی را متذکر شده، مدت عمر او را به سال قمری شصت و دو سال و پنج روز و به شمسی شصت سال و دو ماه و یک روز بطور دقیق آوردهاست.»[۳] اما در منابع مختلف تاریخهای متفاوتی در مورد تولد و مرگ رازی آمدهاست.
تولد:
· حدود ۲۴۰ هجری قمری[۴]
· ۲۵۱ هجری قمری[۵]
· ۲۵۰ هجری قمری[۶]
· ۲۴۹ هجری قمری، فرهنگ تاریخ و جغرافیا تالیف بویه[۷] و در لاروس بزرگ[۸] تاریخ تولد رازی ۸۵۰ میلادی آورده شدهاست.[۹]
مرگ:
در مورد تاریخ درگذشت رازی نیز اختلاف زیادی وجود دارد در فرهنگ معین پس از ذکر ۳۱۳ ه.ق نوشته شدهاست:«و به قولی ۳۲۳ ه.ق.»[۱۰] و در لغتنامهٔ دهخدا نیز پس از ذکر همان ۳۱۳ ه.ق در مورد درگذشت رازی آمدهاست:«زرکلی از ابنالندیم و مولف نکت الهمیان و وفیات مرگ او را در ۳۱۱ ه.ق. نوشتهاست»[۱۱]
«در این باب نیز بین مورخان اختلاف نظر است، مثلا قفطی و ابنصاعد اندلسی و ابوالفرج ملطی در مختصر الدول و جرجی زیدان در کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه وفات رازی را سال ۳۲۰ هجری ذکر کردهاند. ابن ابی اصیبه از قول ابوالخیر حسن بن سوار بن بابا (که تقریبا همزمان با رازی بودهاست) وفات رازی را سال ۲۹۰ و اندی و یا ۳۰۰ و کسری و به اعتبار دیگر ۳۲۰ آوردهاست.»[۱۲]
[ویرایش] استادان و شاگردان
درباره استادان و پیشکسوتهای رازی میان کارشناسان و تاریخنویسان اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی او را شاگرد علیبن ربن طبری و ابوزید بلخی میدانند اما عدهای دیگر بنا بر شواهد و دلایلی این موضوع را رد میکنند. ناصرخسرو در زادالمسافرین صفحهٔ ۹۸ از شخصی بهنام ایرانشهری بعنوان «استاد و مقدم» محمد زکریا نام میبرد اما هیچ نشانی از این شخص بهدست نیامدهاست. از این نامها به عنوان شاگردان رازی یاد شدهاست: یحیی بن عدی، ابوالقاسم مقانعی، ابن قارن رازی، ابوغانم طبیب، یوسفبن یعقوب، محمدبن یونس و ابوالحسن طبری.
[ویرایش] اخلاق و صفات رازی
رازی مردی خوشخو و در تحصیل کوشا بود. وی به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آنها برنمیداشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار رئوف بود. رازی برخلاف بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان و امراء و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشتهاست. ابنالندیم در کتاب الفهرست خود میگوید: «وی مردی کریم و نیکوکار بود و نسبت به مردم خیرخواه و با فقرا و بزرگان باحسن رافت بود و کوشش بسیار در تحصیل علم و کسب معرفت میکرد»[۱۳]. رازی در کتابی به نام صفات بیمارستان این عقیده را ابراز میدارد که هر کس لایق طبابت نیست و طبیب باید دارای صفات و مشخصههای ویژهای باشد. [۱۴]. رازی درباره جاهل عالمنما افشاگریهای متعددی صورت دادهاست و با افراد کمسواد که خود را طبیب مینامیدند و اطرافیان بیمار که در طبابت دخالت میکردند به شدت مخالفت میکرد و به همین سبب مخالفانی داشت.[۱۵]
[ویرایش] پزشکی
رازی طبیبی حاذق و پزشکی عالیقدر بود و در زمان خود شهرت بهسزایی داشت. رازی از زمرهٔ پزشکانی است که بعضی از عقاید وی در درمان طب امروزی نیز بهکار میرود، مخصوصا در درمان بیماران با مایعات و غذا. پزشکان و محققین از کتابها و رسالات رازی در سدههای متمادی بهره بردهاند. ابنسینا رازی را در طب بسیار عالیمقام میداند و میتوان گفت برای تالیف قانون از حاوی رازی استفاده فراوان کردهاست.
[ویرایش] آبله و سرخک
رازی اولین کسی است که تشخیص تفکیکی بین آبله و سرخک را بیان داشتهاست. وی در کتاب آبله و سرخک خود به علت بروز آبله پرداخته و سبب انتقال آن را عامل مخمر از راه خون دانستهاست و ضمن معرفی آبله و سرخک بهعنوان بیماریهای حاد، نشانههایی از بیخطر یا کشنده بودن آنها را بیان میدارد و برای مراقبت از بیمار مبتلا به این بیماریها روشهایی را توصیه میکند از جمله به عنوان اولین طبیب استفاده از پنبه را در طب آورده و به منظور زخم نشدن بدن بیماران آبلهای از آن بهره میبرده و در مراقبت از چشمها و پلک و گلو و بینی این بیماران توصیه فراوان کردهاست. در کتاب آبله و سرخک رازی در مورد آبله و سرخک چه قبل از ظهور بیماری و چه بعد از آن و جلوگیری از عوارض بیماری به اندامهای بدن تدابیری آورده شدهاست.
[ویرایش] تشریح
در دوران رازی تشریح جسد انسان رواج نداشت و این کار را ناپسند و خلاف آموزههای دینی میدانستند و عموما به تشریح میمون میپرداختند. رازی در کتابهای خود از جمله کتاب الکناش المنصوری از تشریح استخوانهای و عضلات ، مغز، چشم، گوش، ریه، قلب، معده و کیسه صفرا و... سخن گفتهاست و طرز قرار گرفتن ستون فقرات و سوراخها و زائدههای آن و نخاع شوکی را به خوبی شرح دادهاست. رازی اولین پزشکی است که بعضی از شعب اعصاب را در سر و گردن شناخته و راجع به آنها توضیحاتی دادهاست.
[ویرایش] درمان بیماریهای داخلی
رازی اسراف در دارو را بسیار مضر میداند، وی معتقد بودهاست تا ممکن است مداوا با غذا و در غیر اینصورت با داروی منفرد و ساده وگرنه با داروی مرکب به عمل آید. رازی میگوید: «هرگاه طبیب موفق شود بیماریها را با غذا درمان کند، به سعادت رسیدهاست»[۱۶] وی بسیاری از داروها را روی حیوانات امتحان کرده و اثرات آنها را ثبت و تشریح کردهاست و سپس برای بیماران تجویز میکردهاست.
[ویرایش] جراحی
گرچه رازی به عنوان پزشک مشهور است اما بعضی از مورخان او را به نام جراح میشناسند. از مطالعهٔ آثار وی چنین برمیآید که در جراحی صاحبنظر بودهاست. وی درباره «سنگ کلیهها و مثانه» کتابی نگاشته و درآن تاکید کردهاست در صورتی که درمان سنگ مثانه با راههای طبی مقدور نباشد، باید به عمل جراحی پرداخت و در این کتاب از اسبابی که با آن عمل سنگ مثانه را انجام میداده، نام میبرد. رازی اولین طبیبی است که در عالم طب از سل مفصلی انگشتان صحبت کردهاست. در شکستهبندی و دررفتگیها قدمهایی برداشته و آثاری از خود به جا گذاشتهاست.
[ویرایش] تغذیه
رازی کتابی درباره تغذیه دارد به نام «منافعالاغذیه و مضارها» که یک دوره کامل بهداشت غذایی است و در آن از خواص گندم و سایر حبوبات و خواص و ضررهای انواع آبها و شرابها و مشروبات غیرالکلی و گوشتهای تازه و خشک و ماهیها و... سخن گفتهاست و فصلی در باب علل و جهات اشتها و هضم غذا و ورزش و غذاهای گوارا و پرهیزهای غذایی و مسمومیتها دارد.
[ویرایش] شیمی و داروسازی
رازی تحصیل شیمی را قبل از پزشکی شروع کردهاست و در آن آثاری چشمگیر از خود برجا گذاشتهاست.عمدهٔ تاثیر رازی در شیمی طبقهبندی او از مواد است. او نخستین کسی بود که اجسام را به سه گروه جمادی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد. وی پایهگذار شیمی نوین است، با وجود آنکه کیمیاگری را باور دارد.«هر چند که بعضی از کیمیاگران معاصر در ایران نوعی از تبدل ناقص فلزات را به طلا «تبدل رازی» مینامند. ولی چون رازی از دیدگاه مراحل بعدی علم در نظر گرفته شود، باید او را یکی از بنیانگذاران علم شیمی بدانیم.»[۱۷] در کتاب «سرالاسرار» او میخوانیم که مواد را به دو دسته فلز و شبه فلز (به گفته او جسد و روح) تقسیم میکند و اگر در این زمینه اشتباهاتی میکند، چندان گریزی از آن ندارد. برای نمونه جیوه را شبه فلز میخواند در صورتی که فلز بودن جیوه اکنون آشکار است.
کشفهای بسیار به رازی نسبت داده میشود از جمله:
· رازی کاشف الکل است.
· از تاثیر محیط قلیایی بر کانه پیلیت، اسید سولفوریک فراهم کرد و با داشتن اسید سولفوریک بدست آوردن دیگر اسیدها آسان بود
· از تاثیر آبآهک بر نوشادور (کلرید آمونیوم)، اسید کلریدریک بدست آورد.
· با اثر دادن سرکه با مس، استات مس یا زنگار تهیه کرد که با آنها را زخم را شستشو میدادند
· از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم کرد
· برای نخستین بار از نارنج اسید سیتریک تهیه کرد.
او نخستین پزشکی است که داروهای سمی آلکالوئیدی ساخت و از آنها برای درمان بیمارانش بهره گرفت.
[ویرایش] فلسفه
رازی از تفکرات فلسفی رایج عصر خود که فلسفه ارسطویی- افلاطونی بود، پیروی نمیکرد و عقاید خاص خود را داشت که در نتیجه مورد بدگویی اهل فلسفه همعصر و پس از خود قرار گرفت. .همچنین عقایدی که درباره ادیان ابراز داشت سبب شد موجب تکفیر اهل مذهب واقع شود و از اینرو بیشتر آثار وی در این زمینه از بین رفتهاست. رازی را میتوان برجستهترین چهره خردگرایی و تجربهگرایی در فرهنگ ایرانی و اسلامی نامید. وی در فلسفه به سقراط و افلاطون متمایل بود و تاثیراتی از افکار هندی و مانوی در فلسفه وی به چشم میخورد. با این وجود هرگز تسلیم افکار مشاهیر نمیشد بلکه اطلاعاتی را که از پیشینیان بدست آورده بود مورد مشاهده و تجربه قرار میداد و سپس نظر و قضاوت خود را بیان میدارد و این را حق خود میداند که نظرات دیگران را تغییر دهد و یا تکمیل کند. از آراء رازی اطلاع دقیقی در دست نیست جز در مواردی که در نوشتههای مخالفان آمدهاست. در نظر رازی جهان جایگاه شر و رنج است اما تنها راه نجات، عقل و فلسفهاست و روانها از تیرگی این عالم پاک نمیشود و نفسها از این رنج رها نمیشوند مگر از طریق فلسفه... در فلسفه اخلاق رازی مساله لذت و رنج اهمیت زیادی دارد. از دید وی لذت امری وجودی نیست، یعنی راحتی از رنج است و رنج یعنی خروج از حالت طبیعی بهوسیله امری اثرگذار و اگر امری ضد آن تاثیر کند و سبب خلاص شدن از رنج و بازگشت به حالت طبیعی شود، ایجاد لذت میکند. رازی فلسفه را چنین تعریف میکند که چون «فلسفه تشبه به خداوند عزوجل است به قدر طاقت انسانی» و چون آفریدگار بزرگ در نهایت علم و عدل و رحمت است پس نزدیکترین کسان به خالق، داناترین و عادلترین و رحیمترین ایشان است. رازی با وجود آنکه به خدا و ماوراء الطبیعه اعتقاد داشت، نبوت و وحی را نفی میکرد و ضرورت آن را نمیپذیرفت و در دو کتاب «فیالنبوات» و «فی حیل المتنبین» به نفی نبوت پرداختهاست.[۱۸] «از تعلیمات او این بود که همه آدمیان سهمی ا ز خرد دارند که بتوانند نظرهای صحیح درباره مطالب عملی و نظری بهدست آورند، آدمیان برای هدایت شدن به رهبران دینی نیاز ندارند، در حقیقت دین زیانآورد است و مسبب کینه و جنگ. نسبت به همه مقامات همه سرزمینها شک داشت.»[۱۹] این تفکرات رازی موجب خشم علمای اسلامی بر علیه او شد و او را ملحد و نادان و غافل خواندند و آثار او را رد کردند.
[ویرایش] آثار رازی
در مورد آثار رازی در لغتنامهٔ دهخدا آمدهاست:«ابنالندیم در کتاب «الفهرست» خود تعداد آثار رازی را یکصد و شصت و هفت و ابوریحان بیرونی در کتاب «فهرست کتب رازی» یکصد و هشتاد و چهار دانستهاند. «کتابهای رازی برحسب فهرست بیرونی بدین ترتیب تقسیم موضوعی میشود: ۵۶ کتاب در طب، ۳۳ کتاب در طبیعیات، ۷ کتاب در منطق، ۱۰ کتاب در ریاضیات و نجوم، ۷ کتاب در تفسیر و تلخیص و اختصار کتب فلسفی یا طبی دیگران، ۱۷ کتاب در علوم فلسفی و تخمینی، ۶ کتاب در در مافوق الطبیعه، ۱۴ کتاب در الهیات، ۲۲ کتاب در کیمیا، ۲ کتاب در کفریات، ۱۰ کتاب در فنون مختلف که جمعا بالغ بر یکصد و هشتاد و چهار مجلد میشود و ابن اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء دویست و سی و هشت کتاب از برای رازی برمیشمارد.[۲۰] محمود نجمآبادی استاد دانشگاه تهران کتابی به عنوان: مولفات و مصنفات ابوبکر محمدبن زکریای رازی نوشته است. که در سال ۱۳۳۹ بوسیله انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است در این کتاب فهرستهای ارائه شده توسط ابن الندیم و ابوریحان بیرونی و قفطی و ابن اصیبعه با یکدیگر تطبیق داده شدهاست و در مجموع دویست و هفتاد و یک کتاب و رساله و مقاله فهرست شدهاست.
الحاوی • الکناش المنصوری • المرشد • من لایحضره الطبیب • کتاب الجدری و الحصبه • دفع مضار الاغذیه • الابدال و سایر
[ویرایش] یادبود
به پاس زحمات فراوان رازی در امر داروسازی روز پنجم شهریورماه (27 آگست)، روز بزرگداشت زکریای رازی شیمیدان بزرگ ایرانی و روز داروسازی نامگذاری شده است.
[ویرایش] گفتارهایی از رازی
· «اگر همه میتوانستند از استعدادهای خود درست بهره بگیرند، دنیا همان بهشت موعود میشد که همه میخواهند.»
· «ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها و مخالفت با اندیشههای فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتابهایی که بنام مقدس آسمانی معروفاند، کتب خالی از ارزش و اعتباراند و آثار کسانی از قدما مانند افلاطون وارسطو و سقراط خدمت مهمتر و مفیدتری به بشر کردهاست